شهيد بزگوار حضرت آيت الله حاج آقا عطاء الله اشرفي اصفهاني در سال 1323 هجري قمري در يك خانواده روحاني در خميني شهر متولد شد.
وي فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين ميرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام ميرزا محمد جعفر بود و جد اعلاي ايشان از علماي بزرگ جبل عامل بود. وي تنها فرزند ذكوري بود كه از پدرشان بيادگار مانده بود و پس از دوران كودكي جهت تحصيل علوم دينيه به شهر اصفهان رهسپار شد.
تحصيلات:
شهيد آيت الله اشرفي از آغاز كودكي براي تحصيل علوم دينيه به حوزه علميه آمد و ابتدا در يكي از مدارس قديمي به نام مدرسه نوريه به تحصيل مشغول شد. و مدت 10 سال بطور متوالي در حوزه علميه اصفهان اشتغال به تحصيل داشتند. سپس در سن 22 سالگي جهت ادامه تحصيل و طي مدارج عاليه علوم اسلامي رهسپار حوزه علميه قم شد.
ايشان جمعا مدت 23 سال در حوزه علميه قم و 12 سال در حوزه علميه اصفهان بود و در اين مدتي كه در اين دو حوزه علميه اشتغال داشت ضمن كسب علم و دانش و نيل به درجات عاليه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتيد بزرگ و علما بود و مرحوم آيت الله بروجردي و مرحوم آيت الله حاج سيد محمدتقي خوانساري به ايشان عنايت خاصي داشتند. بطوريكه هر وقت به اصفهان مي رفت و سپس به قم مراجعت مي كرد اين دو بزرگوار و همچنين ديگر علما از ايشان ديدن مي كردند.
خدمات آن شهيد بزرگوار:
1-تاسيس حوزه علميه امام خميني در باختران و اداره اين حوزه با بيش از 60 نفر طلاب.
2-بازسازي مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي.
3-توسعه كتابخانه مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي كه قريب دو هزارجلد به كتابهاي آن اضافه نمودند.
4-تاسيس حوزه علميه جهت خواهران، كه پس از شهادت ايشان به نام حوزه علميه شهيد محراب نامگذاري شد.
5-ايجاد وحدت كامل بين روحانيت شيعه و سني كه از بزرگترين خدمات آن شهيد است كه در طول تصدي مسئوليت بعنوان امام جمعه در اين رابطه سمينارهاي متعددي در شهرهاي مختلف بويژه با حضور برادران اهل سنت تشكيل داد كه اثرات بسيار مطلوبي داشته است.
6-بازسازي مسجد جامع باختران كه از بركت نماز جمعه اين مسجد بازسازي كامل شده است.
7-بازنمودن شماره حسابهاي متعدد به نام مهاجرين جنگي و جبهه جنگ و بازسازي مناطق جنگي و همچنين كمك به سيل زدگان خوزستان و زلزله كرمان و طبس كه تمام وجوه اين شماره حسابها جمع آوري و براي نجات برادران و خواهران آسيب ديده و برادران رزمنده صرف شده است.
نقش شهيد در دوران دفاع مقدس:
با آغاز جنگ تحميلي و بسيج همه جانبه مردم و قواي مسلح براي حضور در جبهه و پشتيباني جبهه هاي جنگ، آيت الله اشرفي نيز با مهم توصيف كردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه هاي نماز جمعه و مصاحبه ها و پيام هاي خود به حضور مردم در جبهه ها تأكيد مي ورزيدند.
شهيد محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به ديدار رزمندگان مي شتافت و مقيد بود كه براي آنان سخنراني كند. و با يكايك رزمندگان مصافحه مي كرد و با آنان به گفتگو مي نشست و مي فرمود: "وقتي به جبهه مي روم تا مدتي روحيه ام قوي مي شود."
علي رغم كهولت سن مسافت هاي طولاني و راه هاي صعب العبور را به عشق ديدار دلاور مردان جبهه توحيد، با وسايل نقليه نظامي در شرايط دشوار مي پيمود. بارها در جبهه هاي ايلام، قصر شيرين و پادگان ابوذر، گيلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور يافت و با سخنراني هاي دلنشين، به سپاهان اسلام روحيه بخشيد. پس از آزادي قصر شيرين به آن شهر سفر كرد و با خواندن دو ركعت نماز شكر در مسجد اين شهر، سپاسگزاري خود را به درگاه خداوند به جاي آورد.
وجود آن روحاني جليل القدر در مناطق عملياتي سبب دلگرمي رزمندگان و باعث شور و شوق بسيار در آنها مي گرديد. يك بار پس از عزيمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گرديد و زير بمباران وحشيانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عمليات فتح المبين در دوم فروردين 1361، در قرارگاه حضور يافت و پيشنهاد كرد عمليات به نام حضرت زهرا سلام الله عليها نامگذاري شود.
در دومين سفر خود به خوزستان پس از آزادي خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم اين شهر نماز شكر را به امامت ايشان به جاي آوردند. بعداز ظهر همان روز علي رغم مخالفت فرماندهان، وي و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور يافتند و فرمودند:
"امروز يكي از روزهاي مهم اسلامي و يوم الله است و از جمله آرزوهاي من فتح خرمشهر بود كه بحمدالله من زنده ماندم و اين روز را ديدم."
در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عمليات مسلم بن عقيل با حضور شهيد و تني چند از مقامات كشوري و لشكري آغاز شد. ايشان در آن شب حال عجيبي داشت و يك لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه اي هم به استراحت نپرداخت. نزديكي هاي صبح بود كه يك عدد گلوله توپ در نزديكي چادر ايشان منفجر شد. فرماندهان جهت ترك آن محل اصرار كردند،اما ايشان نپذيرفت و فرمود:
"من از اين محل نمي روم و آماده هر گونه مسئله اي هستم، زيرا خون من رنگين تر و جان من عزيزتر از اين عزيزان رزمنده نيست. من بايد تا پايان عمليات اينجا باشم." سرانجام شهيد محلاتي، عبا و عمامه ايشان را برداشت و بر سر و دوش ايشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم كرمانشاه كرد.
در پشت جبهه هم فعاليت هاي چشگيري داشت كه از جمله آنها افتتاح حسابي در بانك براي جمع آوري كمك هاي نقدي به جبهه ها بود. حساب ديگري نيز جهت كمك به مهاجران جنگ افتتاح كردند. حساب ديگري نيز جهت بازسازي منطقه گيلان غرب كه به استان كرمانشاه محول شده بود، اختصاص دادند.
شهيد به مسئله وحدت بين شيعه و سني اهميتي فوق العاده مي داد و اقدامات ايشان در اين زمينه بسيار مؤثر واقع مي شد.
شهادت آن شهيد بزرگوار:
ايشان پس از 80 سال زندگي پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن توسط يكي از مزدوران امريكا و منافقين كوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگي پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلكه ورقي ديگر خورد و نامش در صحنه گيتي مانند خورشيد براي هميشه مي درخشد، روحش شاد و نامش جاويدان باد.
منبع: www2.irib.ir