تولد
((صباغيه )) يكى از جزاير پيرامون بصره ، در حدود 1050 ق . (1) شاهد تولد نوزادى بود كه خانه سيد عبدالله را در شادمانى فرو برد. سيد عبدالله كه از نوادگان امام كاظم عليه السلام به شمار مى آمد (2) فرزند دلبند خويش را نعمت الله ناميد و در نخستين فرصت به مكتب سپرد.
در مسير تحصيل
نعمت الله روزهاى كودكى را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گيرى از دانشوران صباغيه ، شط بنى اسد، حويزه و بصره به يازده سالگى رسيد. در اين هنگام همراه برادرش سيد نجم الدين رهسپار شيراز شد و به يارى شيخ جعفر بحرانى در مدرسه منصور به اقامت گزيد. (3) تهيدستى بسيار نعمت الله ، سرانجام وى را از انزواى ويژه روزگار آغازين درس بيرون آورده ، به نسخه بردارى از كتابها، تصحيح نسخه ها و حاشيه نويسى كشاند. (4) فرزند سيد عبدالله گاه تا بامداد كار مى كرد، درس مى خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ويژه بامدادى سر بر كتاب نهاده ، لحظه اى مى آراميد. آنگاه تا نيمروز تدريس مى كرد و پس از نماز ظهر به درس يكى از استادان مى شتافت . (5) او خود خاطره آن روزهاى دشوار را چنين نگاشته است :
... وقتى اذان ظهر بر مى خاست به درس مى شتافتم ... البته بيشتر وقتها نمى توانستم نان تهيه كنم ، بنابراين تا شامگاه گرسنه مى ماندم . اغلب هنگامى كه شب فرا مى رسيد به اندازه اى در انديشه درس فرو مى رفته بودم نمى دانستم در روز چيزى خورده ام يا نه ! پس از مدتى فكر مى كردم و در مى يافتم كه چيزى نخورده ام ...(6)
تلاش سيد تابستان و زمستان نمى شناخت . براى او همه فصلها فصل درس بود. آنچه فرزند سخت كوش صباغيه درباره يكى از زمستانهاى شيراز نگاشته ، درستى اين گفتار را نشان مى دهد:
من درسى داشتم كه حاشيه هاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مى نوشتم . سرماى هوا و بسيارى تلاش باعث مى شد كه خون از دستم جارى شود!... سه سال روزگارم بدين سان گذشت . (7)
ناگفته پيداست كه كار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراين نوجوان بين النهرين گاه چنان در تهيدستى فرو مى رفت كه حتى توان خريد لقمه نانى را نداشت . در چنين موقعيت دشوارى چراغ حجره اش به سبب بى روغنى خاموش مى ماند و سيد نعمت الله را در اندوهى جانكاه فرو مى برد. او براى تحمل گرسنگى توان بسيار داشت ولى هرگز نمى توانست به دليل نادارى درس شامگاهى را ترك كند. بنابراين به مهتاب ، خانه دوستان يا مسجد جامع پناه مى برد. (8)
شيراز با همه دشواريها، جاذبه هايى نيز داشت . جاذبه هايى كه ثروتمندان و تهيدستان به يك اندازه از آن بهره مند مى شدند. باغهاى سرسبز، چشم اندازهاى پر گل و چشمه هاى زلال را بايد در شمار اين جاذبه هاى طبيعى جاى داد. زيباييهايى كه گاه نوجوان صباغيه را به بيرون شهر و اقامت يك هفته اى در گلستانها (9) كشانده ، بر نشاط و اشتياقش مى افزود.
سرانجام پيامهاى پيوسته پدر، نعمت الله را به سمت صباغيه رهسپار ساخت . پدر و مادر، كه براى ديدار فرزند روز شمارى مى كردند براى آنكه او را در روستا ماندگار سازند مراسم ازدواج بر پا داشتند و پيوند سيد نعمت الله با دختر عمويش را جشن گرفتند.
بيست روز پس از ازدواج در حالى كه سيد انديشه شيراز را - دست كم براى مدتى - از خود دور ساخته بود، زيارت يكى از دانشوران جزاير و گفتار ارزنده وى اشتياق مدرسه را در دل او بيدار ساخت . به گونه اى كه در همان محفل تصميم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بيرون آمد بى آنكه كسى را آگاه سازد رهسپار شيراز شد. (10) ولى اين بار اقامت در مدرسه منصوريه ديرى نپاييد. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد (11) و اندكى بعد دست حوادث مدرسه را به آتش كشيد. (12) سيد نعمت الله با خاطره استادان بزرگ شيراز: شيخ جعفر بحرانى (متوفاى 1091 ق .) ابراهيم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بن شاه تقى الدين شيرازى ، سيد هشام بن حسين احسابى ، (13) شيخ صالح بن عبد الكريم كزكزانى (متوفاى 1098 ق .) (14) راه اصفهان را پيش گرفت .
در پناه آفتاب
فرزند صباغيه در اصفهان از محضر حافظ سيد محمد ميرزا جزايرى ، (15) ميرزا رفيع الدين محمد بن حيدر طباطبايى (متوفاى 1079 ق .)، شيخ عماد الدين يزدى ، محقق سبزوارى (متوفاى 1090 ق .) شيخ على بن شيخ محمد عاملى ، (16) شيخ حر عاملى (متوفاى 1104 ق .)، (17) شيخ حسين بن جمال الدين خوانسارى (متوفاى 1097 ق .)، (18) امير اسماعيل خاتون آبادى (متوفاى 1116 ق .)، (19) ملا محسن فيض كاشانى (متوفى 1091 ق .)(20) و علامه محمد باقر مجلسى بهره گرفته ، در تهيدستى و گرسنگى به سوى قله هاى كمال پيش رفت . ولى تندگدستى سپاهان ديرى نپاييد. گوهر صباغيه را باز شناخت و او را حمايت مادى و معنوى خويش برخوردار ساخت . سيد نعمت الله اينك مى توانست برون از دغدغه روغن چراغ و غذا به پژوهش پردازد و استاد را در انجام رسالت بزرگش يارى دهد. او خود خاطره آن روزها را چنين ثبت كرده است :
((من در وقت تاليف (بحارالانوار) شب و روز در خدمتش بودم و در حل بعض احاديث مشكله با همديگر مباحثه مى نموديم ، بلكه بعض اوقات ايشان مرا از عالم خواب بيدار مى كرد و درباره حل بعضى احاديث مراجعه مى نمود...(21) به خاطر كمك به وى شبها در اتاقش مى خوابيدم . او با من بسيار مزاح مى كرد و مى خنديد تا از مطالعه خسته نشوم ، ولى با همه اينها هر گاه مى خواستم نزدش حضور يابم از شدت هيبت و عظمت وى دلم چنان مى تپيد كه مدتى پشت در مى ايستادم تا به حالت عادى باز گردم .)) (22)
توقف در خانه ناخداى فرزانه درياهاى نور چهار سال به درازا كشيد. اندك اندك مدرسه اى كه ميرزا تقى دولت آبادى بنياد نهاده بود تكميل شد و سيد نعمت الله در آن مركز علمى به تدريس پرداخت . (23)
بدين ترتيب آفتاب تابناك صباغيه از افق مدرسه دولت آبادى برآمد و همه حوزه هاى آن روز را تحت تاثير قرار داد. آگاهى و دانش فراوان ، فروتنى ، ساده زيستى ، روى گشاده و بيان روشنى كه دانشور بين النهرين از آن برخوردار بود دانشجويان بسيارى را به مدرسه دولت آبادى كشاند. حضور چشمگير دانش پژوهان و برقرارى درسهاى گوناگون ، مطالعه ، تحقيق ، تدريس و تاليفى كه چهار سال پياپى ادامه يافت و سرانجام ديدگان استاد بزرگ مدرسه را به ضعف و بيمارى كشاند.
هر چند دانشمند گرانمايه جزاير نخست درد چشم را ناديده مى گرفت و آن را پديده اى گذرا مى پنداشت ، بزودى از مطالعه باز ماند و بينايى اش با خطرى جدى روبرو شد. حكيمان در درمان چشم استاد بسيار كوشيدند ولى دريغ كه داروهايشان جز رنج مدرس جوان ثمرى به بار نياورد. سيد نعمت الله كه پس از عمرى مبارزه با ناكاميها داروى دردش را از حكيمان بهتر مى شناخت به برادرش سيد نجم الدين گفت : مى خواهم راه عراق پيش گيرم و از زيارت معصومان كامياب شوم .
سيد نجم الدين كه خود در آرزوى زيارت پيشوايان آسمان تبار به سر مى برد، بى درنگ پاسخ داد: من نيز همراهت خواهم آمد.
خاكهاى مسيحايى
برادران نيكبخت جزايرى به سمت عراق رهسپار شدند و (24) پس از سفرى بسيار دشوار به ((سامرا)) رسيدند. (25) حضور راهزنان ، هراس كاروان كوچك مشتاقان اهل بيت عليه السلام و سرانجام رهايى مومنان در سايه قرآن كريم از نكات فراموش ناشدنى اين سفر به شمار مى آيد. دانشور پرهيزگار صباغيه به داستان آن كرامت قرآنى را چنين باز گفته است :
((... وقتى به نهر رسيديم اسبهاى دزدان آشكار شد. پس به سوى ما تاختند. من آيه الكرسى خواندم و همه همراهان را فرمان دادم تا آيه الكرسى بخوانند. چون دزدان به ما رسيدند نخست از ما فاصله گرفته ، در گوشه اى به تفكر پرداختند. آنگاه به سمت ما آمده ، گفتند: شما راه را گم كرده ايد البته درست مى گفتند، ما راه را گم كرده بوديم . دزدان يكى از افرادشان را با ما همراه ساختند تا ما را به منزل بعدى رساند.)) (26)
سيد پس از زيارت معصومان خفته در سامرا به كاظمين شتافت و از آن سرزمين مقدس رهسپار كربلا و نجف شد. او از آرامگاه هر امام معصوم قدرى خاك برداشته ، آنها را در آميخت و سرمه ديدگان ساخت اين داروى گرانبها بى درنگ اثر بخشيد و بينايى و توان جوانى را به چشمان استاد مخلص مدرسه دولت آبادى باز گرداند. (27)
البته دستاورد سفر به عراق تنها درمان ديدگان نبود. او علاوه بر بهره هاى بسيار معنوى ، در مزار امير مومنان گوهرى سپيد يافت و آن را نگين انگشترى ساخت . (28)
داغ يك همسفر
سيد سپس راه صباغيه را پيش گرفت تا ضمن ديدار بستگان به سوى اصفهان حركت كند. ولى ابرهاى نگرانى و ناآمنى بر مسير سپاهيان سايه افكنده بود. حسين پاشا (حاكم بصره ) كه در انتظار رسيدن عثمانيان و درگيرى با آنها به سر مى برد، وى را به زندگى در قلعه القرنه ناگزير ساخت . سيد كتابها و خانواده اش را همراه برادر به حويزه فرستاده ، خود به نگارش ((شرح تهذيب )) پرداخت . اندك اندك القرنه به محاصره عثمانيان درآمد. استاد مدرسه دولت آبادى پس از چهار ماه زندگى در محاصره فرصتى طلايى به دست آورده ، رهسپار حويزه شد و دو ماه در آن آبادى به سر برد. (29) سپس راه اصفهان را پيش گرفت و پس از توقفى شش ماهه در شوشتر و دهدشت ، در حالى كه دستش به سبب فرو افتادن از چار پا آسيب ديده بود، به اصفهان رسيد. (30)
هر چند درد دست پس از پنج ماه بهبود يافت ولى بيمارى بر جانش پنجه افكنده ، او را تا وادى رازناك مرگ پيش برد. مدتى بعد امواج درد فرو نشست و پيكر سيد بر ساحل تندرستى رسيد (31) تا در آزمونى دشوار شركت جويد. آزمونى كه درشب جمعه اول شعبان 1079 ق . با مرگ سيد نجم الدين تحقق پذيرفت . (32)
مرگ برادر و رفيق راههاى سراسر رنج و خاطره زندگى ، استاد پاكدل مدرسه دولت آبادى را در ماتمى جانكاه فرو برد. مانعى كه تا پايان عمر پيوسته با او بود و به گفته خودش جز با خفتن زير خروارها خاك فراموش نمى شد. (33) فرزانه غمگين بين النهرين شبها با خاطره نجم الدين مى خفت و روزها ديده بر كتابهاى برادر دوخته ، در سوگ آن ستاره خاموش مى گرييد. اندك بعد راه خراسان پيش گرفت (34) تا كشتى توفان زده روانش در ساحل رضا عليه السلام لختى آرامش يابد.
مرجع جنوب
سيد در بازگشت از خراسان ، در سبزوار بيمار شد و با رنج بسيار خود را به اصفهان رساند. در اين روزگار نامه هاى فراوان از شوشتر و حويزه دريافت كرد. نامه هايى كه وى را به آن شهرها فرا مى خواند. فقيه پاك راى صباغيه ناگزير به قرآن كريم پناه برد و به راهنمايى آن كتاب مقدس شوشتر را برگزيد و در روزهاى پايانى 1079 ق . دعوت فتحعلى خان (حاكم خوزستان ) را اجابت كرد و به شوشتر پاى نهاد. (35) او در آن ديار مسجدها و مدرسه هاى دينى فراوان پى افكند و به ترتيب مشتاقان علوم اهل بيت عليه السلام پرداخت . آن بزرگمرد علاوه بر اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم در مسجد جامع ، در خيابانها به راه مى افتاد و اصناف و پيشه وران را با آداب اسلامى آشنا مى ساخت . (36) اندك اندك نهال هايى كه او كشته بود بارور شد و دانشورانى توانا به جامعه عرضه كرد. دانشورانى كه به آباديهاى دور و نزديك مى شتافتند و مردم را با اهل بيت عليه السلام آشنا مى ساختند. (37) چون خبر تلاشهاى موفقيت آميز فقيه بلند آوازه صباغيه به شاه سليمان صفوى رسيد چنان تحت تاثير قرار گرفت كه بى درنگ در ضمن فرمانى ، او را به شيخ الاسلامى جنوب برگزيد و همه مناصب شرعى آن ديار را به وى وانهاد. (38)
او كه اينك مرجع دينى اهالى خوزستان و جنوب عراق به شمار مى آمد در پى هدايت مردم و از ميان برداشتن دشمنى قبيله ها تلاش فراوان كرده ، اطلاعيه هاى گوناگونى با مهرهاى ويژه خويش ، كه به عبارتهاى ((و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها)) و ((الواثق بالله نعمه الله )) آراسته بود، به دور و نزديك مى فرستاد. (39)
در سوگ آفتاب
در اين زمان فرصتى پديد آمد تا پس از تولد نخستين فرزندش ، سيد نور الدين ، همراه استاد فرزانه اش ، شيخ حر عاملى ، به زيارت خانه خدا شتابد.(40) مكه چنان فقيه نامور صباغيه را جذب كرد كه اندكى پس از بازگشت ، ديگر بار اسباب سفر آماده ساخت و در حدود 1905 ق . عازم حريم امن الهى شد. (41)
در بازگشت از دومين زيارت هنوز داغ از دست دادن فرزند دلبندش ، سيد حبيب الله را فراموش نكرده بود. (42) كه خبر درگذشت رهبر روشن بين حوزه هاى علميه ، حضرت علامه محمد باقر مجلسى وى را در اندوه فرو برد. از اين رو شتابان راه اصفهان را پيش گرفته ، در مراسم تشييع و تدفين ستاره تابناك آسمان دانش و پرهيزگارى شركت جست . (43) و پس از مدتى توقف ديگر بار به شوشتر بازگشت . ولى درد از دست دادن گوهرى چون علامه مجلسى بزرگتر از آن بود كه پيكر نحيف مرجع شوشتر توان تحملش را داشته باشد. بنابراين راه خراسان پيش گرفت تا آفتاب تابناك مشرق رضا عليه السلام قلب مجروحش را التيام بخشد.
مرجع روشن بين شوشتر در بازگشت از حريم پاك رضوى مدتى در گرگان توقف كرده ، (44) مومنان آن را سامان را از درياى دانش و اخلاص خويش سيراب ساخت . آنگاه به جانب خوزستان ادامه مسير داد تا همچنان روشنگر راه پاكدلان آن سرزمين باشد.
درخت آسمانى
پير دانشور صباغيه شاگردان بسيارى تربيت كرد كه هر يك در گوشه اى از جهان اسلام به هدايت مردم و تدريس علوم اهل بيت پرداختند، دانشورانى چون : ابوالحسن اصفهانى غروى ، ابوالحسن شوشترى ، شيخ على بن حسين بن محيى الدين جامعى عاملى ، فتح الله بن علوان الكعبى الدورقى ، قاضى محمد تقى بن قاضى عنايت الله شوشترى ، شيخ محمد بن على بن حسين نجار شوشترى ، محمود بن مير على ميمندى و ده ها شخصيت ديگر از شاگردان او به شمار مى آيند. (45)
نوشته هاى سبز
حضرت سيد نعمت الله جزايرى كتابهاى گرانبهايى كه فراتر از 55 عنوان است ، از خود به يادگار نهاد. نوشته هايى كه نام برخى از آنها را بر مى شماريم :
الانوار النعمانيه فى بيان معرفه النشاه الانسانيه ، انيس الفريد فى شرح التوحيد، تحفه الاسرار فى الجميع بين الاخبار، الجواهر الغوالى فى شرح عوالى اللثالى ، رياض الابرار فى مناقب الائمه الاطهار، زهر الربيع ، الغايه القصوى ، عقود المرجان فى تفسير القرآن ، مشكلات المسائل ، منبع الحياه فى اعتبار قول المجتهدين من الاموات ، نوادر الاخبار، النور المبين فى قصص الانبياء و المرسلين ، هديه المبين و تحفه الراغبين و ده ها اثر ديگرى كه به صورت حاشيه و شرح نوشته شده است . (46)
مسافر ملكوت
مرجع 62 ساله جنوب آنگاه كه به سمت خوزستان ادامه مسير مى داد به شدت بيمار شد كاروانيان چون به جايدر (منزلگاهى نزديك پل دختر) رسيدند سيد را فرو آوردند تا لختى بياسايد، (47) ليكن در اين وادى بيمارى شدت يافت و سرانجام در شب جمعه 22 شوال 1112 ق . (48) ديدگانى كه به بركت خاك مقبره امامان معصوم عليه السلام فروغى آسمانى يافته بود، براى هميشه بسته شد.
مسافران پاكدل شوشترى پيكر پاك مرجعشان را غريبانه در جايدر به خاك سپردند. نيكان آن سامان ، كه قدر گوهر رخشان جزاير را مى دانستند، بر آرامگاهش ساختمانى سراسر عشق و اخلاص بنياد نهادند و براى تامين مخارج قاريان و خدمتگزاران حرمش موقوفاتى در نظر گرفتند. (49) اينك جايدر در سايه ايمان ، پرهيزكارى و خلوص سرور فقيهان خوزستان چون خورشيد به همه گيتى نور اميد و رستگارى مى پراكند. مومنان بسيار از گوشه و كنار كشورهاى اسلامى بدان سامان روى آورده ، مراد خويش از سيد سپيد دست صباغيه مى گيرند و شادمان باز مى گردند. هر چند شرح كاميابيهاى مومنان پاكدلى كه در سايه عنايت آن مرجع وارسته به خواستهايشان دست يافته اند، فرصتى بيش اين نوشتار مى جويد ولى نگاهى گذرا به داستان كوتاه كامروايى نيكبخت پاكستان ، شيخ حسين بخش جعفرى ما را با شناسايى جايگاه والاى معنوى آفتاب رخشان بين النهرين آشناتر مى سازد.
شيخ حسين به سبب محكوميت برادرش به اعدام ، بسيار نگران بود. شبانگاه سيدى گران پايه در خواب مى بيند و مشكل خويش با وى در ميان مى نهد.
سيد به وى مى فرمايد: در آرامگاهم به ديدارم بيا، گره از كارت گشوده خواهد شد، ان شاء الله !
شيخ حسين مى پرسد: آقاى من ! شما را نمى شناسم . كيستيد؟ جايگاهتان كجاست ؟
سيد مى فرمايد: دوستى دارى كه فردا به سوى ما حركت مى كند، با او رهسپار شو!
شيخ حسين بامداد يكى از آشنايانش را مى بيند و داستان روياى معنوى را به باز مى گويد. آن دوست كه انديشه زيارت آفتاب تابناك پلدختر در سر داشت ، در شگفتى فرو مى رود و شيخ حسين بر مرقد بزرگمرد وارسته صباغيه خدا را مى خواند و چون باز مى گردد، خبر رهايى برادرش را از اعدام دريافت مى كند. (50)
نسل آفتاب
فقيه فرزانه شوشتر چهار فرزند داشت :
سيد نور الدين ، سيد حبيب الله ، سيد محمد شفيع قاضى و سيد جمال الدين . از اين گروه سيد حبيب الله در كودكى گيتى را وداع گفت و سيد نور الدين وارث دانش ، حكمت و ادب پدر شد.(51)
آن بزرگوار كه در سال 1088 ق . پاى به هستى نهاده بود از محضر دانشوران سپاهيان سود برده ، پس از رحلت پدر مقام شيخ الاسلامى شوشتر را به عهده گرفت . از آنجا كه نسل سيد نعمت الله بيشتر از ناحيه نورالدين بر جاى مانده ، نوادگان مرجع فرزانه شوشتر را ((سادات نوريه )) مى نامند. (52)
پي نوشتها:
1.نابغه فقه و حديث ، سيد محمد جزايرى ، ص 10.
2.تحفه العالم ، عبد اللطيف بن ابيطالب شوشترى ، ص 53.
3.الانوار النعمانيه ، فى بيان معرفه النشاه الانسانيه ، سيد نعمت الله جزايرى ، ج 4، ص 304 - 307.
4.الانوار النعمانيه ، فى بيان معرفه النشاه الانسانيه ، سيد نعمت الله جزايرى ، ج 4، ص 304 - 307.
5.همان ، ص 308 - 310.
6.همان ، ص 308 - 310.
7.همان ، ص 312.
8.همان ، ص 312.
9.همان ، 308 - 310.
10.همان ، ص 308 - 310.
11.نابغه فقه و حديث ، ص 125.
12.همان ، ص 145.
13.كشف الاسرار فى شرح الاستبصار، سيد نعمت الله جزايرى ، تحقيق سيد طيب جزايرى ، ج 1، ص 58.
14.نابغه فقه و حديث ، ص 129.
15.همان ، ص 106.
16.قصص العلماء، ميرزا تنكابنى ، ص 437.
17.رياض العلماء و حياض الفضلا، ميرزا عبدالله افندى اصفهانى ، ص 56 و 256.
18.تحفه العالم ، ص 55.
19.نابغه فقه و حديث ، ص 92.
20.كشف الاسرار، ج 1، ص 49.
21.چكيده اى از زندگانى عقبرى ، فقه و حديث سيد جزايرى ، سيد طبيب جزايرى 7، ص 14.
22.كشف الاسرار، ج 1، ص 49.
23.نابغه فقه و حديث ، ص 12.
24.كشف الاسرار، ج 1، ص 59.
25.الانوار النعمانيه ، ج 4، ص 316 - 313.
26.همان ، ص 329 - 319.
27.همان ، ص 329 - 319.
28.همان ، ص 329 - 319.
29.همان ، ص 329 - 319.
30.همان ، ص 329 - 319.
31.همان ، ص 329 - 319.
32.همان ، ص 329 - 319.
33.همان ، ص 329 319.
34.نابغه فقه و حديث ص 18 - 15.
35.نابغه فقه و حديث ص 18 - 15.
36.نابغه فقه و حديث ص 18 - 15.
37.نابغه فقه و حديث ص 18 15.
38.نابغه فقه و حديث ص 18 - 15.
39.نابغه فقه و حديث ص 18 - 15.
40.نابغه فقه و حديث ص 18 - 15.
41.نابغه فقه و حديث ص 18 - 15.
42.كشف الاسرار، ج 1، ص 245.
43.نابغه فقه و حديث ، ص 289 - 290.
44.كشف الاسرار، ج 1، ص 147 - 148.
45.همان ، ص 68 - 103.
46.همان ، ص 106 - 238؛ چكيده اى از زندگانى سيد جزايرى ، ص 16 - 17.
47.نابغه فقه و حديث ، ص 225.
48.فيض العلام فى عمل الشهور و وقايع الايام ، شيخ عباس قمى ، ص 81.
59.كشف الاسرار، ج 1، ص 442 - 445.
60.كشف الاسرار، ج 1، ص 445 - 442.
61.چكيده اى از زندگانى عبقرى فقه و حديث سيد جزايرى ، ص 21 - 20.
62.كشف الاسرار، ج 1، ص 445 - 442.
منبع: گلشن ابرار، جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم/خ