جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
ويژگيهاي حضرت آيت الله العظمي بروجردي (رحمت الله عليه) (2)
-(5 Body) 
ويژگيهاي حضرت آيت الله العظمي بروجردي (رحمت الله عليه) (2)
Visitor 317
Category: دنياي فن آوري

پشتکار فوق العاده

آيت الله مکارم شيرازي نيز در اين رابطه مي فرمودند:
هميشه مردان بزرگ با استقامت و پشتکار به جايي رسيده اند و به گفته قرآن در آن تعبير کوتاه و زيبا، عامل هدايت و پيروزي دو چيز است:
« جهاد همه جانبه » و « اخلاص ».
« والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا »
آيت الله بروجردي نمونه اَتم اين معني بود.
مرجعيت آيت الله بروجردي، مرجعيت و زعامت عامه بود؛ زيرا در آن عصر، امثال و اقران ايشان، چشم از جهان فرو بسته بودند و او در طبقه خود، تنها مانده بود. گرفتاريهاي ناشي از چنين مرجعيت عظيم و عالمگير، به طور طبيعي، بسيار زياد است. با اين حال، هرگز مطالعه را فراموش نمي کرد و در تمام طول عمرش، ساعاتي براي مطالعه داشت. از ايشان نقل مي کردند که فرموده بود:
« من از مطالعات علمي خسته نمي شوم، بلکه هرگاه که از کارهاي ديگر خسته مي شوم، با مطالعات علمي خستگي خود را رفع مي کنم! »
گاه دستور مي دادند: دَرِ خانه يا اطاق را در ساعات معيني ببندند و مراجعين را نپذيرند، تا ايشان بهتر بتوانند به مطالعات علمي خود برسند.
مي فرمود:
« در دوران جواني، گاه شبها چنان گرم مطالعه مي شدم که با صداي مؤذن متوجه مي شدم صبح طلوع کرده است و من هنوز غرق مطالعه بودم. »
آنان که با اين مرد بزرگ، معاشرت داشتند، نقل مي کردند:
ايشان، غالباً در نيمه دوم شب از خواب برمي خاست و به مطالعه و عبادت مشغول مي شد. اين روش تا آخر عمر با برکتش ادامه داشت.
داستاني از خودم عرض کنم:
براي اولين بار، در نوجواني کتابي نوشته بودم به نام «جلوه حق» اين کتاب، درباره اشتباهات متصوفه و طرفداران عرفان التقاطي بود. کتاب را خدمت آيت الله بروجردي فرستادم. يک روز، ايشان دنبال من فرستادند خدمتشان رفتم.
فرمودند:
« فلاني، کتاب تو را از اول تا به آخر مطالعه کردم! »
به دنبال آن، جمله تشويق آميزي فرمودند . بيش از آنچه آن سخن تشويق آميز در من اثر گذاشت، جمله « تمام کتاب را از اول تا به آخر مطالعه کردم » اعجاب مرا برانگيخت که يک مرد بزرگ، در آن سن و سال، با آن همه مشغله، چگونه حوصله دارد کتابي که اولين قلم يک طلبه نوجوان است، از آغاز تا پايان مطالعه کند؟

سعه صدر

آيت الله مکارم شيرازي نقل مي کنند:
اميرالمؤمنان (ع) در آن گفتار معروفش ابزار رياست و مديريت را سعه صدر و دوري از تنگ نظري مي شمرد:
« آلة الرياسة سعة الصدر. »
آيت الله بروجردي سعه صدر فوق العاده اي داشت، مخصوصاً اين ويژگي در مسائل علمي، که جايگاه حساس اين مطلب است، بروز بيش تر داشت.
هنگامي که مسأله اي را عنوان مي نمود، با کمال بي طرفي، اقوال و نظريات علماي بزرگ را با متانت و با استدلال کامل، بدون تعصب، تشريح مي کرد.
برخي از افراد نظرات مخالفان را به گونه اي ضعيف نقل مي کنند که جواب آن در آن نهفته باشد، ولي ايشان، چنين نبود؛ بلکه در تأييد نظرات ديگران آنچنان جدي استدلال مي کرد که شاگردان، قبل از پايان بحث، نمي توانستند بفهمند که ايشان با کدام نظر موافق است.
از اين بالاتر، گاه در پاره اي از مباحث، بعد از شرح اقوال مختلف، بدون بيان نظر خود، از آن مسأله مي گذشتند، گويا مي خواستند با اين برنامه، شاگردان خود را در يک جو کاملاً آزاد فکري و علمي قرار بدهند. تا بتوانند نبوغ و ابتکار خود را به خرج دهند و پرورش علمي پيدا کنند.
فراموش نمي کنم: گاه که براي اثبات نظريه خود استدلال مي کردند و برخي از شاگردان ايراد مي گرفتند، مي فرمودند:
« من دليل خودم را مي گويم، قصد تحميل آن را به ديگري ندارم. هدف من بيان دليل است نه تحميل عقيده. »
در سعه صدر ايشان همين بس که کتابي درباره علم رجال و طبقات آن نوشته بودند که بسيار مهم بود، ولي وقتي کتاب جامع الرواة اردبيلي به دست ايشان رسيد، فرمود:
« اين مرد بزرگ، قبل از من، اين راه را رفته است، کوشش کنيد اول کتاب او را چاپ کنيد. »
لذا، کتاب جامع الرواة زير نظر ايشان، و با هزينه علاقه مندان ايشان به چاپ رسيد و انتشار يافت و هنوز اثر نفيس رجال ايشان به چاپ نرسيده است!

نظيف و پاکيزه

همچنين آيت الله مکارم شيرازي نقل مي کنند:
نظافت نشانه ايمان و کليد محبوبيت و دليل شخصيت است، مخصوصاً براي شخصيتهاي روحاني.
آيت الله بروجردي، به نظافت و پاکيزگي، اهميت خاصي مي داد، حتي در موقعي که روزهاي آخر عمرش را در بستر بيماري مي گذارند و پروفسور «موريس»، متخصص قلب، از پاريس براي معالجه ايشان به قم دعوت شده بود، وقتي آمد خدمت ايشان، چنان تحت تأثير جذبه ظاهري و معنوي آن مرد بزرگ قرار گرفت که گفته بود:
« هيچ مقام روحاني تاکنون، مرا اين اندازه تحت تأثير قرار نداده است. »
بعضي از اصحاب ايشان نقل مي کردند: قبل از اين که پروفسور موريس، به خدمت ايشان بيايد، با اين که به شدت از ناراحتي قلب رنج مي بردند، فرموده اند:
« شانه اي بياوريد تا من محاسن خودم را مرتب کنم؛ زيرا پيشواي مسلمين نبايد نامنظم باشد. »

نظم و انضباط

عدالت و نظم محور عالم هستي و کليد ربوبيت پرودگار است:
« وبالعدل قامت السماوات و الارض. »
و اميرالمؤمنين علي (ع) در واپسين لحظات زندگي پرافتخارش، تمام فرزندان و دوستان خود را به آن دعوت فرمود:
« اوصيکم بتقوي الله و نظم امرکم. »
مرحوم آيت الله بروجردي، معتقد بودند: حوزه علميه بايد از هر نظر منظم باشد؛ لذا براي اولين بار جمعي از علما را به عنوان هيأت حاکمه تعيين کردند، تا اگر بي نظمي و خلاف اخلاق از طلبه اي مشاهده شود، به سراغ او بفرستند، نخست او را با نصيحت و موعظه از اشتباهش برگردانند و در صورت عدم تأثير، شدت عمل به خرج دهند، حتي در صورت لزوم او را از قم اخراج کنند، تا گرد و غبار بي نظمي و بد اخلاقي او بر دامان حوزه علميه ننشيند.
در ابتداي سال تحصيلي، گاه اتفاق مي افتاد که ايشان به خاطر کسالت، نمي توانستند درس را شروع کنند، ولي براي اين که درسهاي حوزه نظم خود را پيدا کند، به ناچار، چند روز اول را به هر زحمت و مشقتي بود، درس مي گفتند، تا چرخهاي حوزه علميه به گردش درآيد و بعد به بستر مي رفتند تا کسالتشان برطرف گردد!
در زندگي داخلي و وضع خانه و بيروني و لباس و ظاهر خود نيز، بسيار منظم و مرتب بودند.

حافظه قدسي

آيت الله علوي بروجردي نقل مي کنند:
در يکي از روزهاي نوروز بود که شيخ پيرمردي در حالي که کاغذي به دست داشت خود را به زحمت جلوي ايشان رسانيده و نامه اي را به دستشان داد. بعد از قرائت نامه، آقا در حالي که به قيافه شيخ پيرمرد خيره شده بودند فرمودند:
« در کداميک از مباحثه هاي من شرکت داشتيد؟ »
شيخ گفت: در قوانين شما در شهر اصفهان.
آقا فرمودند:« به خاطر داري که درس من، اين اشکال را کردي و من چنين جوابي به شما دادم. »
شيخ پيرمرد در حالي که از اين همه حافظه، قيافه تعجب آميزي به خود گرفته بود، عرض کرد:
من باز هم از مبناي خود دست برنداشته ام.
آقا در حالي که لبخندي به لب داشتند فرمودند:
« من باز معتقدم که اشتباه مي کني. »
آيت الله فاضل لنکراني نقل مي کنند:
حافظه ايشان از عجائب روزگار بود. با آن که پر مطالعه بود، ولي همه آنچه را که خوانده بود و مي خواند به خوبي در حافظه خويش نگه مي داشت. شواهد، در زندگي ايشان بر اين امر بسيار است.
نمونه اي را که براي خود من اعجاب انگيز بود:
روزهاي پنجشنبه و جمعه اول آفتاب، بنده به همراه مرحوم ميرزا حسن نوري، آقا سيد جعفر احمدي (داماد آيت الله بروجردي)، آقا سيد محمد حسن (پسر آيت الله بروجردي) و مرحوم آقا ميرزا مهدي صادقي، به خدمت ايشان مي رفتيم.
آيت الله بروجردي درباره رجال و اسانيد مطالبي را به صورت رمز نوشته بودند. ايشان اين رمزها را توضيح مي دادند و اين گروه، به صورت تفصيلي آنها را در فيشهائي يادداشت مي کردند.
يکي از روزها درباره يک راوي، داستان مفصلي نقل کردند. اين داستان با تمام جزئيات حدود نيم ساعت طول کشيد. طبع نقل، به گونه اي بود که به ذهن من مي آمد، حتماً ديشب درباره اين راوي تصادفاً مطالعه اي داشته اند، ولي داستان که به پايان رسيد فرمودند:
« من، اين جريان را در چهل و دو سال قبل، در فلان کتاب مطالعه کرده ام. »
همه تعجب کرديم از اين حافظه قوي، معمولاً افرادي که حافظه قوي دارند، استعدادشان قوي نيست، ولي ايشان از کساني بود که بين استعداد و حافظه قوي جمع کرده بود.

مشتاق تحصيل

آيت الله صافي گلپايگاني مي فرمودند:
آن بزرگوار، از مذاکره علمي و مطالعه، هيچ گاه خسته نمي شد.
يادم هست: ايشان گاهي اوقات، از کارهاي روزانه و مراجعات، به شدت خسته مي شدند، به طوري که مراجعات را نمي پذيرفتند و به استراحت مي پرداختند.
در همين حال، اگر از ايشان مطلبي را سؤال مي کرديم، فوراً، برمي خاستند و مي نشستند و به پاسخ و مذاکره مي پرداختند.
به ايشان عرض مي کرديم: آقا! شما الان فرموديد: خسته ام بايد استراحت کنم.
پاسخ مي دادند: « من از کارهاي علمي خسته نمي شوم. »
گاهي اوقات، اظهار تأسف مي کردند که من وقتي در بروجرد بودم، فراغت مطالعه و تحقيق داشتم، ولي اين جا، همه اش گرفتار اموري شده ام که مرا از تحقيق واداشته است.
آيت الله حاج سيد حسين موسوي کرماني نقل مي کنند:
روزي ايشان فرمودند:
« آقا حسين من در اصفهان که بودم 18 ساعت را يا مطالعه مي کردم، يا مباحثه و يا تدريس داشتم و 6 ساعت را به خواب و خوراک اختصاص داده بودم و وقت غذا خوردن در دست چپم کتاب بود و با دست راستم لقمه اي از غذا برمي داشتم و تا اين يک لقمه غذا را مي خوردم دو سطر کتاب را مطالعه مي کردم و تا غذا را مي خوردم دو صفحه کتاب را مطالعه کرده بودم. »
و مي فرمودند:
« من در تمام عمرم يک دقيقه را به بطالت صرف نکردم و يک کلمه لغو هم از دهان من در نيامده است. »

اخلاص

آيت الله محسني ملايري نقل مي کنند:
شبي در محضر ايشان بودم، به من فرمودند:
آقاي حاج ملا جواد صافي، با فرزندانش ، آقايان شيخ علي صافي و لطف الله صافي هستند، تو هم باش. مقداري پول از کويت خدمت آقا آورده بودند.
آن موقع، به دستور ايشان حمامي در سامراء مي ساختند و محلي براي پذيرايي و اقامت علما؛ از اين روي حاج احمد را صدا زدند که اين پولها را براي آقا شيخ نصرالله خلخالي حواله بده.
در اين وقت، که اسکناس دو توماني، پاره اي را در دست گرفته بودند، به آقا حاج ملا جواد صافي فرمودند:
« آقاي حاج ملا جواد! آخر عمر، کار ما به صرافي رسيده است. از کجا بگيريم و به کجا بدهيم؟ چه جواب بدهيم؟ »
آقاي حاج ملا جواد گفتند: حضرت عالي، براي عالم تشيع اين کارها را کرديد، آن کار را کرديد. خدمات شما از حد وافر گذشته است.
« خير. خير. اخلص العمل فان الناقد بصير: عملت را خالص کن که ناقد(خداي متعال) بصير و ريزبين است. »
اشکشان مي ريخت که وقتي شام آوردند، همه ما منقلب بوديم.

توکل قوي

آيت الله سيد مصطفي خوانساري نقل کردند:
در يکي از سالها، قبل از رمضان و مصادف با زمستان، آيت الله بروجردي، فرمودند:
« در اين ماه وجوه نرسيده است؛ لذا بنا دارم که به آقاي خلخالي در نجف بنويسم که شهريه و نان حوزه نجف را ندهند و براي شهريه طلاب حوزه علميه قم، اگر، وجوه رسيد، خواهيم پرداخت وگرنه، نخواهيم پرداخت. »
عرض کردم: شما، همان روش آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني را، پيش بگيريد. فرمودند: به چه نحو بو د؟
عرض کردم: آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، به وکلاي خود، در بلاد ايران، مانند: مرحوم حاج آقا يحيي تنکابني در تهران و آقاي صديقين در اصفهان و آقايان: شيخ حسين مقدس و مصباح در مشهد مقدس، مي نوشتند و آن آقايان، وجوه را فراهم مي کردند و ارسال مي داشتند. وکلاي حضرت عالي، از وکلاي آن مرحوم، اقوي مي باشند. حضرت عالي، وکيلي مثل آيت الله حاج سيد احمد خوانساري را داريد.
فرمود:
« من، تاکنون، به غير از خداوند تبارک و تعالي، به احدي اظهار حاجت نکردم و اين کار را نمي کنم. »
دو روز گذشت. شب بود و من در بيروني بودم. ساعت يازده شب، شخصي وارد شد و گفت: ده دقيقه اي با آقا کار دارم. توسط خدمتکار، پيغام دادم.
آقا، اين شخص را به حضور پذيرفتند. طولي نکشيد که اين شخص، از خدمت آقا برگشت و رفت. صبح که خدمت آيت الله بروجردي، رسيدم، فرمودند:
« تا سه ماه، شهريه نجف و قم و ديگر شهرهاي ايران را داريم! »
گاهي اوقات، وقت شهريه مي شد، ولي پولي در دست نبود. به ايشان مي گفتند:
شما هم مانند بعضي از مراجع بزرگ، به برخي از تجار بنويسيد تا پولي بفرستد.
آن مرحوم در پاسخ مي فرمود: « خدا هست. »
اتفاقاً هم درست مي شد.

يقين به آخرت

حجت الاسلام فلسفي نقل مي کرد:
ايشان در عين حال با آن شأن معنوي و خلوص قلبي که داشت از لحاظ خضوع و خوف نسبت به ذات اقدس باريتعالي واقعاً مردي فوق العاده بود.
چند بار اتفاق افتاد که آن مرحوم درباره کلمه ( يوم الحسرة) حرف زدند. از جمله روزي من و ايشان در اتاق نشيمن تنها بوديم، به يک مناسبت فرمودند:
« يکي از اسماء روز قيامت، يوم الحسرة (روز افسوس خوردن) است که افراد به گذشته دنياي خود و غفلتهايي که داشته اند افسوس مي خوردند. »
در اين موقع ديدم چنان پرده اي از اشک روي چشم ايشان آمد، که گويي الان قيامت است و آن يوم الحسره براي ايشان مجسم مي باشد. آنچنان سخن مي گفت که باور داشت و مطابق با آن هم عمل مي نمود.

زهد و قناعت عملي

آيت الله سيد مصطفي خوانساري نقل کردند:
در زمان دکتر مصدق، پولها را عوض کردند.
روزي ايشان مي فرمود:
« پانصد تومان از پولهاي ما باطل شده و زمانش گذشته است. »
اظهار خرسندي مي کردند که:
« اين مبلغ از مال شخصي (مال الاجاره) من بود و متعلق به سهمين نيست. »
يادم هست: در زماني که وضع مالي ايشان، چندان مناسب نبود، شخصي روحاني مراجعه کرد و قبض ده توماني داشت که مي خواست آقا امضا کند تا آن را دريافت کند. در همين زمان، کسي مراجعه کرد و مقداري سهم داد. آقا، آن سهم را با آن قبض امضاء شده به آن روحاني داد.شخص مراجعه کننده که تحت تأثير کرم آقا قرار گرفته بود، چندين برابر پولي که داده بود پرداخت کرد.
بسياري از هدايايي که براي ايشان مي آوردند، هرگز مورد استفاده خودشان قرار نمي گرفت و همه را به ديگران مي بخشيدند.
از کابل و مشهد، چند عدد پوستين براي ايشان آوردند، ولي همان سال زمستان، خود ايشان پوستين بر تن نداشتند. گاهي بخشي از عباي خودش پاره بود و به خاطر حجبي که داشت، پارگي را پنهان مي کرد، ولي در همان زمان، اگر عباي مرغوب و بهتري براي ايشان هديه مي آوردند به ديگري مي بخشيد.
آيت الله سيد مرتضي مبرقعي مي فرمودند:
آيت الله بروجردي، به تمام معني آقا بود، طبع بسيار بلندي داشت و بزرگمنش بود. تفاوت است بين خوبي و آقايي، بعضي خوبند، يعني پارسا و متقي اند، ولي بزرگمنش و آقا نيستند. آيت الله بروجردي به تمام معني، آقايي داشت. نسبت به ديگران احتياط را در جانب نيازمند و محتاج، مراعات مي کرد. با اين حال، در اداره زندگي و مصارف شخصي، از صرف بيت المال پرهيز مي کرد. فقط از پول بيت المال، در بيروني، براي مراجعين يک چاي مي دادند. روح مطلب هم در يک روحاني همين است. عظمت يک روحاني به اين است که در صرف و وجوهات براي زندگي شخصي و خانوادگي محتاط باشد و در صرف بيت المال مسلمين دقت به خرج دهد.
ايشان زندگي شخصي را از درآمد ارثيه اي که برايش باقي مانده بود، اداره مي کرد. با اين که خيلي زياد نبود، به همان مقدار قناعت مي کرد.
آيت الله صافي گلپايگاني نقل مي کنند:
يک وقتي، من به ايشان عرض کردم: در نزديک منزل شما، نانوايي سنگکي است و نان بسيار خوبي مي پزد، شما از اين نان استفاده کنيد.
فرمود:« من به همين ناني که از آرد ملک خودم، تهيه مي کنم، قانع هستم. »
اين در حالي بود که نان آرد خودشان، مرغوبيتي نداشت.
آقاي حاج شيخ قوام، مي گفتند:
آيت الله بروجردي با خانواده و نوکرها به وشنوه (نام روستايي) آمده بودند. من شاهد بودم که مصرف گوشت ايشان در روز، تنها ده سير بود. خلاصه: ايشان در زندگي خيلي با قناعت بود. حتي از زندگي معمولي هم کم تر بود.
آن بزرگوار، به مال دنيا خيلي بي توجه بود. پول گرفتن، برايش خيلي سخت بود، ولي پول دادن آسان. اگر کسي از باب وجوهات و غيره صدهزار تومان براي ايشان مي آورد، مي گفت: « يغفر کم الله » و اگر کسي مبلغ بسيار کمي به ايشان مي داد، باز مي گفت: « يغفر کم الله » براي ايشان کم و زياد تفاوتي نمي کرد.
آيت الله صافي گلپايگاني مي فرمودند:
بسيار ساده و زاهدانه مي زيستند. مي توان گفت: حتي براي يک مرتبه هم بر سفره ايشان، مگر در مهماني، مرغ ديده نشده است. فرشهاي منزل ايشان، رنگ و رو رفته بود. لباسها، بسيار ساده و کم قيمت بود. همين نوع زندگي هم از بيت المال نبود، بلکه از مال شخصي بود که از بروجرد براي ايشان مي آوردند.
آيت الله فاضل لنکراني نقل مي کردند:
ايشان، با اين که وجوهات بسياري در اختيار داشت، به گونه اي که علاوه بر شهريه طلاب قم، شهريه طلاب نجف را نيز مي داد؛ ولي در زندگي داخلي، بسيار ساده و زاهدانه بود.
در مصارف شخصي از وجوهات استفاده نمي کرد. مخارج شخصي خود را از مختصر ملکي که در بروجرد داشت، تأمين مي نمود و حتي نان منزل را هم از آردي تهيه مي کرد که از محصول ملک بروجرد، براي ايشان مي فرستادند.
« آيت الله بروجردي، پادرد داشتند، به همين جهت، يکي دو سفر به آبگرم محلات رفتند. در يکي از اين سفرها که مردم اطراف متوجه شده بودند، به ديدن ايشان آمدند. از جمله: عده زيادي از فقرا هم آمده بودند که آيت الله بروجردي، به آنان کمک کند.
ايشان، ضمن اين که به فقرا پول دادند، دستور فرمودند: چند تا گوسفند بخرند و گوشت اينها را بين فقرا تقسيم کنند. پس از کشتن گوسفندان و تقسيم آنها بين فقراء، به اندازه نيم کيلو گوشت، براي آيت الله بروجردي کنار گذاشته بودند، تا يک وعده کباب براي ايشان تهيه کنند. سفره انداخته شد. ماست و خيار را گذاشتند. دو سه سيخ کباب هم، که از همان گوشت تهيه کرده بودند، خدمت ايشان گذاشتند.
فرمود:« اين کباب از کجاست؟ »
گفتند: از همين گوشت، مقداري فقط براي شما درست کرده ايم.
ايشان فرمود:« من اين کباب را نمي خورم، اينها را بين فقرا تقسيم کنيد که آنان بوي آن را شنيده اند. » و همان ماست و خيار را تناول کردند.
آيت الله محسني ملايري نقل مي کنند:
روزي حاج آقا حسن (فرزند آقا) به من گفتند:
از اجاره ملکي که از مادرمان به ما رسيده بود، به من و برادرم احمد، روزي دوازده تومان مي رسيد.
آقا، تا مادامي که اين پول مصرف نمي شد به ما حقوق نمي داد. به آقاي احسن گفتم: اکنون من مخارج دارم و اين مقدار کفاف نمي کند. آقاي احسن به آقا، مطلب را متذکر شدند که آيت الله زاده چنين مي گويد!
آقا ناراحت شده و فرموده بودند:
« تعبير به آيت الله زاده نکنيد، محمد حسن طلبه است، ايشان از من بيشتر پول دارند، آنان روزي دوازده تومان دارند و من با اين مخارج، چهارده تومان دارم! »
منبع: www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image