يکي از مهمترين و اساسيترين ويژگيهاي انسان که موجب تمايز و برتري وي از ديگر موجودات گرديده خلاقيت است. انديشه خلاق، قابليتي است که ميتوان آنرا در تمامي ابعاد زندگي انسان مشاهده کرد. انسان بوسيله همين تفکر خلاق ميتواند توانمنديهاي خود را افزايش داده، مسائل و مشکلاتش را حل نمايد و به سوي کمال و ترقي پيش رود.
شايان ذکر است که خلاقيت قابليتي است که در همگان وجود دارد اما نيازمند پرورش و تقويت ميباشد تا به سر حد شکوفايي برسد. هنسي و آمابيل (1989) طي مطالعاتي اعلام کردند: تحقيقات ما نشان داده است که عوامل اجتماعي و محيطي نقش اصلي را در رشد خلاقيت ايفا ميکنند. در واقع بين انگيزههاي شخصي و خلاقيت ارتباطي قوي وجود دارد که قسمت زيادي از اين گرايش را محيط اجتماعي يا حداقل جنبههاي خاصي از محيط تعيين ميکنند.
يکي از عوامل محيطي که در روند رشد خلاقيت مؤثر است محيط خانواده يا همان شيوههاي فرزندپروري ميباشد. کليگان (1971) معتقد است براي ظهور خلاقيت راههاي زيادي در شيوههاي فرزندپروري وجود دارد که ميتواند باعث ظهور يا محو خلاقيت شود. نحوه تربيت و استفاده از شيوههاي دموکراتيک يا مستبدانه، اعمال نحوه انضباط و شيوه ابراز محبت هر کدام به نوعي در پرورش يا سرکوب خلاقيت مؤثر است.
تعريف خلاقيت
خلاقيت از جمله موضوعاتي است که تا کنون درباره ماهيت و تعريف آن بين محققان و روانشناسان توافقي به عمل نيامده است. اين پديده انعطافپذيرتر و معتبرتر از آن است که به آساني قابل تعريف باشد، به همين جهت آنرا در زمينههاي گوناگون و به معاني مختلف بکار بردهاند.
بررسي تعريف خلاقيت نشان ميدهد بعضي به ويژگي شخصيتي افراد، بعضي به فرايند و برخي نيز به نتيجه و محصول خلاقيت اشاره ميکنند.
از نظر توني پروکتور (1999) که تعريفي به نقل از ورتهايمر (1945 ، 1959) بيان ميکند خلاقيت عبارت است از «توانايي پرداختن به يک موضوع با نگاهي جديد و متفاوت» و بعبارتي «فرايند شکستن و دوباره ساختن دانش خود درباره يک موضوع و بدست آوردن بينش جديد نسبت به ماهيت آن.» (به نقل از گلستان هاشمي، 1382 ، ص 14)
کميته مشورتي ملي خلاقيت و پرورش فرهنگي7 (1999) خلاقيت را چنين تعريف کردهاست: «طرح تجسم خلاق بايد به نوعي باشد که هم از اصالت و هم از ارزش برخوردار باشد.» (به نقل از کرفت، 2000، ص2).
اخيراً نيز محققان به بعد اجتماعي و محيطي خلاقيت توجه کردهاند و اعتقاد دارند که نميتوانيم خلاقيت را بدون توجه به بعد اجتماعي آن تعريف و تشريح کنيم.
سيکزنتمي هال (1989) ميگويد: ما نميتوانيم به افراد و کارهاي خلاقانه آنان جدا از اجتماعي که در آن فعاليت ميکنند بپردازيم زيرا خلاقيت هرگز نتيجه عمل فرد به تنهايي نيست. بنابراين محيط نقش بسزايي در ظهور خلاقيت دارد.
خانواده و خلاقيت
خانواده يکي از بسترهاي مهم در رشد و پرورش خلاقيت ميباشد. از آنجا که کودک حساسترين مراحل رشد خلاقيت را در محيط خانه سپري ميکند. محيط مناسب خانوادگي، شيوه و نگرشهاي صحيح فرزندپروري در رشد و شکوفايي خلاقيت سهم مهمي ايفا ميکند.
در واقع والدين از طريق درگير شدن در فعاليتهاي خلاق کودک در رشد خلاقيت او سهيم هستند. در محيط خانه به فعاليت کودک ارزش داده، آن را پرورش ميدهند و تجربههاي خلاقانه را در محيط بيرون از خانه براي او فراهم ميآورند. بدون برخورداري از يک نگرش خلاقانه غيرممکن است که والدين بتوانند اهميت رفتار خلاقانه کودک خود را درک کنند. والدين ميتوانند از طريق بازي، کار کردن با کودک و کتاب خواندن براي او موقعيتهايي را براي رشد رفتار خلاقش فراهم سازند و او را تشويق کنند تا درباره عقايد و حوادث روزمرهاش صحبت کند. اين گفتگوها و تفکر درباره آن به کودک اين فرصت را ميدهد تا دنياي اطراف خود را بهتر درک کند بدين طريق والدين در رشد خلاقيت کودک عامل بسيار مؤثري محسوب ميشوند.
شيوههاي فرزندپروري
شيوههاي فرزند پروري به رفتار والدين و رابطه آن با صفات مختلف فرزندانشان اشاره ميکند. به نظر دالين (1999) شيوههاي فرزندپروري که والدين بکار ميبرند بر رشد خلاقيت و شناخت و زندگي آينده کودکان تأثير بسزايي دارد. شيوههاي فرزندپروري اعمال فعاليتهاي پيچيده و رفتارهايي مؤثر بر فرايند رشد کودک را شامل ميشوند.
خانم ديانا باومريند از اولين کساني است که به طور کلاسيک به بررسي شيوههاي تربيتي و فرزندپروري پرداخته است. او سه نوع الگوي فرزندپروري را بررسي کرده است: دمکراتيک، استبدادي، آسانگير.
دمکراتيک: اين نوع والدين محيط خانوادگي گرم و امکان خودمختاري را به کودکانشان هديه کرده اما محدوديتهايي را نيز مشخص ميکنند. آنها فرديت و استقلال کودکان را تقويت ميکنند و آنها را در بحثها شرکت ميدهند. اين نوع والدين مسائل انضباطي را براي کودکانشان توضيح ميدهند؛ به نقطه نظر کودکانشان توجه و آنان را راهنمايي ميکنند. ويژگيهاي اين والدين شامل مشخص کردن قواعد و محدوديتها و دادن حق انتخاب به کودک است. آنها با چارهانديشي سعي ميکنند کودک دوباره اشتباه نکند. به واسطه اين اعمال والدين دموکراتيک بر شکلگيري رفتارهاي شناختي و خلاقيت کودکان تأثير بسزايي ميگذارند.
کودکان اينگونه خانوادهها نسبت به والدينشان احساس راحتي و امنيت رواني دارند. آنها بدون اينکه نگران موانع و تأييد رفتارهاي اجتماعيشان از طرف والدين بوده و يا مورد سرزنش قرار گيرند، با اعتماد به نفس بيشتري به رفتارهاي خلاقانه خود ميپردازند.
در مطالعهاي که از پسرهاي دبيرستاني با خلاقيت بالا بعمل آمد نشان داده شد که مادران آنها کمتر منعکننده و يا کمتر نگران رفتارهاي اجتماعي فرزندان هستند و اغلب نسبت به درخواستهاي اجتماعي پيش پا افتاده فرزندانشان بياعتنا بودهاند.
به عبارت ديگر در خانوادههايي که بيشترين پرورشدهنده خلاقيت کودکان هستند، ويژگيهايي چون پايين بودن سطح ديکتاتوري و محدوديت، همراه با تشويق و استقلال کودکان و ارتباط ميان والدين و کودکان وجود دارد.
استبدادي: نمايش قدرت والدين اولين عاملي است که اين شيوه را از دو شيوه ديگر متمايز ميسازد. اين والدين بسيار پرتوقع بوده و در عين حال پاسخگو به نيازهاي کودکان نيستند. والدين مستبد در رشد خلاقيت و شناخت کودکان تأثير منفي دارند. بچههايي که بارها تهديد شدهاند تمايل به گوشهگيري، غمگيني، عزتنفس پايين، استرس زياد، کنجکاوي کم و خصومت با ديگران دارند. محققان مشخص کردهاند والدين مستبد بچههاي با فقدان خودمختاري، کنجکاوي و خلاقيت را تربيت ميکنند.
آسانگير: اين گروه از والدين تمايل به آزادي بيشتر دارند و کودکان خود را کمتر کنترل ميکنند، کمتر از راهنمايي و تنبيه استفاده مينمايند و ترجيح ميدهند بيتفاوت باشند، آنان زمان کمتري را با کودکان خود سپري ميکنند. سهلگيري بر رشد شناختي و خلاقيت کودکان تأثير منفي دارد. بچههاي اين طبقه گرايش به ناپختگي و اتخاذ تصميمات آني، سرکش بودن، عزت نفس کم و وابستگي به بزرگسالان داشته و کمترين پايداري در انجام تکليف مدرسه را از خود نشان ميدهند.
نتيجهگيري
خلاقيت قابليتي است که در نتيجه ارتباط متقابل محيط دروني و بيروني فرد به مرحله ظهور ميرسد و خانواده نخستين و مهمترين محيط اجتماعي است که کودک در آن چشم به دنيا باز ميکند پس در پرورش و تقويت خلاقيت نقش بسزايي دارد.
در اين راستا شيوههاي فرزندپروري والدين يک عامل مؤثر محيطي در رشد و پرورش خلاقيت کودکان است تاجائيکه محيطهاي دموکراتيک يا محيطي که به تفکر و تصميمگيري کودک احترام ميگذارد، عاملي براي تشويق کودک در جهت کشف کنجکاوي در محيط اوست و از استعداد کودک براي پيشرفت وي استفاده ميکند. رايت (1987) نيز بيان ميکند: پاسخ دادن به سؤالات کودک، غني کردن محيط و برانگيختن توانايي وي باعث تحرک تفکر خلاق او ميشود.
کراس و رينر (1979) به آزمون فرضياتي درباره ارتباط ميان خلاقيت کودکان و شيوههاي فرزندپروري والدين پرداخته و دريافتند که مادران کودکان خلاق براي حل مشکلات کودکانشان فعالانه برخورد ميکنند و مادران غير فعال با مسايل محتاطانه و يا با مقاومت درگير ميشوند. همچنين آنها دريافتند که برخلاف فرضيات موجود پدران کودکان خلاق آسانگير بوده و به هيچ وجه ديکتاتور نيستند.
با توجه به بررسيهاي موجود در مقايسه بين اين سه گروه شيوههاي فرزندپروري، ميتوان نتيجه گرفت الگوي دموکراتيک بيشترين تأثير را در رشد و پرورش خلاقيت کودکان دارا است. پس لازم است جامعه، آگاهي خانوادهها را در زمينه شيوههاي فرزندپروري دموکراتيک بالا برد تا آنها بتوانند فرزندان خلاق، نوآور و با اعتماد بنفس بالا بار آورند تا در جهت پيشرفت و ترقي جامعه مؤثر باشند.
منابع:
- حسيني، افضلالسادات (1378). ماهيت خلاقيت و شيوههاي پرورش آن. چاپ اول. انتشارات رشد
- گلستان هاشمي ، مهدي. (1382). مقدمهاي بر علم خلاقيتشناسي (دانش خلاقيت و نوآوري) انتشارات جهاددانشگاهي
- نوابي نژاد، شکوه. (1362). رفتار بهنجار و نابهنجار در کودکان و نوجوانان. انتشارات ابتکار
Alarcon, M.(1997). Contexual influences On cognitive Development. San Jose Stat University .http://ematusov.soe.udel/final.paper.pub/-pwfsfp.
Csikszentmihalyi, Mihaly, (1989). Sociel, culture, and person: a systems view of creativity. In Strenberg, R.J. The nature of creativity contemporary psychological perspectives combridge University press
Debord, Karen. (1997). Parenthood and parenting State eXtensionSpecialist. http://www.ces.ncsu.edu/depts/fcs/human/pubs/fcs477.html.
Graft, A. (2000). Creativity Across the primarCurricul. Basic Books.
Kerr, B. Chopp, C, (1999). Families and creativity. Encyclopedia of Creativity. Vol, 1
منبع:سايت اشتغال