جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ويژگيهاي حضرت آيت الله العظمي بروجردي (رحمت الله عليه) (1)
-(5 Body) 
ويژگيهاي حضرت آيت الله العظمي بروجردي (رحمت الله عليه) (1)
Visitor 338
Category: دنياي فن آوري

منشأ فضائل اخلاقي

آيت الله محمد فاضل لنکراني نقل مي کنند:
بنده، با اين که مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، در قيد حيات بودند، ولي به خاطر تحقيقي که کرده بودم از آيت الله بروجردي تقليد مي کردم.
از طرفي مرحوم پدرم، به آيت الله بروجردي، خيلي نزديک، بلکه مي شود گفت نزديک ترين فرد بود. بعد هم که طلبه شدم و به درس ايشان راه يافتم و تقريرات آن بزرگوار را نوشتم، رفت و آمد من هم به بيت، خيلي زياد شد.
آن مرحوم، با اين که سن من کم بود، ولي به بنده عنايت داشتند. اينها از يک طرف و حس کنجکاوي طلبگي هم از طرف ديگر، مرا وادار مي کرد که در رفتار و اخلاقيات آيت الله بروجردي، بيش تر دقت کنم.
به نظر من، ريشه همه فضائل ايشان اين بود که: مبدأ و معاد را به گونه اي معتقد بود که گويا مي ديد. اين سخن، گرچه به ظاهر، کوچک است، ولي در باطن، خيلي عميق است.
آيت الله مکارم شيرازي نيز مي فرمايند:
تقوي معيار شخصيت انسان و ارج او در پيشگاه خدا و بهترين زاد و توشه قيامت و سبب روشنايي دل و بهره مندي از فرقان حق و باطل است.
او، به تمام معني «متقي» بود. با کمال دقت، مواظب بود تا از سخنش، نامش، دستگاهش، سخني يا کاري که بر خلاف رضاي خداست، تراوش نکند.
يکي از اصحاب نزديک ايشان، درباره او جمله اي مي گفت که در آغاز عجيب به نظر مي رسيد، اما با دقت و تأمل در آن، مفهوم خاصي استفاده مي شد.
او مي گفت:
« در خلال مدتي که با آيت الله بروجردي مصاحبت داشتم، فهميدم: او قيامت را باور کرده است! »
مگر يک مرجع بزرگ تقليد، ممکن است قيامت را باور نکرده باشد؟ ولي اين باور همان باوري است که علي (ع) در خطبه متقين مي فرمايد:
« فهم و الجنه کمن قد رآها و هم فيها منعمون و هم و النار کمن قد رآها و هم فيها معذبون. » ( نهج البلاغه خطبه همام (متقين) 93 )

اخلاق عملي

آيت الله مکارم شيرازي مي گويند:
از بهترين و پربارترين سالهاي عمر من، سالهايي بود که در درس آيت الله العظمي بروجردي، شرکت داشتم. در اين مدت، هم علم و دانش از او آموختيم و هم ادب و اخلاق. بدون شک، او عالمي بزرگ بود. مي دانيم که علم به تنهايي دليل بر شخصيت نيست. آن گاه علم داراي عظمت است که آميخته با اخلاق شايسته آن مقام علمي باشد. چه جالب است که استاد، هم علم و دانش بياموزد و هم اخلاق و تقوا را. او در درسهايش زياد به بحث اخلاق نمي پرداخت، بلکه گه گاهي درباره مسائل اخلاقي سخن مي گفت، ولي در عمل همه چيز را نشان مي داد.
سخنانش نفوذ عجيبي داشت.
نگاههايش بسيار نافذ بود.
سکوتش پرمعني بود.
رفت و آمدش، درس و سرمشق بود.
اگر کسي، به راستي در حرکات و سکنات او دقيق مي شد، مسائل اخلاقي بسياري را از آن مرد بزرگ مي توانست بياموزد.
من نمي توانم تمام فضائل اخلاقي آن مرد بزرگ را در اين مختصر بازگو کنم.

بلند نظر

جناب ميرزا حسن نوري نقل مي کردند:
آيت الله بروجردي، بسيار بلند نظر بودند. يک وقتي قرار بود، در شهر هامبورگ آلمان، مرکزي براي نشر تعاليم اسلام، ساخته شود. آقايي را فرستادند که در آن جا زمين تهيه کند. اين فرد، رفته بود و زميني خريداري کرده بود.
برخي به آيت الله بروجردي، اطلاع داده بودند که: اين زمين خريداري شده، در موقعيت خوبي قرار ندارد. در پايين شهر هامبورگ قرار دارد. هنگامي که شخص مأمور خريد زمين برگشت و گزارشي از عملکردش ارائه داد.
آيت الله بروجردي، به ايشان فرمودند:
« شنيده ام زمين خريداري شده در موقعيت مناسبي قرار ندارد. و اين براي جامعه اي که ارزش را در زيباييهاي ظاهري مي بيند. صلاح نيست که ما در چشم آنان، حقير جلوه کنيم. مذاهب ديگري در آن جا وجود دارد که مراکز مذهبيشان، از ساختمانهاي مجلل و زيبا برخوردار است، از ماشينهاي خوب و زيبا استفاده مي کنند؛ از اين روي، براي ما صلاح نيست که پايين تر از آنها جلوه کنيم. »
آن شخص ( شايد به طعنه! ) گفت: آقا! يعني مي فرماييد در بالاي شهر هامبورگ و در کنار دريا زمين تهيه کنيم؟ آن جا خيلي گران است.
ايشان فرمودند:« بله. در جاي مناسب تهيه کنيد، من هزينه اش را تأمين مي کنم. شما، تصور مي کنيد براي من زمين مي خريد! خير. اين مکان، به نام امام زمان(ع) است و بايد در جاي آبرومندي باشد که باعث تحقير مسلمانان نگردد. »

بخشش و جود

آيت الله مکارم شيرازي نقل مي کنند:
روزي در بيرون منزل خودشان در قم، که مرکز ارباب رجوع بود، نشسته بودند که شخصي مقداري سهم امام به ايشان داد. در همين موقع که پول در برابر ايشان بود، بادي وزيد و اسکناسها را به اطراف پخش کرد، طلابي که در آنجا بودند پول را جمع کردند که به ايشان بدهند، ايشان قبول نکردند و فرمودند:
« پس نمي گيرم، به اهلش رسيده! »
آيت الله سيد مصطفي خونساري نقل مي کنند:
ايشان در زمان جنگ بين الملل دوم، ملکي داشتند در بروجرد که به شش هزار تومان فروخته بودند. پول اين ملک در پاکتي بود. اهل علمي براي شصت تومان کرايه معوقه منزل، تقاضاي کمک کرده بود.
ايشان به اندازه اجاره آن آقا، پول در پاکتي گذاشته بود.
وقتي آن شخص مراجعه کرده بود، اشتباهاً پاکت پول ملک را مي دهند. آن آقا پس از اطلاع از داخل پاکت، مراجعه مي کند و پاکت را تقديم آقا مي کند، اما آقا نمي پذيرد و پس نمي گيرند! مي فرمايند:
« چيزي که داده ايم، پس نمي گيريم. »
باز ايشان نقل مي کنند:
با آن که آيت الله بروجردي بسيار ساده زندگي مي کرد و با ماهي دو هزار تومان از اجاره ملکي که در بروجرد داشت، اداره مي شد ولي خيلي سخاوتمند بود.
يادم هست: يکي از روحانيون شهرستان ساوه، مقداري سهم امام آورده بود.
ايشان پول را گرفتند و مقداري هم روي آن گذاشتند و به آن آقا بازگرداندند. اين وضع به نظر يکي از اصحاب ايشان سخت آمد، لذا تذکر داد که آقا! اين شخص قوانين مي خواند، يعني وضع علمي اش خيلي بالا نيست. همان مقدار که آورده برگردانيد کافي است. آقا فرمودند:
« آيا زن و بچه اش هم، قوانين مي خوانند؟! »
آيت الله حسين نوري همداني در اين باره نقل مي کنند:
آيت الله بروجردي از لحاظ سخاوت و کرم، داراي امتياز خاصي بود.
براي نمونه:
نوعاً آقايان طلاب، وجوه را که نزد ايشان مي بردند، غالباً! نصف آن را يا گاهي همه آن را به خودشان برمي گرداندند، خلاصه از نظر کرم و بزرگواري خيلي بلند نظر بود.
يک وقت ايشان در بيروني نشسته بودند، زني وارد شد و آقا آن زن را ديد، به پيش خدمت خود فرمودند:
ببنيد اين زن چه مي خواهند. پيش خدمت گفت: اين زن علويه (سيده) است، پول يک چادري مي خواست پنجاه تومان به ايشان داده شد.
آقا تا اسم علويه را شنيدند، فرمودند:
« علويه و پنجاه تومان؟! » ( گويي ايشان پنجاه تومان را براي علويه توهين دانستند، در حالي که آن زمان پنجاه تومان کم پولي نبود.) فرمودند:
« اقلاً چهارصد، پانصد تومان به آن زن بدهيد. »
به طور کلي هميشه اشخاصي که نزد ايشان مي آمدند، ايشان بيش از آن مقاديري که اشخاص توقع داشتند به آنان عنايت مي کردند.
آيت الله صافي گلپايگاني نقل مي فرمودند:
نسبت به طلبه هايي که اهل تلاش و کوشش بودند، اظهار علاقه مي کردند و آنان را مورد تشويق قرار مي دادند.
يادم هست: يکي از طلبه هاي فاضل، که در امتحانات موفق بود، خدمت ايشان مقداري سهم امام آورده بود.
من عرض کردم: آقا ايشان از طلبه هاي خوب هستند.
آقا تمامي پول را به خود اين آقا برگرداند.
به مناسبتي از خوبي امتحان اين آقا گفتم. ايشان، مجدداً به آن طلبه پول دادند.
باز به مناسبتي، گوشه اي از امتحان ايشان را گفتم.
آن مرحوم، براي بار سوم نيز، به ايشان پول دادند.
اين چنين، افراد با استعداد و خوب را مورد تشويق قرار مي دادند.
شهيد مرتضي مطهري نقل مي کرد:
يک وقت مرد فقيري، متکدي اي آمده بود به ايشان چسبيده بود چيزي مي خواست. ايشان به قيافه اش نگاه کرد، ديد مردي است که مي تواند کار و کاسبي بکند، گدائي برايش حرفه شده است، نصيحتش کرد.
از جمله گفت:
« اميرالمومنين به مردم فرياد مي کرد:
اغدوا الي عزکم: صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان برويد يعني برويد دنبال کارتان، کسبتان، روزيتان. »

صراحت در بيان

شهيد مطهري نقل کرده است :
در سالهائي که در قم بودم، يک وقت يکي از خطباي معروف ايران به قم آمد و اتفاقاً ديد و بازديد آيت الله بروجردي، در حجره بنده بود. در آنجا از ايشان ديدن مي شد.
يک روز در مدت اقامت ايشان در قم، شخصي در وقت نامناسبي ايشان را به خانه آيت الله بروجردي برده بود.
آن موقع يک ساعت قبل از وقت درسي ايشان بود و معمولاً ايشان در آن وقت مطالعه مي کردند و کسي را نمي پذيرفتند. در مي زنند و به خادم مي گويند: به آقا بگوئيد فلاني به ملاقات شما آمده است. خادم پيغام را مي رساند و برمي گردد و مي گويد،
آقا فرمودند: « من فعلاً مطالعه دارم، وقت ديگري تشريف بياوريد. »
آن شخص محترم هم برمي گردد و اتفاقاً همان روز به شهر خود مراجعت کرد. همان روز آيت الله بروجردي براي درس آمدند، من را در صحن ديدند و فرمودند:
« من بعد از درس براي ديدن فلاني به حجره شما مي آيم. »
گفتم: ايشان رفتند، فرمودند:
« پس وقتي ايشان را ديدي بگو: حال من وقتي به ديدن من آمدي، مانند حال تو بود وقتي مي خواهي براي ايراد سخنراني آماده شوي، من دلم مي خواست وقتي با هم ملاقات کنيم که حواس من جمع باشد و با هم صحبت کنيم و در آن موقع من مطالعه داشتم و مي خواستم براي درس بيايم. »
پس از مدتي من آن شخص را ملاقات کردم و معذرت خواهي آيت الله بروجردي را ابلاغ کردم و شنيده بودم که بعضي از افراد وسوسه کرده بودند و به آن مرد محترم گفته بودند: تعمدي در کار بوده که به تو توهين شود و تو را از در خانه برگردانند.
من به آن مرد محترم گفتم: آيت الله بروجردي خواستند به ديدن شما بيايند و چون مطلع شدند که شما حرکت کرديد معذرت خواهي کردند.
آن مرد جمله اي گفت که براي من جالب بود، گفت: نه تنها به من يک ذره برنخورد، بلکه خيلي هم خوشحال شدم، زيرا ما اروپائيها را مي ستاييم که مردمي صريح هستند و تعارف بيجا ندارند.
من که قبلاً از ايشان وقت نگرفته بودم، غفلت کرده، در وقت نامناسبي رفته بودم. من از صراحت اين مرد خوشم آمد که گفت: حالا من کار دارم. آيا اين بهتر بود يا اينکه با ناراحتي مرا مي پذيرفت و دائماً در دلش ناراحت بود و با خود مي گفت: اين بلا چه بود که بر من نازل شد، وقت مرا گرفت و درس مرا خراب کرد؟!
من بسيار خوشحال شدم که در کمال صراحت و رُک گويي مرا نپذيرفتند، چقدر خوب است مرجع مسلمين اينطور صريح باشد.

توحيد و خدامحوري

از قول شهيد مرتضي مطهري نقل شده است :
قبل از اينکه ايشان بيايند، من از نزديک خدمت ايشان ارادت داشتم، بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسيده بودم. مردي بود در حقيقت با تقوي و به راستي موحد.
نگوئيد هر کس مرجع تقليد شد، البته موحد هست.
توحيد هم مراتب دارد، بله، اگر به مقياس ما و شما حساب کنيم، مراجع تقليد درجات خيلي بالاتر از توحيد من و شما را دارند ولي وقتي که من مي گويم موحد، يک درجه خيلي عالي را مي گويم. او کسي بود که اساساً توحيد را در زندگي خودش لمس مي کرد، يک اتکا و اعتماد عجيبي به دستگيريهاي خدا داشت.
سال اول بود که ايشان به قم آمده بودند، تصميم گرفته بودند بروند به مشهد. مثل اينکه نذر گونه اي داشتند، در آن وقت که بيمار شده بودند ( آن بيماري معروف که احتياج به جراحي پيدا کردند و ايشان را از بروجرد به تهران آوردند و عمل کردند و بعد به خواست علماي قم به قم رفتند ) در دلشان نذر کرده بودند که اگر خداوند به ايشان شفا عنايت بفرمايد، بروند زيارت حضرت رضا عليه السلام بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پيش آمد، تصميم گرفتند بروند به مشهد.
يک روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان، طرح مي کنند که من مي خواهم به مشهد بروم و هر کس همراه من مي آيد اعلام بکند. اصحابشان عرض مي کنند بسيار خوب، به شما عرض مي کنيم.
يکي از اصحاب خاصشان که هم اينک يکي از مراجع تقليد است، براي من نقل کرد ما دور هم نشستيم، فکر کرديم که مصلحت نيست آقا بروند مشهد چرا؟
چون آقا را ما مي شناختيم، ولي در آن زمان هنوز مردم تهران ايشان را نمي شناختند، مردم خراسان نمي شناختند، و به طور کلي مردم ايران نمي شناختند بنابراين تجليلي که شايسته مقام اين مرد بزرگ هست نمي شود، بگذاريد ايشان يکي دو سال ديگر بمانند. براي نذرشان هم که صيغه نخوانده اند که نذر شرعي باشد.
بعد که معروف شدند و مردم ايران شناختند با تجليلي که شايسته شان است بروند، تصميم گرفتيم که اگر دوباره فرمودند، ايشان را منصرف کنيم. بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقايان کي همراه من مي آيد؟
هر کدام از دوستان حرفي زدند و بهانه اي تراشيدند. يکي گفت: اي آقا شما تازه از بيماري برخاسته ايد ( آن وقت فقط اتومبيل بود و هواپيما نبود ) ناراحت مي شويد، ممکن است بخيه ها باز شود.
ديگري چيزي ديگري گفت. ولي از زبان يکي از رفقا درز کرد که چرا شما نبايد به مشهد برويد. جمله اي گفت که آقا درک کرد که اينها مي گويند نرو مشهد، به خاطر اين است که مي گويند هنوز مردم ايران شما را نمي شناسند و تجليلي که شايسته است به عمل نمي آيد.
آن آقا براي من نقل مي کرد: آقا تا اين جمله را شنيد، تکاني خورد ( آن وقت ايشان هفتاد سالشان بود) گفت:
« هفتاد سال از خدا عمر گرفته ام و خداوند در اين مدت تفضلاتي به من کرده است و هيچ يک از اين تفضلات تدبير نبوده است، همه تقدير بوده است. فکر من هميشه اين بوده که ببينم وظيفه ام در راه خدا چيست، هيچ وقت فکر نکرده ام که من راهي که مي روم ترقي مي کنم يا تنزل، شخصيت پيدا مي کنم يا پيدا نمي کنم، فکرم هميشه اين بوده که وظيفه خودم را تدبير کنم. وقتي که خدائي دارم، وقتي که عنايت حق را دارم، وقتي که خودم را به صورت يک بنده و يک فرد مي بينم، خدا هم مرا فراموش نمي کند، خير، مي روم! »
حجت الاسلام محمد ري شهري نقل کردند:
شيخ(رجبعلي خياط) فرموده است که در تشييع جنازه آيت الله بروجردي(ره) جمعيت بسياري آمدند و تشييع باشکوهي شد.
در عالم معني از ايشان پرسيدم که چطور اين اندازه از شما تجليل کردند؟
فرمود: « تمام طلبه ها را براي خدا درس مي دادم. »
منبع: www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image