جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
خدمات فرهنگي-اجتماعي حضرت آيت الله العظمي بروجردي (رحمت الله عليه)
-(10 Body) 
خدمات فرهنگي-اجتماعي حضرت آيت الله العظمي بروجردي (رحمت الله عليه)
Visitor 309
Category: دنياي فن آوري

مبارزه با آتش پرستي در ايران

آيت الله سيد موسي شبيري زنجاني نقل مي فرمودند:
جناب آقاي خوانساري نقل مي کردند:
زماني که مراسمي برپا شده بود که از آتش تجليل کنند و به اصطلاح جشني گرفته بودند تا آتش پرستي را احياء کنند، وقتي آقاي بروجردي فهميدند، بسيار ناراحت شدند و امر کردند تا با صدرالاشراف تماس بگيرم و شاه را ببينم و مطلب آيت الله را به شاه برسانم.
چون صدرالاشراف هميشه بين الطلوعين بيدار بود، خودم را با ماشين، بين الطلوعين به تهران و پيش صدرالاشراف رساندم و گفتم: مي خواهم شاه را ببينم.
صدرالاشراف گفت: فردا (چون مي دانست که براي چه کاري آمدم) گفتم: خير، همين امروز بايد شاه را ببينم و مطلب مهمي از طرف آيت الله بايد به ايشان برسانم.
در هر صورت بعد از تماسهائي، قرار شد شاه را ببينم و در حدود ساعت نُه صبح بود که شاه را ملاقات کرديم و شاه تازه از خواب بيدار شده بود و با لباسهاي خواب آمد، تا ما را ديد احوال آقاي بروجردي را پرسيد، گفتم: ناراحت است، شاه گفت: خوب پيرمرد است و طبيعي است.
گفتم: درست مي فرمائي اما غير از پيري ناراحتي ديگري دارد.
گفت: حتماً بر اثر مشغلات زياد است و ما هم وقتي کارهاي زيادي داريم خسته مي شويم. گفتم: قضيه آتش آقا را ناراحت کرده است.
گفت: آتش که چيزي نيست و ما هم مي خواهيم شرکت کنيم. گفتم: بله آيت الله هم مي دانند که آتش چيزي نيست اما مي فرمايند:
« اينها در خارج از کشور تبليغ مي کنند که آتشي را که پيامبر اسلام هزار و چهار صد سال پيش خاموش کرده است شاه دوباره روشن کرد. »
شاه قدري فکر کرد و گفت: بگوئيد من نمي روم و بعد از چند لحظه دستور داد که: بگوئيد مراسم را مُلغي کنند.

آمر به معروف و ناهي از منکر

ملتي که در پنجه خرافات گرفتار باشد، روي خوشبختي و سعادت را نخواهد ديد.
از خرافات هستي سوز، «شرک» و «دوگانه پرستي» است.
نقل مي کنند:
« آيت الله بروجردي، در حال ورود به حرم حضرت رضا(ع) بود که آخوندي، به عنوان احترام به حضرت رضا(ع) به سجده افتاد!
آيت الله بروجردي، با ديدن اين صحنه، شديداً ناراحت شدند و عصاي خود را محکم بر پشت آخوند فرود آوردند و گفتند:
« اين چه کاري است که مي کني؟
با اين عملت، دو گناه مرتکب شده اي:
1. سجده براي غير خدا.
2 . روحاني هستي و چنين کاري را انجام مي دهي و اين سبب مي شود که ديگران هم از تو پيروي کنند. »
آيت الله محمد فاضل لنکراني مي گويند:
آيت الله بروجردي، در برابر منکر، بسيار حساس بودند.
از يکي از بستگان شنيدم که خانمي از اقوام يکي از عروسهاي ايشان، به منزل آقازاده آن بزرگوار، رفت و آمد مي کرده، ولي حجابش را به طور شايسته رعايت نمي کرده است. اين خبر به آيت الله بروجردي مي رسد. ايشان، خيلي عصباني مي شوند و فرموده بودند:
« چرا بايد به خانه پسر من کسي رفت و آمد کند که حجابش را درست رعايت ننمايد. »
روزي ايشان مي خواستند جايي بروند (من هم خدمت ايشان بودم) از در منزل که بيرون مي آمدند، يکي از زوار، که پيرمردي بود، آمد جلوي آيت الله بروجردي، و افتاد به پاي ايشان که اظهار ادب کند. آيت الله بروجردي، اين کار را حرام مي دانست و معتقد بود: شرک است؛ از اين روي، شديداً عصباني شد و عصايش را محکم کوبيد به کمر پيرمرد. در همين حال، فرياد مي زد: اين عمل شرک است، حرام است و ... بعد چند قدمي که رفتند برگشتند و پيرمرد را خواستند. ابتدا با نرمي به او فرمودند:
« اين کار اشتباه و شرعاً حرام است. »
بعد دستور دادند به پيرمرد پول بدهند.
يادم هست پولي که براي جبران ناراحتي پيرمرد به دستور آقا دادند، بسيار زياد بود.

مخالفت با تغيير خط فارسي به لاتين

مرحوم بروجردي، در مقابل اين توطئه بزرگ قد برافراشت و شديداً موضع گرفت:
« هدف اينان، از تغيير خط، دور کردن جامعه ما از فرهنگ اسلامي است. من تا زنده ام، اجازه نمي دهم اين کار را عملي کنند، به هر جا که مي خواهد منتهي شود! »
موضع گيري اين عالم روشن، سبب گرديد که اين طرح به کنار گذاشته شود .

مبارزه با عوام زدگي

آيت الله مکارم شيرازي مي گويند:
عوام زدگي مصيبت بزرگ و آفت مهم براي «روحانيت»، بخصوص «مرجعيت» است. مردان بزرگ هنگامي مي توانند به وظيفه خود در مقام رهبري خلق عمل کنند که از عوام زدگي بر کنار باشند وگرنه از اوج « رهبري » با حضيض « دنباله روي » از اميال و هوسهاي مردم سقوط خواهند کرد، سنت شکني انبياي بزرگ، همچون نوح و ابراهيم و محمد(ص) چهره اي از مبارزه با عوام زدگي است و تنهايي بسياري از رهبران الهي در دوران عمر خود نيز، به خاطر همين موضوع بوده است.
آيت الله بروجردي از کارهايي که به منظور جلب توجه عوام، از بعضي سر مي زند، سخت بيزار بود هرگز او دنبال خوشايند عوام نبود.

تلاش و اشتياق در جهت وحدت مسلمين

آيت الله سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي نقل مي کنند:
ايشان کوشش مي کرد که بين شيعه و سني وحدت برقرار کند.
اين کوشش را بي سرو صدا انجام مي داد.
هدايا و نامه هايي توسط حاج شيخ محمد تقي قمي، براي شيخ شلتوت فرستاد تا منجر به فتواي صحت پيروي از مذهب شيعه براي اهل سنت، شد.
از آن زمان که در بروجرد تشريف داشتند، تا آخر عمر، همواره، در عمل و گفتار، اهتمام کامل براي مسأله وحدت داشتند و عملاً راه رسيدن به آن را نيز نشان دادند.
آيت الله جعفر سبحاني نقل مي کنند:
مقصود او از وحدت، ذوب کردن فرقه اي در فرقه ديگر نبود، بلکه هدف اين بود که با بيان مشترکات ميان دو گروه اسلامي، خوشبيني شديدي در ميان هر دو گروه به وجود آورد، تا همگي به سوي هدف مشترکي گام بردارند.
ابزار او براي اين تقريب، اين بود که مسأله ثقلين و مرجعيت اهل بيت(ع)، در مسائل علمي و اسلامي مطرح شود و با دلايل کافي روشن گردد که: پس از پيامبر گرامي و تا روز رستاخيز، اهل بيت(ع) پيامبر گرامي (ص) رهبري فکري مسلمانان را در اختيار دارند.
به ديگر سخن، اهل بيت پيامبر (ص) داراي دو شأن بودند:
- مسأله خلافت و رهبري سياسي.
- مرجعيت فکري و علمي.
اگر در مسأله نخست اختلافي هست و زمان آن نيز سپري شده است، ولي مسأله دوم، به قوت خود باقي است و مسلمانان جهان بايد پس از کتاب خدا، سنت پيامبر(ص) را نيز از همين مجرا به دست آورند.
در حقيقت « تقريب»، براي او يک نوع ايده و آرزو بود و هرگز جنبه تاکتيکي نداشت.
خلاصه: ايشان به مسأله تقريب بسيار توجه داشت و از مروّجين فکر تقريب بود، حتي در لحظات آخر عمر، ( پس از آن که به وسيله تنفس براي چند لحظه اي به هوش مي آيد ) مي گويد:
« آيا شيخ محمد تقي قمي به مصر رفته است يا خير؟ »
طرح اين تفکر در حوزه، آن هم در سطح مرجعيت، از خدمات مهم آيت الله بروجردي است.
نمونه ديگر از خدمات اجتماعي ايشان، اين بود که: تا روح در بدن داشت، هيبت و عظمت او مانع از آن بود که در ايران دست به ويرانگريهاي اقتصادي، فرهنگي و ديني به نام اصلاحات بزنند، لذا بعد از درگذشت، ايشان از طرف حکومت اعلام شد :
« موانع از سر راه، اصلاحات برداشته شده، به همين زودي، برنامه اصلاحات آغاز خواهد شد. »
آيت الله بروجردي، به خاطر همين شدت علاقه اي که به وحدت مسلمانان داشته، نسبت به فرقه هاي باطل، که هيچ گونه اصالتي ندارند و در راه تفرقه بين مسلمانان تلاش مي کنند بسيار حساس بود. مانند بهائيت و ... ايشان در سال 1335 مبارزه پي گير خود را با بهائيت شروع نمود. جناب آقاي فلسفي، به دستور ايشان، يک ماه رمضان، از طريق راديو، به نقد عقائد و انديشه هاي بهائيان پرداخت.
مرحوم امام هم، مرتب با آيت الله بروجردي، در تماس بود تا مبارزه با بهائيت ادامه يابد. البته بعد موانعي پيش آمد که آيت الله بروجردي، نتواست به مبارزات خويش ادامه دهد.
ايشان، در همين راستا، با تصوف نيز مخالفت مي کرد و نسبت به اين فرقه، شديداً حساس بود. البته تصوف دکان و دستگاهي و اهل خانقاه، در حالي که عرفان قرآني و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را از صميم قلب مي پذيرفت.
آيت الله شهيد مرتضي مطهري نقل مي کنند:
يکي از مزاياي ايشان توجه و علاقه فراواني بود که به مسئله وحدت اسلامي و حسن تفاهم و تقريب بين مذاهب اسلاميه داشت.
از حسن تصادف چند سال قبل از زعامت و رياست ايشان که هنوز ايشان در بروجرد بودند دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه به همت جمعي از روشنفکران سني و شيعه تأسيس شد.
ايشان در دوره زعامت خود تا حد ممکن با اين فکر و با اين مؤسسه کمک و همکاري کرد، براي اولين بار بعد از چند سال بين زعيم روحاني شيعه و زعيم روحاني سني شيخ عبدالمجيد سليم و بعد از فوت او، به فاصله دو سه سال شيخ محمد شلتوت، مُفتي حاضر مصر و رئيس جامع الازهر روابط دوستانه برقرار شد و نامه ها مبادله مي گرديد.
قطعاً طرز تفکر ايشان و حسن تفاهمي که بين ايشان و شيخ شلتوت بود، مؤثر بود در اينکه آن فتواي تاريخي معروف را در مورد به رسميت شناختن مذهب شيعه بدهد. ايشان را نبايد گفت که نسبت به اين مسأله علاقه مند بود بلکه بايد گفت: عاشق و دلباخته اين موضوع بود و مرغ دلش براي اين موضوع پر مي زد.
عجيب اين است که از دو منبع موثق شنيدم که در حادثه قلبي که منجر به فوت ايشان شد بعد از حمله قلبي اولي که عارض شد و مدتي بيهوش بوده اند و بعد به هوش آمدند، قبل از آنکه توجهي به حال خود بکنند و در اين موضوع حرفي بزنند موضوع تقريب و وحدت اسلامي را طرح مي کنند و مي گويند:
« من آرزوها در اين زمينه داشتم. »
آيت الله سيد جعفر احمدي نقل مي کنند:
به هنگام فوت مرحوم آيت الله بروجردي، آقاي قمي در ايران نبود و آن موقع هم رابطه بين دولت ايران و مصر قطع شده بود، لذا ايشان در همان حال کسالت فرمودند:
« شيخ محمد تقي وقتي آمد به او بگوييد پيغام مرا به شيخ شلتوت برساند و بين ايران و مصر را اصلاح کند. مي ترسم زحمات چندين ساله ام از بين برود. »
مطلب ديگري که به همين موضوع وحدت مرتبط است، قضيه آمدن ملک سعود به ايران و فرستادن هدايايي براي ايشان است، البته آيت الله بروجردي از هداياي او، تنها قرآن و قطعه اي از پرده کعبه را پذيرفتند و باقي را به سفير عربستان بخشيدند.
اما آنچه مهم است اينکه: ايشان از اين ارتباط در جهت معرفي شيعه استفاده کردند، لذا در پاسخ نامه ملک سعود، حديث مفصلي از امام صادق عليه السلام که حاوي قريب به چهار صد حکم مربوط به حج بود برايش فرستادند. اين حديث در روزنامه هاي آن روز عربستان منعکس شد. بعضي از آقايان که حج مشرف شده بودند، آن روزنامه ها را با خود آورده بودند.
اين همگامي و همسوئي از طرف بزرگترين مرجع تقليد شيعه، علاوه بر اين که عرصه ها را بر اختلاف تنگ کرد و دست ايادي تفرقه بر انگيز استعمار را بريد، سبب گرديد: مذهب شيعه، که تا آن روز در بين ديگر مذاهب پايگاهي نداشت و از هر سوي طرد مي شد، جايگاه و پايگاهي را که سزاوارش بود، بازيابد و به غربت و انزواي مذهب شکوهمند شيعه پايان داده شود.
مذهب شيعه، به عنوان يکي از مذاهب بزرگ اسلامي، در جامعه الازهر مصر، کرسي تدريس يافت. غبار از چهره حديث «ثقلين» زدوده شد و از محدوده شيعه پا را فراتر نهاد و شمول يافت. مهمترين کتابهاي تفسيري، روائي و فقهي شيعه، در ديار مصر مورد مطالعه و تحقيق و تتبع قرار گرفت و به زيور طبع آراسته گرديد.
آيت الله مکارم شيرازي مي گويند:
درست به خاطر دارم که روزي در مجلس درس خود، در ضمن مسأله اي که مورد بحث قرار داده بودند، از اين که شيخ جامع ازهر، در بعضي از فتاواي خود، نظريات فقها و فقه شيعه را مورد مطالعه قرار داده و مطابق رأي شيعه فتوي داده است، اظهار خشنودي نمودند و ضمناً از اين که در تحقق اين موضوع، مؤثر بوده اند، خوشحال به نظر مي رسيدند.
نماينده ايشان مرحوم علامه شيخ محمد تقي قمي، در دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه گامهاي برجسته اي، به کمک ايشان، در اين راه برداشت و سرانجام به فتواي تاريخي شيخ شلتوت در اين زمينه منتهي شد.
و همچنين هنگامي که هيأت نمايندگي علماي ايران در مؤتمر اسلامي بيت المقدس، بعد از مسافرت به کشورهاي عربي اسلامي و ملاقات با شيوخ الازهر و استاد بزرگ شلتوت، گزارش امور و مذاکرات خود را به معظم له عرض مي کردند، فرمودند:
« اميدوارم روزگاري برسد که اين تقريب و همکاري بين مسلمانان به وحدت و اتحاد آنان تبديل شود. »

مسائل اجتماعي جهان اسلام

شهيد مرتضي مطهري نقل مي کرد :
از گامهاي برجسته اي که در زمان معظم له و به وسيله ايشان برداشته شد، اعزام مبلغ و نماينده مذهبي به کشورهاي خارجي بود.
معرفي اسلام به کشورهاي خارجي هر اندازه تاکنون صورت گرفته يا به وسيله شرق شناسان اروپايي بوده يا به وسيله بعضي از دانشجويان با استعداد مسلمان و يا به وسيله دانشمندان مصري و هندي بوده و يا به وسيله فرقه هاي منسوب به اسلام مانند قاديانيها بوده است، قدر مسلم اين است که تاکنون از اسلام يک معرفي صحيحي به دنياي خارج نشده و باز قدر مسلم اين است که از طرف جامعه شيعه تا چند سال پيش هيچگونه اقدامي به هيچ شکلي نشده بود.
ايشان که علاوه بر جنبه فقاهت، مطالعاتي در متن اسلام و معتقدات اسلامي داشت و اسلام را خيلي بي پيرايه و عريان از توهمات عوامانه پذيرفته بود و از طرفي بر خلاف اقران و اسلاف خود از تاريخ قرون جديد و اوضاع عصر حاضر تا حدود نسبتاً خوبي آگاه بود، معتقد بود که اگر حقايق فطري اسلامي بر افکار حقيقتجو و کاوشگر و کم تعصب اروپائي عرضه داشته شود اين دين حنيف را تدريجاً خواهند پذيرفت و روي همين جهت نماينده به آلمان و آمريکا اعزام کرد و در کار اعزام نماينده به لندن و بعضي جاهاي ديگر بود که اجل فرا رسيد.

فرستادن مبلغين به خارج

مرحوم حجت الاسلام سيد حسين بدلا مي گفتند:
آيت الله بروجردي، نسبت به اسلام يک ديد جهاني داشت. بر اساس همين ديدگاه بود که به تبليغات خارج از کشور، اهميت مي داد که تا آن زمان سابقه نداشت. در زمان ايشان، نمايندگان تبليغي به کشورهاي اسلامي: هند، پاکستان، عربستان و نيز غير اسلامي، مانند کشورهاي اروپايي و امريکا فرستاده شد. ايشان، براي اروپا و امريکا دو نفر را انتخاب کردند: يکي آقاي شيخ مهدي حائري براي امريکا و ديگري آقاي محققي براي اروپا.
اين هر دو شخصيت، علاوه بر معلومات حوزوي، اطلاعات غير حوزوي آنان نيز، قوي بود و با مسائل فرهنگي روز آشنايي داشتند.
اين دو شخصيت روانه اروپا و امريکا شدند. با پول گزافي در بهترين مکانها مسجد ساختند که الآن هم تشکيلات هامبورگ هست و خيلي هم موفق است.
يادم هست: آقاي محققي در يک سفري که به ايران آمده بود، در خدمت آيت الله بروجردي، اظهار نگراني کردند که: ما در آن جا مشکلي داريم و آن اين که آقايان، نوعاً همراه با خانمهايشان به مسجد مي آيند و متأسفانه خانمها وضع حجابشان مناسب نيست. اگر سخت گيري کنيم کار پيش نمي رود، چه بايد بکنيم؟
مرحوم آيت الله بروجردي فرموند:
« نه سخت گيري نکنيد به حداقل حجاب اسلامي، اکتفا کنيد. اينان، بعداً که بيش تر آمدند و آشنا شدند و درست مي شوند. ابتدا سخت نگيريد. »
آقاي محققي از اين وسعت نظر آقاي بروجردي، بسيار خوشش آمد.
البته آن روز، در آن جلسه، کساني که با اين نوع تفکرات مخالف بودند، حضور نداشتند، لذا، مرحوم آيت الله بروجردي فرمودند:
« همين تعبير هم محفوظ باشد، زيرا ممکن است برخي بگويند آقاي بروجردي باب بي حجابي را باز کرده است. »

انعکاس خبر فتواي تاريخي شيخ شلتوت

حجت الاسلام علي دواني نقل مي کنند:
پس از آنکه آوازه فتواي تاريخي شيخ محمد شلتوت رئيس وقت دانشگاه اسلامي مصر در دنياي اسلام منعکس شد که جايز دانسته بود به مذهب شيعه اماميه هم، مانند يکي از مذاهب اربعه عامه، عمل شود و آمد و رفتهاي ديگر علماي مصر مانند شيخ باقوري و ابوالمجد و غيره به ايران، روزي آقاي موسي صدر در جلسه مجله مکتب اسلام به مناسبت، گفت: خوب است حالا که آقاي دواني رابط ما و آقاي بروجردي است، برود و از ايشان تقاضا کند، تلگرافها و نامه هاي تاريخي که ميان ايشان و شيخ شلتوت و علماي بزرگ الازهر مبادله شده، بدهند تا در مکتب اسلام ترجمه و عيناً درج کنيم، چون عکس العمل بسيار مطلوبي خواهد داشت.
من هم خدمت آيت الله فقيد رسيدم و اين تقاضا را مطرح کردم و گفتم: رفقا چنين تقاضايي دارند تا اهل تسنن و عامه مردم بدانند ميان دو رهبر مذهبي شيعه و سني چه اتفاقي افتاده است.
آيت الله فقيد که دست بر گوش داشتند و به دقت عرايضم را گوش مي دادند، يکباره سرخ شدند و دست از گوش برداشتند و فرمودند:
« نه! شورش نکنيد، اين مکاتبات ميان ما به طور سري بوده، بگذاريد اگر خود آنها مصلحت دانستند و مثلاً در مجله درالتقريب يا الازهر چاپ کردند، شما هم از آنجا نقل کنيد، نه اينکه بگويند يک قدم به طرف شيعه ها نزديک شديم و آنها دست و پاي خود را گم کرده اند، و مطلب سري را فاش نمودند.
از آنجا که آنها مايل باشند اين نامه ها و تلگرافها توسط ما منتشر شود و به اطلاع عامه مردم برسد، نه اين کار را نکنيد و اين تقاضا را نداشته باشيد. »
سپس فرمودند:
« تجربه نشان داده است که هر وقت اقليتي خود را به اکثريت نزديک کرد، در آن هضم مي شود. نزديکي ما به اين آقايان و به طور کلي عامه، بايد در همين حدود باشد، شما هم از حد نگذريد که خطرناک است و روح تولي ضعيف مي شود و ممکن است نتيجه عکس بدهد.
من خواستم با اين مبادلات، آمد و رفتي بين قم و الازهر باشد، آنها بيايند از نزديک ما را ببينيد و بدانند که بسياري از آنچه راجع به ما شنيده اند واقعيت ندارد، بيش از اين صلاح نيست و مخصوصاً شما آقايان در مجله، مواظب اين حدود باشيد و از حد نگذريد. »
من آمدم و موضوع را به رفقا گفتم، آنها اکثراً نپذيرفتند و گفتند: پس اين آمد و رفتها براي چيست؟ ولي از آن موقع تاکنون تجربه نشان داده که حق با آن مرد بزرگ دورانديش بود نه ما جوانهاي بي تجربه و افراطي آن روز.

اوضاع طلاب، قبل از انقلاب

حجت الاسلام سيد حسين بدلا ميگفتند:
طلاب، از جهات مختلفي در مضيقه بودند، از جمله:
- از نظر مادي
- شرايط حاکم بر جامعه
از نظر مادي: زندگي به حدي سخت بود که حتي تهيه نان هم براي بعضي دشوار بود و با اين حال شاکر بودند؛ چون ديده بودند که در سال 1336 قمري، قحطي و خشکسالي همه جا را فرا گرفته بود. به گونه اي که عده زيادي از مردم، در همين شهر قم، در کنار کوچه و خيابان از بين رفتند و آنان را به صورت دسته جمعي، بدون غسل و کفن، در گودالهاي بزرگي در علي بن جعفر دفن کردند.

شرايط حاکم بر جامعه

رضاخان تبليغات شديدي عليه اسلام و روحانيت کرده بود که عده اي به روحانيت بد و بي راه مي گفتند.
از جمله به راننده ها گفته بودند: آخوند اگر سوار ماشين بکنيد، ماشين پنچر مي شود! خود من از تهران خواستم بيايم قم، با اين که ماشين جا داشت، گفت سوار نمي کنم، پنچر مي شود!
روضه خواني، به شدت ممنوع بود. خود ما طلاب در ايام عاشورا، در سالن بزرگ منزلي، که در گوشه مدرسه فيضيه قرار داشت، بعد از نماز صبح، مختصر ذکر مصيبتي انجام مي داديم و فوراً متفرق مي شديم.
طلاب را مي گرفتند مي بردند نظميه و لباسهاي آنان را در مي آوردند. براي اين که دچار اين مشکلات نشويم، صبحها، بين الطلوعين، از شهر خارج مي شديم و شبها تاريک که مي شد بر مي گشتيم. به خود من، بعد از ده دوازده سال درس خواندن و امتحان دادن هر مسأله، تصديق مدرسي دادند. اگر کسي اين تصديق را داشت باز هم نمي توانست لباس بپوشد در صورتي که قبلاً مجاز بودند. بنده، با اين که امتحان دادم (هم اکنون آن اوراق امتحان را دارم)، در عين حال، مزاحمت برايم ايجاد مي کردند.

علاقمند به حفظ حوزه

آيت الله سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي نقل مي کنند:
آيت الله بروجردي، به حفظ حوزه، علاقه زيادي داشتند. مکرر مي گفتند:
« حوزه قم مثل شهري است که دروازه ندارد. حوزه، به روي اشخاص مختلف باز است. افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمي شوند. اي کاش نظمي بود و برنامه اي. »
اين آرزو را در جاهاي مختلف ابراز مي داشتند. به دنبال اين موضوع، هيأتي را مرکب از چند نفر از آقايان حوزه، تشکيل دادند که نظريات اصلاحي خود را، براي اداره حوزه، بعد از مشورت، بگويند.
به اين هيأت، اصطلاحاً، «هيأت حاکمه» مي گفتند. آيت الله بروجردي، به آنان اختيار داده بودند که مصالح حوزه را بسنجند و بر اين اساس عمل کنند. تا آن جا که يادم هست، امام خميني(ره) از اعضاء اين هيأت بودند.
آيت الله سيد مصطفي خوانساري:
راجع به حوزه علميه قم، بايد بگوييم: علت مبقيه (بقاي) حوزه علميه قم بودند؛ زيرا پس از فوت آيت الله حاج شيخ عبدالکريم يزدي، در تمام حوزه، بيش از چند طلبه به چشم نمي خورد. آن هم شمشير ميرغضب رضاخان، بالاي سرشان. رضاخان، نفسها را بريده بود. ايشان به حوزه علميه قم، رونق علمي بخشيد، حوزه را احيا کرد، به طالب علم آبرو داد.

برخي از خدمات ايشان به حوزه

آيت الله اشتهاردي نقل مي کنند:
بعضي از خدمات ايشان به حوزه بدين قرار است:
• اهتمام به ادامه تحصيل طلاب و تشويق افراد با استعداد به شيوه هاي مختلف.
• توجه دادن طلاب به مباني علوم فقه و رجال و بيان مأخذ هر کدام و اين که از چه زمان و چرا؟ وارد حوزه اسلامي شده اند.
• توجه به اخلاق و معنويات طلاب با مواعظ و توصيه هاي اخلاقي در خلال درسها و آخر هر هفته.
• احياي آثار گذشتگان، با توجه دادن طلاب، به مراجعه به کتابهاي فقهي قدما، از شيعه و سني.
• چاپ کتابهاي ارزشمندي که مطرود واقع شده بود، مانند: خلاف شيخ طوسي، قرب الاسناد حميري، جعفريات، رجال ميرزا محمد اردبيلي و مفتاح الکرامه.
• گرمي بخشيدن به حوزه هاي درس و بحث و رونق دادن به حوزه علميه قم، به طوري که بيش تر کساني که به شهرستانها رفته بودند، مجدداً به حوزه بازگشتند و نيز افرادي از حوزه هاي ديگر جذب حوزه قم شدند.

کمک به طلاب کوشا

آيت الله سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي مي گفتند:
روزي آيت الله بروجردي، به من فرمودند:
« مايل هستم، اسامي آن عده از طلاب کوشا و زحمت کش و داراي سلامت نفس را براي من تهيه کنيد تا نيازهايشان را برآورده کنم. »
عرض کردم: تا حدي مي توانم وضع تحصيلي افراد را روشن سازم؛ اما جهت تقوايي و اخلاق را، چون با آنان معاشرت ندارم، نمي توانم تعيين کنم. بهتر است هيأتي را براي اين کار تعيين کنيد، تا اين اطلاعات را براي شما تهيه کند.
ايشان قبول کردند و بنا شد اين کار انجام بپذيرد.
به هر حال، طلاب درس خوان را خيلي دوست مي داشت و آنان را تشويق مي کرد. اگر کمکي هم به آنان مي کرد، خيلي مي کوشيد که مخفي باشد.
يادم هست: روزي نامه اي از دو نفر از طلاب مدرسه حجتيه به دست ايشان رسيد که پس از مطالعه، سخت ناراحت شد و نامه را پيش حاج آقا حسين انداخت. معلوم شد که آن دو نفر، نيازمند بودند و براي امرار معاش، در مضيقه قرار داشتند.
به حاج آقا حسين فرمود:
« مگر من به شما نگفتم به اوضاع طلاب رسيدگي کنيد و نياز آنان را برآوريد؟ اين چيست که نوشته اند. »
خلاصه: بسيار عتاب کردند و دستور دادند: اين هر دو نفر، مستقيماً به خود من مراجعه کنند.

عزت دادن به روحانيت شيعه

آيت الله صافي گلپايگاني نقل مي کنند:
آنچنان شوکت و عزتي مرجعيت و حوزه هاي علميه پيدا کرده بود که جرج جرداق، کتاب: « الامام علي صوت العداله الانسانيه » را به آيت الله بروجردي، تقديم مي کند و در نامه مفصلي که براي ايشان فرستاده بود، از جمله نوشته بود:
« من کسي را لايقتر و بهتر از شما نديدم که اين کتاب را به او تقديم کنم؛ لذا اين کتاب را به شما، تقديم مي کنم. »
در همان نامه آمده بود:
« وقتي حضرت آيت الله اين کتاب را خواندند، خواهند ديد:
« اني انصفت الامام بعض الانصاف »
من بعضي از حق را نسبت به اين مرد بزرگ توانسته ام، ادا کنم.
آيت الله بروجردي، پس از رسيدن کتاب، به من فرمودند:
« اين کتاب را مطالعه کن که اشتباه فاحش يا انحرافي نداشته باشد. »
من کتاب را خواندم و نوزده مورد آن را ضعيف يافتم. موارد را خدمت آقا عرض کردم. بعدها ايشان ابراز علاقه بر ترجمه آن به فارسي کردند. يکي از آقايان، اقدام به ترجمه آن کرد.
يک قسمت از کتاب در مفاسد دربار امويان و عباسيان بود که با شرح حال آنان، دربار خاندان پهلوي، براي خواننده مجسم مي شد؛ از اين روي ساواک به فکر افتاد که از ترجمه آن جلوگيري کند.
ساواک مستقيم نمي توانست دخالت کند؛ لذا بعضي را واداشته بود که نامه اي به آقا بنويسند و از نشر ترجمه اين کتاب، شکايت کنند.
پنج مورد از اشتباهات کتاب را نوشته بودند.
آيت الله، از من خواستند که جواب نامه را بنويسم.
من عرض کردم: قبلاً نوزده مورد از اشتباهات کتاب را خدمت حضرت عالي تقديم کردم که شامل اين پنج مورد هم بود؛ ولي به طور کلي نشر و ترجمه اين کتاب، از نظر اقرارهايي که در آن است، اهميت دارد و بدين جهت، اشتباهات آن خللي را وارد نمي کند. از يک مسيحي، بيش از اين انتظار نيست.
چاپ اين کتاب، با اشاره به موارد اشتباه و توضيح آنها، سودمند است؛ از اين روي، اين کتاب ترجمه و چاپ شد.

دفاع از اسلام و مرجعيت

آيت الله سيد مرتضي مبرقعي (فقيه) نقل مي کنند:
يک صفت بارزي که در آيت الله بروجردي وجود داشت. اين بود که حاضر نبودند به خاطر فرزندانش به جهنم برود.
نوعاً آقايان در رابطه با فرزندانشان، درمي مانند و از اين ناحيه، ضربه به آنان وارد مي شود، ولي آيت الله بروجردي و امام خميني، بسيار بر اين امر مواظبت مي کردند و نمي گذاشتند بر مرجعيت اسلام که آبروي آن آبروي اسلام است، از جانب فرزندان لطمه اي وارد شود.
به عنوان نمونه: يک مرتبه، برخي خدمت آيت الله بروجردي رسيدند و گفتند: آقا زاده را بفرستيد تا اقامه نماز کند.
ايشان بسيار ناراحت شدند و فرمودند:
« چه مي گوئيد؟ مگر اسلام را ملعبه مي دانيد که اين حرفها را مي زنيد؟ »
در همين زمينه آيت صافي گلپايگاني نقل مي کنند:
کارهاي علمي که آيت الله بروجردي به من ارجاع مي دادند، زياد بود.
کتاب منتخب الاثر را که درباره امام زمان، عجل الله تعالي فرجه الشريف، است، با پيشنهاد ايشان نوشته ام.
درباره بعضي از مسائل علمي و اعتقادي که به ايشان مراجعه مي شد، بنده به دستور ايشان مطالبي مي نوشتم، که بعضي از آنها چاپ شده است.
يک وقتي، مجله اي از هند آمده بود که در آن، زندگي نامه بودا درج شده بود. در آن زندگي نامه، آمده بود که: اسلام متأثر از بوديسم بوده است. ادعا کرده بود که تعليمات بودا، در اسلام آمده است. بعد قضيه اي را که در کمال الدين صدوق و عين الحياة آمده، به عنوان شاهد آورده بودند.
آيت الله بروجردي، به من فرمودند: پاسخ اين ادعا را تهيه کن.
من در آن زمينه مطالعه و تحقيق کردم و آوردم:
« زندگي بودا، مجهول است، علاوه، روح مکتب اسلام، با روح تعليمات بودا متضاد و مغاير است: مکتب اسلام، دين توحيد و اراده جمع و جامعه است، ولي بودا دعوت به انزوا، گوشه گيري و بريدن از مردم مي کند. »
اين مقاله را فرستاديم به دفتر مجله و خوشبختانه، تحت عنوان: « زندگي بودا » در همان مجله، چاپ شد.
نمونه ديگر اين که در مجله « رسالة الاسلام »، شيخ محمود شلتوت، مقالاتي در تفسير قرآن نوشت.
در يکي از اين مقالات، در تفسير: « وأن تستقسموا بالازلام » نوشته بود:
« استخاره اي که در مکتب اهل بيت(ع) آمده، از قبيل "استقسام بالازلام" است.»
آيت الله العظمي بروجردي، قدس سره، به من دستور دادند:
پاسخي براي اين مطلب بنويس و بفرست. من مقاله اي تحت عنوان:
« حول الاستقسام بالازلام » نوشتم.
در آن مقاله، به طور تفصيل، الاستقسام بالازلام را نوشتم و ثابت کردم که استخاره از آن مقوله نيست، بلکه اين از آثار ايمان به خداوند و توحيد است؛ اما استقسام بالازلام، از آثار جهل، شرک و اعتقاد به بتها است.

ارتباط امام خميني با ايشان

آيت الله شيخ علي پناه اشتهاردي مي گويند:
امام، سالها در فقه و اصول آيت الله بروجردي شرکت مي کردند و خيلي بيش تر از آن که طلبه اي به استادش احترام مي گذارد، به ايشان احترام مي گذاشتند.
گاهي که آيت الله بروجردي پياده به منزل مي رفتند، امام تا در منزل، آيت الله بروجردي را همراهي مي کردند.
آيت الله سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي مي گويد:
ارتباط طرفيني بود. هم امام به آيت الله بروجردي، بسيار احترام مي گذاشتند و علاقه مند به ايشان بودند و هم آيت الله بروجردي، نسبت به امام، اهميت فوق العاده اي قائل بودند و به وي علاقه شديد داشتند.
مأموريتهاي مهمي را به ايشان محول مي کردند؛ مثلاً، در مشهد، حادثه اي اتفاق افتاد که امام را با اختيارات تام، به آن جا فرستادند.
آن مأموريت، دو ماه طول کشيد. در قضيه نهاوند نيز، با همين اختيارات، امام از طرف آيت الله بروجردي، رفتند. در يک سفري هم خود آيت الله بروجردي به مشهد رفتند، مرحوم آيت الله داماد و مرحوم امام، همراه ايشان بودند.
در اين سفر، امام از طرف آيت الله بروجردي، مسؤول مراجعات مالي بودند و مستقلاٌ به ايشان مراجعه مي شد.
امام ، روزي به من فرمودند:
« حيف قم که آيت الله بروجردي، در آن نيستند. کاش، وضعي پيش مي آمد که ايشان به قم مي آمدند. »
پيش از آمدن آيت الله بروجردي به قم، به ايشان اظهار علاقه مي کردند. بيشترين کوشش را براي آمدن آيت الله بروجردي به قم، آن بزرگوار انجام دادند.
شايد ايشان، باعث شدند که تجار تهران، مدرسين و فضلا، از مراجع بخواهند که از آيت الله بروجردي، براي ماندن در قم، دعوت کنند. بعد از آن که به قم آمدند نيز، در ترويج مقام علمي ايشان، بسيار کوشيدند.
پس از آن که آيت الله بروجردي، جا افتادند و به اوضاع حوزه آشنا شدند، امام لازم نمي دانستند که مثل گذشته، مرتبط با آيت الله بروجردي باشند؛ لذا، به طور طبيعي، مقداري ارتباط را کم کردند.
آيت الله فاضل لنکراني مي فرمودند:
به نظر من رابطه بين آيت الله بروجردي و امام، به جز، مدت اندکي، آن هم به خاطر سوء تفاهمي که پيش آمده بود و بعد هم رفع شد، هميشه در حد بسيار خوبي بوده است. من براي اين امر دليل دارم که اينک عرض مي کنم.
به عنوان نمونه آيت الله بروجردي دستور داده بودند يک منشي معمم و خوش خط برايشان پيدا کنند. پس از گشتن بسيار، فردي را پيدا کرده و خدمتشان معرفي کرده بودند.
فرموده بودند: بيايد تا من از نزديک او را ببينم.
وقتي اين شخص، خدمت آيت الله بروجردي مي رسد، امام هم آن جا حضور داشته اند. اين آقا در اين جلسه، بالا دست امام مي نشيند. بعد که آن شخص رفته بود، آيت الله بروجردي، فرموده بودند: من اين منشي را نمي خواهم.
علت آن را پرسيده بودند، فرموده بودند:
« کسي که بالا دست حاج آقا روح الله بنشيند، به درد من نمي خورد.»
اين، بيانگر شدت احترام به امام بود.
شخصي در بيت آيت الله بروجردي رفت و آمد داشت و خيلي هم به ايشان نزديک بود، امام نظرشان اين بود که وجود او، براي مرجعيت آيت الله بروجردي، نه تنها مفيد نيست، که مضر است و صلاح مي ديدند که اين فرد نباشد.
اين شخص، به لحاظ نزديکي که با آيت الله بروجردي داشت، افرادي را تحريک کرده بود ( که هم آن افراد را مي شناسم و هم نحوه تحريک آنان را مي دانم، ولي ذکر آن را صلاح نمي دانم ) تا خدمت آيت الله بروجردي از امام سعايت کنند و چنين بنمايانند که امام، با مرجعيت و موقعيت آيت الله بروجردي موافق نيست.
طبعاً، اين سعايتها بي تأثير نبود و احترامها از جانب آيت الله بروجردي کم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ايشان، خيلي کم کردند و کم کم درس ايشان هم نيامدند. اين برخورد، تنها در ظاهر امر بود. امام، عقيده اش نسبت به شخص آيت الله بروجردي و موقعيت ايشان، هيچ تغييري نکرده بود. حفظ موقعيت آيت الله بروجردي را، شرعاً لازم مي دانست.
شاهد بر اين قضيه اي است که مرحوم آقاي اشراقي برايم نقل کرد. ايشان، که از دوستان قديمي من بود و مدتي هم با مرحوم حاج آقا مصطفي خميني ، سه نفري، مباحثه مي کرديم، گفتند:
« تازه با امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و ايشان ، براي ييلاق به همدان رفته بودند. همان وقتي بود که، به حسب ظاهر، روابطشان با آيت الله بروجردي، خوب نبود. من براي ديدن ايشان، به همدان رفتم.
با خودم فکر کردم: حالا که امام، قدري از آيت الله بروجردي، رنجش خاطر دارد، بد نيست انتقادي از آيت الله بروجردي بکنم، تا شروع کردم درباره ايشان به صحبت کردن، امام، قيافه اش را درهم کشيد، سرش را پايين انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت:
« آقاي اشراقي! من به کسي اجازه نمي دهم به زعيم مسلمين اهانت کند. هر کس و در هر مقامي که باشد. »
معلوم شد مبناي امام در حب و بغض ها، با آنچه ما داريم، فرق مي کند. نسبت به دامادش، آن هم تازه داماد و بزرگ ترين، اين گونه برخورد کند، برخوردش با ديگران معلوم است.
از آن طرف، کدورتي که براي آيت الله بروجردي نسبت به امام، پيش آمده بود نيز، طولاني نبود. مدتي بعد، ايشان فهميده بودند که براي امام، سعايت شده و آن طور که برخي گفته بودند، نيست؛ لذا برخورد ايشان هم فرق کرد.
به عنوان مثال:
تابستان بود، امام رفته بودند کرج. ( قضيه مربوط به حدود، سه سال قبل از فوت آيت الله بروجردي است )
يک روز آقاي اشراقي به من گفتند: فلاني! ميل داري با هم برويم کرج خدمت حاج آقا.
گفتم: بله.
بعد ايشان گفت: چطور است به آيت الله بروجردي هم بگوييم ما پيش حاج آقا مي رويم.
گفتم: اين هم خوب است.
به اتفاق ايشان، خدمت آيت الله بروجردي رفتيم و عرض کرديم: مي خواهيم خدمت حاج آقا روح الله برويم و احوالشان را بپرسيم.
ايشان، خيلي خوشحال شدند. فرمودند:
« حتماً از قول من هم خدمت ايشان سلام برسانيد و احوالپرسي کنيد و از طرف من بگوييد اگر کاري داشته باشند، برايشان انجام دهيم.»
ضمناً، مبلغ قابل توجهي به آقاي اشراقي دادند و فرمودند: اين مبلغ را هم به ايشان بدهيد.
اين قضيه، به خوبي نشان دهنده اين است که: آن کدورت سابق، برطرف شده است. به هر حال، ما خدمت امام رسيديم، سلام آيت الله بروجردي را به ايشان رسانيديم و پول را تقديم کرديم.
ايشان هم خوشحال شدند. ناهار ظهر هم به اصرار امام خدمتشان ماندم.
نکته اي که به نظرم طلاب بايد در رابطه با شخصيت آيت الله بروجردي، بدان توجه داشته باشند، اين است که: آيت الله بروجردي و تلاشهاي آن بزرگوار، زمينه ساز انقلاب اسلامي بود؛ زيرا آيت الله بروجردي، به حوزه قم رشد داد، شخصيت داد. مبارزات امام، در پرتو اين شخصيت حوزه بود که به ثمر نشست. اگر نبود اين هويت و عظمت حوزه، که آيت الله بروجردي بدان بخشيده بود، مسلماً انقلابي و حرکتي سازنده پاي نمي گرفت.

کمک به فقرا

آيت الله سيد جلال الدين علوي بروجردي نقل مي کنند:
در يکي از اين روزهاي سخت، که آيت الله از مسجد سلطاني و اقامه نماز جماعت مراجعت مي فرمودند، با منظره اي مواجه مي شوند که بسيار ايشان را متأثر و ناراحت مي سازد:
زني در حالي که بچه شيرخواري در بغل دارد و دست چند بچه قد و نيم قد را هم به دست گرفته است و يک شيء سياهرنگ و بدبوئي را که به نام نان به مردم مي دادند در دست داشت، جلوي آقا را گرفته و در حالي که سرشک از ديده خود و اطفال بي جان و بي رمقش بر روي گونه هايشان سرازير بود با زبان ساده ولي موثر مي گويد:
آقا شما جانشين امام ما هستي، اين نان را، اين بچه ها چطور بخورند؟
اگر شما به داد ما نرسي پس ما کجا برويم؟ من بعد از چند ساعت معطلي، اين نان را با قيمت گران به دست آورده ام، ولي بچه هايم نمي توانند آن را بخورند.
آقا در حاليکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، بعد از دادن مقدار پولي به آن زن، فرمودند:
« اميدوارم بتوانم براي عموم فقراء کاري بکنم. »
بعد مستقيماً به خانه آمدند و در حالي که بسيار متأثر بودند، همه بزرگان شهر و تجار و متمکنين را به خانه خود دعوت فرموده و با بيانات دلنشين خود حس رأفت و عطوفت آنها را تحريک و مردم را تشويق به کمک کردن به بيچارگان فرموده، مي فرمايند:
« دوست دارم اين کمک ها اساسي باشد. »
در نتيجه سرمايه اي فراهم و گندمي خريداري و نان ارزان قيمت در اختيار فقراء قرار مي گيرد.
اضافه بر آن کارگاه بافندگي دستي خوبي هم تأسيس و بيکاران را هم در آنجا به کار مي گمارند و با اين تدابير و توجه، جمع کثيري که در معرض تلف بودند نجات پيدا کرده و زندگاني آنها هم اداره مي شود.
آيت الله سيد محمد باقر سلطاني طباطبايي مي گويد:
در يکي از سالها، نان در نانواييهاي بروجرد، مقداري گران شد و کمبود پيدا کرد، آيت الله بروجردي، عده اي از متمکنين را جمع کرد و فرمود:
« وظيفه شما کمک به فقر است. »
مقداري اقداماتي شد، ولي چون کمکها کافي نبود، خود آن بزرگوار، با اين که چندان امکاني نداشت، احساس وظيفه کرد و باغ ارثي خود را در حدود چهار هزار تومان فروخت و نان و گندم براي فقرا خريد.
بعد که فاميل مطلع شدند، ايشان را ملامت کردند که اين باغ، بيش از اين ارزش داشته است، چرا به اين قيمت فروختيد؟ به خريدار مراجعه کردد که معامله را برگرداند، ولي چون خريدار معامله شيريني کرده بود، پس نداد.
به هر حال، ايشان، فرد خيّر و خدومي بود و از اين قبيل قضايا زياد داشت.
منبع:www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image