خوشبيني مفرط و سادهانديشي برخي زوجين ، اين تصور را پيش ميآورد که با گذشت چندسالي از زندگي و آشنايي اجمالي هريک با روحيات همسر ، در ارکان زندگي هيچگونه خللي وارد نميشود و روابط متقابل آنها و ميزان تفاهم ، خودبه خود در همان سطح مطلوب اوليه باقي ميماند و در نتيجه يک نوع آرامش که توأم با نگرش سطحي نسبت به مسايل خانواده ميباشد ، به وجود ميآيد . چنين موقعيتي خواه ناخواه يک نوع رکود و فقر ارتباطي و اخلاقي را فراهم ميآورد و در نتيجه روحهاي آنها از هم بيگانهتر و دورتر ميشود و رفته رفته اولين نشانههاي بحران در زندگي خانوادگي به چشم ميخورد .
زن و مرد در اين موقعيت با اولين ضربهها بيدار شده و مضطربانه به انديشه فرو ميروند که اينک چه بايد کرد ؟ آيا براي نجات زندگي ، کاري ميتوان کرد ؟ آيا پايان روزهاي خوش زندگي فرا رسيده است ؟ و بالاخره براي نجات از اين بحران ، از کجا بايد شروع کرد ؟
توصيههاي تربيتي براي بحرانزدايي
1) شخصيت همسرتان هرچه باشد شما هم نياز به دوبارهسنجي معتقدات خود در مورد زندگي داريد . اين باور که شما هم بيعيب و نقص نيستيد ، يک نوع آمادگي و انعطاف روحي ايجاد ميکند که براي دستيابي به تفاهم ضرورت زيادي دارد .