بسم الله الرحمن الرحيم
اين مجموعه حاوي گفتاري است نغزودلنشين در تبيين وجوه آسيب ناپذيري ازدواج وطرح نکات و دقايقي که پيوندهاي خانوادگي را در پي دارد.
گهگاه که بعضي از زوج هاي جوان را سعادت يار مي شد تا مراسم عقدو ازدواجشان در محضر حضرت آيت الله حايري شيرازي (مد ظله) برگزار شود معظم له خطاب به آنها توصيه هايي مي فرمودند که ميتوانست در بعد هاي مختلف زندگي چراغ راهي براي رسيدن به خوشبختي و سعادتي ملموس باشد.
بديهي است که گروه بسياري از علاقمندان را امکان آن نيست تا از فيض حضور استاد ونصايح پدرانه شان بهره مند شوند لذا با کسب اجازه از حضرتشان مطالب ضبط و سپس از نوار پياده شد و پس از باز نويسي به صورت اين مجموعه نفيس در آمد. باشد که درخشش اين چراغ پر فروغ وسعت بيشتري رادر بر گيرد وافراد بيشتري از برکات اين سخنان حکيمانه بهره ور شون
ازدواج پيوند آسماني دو انسان
ازدواج پيوند وارتباط دو انسان است با يکديگر به قصد داشتن يک زندگي مشترک . هنگامي که دو انسان بخواهند با هم در زندگي مشترک باشند طبيعتآ پاي هر کدام در زندگي ديگري وارد خواهد شد. مرد زني پا در زندگيش مي گذارد؛ زن هم مردي.
تنها زندگي کردن يک برنامه دارد و يک وظيفه خاص به خود دارد وزندگي مشترک داشتن هم داراي يک برنامه ويک سلسله وظايف مخصوص به خود است.
انسان وقتي تنها باشد گاهي به راي خود و با سليقه خود هر کاري خواست انجام مي دهد اما وقتي زندگي مشترک شد وضعيت فرق مي کند.فرض کنيد يک ماشين در جاده اي تک وتنها حرکت مي کند. اين ماشين خيلي کارها را مي تواند انجام دهد؛ مي تواند مانور بدهد؛ مي تواند ويراژ بدهد و مي تواند آهسته يا تند براند. اما اگر دو ماشين شدند و خواستند به همين صورت در کنار هم حرکت کنند، هر کدام از آن دو ماشين، بايد يک خط و محدوده اي داشته باشند که آن خط را در نظر گرفته و بر روي آن حرکت کنند و گرنه هر لحظه ممکن است با هم اصطکاک پيدا کنند.
ازدواج، با هم حرکت کردن است. دو ماشيني که مي خواهند با هم حرکت کنند مي بايست دقت بسياري به خرج بدهند، اگر مي خواهند از يکديگر فاصله نگيرند و سپر به سپر يکديگر حرکت کنند، مي بايست از همان ابتدا قرار بگذارند که چگونه به حرکت ادامه دهند تا با هم برخورد و اصطکاک پيدا نکنند. شما خوب مي دانيد که دو راننده ماشين اگر با هم هماهنگ باشند، هيچگاه از راندن خسته نمي شوند، چون راه به رفيق خوش است، اما به شرط اين که به هم تنه نزنند وگرنه هر دو ساقط خواهند شد. اما چگونه مي شود که دو دستگاه ماشين، به يکديگر تنه نزنند؟ و چگونه مي شود، دو انساني که با هم ازدواج مي کنند، با هم تزاحم و تصادم پيدا نکنند؟
پاسخ سؤال اين است که مي بايست «خطي» بين آن دو باشد، به نحوي که محدوده حرکت هر کدام را مشخص کند. يعني هيچ کدام به محدوده ديگري تجاوز نکند و در يک کلام خط اعتدال را رعايت کنند. از اين جهت است که وقتي دو انسان تابع خدا شدند و موازين الهي را پيش گرفتند، هيچ گاه با هم اصطکاک پيدا نمي کنند، اما منهاي خدا، از هر چيز ديگر متابعت نمايند با هم اصطکاک پيدا خواهند کرد. پس بايد سعي آنها بر اين باشد که به وسيله اطاعت از خدا از اصطکاک با يکديگر، جلوگيري نمايند.
اين طور نيست که شما، مثلاً بگوئيد که اگر زن و مرد به حرف پدر يا مادر خود گوش بسپارند اصطکاک ها و نزاع ها برطرف خواهد شد؛ خير،اين چنين نيست. چرا؟ چون ممکن است پدرها و مادرها هم با هم اصطکاک پيدا کنند. مثلاً، پدر اين يکي، يک چيز بگويد و پدر آن يکي، يک چيز ديگر.
اگر بگوئيد در صورتي که اينها به حرف نزديکان يا دوستان خود گوش دهند انشاءالله اشکال يا مشکلي پيش نخواهد آمد، خوب، اگر اين نزديکان و يا دوستان با هم دعوايشان شد چطور؟!
پس اينها بايد پاي خود را جايي بگذارند که ديگر نلغزد، و آنجا فقط راه خداست. چون خدا هيچگاه خودش باخودش نزاع ودوگانگي پيدا نمي کند. از اين جهت آنها بايد بنايشان را بر اطاعت از خدا بگذارند، چون که تنها در اين صورت ،ديگر ماشينهاي زندگي اينان با هم برخورد نخواهد کرد.
همراهي وهمدلي
شما ببينيد ازدواج يک زندگي مشترک است. در زندگي مشترک،اگر دو فرمانده وجود داشته باشد کار خراب مي شود.اگر دو دست - هرکدام به اختيار خود- وارد کار شوند ،کاري از پيش نمي رود.
شما، هم دست راست داريد، هم دست چپ؛ اگر اين دو به صورت مستقل تصميم مي گرفتند،شما ديگر با اين دو دست نمي توانستيد کاري را انجام بدهيد. اما چون اين دودست تصميم گيرنده نيستند،بلکه مغز واراده انسان است که بر دست راست و چپ حکومت مي کند و اوست که تصميم مي گيرد، لذا دست ها با هم همکاري مي کنند وهماهنگ هستند. با يک دست کاغذ مي گيريد و با يک دست مي نويسيد. خياط ها با يک دست پار چه را مي گيرند، با دست ديگر مي دوزند.آشپزها با يک دست، ديگ را مي گيرند ، با دست ديگر غذا را به هم مي زنند؛ چون فرمانده يکي است اين دو دست اين چنين با هم همکاري مي کنند.اگر خداي ناکرده در وجود ما دو فرمانده وجود داشت معلوم است که چه اتفاقي مي افتاد.
اگر پدري نسبت به بچه خود تندي کند، مثلاٌ بگويد : چرا اين کار را کردي؟
مادر بگويد: اتفاقاٌ کار بچه درست بوده و خوب کاري هم کرده است .
يا يکي به بچه بگويد : تو خيلي بي ادب هستي .
ديگري به او بگويد: اتفاقاٌ تو از همه مودب تري .
يکي بچّه را بزند و ديگري او را نوازش کند . چنين بر خورد هايي موجب مي شود که بچّه بي تربيت بار بيايد . وقتي اين گونه عمل شود، بچّه شکايت پدر را به مادر و شکايت مادر را به پدر مي برد و ضمن اين که بين آن ها دعوا راه مي اندازد، خود بچّه نيز نسبت به پدر ومادر بي اعتقاد وبي اعتنا مي شود.
موازين الهي ، پاية همدلي
در يک ازدواج، زن ومرد، مي بايست همچون دو دست چپ وراست باشند. از خود،رأيي نداشته باشند، بلکه تابع مافوق خود باشند؛ همانطور که ارادة انسان ،مافوق دو دست راست و چپ اوست، ارادة خدا و حکم خدا و فرمان او، بايد برتر از حرف زن وحرف شوهر باشد.
کَلِمَةُ اَللهِ هَيَ اَلعلياء؛کلمة خدا بايد بالاتر باشد. اگر مرد يک حرفي بزند وشما به او بگوييد که خدا اين طور گفته است، بايد بگويد : اگر خدا اين طور گفته باشد من ديگر حرفي ندارم، روي حرف خدا حرفي نمي زنم وحرف خدا بالاي حرف من است.
اگر زن هم يک حرفي بزند وبه او بگويند: خدا اين چنين نگفته است، خدا جور ديگري مي گويد. زن بايد بگويد: اگر خدا طور ديگري مي گويد ،من هم همان را مي گويم.
آنجا که خدا در کار باشد، زن ومرد مانند دو دست چپ وراست عمل مي کنند، امّا آنجا که خدا در کار نباشد، زن ومرد، همانند دو فرد جدا از يکديگر مي شوند.
اگر شوهر يکي باشد وزن هم براي خودش يکي ديگر باشد ، اينها دو نفر مي شوند و کار درست نمي شود. در زندگي، زن ومرد بايد با هم آنچنان باشند که گويي مرد يک دست وزن دست ديگر است و حکم خدا وفرمان پروردگار فرمانده شان به شمار مي آيد.
پس انسان بايد بداند که اوّل ازدواج بايد آخر خود رأيي باشد، هم براي مرد و هم براي زن. اگر زن يا مرد بخواهند بعد از ازدواج هم، مانند پيش از ازدواج خودرأي باشند و با رأي خود حرکت کنند، آن وقت اين ازدواج جز درد سر چيزي به دنبال نخواهد داشت.
به عبارتي، هنگامي که واقعاً خدا برايشان مطرح باشد آن وقت فصل ازدواج است.
دو نفر که با هم معامله مي کنند، هر کدام نسبت به معامله اي که کرده است ديگري را به نحوي راهنمايي مي کند. فرض کنيد شما يک راديو به کسي داده ايد و از او ضبط صوتي را گرفته ايد ،آن که ضبط صوت به شما داده، دستور کار با آن را به شما مي آموزد وشما هم پيرامون کار با راديو به او تذکراتي مي دهيد.
خدا خلق زن ومرد است. به مرد مي گويد: اگر مي خواهي خير زن را ببيني اين گونه با او برخورد کن و به زن هم مي گويد : اگر مي خواهي از مرد خير ببيني اين چنين با او برخورد کن .
مثلاً مي گويد: «وَاِعتَصَموا بِحبلِ اللهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقوا»؛ دسته جمعي به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراکنده نشويد. يعني اگر ميل آن داريد که ميان شما اختلاف نيفتد تنها خدا را در نظر داشته باشيد. اگر خدا را در نظر گرفتيد بين شما جدايي نمي افتد،اما اگر خود را مطرح کرديد از هم جدا مي شويد.
به موجب اين آيه ، زن وشوهر اگر مي خواهند متفرق نشوند و بينشان جدايي نيفتد ،زن نبايد بگويد من اينطوري مي خواهم و من اين جوري مي دانم . بلکه بايد بگويد : مکتب من اين طور مي گويد و اين جور مي خواهد . متقابلاً مرد هم نبايد بگويد که من اينطور مي خواهم، برادر، خواهر، مادر و فاميل من اين گونه مي گويند. بلکه او هم بايد بگويد که خداي من اين طور مي گويد؛ يعني آيه به زن ومرد مي گويد که دم از خدا بزنيد، تا از هم جدا نشويد.
خود خواهي ، آفت هم دلي
اگر از خودتان دم بزنيد ، جدا مي شويد. اگر از پدران ،از مادران، فاميل يا دوستانتان دم بزنيد ، جدا مي شويد. اما اگر از خدا دم بزنيد به هم نزديک مي شويد. چرا؟ چون شما دو نفر ،دو پدر داريد، اما دو خدا که نداريد، بلکه يک خدا داريد ، دوستان متعدد داريد، اما خداي متعدد نداريد. همه چيز انسان ها متعدد است ، اما خدايشان يگانه است . پس به او برگرديد تا يگانه شويد.
شوروي وآمريکا که خدا را رها کرده اند ، کي وکجا با هم رفيق خواهند شد. اين ها تمام اسلحه هاي اتمي را که زير زمين و روي زمين پنهان کرده اند، براي چه کاري گذاشته اند؟ اين دو (شوروي و آمريکا) جلوه دو انسان از خدا برگشته هستند. اين ها از دانشمندانشان دم زدند ولي از خدا دم نزدند. آمريکايي ها مي گويند : دانشمندان ما اين گونه مي فهمند، پس ما هم به دنبال دانشمندانمان راه مي رويم. شوروي ها هم مي گويند : دانشمندان ما اين جوري مي فهمند، ما هم به دنبال آن ها حرکت مي کنيم.
چون دانشمندانشان جدا هستند، خودشان هم از هم جدا مي شوند . حال اگر شوروي مي گفت خدا و آمريکا هم مي گفت خدا، ديگر لازم نبود که عليه يکديگر بمب اتم مخفي کنند.
آنچه براي بشر اين خطر ها را آورده است که يک روزه شهرهايشان را با بمب به خاکستر تبديل ميکند ، جدا شدن از خدا است.
خدا جويي ،اساس همراهي
پس بياييد با خدا باشيد، چرا؟ چون مرد اگر خدايي باشد به زنش ظلم نمي کند. زن هم اگر خدايي باشد توقع زيادي از شوهرش نخواهد داشت. زن ومرد اگر خدايي شدند دير اختلاف پيدا مي کنند و زود اختلافشان برطرف مي شود. اما اگر زن ومرد خدايي نباشند زود بناي اختلاف را مي گذارند و دير اختلافشان رفع مي شود.
اگر خدا وارد برنامة زندگي شود جاي همه چيز را مي گيرد. در دعا داريم :«يا مَن يَکفِي مِنهُ شيٌ» يعني اي خدايي که جاي همه چيز را پر مي کني . اگر هيچ چيز نباشد و تو باشي کافي است، امّا جاي خالي تو را هيچ چيز پر نخواهد کرد.
پس بنايتان را بر اطاعت از خدا بگذاريد. بر اساس اين که خدا داريد با هم زندگي کنيد. مثل اينکه يک غلام وکنيزي مي خواهند با يکديگر زندگي کنند، که ارباب وصاحب دارند وآن ارباب وصاحب امورشان را به عهده گرفته است. انشاءَ الله اگر بر اين اساس کار کنيد که خودتان را خدمة خداوند متعال بدانيد، خدا، هم در ابتدا و هم در دورة ازدواج مددتان مي کند. از همان ابتدا که هر نزديکي يا فاميلي به شما هديه يا کادويي مي دهد ، خدا که مولاي هر دوي شماست - چون شما اساس را بر اطاعت او گذارده ايد- يک گلي مافوق گل همه ،به شما هديه مي کند. آن ها که گل هديه مي دهند ، هر کس که قوم خويش نزديکتر باشد گل سنگين تر مي دهد؛ هر که دستش بازتر باشد، سخاوتش بيشتر باشد، گل بهتري مي دهد. خدا که از هر سه نظر برتر وبالاتر از همه است ، از نظر قوم و خويشي ،بنده با خداي خودش چنان خويشاوندي دارد که هيچ کس ديگر ندارد. خدا از همه نزديکتر است. از نظر دارايي وثروت نيز خدا از همه ثروتمندتر است و ثروت خدا ما فوق همه ثروت هاست؛ از نظر وجود و بخشش ،خدا،از همه کريم تر و بخشش او نيز از همه بيشتر است. پس اگربخواهد به کسي گل بدهد ، گلش مافوق همه گل هاست و آن چيزي که او مي تواند بدهد، هيچ کس ديگري نمي تواند بدهد و آن صميميت و دلبستگي است که خداوند بينشان ايجاد مي کند.
اين براي اوّل ازدواج، براي دوره ازدواج هم باز کمکي که خداوند مي تواند بکند هيچ کس ديگر قادر به آن نيست . اگر اين دو تا بر اساس بندگي خدا با هم زندگي کردند، يعني زن از وقتي که پا به خانة شوهرش گذاشت مومن تر شد ، خدا مي گويد : اين دو خوب زن وشوهري هستند که ارتباطشان را با من حفظ کرده اند . حالا اگر يک روزي زن قهر کرد ، خدا به شوهر مي گويد: من اين زن را به تو بر مي گردانم ،نترس. اگر هم شوهر رفت به زن مي گويد: من او را بر مي گردانم. چرا؟ چون به زن مي گويد تو نگذاشتي شوهرت از من جدا شود، پس من هم حالا نمي گذارم او از تو جدا شود و به يک نحوي مسأله را حل مي کند که موجب سرشکستگي زن و فاميل زن نشود. مثلاً زن در خانه نشسته است که مي آيند و با احترام او را مي برند؛ يا مرد به او تلفن مي کند و مي گويد: من نشستم وفکر کردم و فهميدم که اشتباه کرده ام حالا هم خودم به سراغت مي آيم.
امّا اگر زن مانع خير شد ،يعني مرد قبل از ازدواج خدماتي مي کرد و بعد از ازدواج آن خدمات به دست زن تعطيل شد. حال تا بگويد خدايا بيا و کار هاي ما را درست کن . خدا مي گويد: آن وقت تا به حال، تو درستش نکردي و بنده مرا از من جدا کردي ، حال دوباره او را به تو برگردانم تا باز به همان راه گذشته هدايتش کني؟ لذا مي بينيم ديگر هر ريش سفيدي، هر عالمي و هر کسي که بخواهد پا در مياني کند ،تأثيري ندارد. گاهي نديده ايد که يک سلسله دلخوري هايي بين زن وشوهر پيدا مي شود که اگر تمام افراد عاقل به دور هم بنشينند تا راهي را پيدا کنند بلکه اين دو را باهم صلح بدهند ، دل مرد يا زن نرم نمي شود؟
رابطه با خدا، مشکل گشاي دشواري هاي خانوادگي
ريشة اين کار به رابطه اي که آنها با خدا دارند بر مي گردد. اگر زن، مرد را بيشتر به راه خدا برد، دل مرد در آشتي ها زود نرم مي شود. اگر مرد، زن را بيشتر به راه خدا هدايت کرد، وقتي زن سر سنگين شد و مرد دعا کرد ، خداي متعال زود وضع را عوض مي کند . پس آن گل اوّلش و اين هم کمک آخرش.
امّا اگر گفتيد ما آمده ايم که با هم خوش باشيم . زن گفت من کار ندارم که مي تواني يا نمي تواني ! اين کار حلال است يا حرام؟ من اين لباس را ديده ام و پسنديده ام ، حال حلال باشد يا نباشد فرقي نمي کند.
يا مرد گفت: که من مي خواهم به اين مجلس بروم و تو هم حتماً بايد بيايي . حال معصيت مي شود يا نمي شود ، به من مربوط نيست.
اگر اين طوري رفتار کردند اوّلاً خدا آن گل اول را به آن ها نمي دهد، يعني صميميت را و دوم در وقتي که با هم کدورتي پيدا کردند توجهي به آنان نمي کند.
پس در راه خدا هواي يکديگر را داشته باشيد تا خدا هم هواي شما را داشته باشد.
پيوند خانوادگي، پوشش از گناه
ازدواج زن را مي پوشاند، مرد را هم مي پوشاند. خداوند مي فرمايد:
«هُنَّ لِباسٌ لَکُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ»
زنان لباس مرد ها هستند و مرد ها لباس زنها.
لباس عيب ها را مي پوشاند ، حسن را ظاهر مي کند و انسان را از سرما وگرما در امان نگه مي دارد. يکي از نعمت هايي که خدا نازل کرده است، لباس است. و از اين جهت است که مثلاً اگر کسي خواب ببيند که يک نفر چادري يا لباسي گيرش آمده است، آن را به شوهر يا زن تعبير مي کنند. لباس ها هم البته متفاوتند. يک نوع لباس است که افراد مي پوشند و زود ضايع مي شود. يک نوع لباس هايي هم هست که خيلي گران است ، امّا زود از بين مي رود و نمي شود از آن زياد استفاده کرد . بعضي لباس ها هم وجود دارد که هم مطابق اندام است و هم پر دوام ،اين مربوط مي شود به تار و پود لباس که پارچه اش تار و پود با دوام داشته باشد يا نه؟
رابطه انگيزه انتخاب همسر با دوام پيوند خانوادگي
در ازدواج هم اگر جهت ازدواج مال وجمال زن باشد، اين تار و پودش از مال و جمال است و دقيقاً مثل همان پارچه هايي مي شود که خيلي هم قشنگ است و زيبا امّا همين که به تن کردي زود پاره مي شود و دوامي پيدا نمي کند.
زن هم همينطور است، اگر پايه پيوند در ازدواجش با شوهر ، به جهت مال يا جمال او باشد کم دوام است، امّا اگر ازدواج براي دين و مروت مرد و يا دين و حياي زن باشد، اين ازدواج مبارک است و دوام هم پيدا خواهد کرد . لذا در روايات داريم که اگر کسي زني را بگيرد براي مال يا جمالش ، خداوند او را واگذار مي کند به همان چيزي که خودش انتخاب کرده است. امّا اگر زن را انتخاب کند ، براي حيا و دين وديانتش ، خداي تعالي آن دين را حفظ مي کند و مال و جمال را هم خودش عنايت مي فرمايد. بنا بر اين در انتخاب همسر، اصل را به تقوا و دين بگذاريد.
نکتة ديگر اينکه گاهي اوقات يک لباسي را مراعات مي کنند ، دوام پيدا مي کند. گاهي مراعاتش نمي کنند، زود پاره مي شود . يا مثلاً يک نوع ماشين را در اختيار دو نفر قرار مي دهند ، يکي يک ساله آن را ضايع مي کند و ديگري همان ماشين را پانزده، شانزده سال ممکن است سالم نگه دارد. يکي ممکن است شش ماهه تصادفي اش کند و يکي ممکن است شانزده سال از آن به خوبي استفاده کند.
موضوع ديگر اين است که يک لباس مي بايست نه تنگ باشد نه گشاد. بلکه بايد متناسب با اندام باشد. خياط مي داند که اگر لباس تنگ يا گشاد بود بايستي شکافته شود . اخلاق زن ومرد براي يکديگر شبيه به يک لباس است. سخت گيري آن ها همانند لباس تنگ و سهل انگاري آن ها همانند لباس گشاد است.
پس همانطور که لباس بايد نه تنگ باشد نه گشاد، اخلاق هم مي بايست نه از نوع سخت گيري باشد و نه از نوع سهل انگاري.
نکته آخر اين که از اين آيه دقيقاً استفاده مي شود که ازدواج نکردن يک نوع برهنگي است، و اين برهنگي نقص است؛ چون زن، لباس مرد است و مرد هم لباس زن. البته هنگامي که مرد وزن لباس همديگر باشند ، نظافت لباس و حفظ لباس به عهده خودشان است. يعني هر کسي لباسش عيب پيدا کرد ، سعي مي کند عيب لباس خود را رفع کند. اگر گوشه اي از آن پاره شد آن را مي دوزد و اگر کثيف شد آن را مي شويد. اگر کسي لباسش پاره شد نمي آيد آن پارگي را بيشتر کند . يا اگر کثيف شد آن را کثيف تر کند ، بلکه سعي مي کند که نقص لباس خود را رفع يا پنهان نمايد. پس مرد، اگر زنش يک نقص يا ضعفي دارد نبايد آن را مطرح سازد، بلکه بايد بکوشد آن را پنهان يا رفع کند و همين طور زن نسبت به شوهر .
پس بر اين اساس با هم قرار بگذاريد که لباس يکديگر باشيد. عيوب يکديگر را بپوشانيد و از روي مهرباني رفع کنيد.
نرمي انتقاد وخشونت ايراد
کسي که با لباس خودش دعوا نمي کند ،کسي که با لباس خودش لجاجت نمي کند. هر کسي لباس خودش را دوست مي دارد و سعي مي کند که آبرومندانه آن را حفظ کند.
بنابر اين زن و شوهر بايد سعي شان بر اين باشد که با هم حالت تميز کردن را داشته باشند. انسان وقتي که لباسش را شستشو مي کند با لباس که عداوت ندارد، چون آن را دوست دارد مي شويد. لباسي که به آن علاقه ندارد اگر هم چرکي پيدا کند آن را شستشو نمي دهد ، يا اگر عيبي هم داشته باشد آن را نمي پوشاند.
بنابراين اگر انتقادي به هم داريد، بر مبناي ايراد گيري نباشد. بلکه بر مبناي محبت و احسان باشد.
زبانتان هم نسبت به هم زبان ايراد نباشد ، زبان خدمت وارادت باشد. اين زبان نعمتي است که خدا به انسان داده است. اگر انسان حالتش حالت تحکم و زورگويي بود دنيا برايش مشکل و سخت مي شود. اگر زبانش زبان شماتت و نفرين و يا زبان بهانه جويي بود ، عمر را و زندگي را بر خودش تلخ مي کند، اما اگر زبانش زبان محبت بود، بسياري از گره هاي کور را باز مي کند.
شدّت با کفّار و رحمت با مؤمنين
پس برخوردها از روي محبّت باشد. رحيم باشيد با يکديگر. اگر شدتي ، خشونتي ويا خصومتي داريد آن را در ارتباط با کفّار مصرف کنيد. انسان هر چه خشونت دارد بايد بر کفّار تمام کند تا وقتي که به سراغ مؤمنين آمد با آن ها ستيزه جوئي نکند. چون خداوند در وجود انسان خشم وستيز گذاشته ، لطف ومحبت هم گذاشته است. اگر رفت و ستيزش را با کفار صرف کرد اين ديگر براي مؤمنين رحيم مي شود. امّا اگر اين ستيز را صرف آن ها نکرد مي ماند و بعد براي مسائل جزئي آن را مصرف مي کند. مثل يک بچّه که اگر او را به دستشوئي نبريد فرش را، يا لباس خودش ويا لباس شما را آلوده مي کند.
اين زبان را گذاشته اند که حرف تند و خشني را که مي خواهيد بزنيد به کفار بزنيد و يا مثلاً اگر مي خواهيد عبوس باشيد و قهر کنيد، اين کفار و اين هم شما، هر چه مي خواهيد بکنيد با آن ها بکنيد.
مؤمنين هر وقت بنشينند و با هم با خشونت برخورد کنند، قهر کنند، احوال يکديگر را نپرسند و با يکديگر نامأنوس باشند، اين چيز هايي است که خدا را به خشم مي آورد. دو نفر که رو به قبله مي ايستند و اهل نماز هستند، بايد وقتي به هم رسيدند با هم با صفا وصميميت باشند، زن وشوهر هم بايد با هم صفا داشته باشند.
زن بگويد: اين شوهر من است و من کار ندارم که مثلاً چقدر حقوق مي گيرد، قدرتش چقدر است ، چه کسي حامي اوست، فاميلش کيست وکجاست. من به همين اندازه مي دانم که او خدا دارد و مخلوق خداست.
شوهر هم بگويد : من کار ندارم که اين زن پدرش کيست ، مادرش کيست ، کسي دارد يا ندارد، قدرت اجتماعي دارد يا ندارد . گيرم که همه اين ها را هم نداشته باشد. امّا خدا دارد و خدا هم او را آفريده است.
هر مخلوقي بايد بداند که آن مخلوق ديگر ، تنها نيست، چون مخلوق خداست و اگر هيچ کس را نداشته باشد خدا را دارد. اگر با او درست برخورد نکند خدا خواهد گفت : چشم مرا دور ديده اي؟ مرا غائب تصور کرده اي؟
پس در حقوق همديگر خدا را در نظر بگيريد و بگوئيد که ما بنده خدائيم و همه بنده خدايند، اگر به حقوق بندگان خدا تجاوز کنيم، خدا مدعي مي شود . پيش خدا به خدا چه بگوئيم.
يک زن وقتي داراي همسر شد بايد بگويد : خدايا اين همسر را تو به من داده اي اگر او تا به حال يک کارهايي براي تو انجام مي داده است من سهم تو را ضايع نکنم. مثلاً شوهر مي رفته است در جايي و خدمت مي کرده ، حال هم برود. بلکه بيشتر از سابق برود نه اينکه مانعش بشوم و بگويم که تو مثلاً حق نداري آن خدمتي را که در سابق مي کردي الآن هم بکني. يا مثلاً شوهرش جلوترها با ارحامش يک صلة رحمي مي کرده ، يا يک کمکي مي کرده است، حالا به او بگويد که تو ديگر مال من هستي و بايد ديگران را رها کني ؛ نه، نبايد اين طور باشد. پس زن نبايد بگويد که اين شوهر ديگر مال من شده است. چرا؟ چون زن بايد بداند که مرد همان طوري که شوهر او هست، بندة خدا نيز هست و همان طوري که نسبت به زن بدهکار است، نسبت به خدا هم بدهکار است و همان طوري که بدهکاري زن را بايد بپردازد، بايد بدهکاري خدا را هم بپردازد. همچنين مرد بايد بداند که زن همچنان که زن او هست بنده خدا نيز هست؛ پس هم به او بدهکار است، هم به خدا. هم بايد بدهي شوهرش را بدهد، هم بدهکاري خدا را بپردازد.
البته اين را هم مي بايست زن و شوهر به خوبي بدانند که اگر بعد از ازدواج زن بهتر از سابقش عمل کند اين عمل بهتر را در نامة عمل مرد نيز مي نويسند و اگر مرد بيشتر خدمت وعبادت کند ، ثواب آن را در نامة عمل زن هم مي نويسند.
جاي پاي شيطان
در زندگي مشترک، نبايد سعي افراد در نکته گيري و دقت و کنجکاوي زياد باشد. البته در اين که کسي حق کسي را ضايع نکند ، بايد دقت وجود داشته باشد. امّا اگر دقّت کند که مثلاًَ من اگر اين دفعه جواب ندادم کلاه سرم مي رود و بايد گربه را در حجله سر بريد، اين درست حرف شيطان است.
طرفين بايد نسبت به يکديگر گذشت داشته باشند . اين شيطان است که مي گويد: اگر تو گذشت کردي مي گويند ترسيدي. تو اين دفعه گذشت نکن تا سر آن ها به سنگ بخورد و براي هميشه راحت شوي. اينها توطئه و دستور شيطان است. هر چه قرآن مي گويد همان درست است. هر ضرب المثلي ، هر شعر شاعري و هر جملة ريش سفيد و بزرگتري که با آيات و روايات منطبق و مطابق نيست ، حرف شيطان است که در دهان اين ها گذاشته است.
گاهي ما قسمتي از حرف هايي که بين مان رد و بدل مي شود و هنگام صحبت کردن به آن ها استناد مي کنيم ، مثل شعر حافظ، سعدي و امثال آن ، اين ها را ملاک مي گيريم و بدان ها عمل مي نمائيم، بسياري از آنها خوب است، امّا بعضي ها را يا ما بي جا مصرف مي کنيم، يا خود آن ها اشتباه گفته اند ، چون معصوم که نبوده اند.
خوب شيطان به شما مي گفت که اگر اين دفعه گذشت کردي، ديگر براي هميشه از تو توقع گذشت دارند و شناخته مي شوي.
قرآن مي گويد: نه، اين عقيدة شيطان است. تو عفو کن ، خدا هم کريم است و خود او به يک صورتي اجرش را خواهد داد. از اين جهت است که مي گويد:« وَاَعفُوا وَاَصفَحُوا» گذشت کنيد و صرف نظر نمائيد، دائماً چيز هاي کوچک را به رخ نکشيد. مو شکافي نکنيد. زود قضايا را تمام کنيد.
شما زوج هاي جوان بايد بدانيد ، هر پيوندي که برقرار مي شود پاي شيطان در آن جا سبز مي شود و يا يک موکل درست مي کند و مي گويد که بيا از همين ابتدا و از همين چيز هاي کوچک وناچيز شروع کن. مثلاً از اين در که مي خواهند بيرون بروند ، بگو که اين يکي سلام نکرد و آن يکي سلام را درست جواب نداد. داماد به مادر زن درست احترام نگذاشت، يا عروس، پدر شوهر را احترام نکرد! خوب شيطان از همين جا شروع مي کند به پاشيدن تخم هاي نفاق و جدائي.
پس حواستان را جمع کنيد و بدانيد که پاي شيطان در ميان است.
خوب انسان هم خطا مي کند ، گاهي اوقات يک طرف سلام مي کند، آن طرف ديگر حواسش يک جاي ديگر است. شيطان به کسي که سلام کرده است مي گويد:ببين! او دست بالا را گرفته است که جواب سلام تو را نداده .
امّا وقتي طرف گفت آقا من نشنيده ام و حواسم جاي ديگري بود او هم بايد قبول کند و بپذيرد و حمل بر درستي و صداقت کند نه اينکه باز آن را هم از سياست و زرنگي طرف مقابل بداند.
اين را بدانيد که دعواها از همين جا شروع مي شود و اختلافات از همين جاها پيش مي آيد.
بعضي جاها واقعاً بر اثر يک سلام کردن و نکردن، يا يک احترام گذاشتن و نگذاشتن، مسأله ايجاد شده است.
اين ها يک سري اصول براي دوام ازدواج است. دوام ازدواج به همين هاست و به اين است که کشمکش، لجبازي، يک دندگي، چشم هم چشمي و تو چه کردي، من چه کردم، در بين نباشد.
دو انسان اگر با هم اين گونه برخورد داشتند ، يعني کشمکش، لجبازي، و يک دندگي در زندگي آن ها مطرح شد، خود به خود اصطکاک و فرسايش پيدا مي کنند.
انس و اعتماد، برکت ازدواج
اگر شما دو قطعه سنگ خيلي با دوام را برداريد و به هم بماليد هر چقدر هم که محکم باشند باز سائيده و کوچک مي شوند.
برکت ازدواج، به محبت، انس واعتماد طرفين با يکديگر است. برکت ازدواج به يکي شدن دو طرف است.
اگر زن وشوهر با هم صميمي شدند، نان جو در دهانشان از کباب برگ، خوشمزه تر است. اگر با هم سر لجبازي افتادند و کشمکش و بدبيني با هم داشتند ، کباب برگ در دهانشان از نان جو کم مزه تر است. اگر به هم اعتماد داشتند ، زندگي روي حصير برايشان از نشستن روي قالي کرمان راحت تر و اگر به هم اعتماد نداشتند قالي کرماني برايشان از حصير سخت تر است. اگر به هم اعتماد داشتند خانه کوچک و محقر و تاريک برايشان از کاخ و ويلا وسيع تر و با روح تر است و اگر نسبت به هم بدبين شدند باغ و ويلا برايشان از يک خانه کوچک هم تنگ تر است.
انصاف، اساس اعتماد
براي اينکه زن وشوهر نسبت به يکديگر اعتماد پيدا کنند ، مي بايست با انصاف باشند. انصاف، اعتماد و بي انصافي، بي اعتمادي مي آورد. من اگر حق کسي را ضايع کنم نبايد توقع داشته باشم که او از من ناراضي نشود. زن بايد انصاف بدهد که وقتي شوهرش زحمت کشيده است ، قبول کند که او زحمت کشيده است، و مرد هم انصاف بدهد که وقتي زنش زحمت کشيده و کاري را انجام داده است قبول کند که واقعاً او در آن کار زحمت کشيده است. مرد از زحمت زن و زن از زحمت مرد تشکر کند و به سادگي از کنار زحمات يکديگر نگذرند.
تکيه بر خوبي ها
وقتي شوهر کاري انجام مي دهد ممکن است آن کار ناقص باشد و يا يک کمبودهائي داشته باشد. در اين جا زن بايد آن قسمت خوبش را و آن خدمتي که شوهر کرده است بگويد، نه آن قسمتي را که نتوانسته انجام بدهد.
همين طور وقتي که زن يک کاري را انجام داده است، مرد بايد آن قسمتي را که زن توانسته انجام دهد ببيند، نه آن قسمتي را که نتوانسته است. مثلاً فرض کنيد مرد دو جفت جوراب سوراخ دارد و از زن مي خواهد که آن دو جفت جوراب را وصله کند ، زن هم يک جفتش را وصله کند و يک جفت ديگرش را نرسد وصله کند، در چنين صورتي مرد بايد آن جوراب وصله کرده را ببيند و تشکر کند ، نه اينکه جوراب وصله نکرده را ببيند و بگويد: چرا اين را وصله نکردي؟ اين ضرب المثلي را که مي گويند اگر يک ليواني که دو سوّمش آب است و يک سوّمش خالي است ، و شما، هم مي توانيد بگوئيد که دو سوّمش آب است، هم مي توانيد بگوئيد يک سوّمش خالي است، يک حقيقت است. امّا اگر بگوئيد يک سومّش خالي است بدي را ديده ايد ، و اگر بگوئيد دو سوّمش آب است در اين صورت خوبي را ديده ايد.
انسان اگر خوبي ها را ببيند ، اين انصاف است و ايجاد اعتماد مي کند ولي اگر بخواهد بدي ها را ببيند ، بي انصافي مي شود، و بي انصافي هم بي اعتمادي به وجود مي آورد . گاه مي شود که تعبير ها فرق مي کند. همه راست است، امّا بعضي خوب است و بعضي خوب نيست.
مي گويند هارون الرشيد شبي خواب ديده بود که دندانهايش ريخته است . گفت معبّري، تعبير کنندة خواب، بياوريد تا خوابم را تعبير کند. معبّري را آوردند و او در تعبير خواب گفت: اين خوابي که شما ديده ايد خواب بسيار بدي است، زيرا از اين خواب چنين استفاده مي شود که همة اقوام و خويشان و بستگان شما پيش از شما از دنيا خواهند رفت شما به تنهائي بايد داغ همة آنها را تحمل کني. هارون بسيار غمگين و ناراحت شد و گفت معبّر ديگري نيست تا خوابم را تعبير کند ؟! گفتند: چرا، گفت: پس بگوئيد بيايد. معبّر ديگري آمد و در تعبير خواب اوگفت :خواب شما، خواب بسيار خوبي است، چون از خواب اين گونه استفاده مي شود که عمر شما از همة اقوام و بستگان طولاني تر خواهد بود.
هارون بسيار خوشحال شد. در حالي که اين تعبير همانند تعبير اول بود. چون آدمي وقتي عمرش از همة فاميل طولاني تر باشد، معنايش اين است که آنها زودتر از او مي ميرند.
پس متوجه باشيم که انسان گاهي يک حرف را به گونه اي ادا مي کند که يکي را عصباني مي کند و گاهي طوري بيان مي کند که گويي آب روي آتش مي ريزد.
قرآن مي گويد که به مؤمنين بگوئيد وقتي با هم حرف مي زنند با يک روش خوب و مناسب با هم حرف بزنند، زخم زبان نداشته باشند و يکديگر را تحقير نکنند.چون اگر به اين گونه باهم برخورد کنند، شيطان در بينشان بي توجهي ايجاد مي کند.
در زندگي هم زن بايد سعي کند چيزي را که اگر شوهر به خود او بگويد ناراحت مي شود، آن را به شوهر خود نگويد و مرد هم سعي کند که به همين صورت عمل نمايد.
منبع: سايت آيت الله محي الدين حائري شيرازي/خ