مقدّمه
زنان به عنوان نيمى از پيكره جامعه نقش بسيار مهمى در ايجاد و گسترش عفّت، پاكدامنى و اخلاق در بين جوامع بشرى دارند. عفّت و حياى زن، كه يكى از مهمترين عوامل حفظ و بقاى عفّت عمومى است، نه تنها در تمام اديان و مذاهب الهى مورد تأكيد قرار گرفته، بلكه عقول و افكار بشرى نيز آن را مورد تأييد قرار دادهاند.
از نظر اسلام، اهميت اين موضوع به حدّي است كه برخى روايات آن را «تمام دين» ميدانند. در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) آمده كه فرمودند: «اَلْحَياءُ هُوَ الدينُ كُلُّهُ»؛ حيا تمام دين است.1
امام علي(عليهالسلام) نيز در مورد عفّت و پاكدامنى ميفرمايد: «عفّت و پاكدامنى منشأ هر خيرى است.» به همين منظور، در تمام اديان و مذاهب آسماني، «اَلعِفَّةُ رَأسُ كُلِّ خَيْر»2 قوانين گوناگونى براي حفظ و بقاى عفّت و حياى عمومى وضع شدهاند، كه «حجاب» و پوشش زن از جمله آنهاست.
«حجاب»، كه به معناى پوشيدن تمام بدن و زيباييهاى ظاهرى زن در برابر مردان بيگانه است، براى پيشگيرى و مهار برخي گرايشها و رفتارهاى خودنمايانه و وسوسهانگيز ميباشد. اين در حالى است كه زنان به طور طبيعى دوست دارند در برابر جنس مخالف خودآرايى كنند و زيبايى زنانگي3 خود را به نمايش بگذارند.
حال اين سؤال پيش ميآيد كه اين قانون اسلامى تا چه اندازه با طبيعت زن سازگار است؟ آيا تبرّج و جلوهگرى از نظر اسلام و علم بكلى مردود است، يا براى آن قانونى وجود دارد؟ اگر در وجود زن غريزهاى تحت عنوان «تبرّج» وجود دارد، روشهاى رشد و پرورش اين غريزه چيست و چه كاركردى در زن و حفظ سلامتى او ميتواند داشته باشد؟ چگونه ميتوان غريزه تبرّج را با حيا، كه يك ويژگى فطرى در زن است، جمع كرد؟ آيا حجاب و پوشش به معناى ناديده گرفتن اين غريزه نيست؟ آيا همانگونه كه عدهاى از مخالفان حجاب ميگويند، اين محدوديت مانعى براي رشد عاطفى و روانى زن محسوب ميشود، يا به عكس، در جهت سلامت روانى اوست؟
اهميت بررسى اين موضوع واضح و روشن است؛ زيرا اولا، حجاب و پوشش زن به طور يقين، يكى از محكمترين سنگرهايى است كه مسلمانان، به ويژه جوانان، را از فساد و فحشا حفظ ميكند و سدى آهنين در برابر نفوذ و تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام است. به همين دليل، همانگونه كه رهبر فرزانه انقلاب بارها فرمودهاند، بر همه ما تكليف است در مقابل اين تهاجم همهجانبه هشيار باشيم و با آن مقابله كنيم.
ثانيا، ارتباطى كه مسئله حجاب و عفت از يك سو و گرايش دايمى زن به تبرّج و جلوهگرى از سوى ديگر با سلامت روانى او دارد به موضوع اهميّت بيشترى ميدهد؛ زيرا پر واضح است كه به لحاظ نقش مهم و حساسى كه زن در حيات جسمى و روانى انسانها دارد، بحث و بررسى در مورد مؤلّفههاى سلامت روانى او لازم و ضرورى به نظر ميرسد.
اما به دليل آنكه دين اسلام به بهداشت و سلامت روانى افراد اهميت زيادى داده است و حتى نتيجه نهايى عبادت و بندگى را رسيدن به «نفس مطمئنه» ميداند و فقط كسانى را كه داراى قلب و روانى سالمند، اهل نجات و خوش عاقبت ميداند،4 مطمئنا در تمام احكام و قوانين خود و از جمله، لزوم پوشش و حفظ عفّت فردى و عمومي، به نقش آنها در روح و روان افراد توجه كرده و بهترين نسخه را براى سلامتى و سعادت جوامع بشرى ارائه داده است.5
غريزه تبرّج و خودنمايى
منظور از غريزه «خودنمايي» و «تبرّج»، جلوهگرى و دلبرى كردن براى تصاحب قلب ديگرى است. كلمه «تبرّج» كه در قرآن آمده، از كلمه «برج» گرفته شده و به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است؛ همانگونه كه برج قلعه، براى همه هويداست. در مورد اين موضوع، بايد به سه نكته توجه كرد:
1. اختصاص غريزه تبرّج به زنان
يكى از ويژگيهاى مهم زنان، خصيصه تبرّج و خودنمايى است كه به صورت غريزى و طبيعى در آنان وجود دارد. قرآن در دو آيه از آيات حجاب، از تبرّج و خودنمايى زنان صحبت كرده و آن را محدود به محيط خانواده كرده است. در يك جا ميفرمايد: (وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَي) (احزاب: 33) اى زنان (در برابر نامحرم) ظاهر نشويد و خودنمايى نكنيد؛ مانند خودنمايى دوران جاهليت نخستين؛ در آيه ديگر ميفرمايد: (غَيْرَ مُتَبَرِجاتٍ بِزينَهٍ) (نور:60) زنان، (در برابر نامحرمان) با زينتهاوآرايشهايشانخودنمايينكنند.
قرآن در اين آيات فقط زنان را از تبرّج و خودنمايى و به نمايش گذاشتن جاذبههاى جنسى خود در برابر نامحرم نهى كرده و از تبرّج مردان سخنى نگفته است. از ظاهر اين مطلب فهميده ميشود كه غريزه خودنمايى و تبرّج از ويژگيهاى خاص زنان است و در مردان وجود ندارد. به همين دليل پوشش و حجاب تنها براى زنان واجب شده است.
شهيد مطهّرى درباره آثار اين غريزه و نيز اختصاص آن به زنان ميگويد: «اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است، اين است كه ميل به خودنمايى و خودآرايى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلبها و دلها، مرد شكار است و زن شكارچي؛ همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچى. ميل زن به خودآرايى از اين نوع حس شكارچيگرى او ناشى ميشود. در هيچ جاى دنيا سابقه ندارد كه مردان لباسهاى بدننما و آرايشهاي تحريككننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود، ميخواهد دلبرى كند و مرد را دلباخته و در دام علاقه خود اسير كند، انحراف تبرّج و برهنگى از انحرافهاي مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گرديده است.»6
در روايات نيز از وجود غريزه خودنمايي يا تبرّج در زن سخن گفته شده است. براى مثال امام علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «خداوند زنان را از سرشت مردان آفريده، از اينرو، تمام همّت خود را در جذب مردان و نزديك شدن به آنها صرف ميكند».7
بنابراين، اصل وجود غريزه خودنمايى در زن مورد تأييد منابع اسلامى است. اما در مورد كاركرد اين غريزه در زنان، ميتوان گفت: وجود اين غريزه براى متمايل كردن مرد ـ جنس مذكر ـ به زن ـ جنس مؤنث ـ است تا بدينوسيله، مقدّمات ازدواج و زندگى مشترك را بين آنان فراهم كند؛ چنانكه در ساير جانداران نيز اين ويژگى در جنس ماده وجود دارد.
درباره غريزه خودنمايى و تبرّج، غير از منابع اسلامي، برخى از دانشمندان نيز مطالب جالبى دارند. خانم جينا لمبروزو (G,Lombroso) روانشناس معروف ايتاليايي، در اينباره ميگويد: «در زن علاقه به دلبر بودن و دلباختن، مورد پسند بودن و مايه خرسند شدن بسيار شديد است.»8 در جاى ديگري ميگويد: «يكى از تمايلات عميق و آرزوهاى اساسى زن آن است كه در چشم ديگران اثري مطلوب بخشيده و به وسيله حسن قيافه، زيبايى اندام، موزون بودن حركات، خوش آهنگي صدا، طرز تكلّم و بالاخره شيوه خرام خود، مطبوع طباع واقع گشته، احساسات آنها را تحريك نموده و روحشان را مجذوب سازد.»9 همچنين درباره تأثير غريزه خودآرايى و تبرّج در زندگى زنان ميگويد: «ميل به جلب ديگران، بزرگترين و مهمترين محرّك زندگانى زن محسوب ميشود.»10
ويل دورانت نيز درباره آثار غريزه تبرّج زن ميگويد: «زن ميل دارد بيشتر مطلوب باشد، نه طالب، و به همين جهت، در ارجگذاري و تقدير آن جاذبههايى كه مايه تشديد ميل مرد است، استاد است.» بنابراين، اصل وجود اين غريزه و اختصاص آن به زن در بين دانشمندان پذيرفته شده است.11
2. پرورش و توجه به غريزه تبرّج در اسلام
غريزه خودنمايى و خودآرايى مانند ساير غرايز آدمي، نيازمند قانونمندى و كنترل است؛ يعنى بايد از افراط و تفريط در آن پرهيز شود؛ زيرا عدم كنترل اين غريزه، چه از لحاظ افراط و چه از لحاظ تفريط، براي زن زيانبخش است و سلامتى او را به خطر مياندازد. از اينرو، در دين اسلام براي اين غريزه حد و حدود ويژهاى تعيين شده است و همانگونه كه آزادى بيحد و حصر آن ممنوع گرديده و براى كنترل آن حجاب واجب شده، بيتوجهى به آن نيز مذموم شمرده شده است. به همين دليل، در برخى روايات، آرايش كردن براى زنان يك ضرورت تلقّى شده و بيتوجهى به آن به معناى ناديده گرفتن غريزه خودآرايي، مورد نكوهش قرار گرفته است. در اينجا به بعضى از اين روايات اشاره ميشود:
در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در مورد ويژگيهاى بهترين زنان نقل شده است كه فرمودند: «بهترين زنان شما زنى است كه بسيار با محبت باشد، عفيف و پاكدامن باشد، نزد اقوامش عزيز و محترم باشد، با شوهرش متواضع و فروتن باشد، براى او خودآرايى و تبرّج داشته باشد و در برابر نامحرم عفيف باشد.» در اين حديث، دقيقا به همان تبرّجى كه قرآن آن را براي زن در مقابل نامحرم ممنوع كرده، نسبت به شوهرش سفارش شده است.12
در روايت ديگري، امام صادق(عليهالسلام) ميفرمايد: «براى زن سزاوار نيست كه بدون زيور و آرايش باشد، حتى اگر يك گردنبند باشد؛ و سزاوار نيست دستش از رنگ حنا خالى باشد، اگرچه پير باشد.»13 همچنين ميفرمايد: «لا تُصَلِّى الْمَرأَةُ عُطُلا»؛ زن بدون زيور و آرايش نماز نخواند.14 امام باقر(عليهالسلام) نيز در روايتى ميفرمايد: «لَمْ تَزَلِ النِّساءُ يَلْبِسْنَ الْحِلْي»؛ زنان همواره از زيور استفاده كنند.15
در برخى روايات دستوراتى براى زيبا شدن زنان داده شده، است. براى مثال، امام علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «كارى را كه بيش از حد توانايى زن است به او وامگذار؛ زيرا (اگر زنان از كارهاى سخت و طاقتفرسا به دور باشند) براى حال آنها و شادابى روحى و دوام زيبايى آنها بهتر است؛ چرا كه زن گل بهارى است (لطيف و حساس)، نه پهلوانى سختكوش.»16
همچنين رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) پس از اينكه به همه زنان، چه شوهردار و چه بدون شوهر، دستور ميدهد دايم خضاب كنند (و دست و صورت خود را به حنا و رنگهاى زيبا آرايش كنند) ميفرمايد: «اما زنان شوهردار براى شوهرانشان زينت كنند و اما زنان بدون شوهر، به اين دليل خضاب كنند كه دستشان شبيه دست مردان نشود (و لطيف و زيبا بماند.)»17
همچنين در روايت ديگرى آمده است: پيامبر به مردان فرمود: «ناخنهاى خود را كوتاه كنيد» و به زنان فرمود: «ناخنها را كوتاه نكنيد؛ زيرا شما را زيباتر ميكند.» حتى آن حضرت از بعضى زنان به خاطر اهميت ندادن به آرايش و زيبايي، انتقاد كرده است.18
عايشه ميگويد: «زنى از پشت پرده دستش را بيرون آورد تا نامهاى به رسول خدا بدهد، آن حضرت دستش را بست (و نامه را از او نگرفت.) فرمود: نميدانم اين دست مرد است يا دست زن؟ آن زن گفت: دست زن است. پيامبر فرمود: اگر تو زن بودى ناخنهايت را به رنگ حنا در ميآوردي».19
اهميت زينت كردن و آرايش زنان به حدي است كه پوشش بعضى از لباسها مثل ابريشم و طلا به علت خاصيت زيباييشان به زنان اختصاص يافته است20 امام باقر(عليهالسلام) ميفرمايد: «خداوند طلا را در دنيا زينت زن قرار داد و بر مردان حرام كرد.» 21 در برخى روايات آمده كه «ائمّه اطهار(عليهمالسلام) زنانشان را با طلا و نقره زينت ميكردند و بر اين كار اصرار داشتند.»22
از روايات ديگرى كه حاكى از اهميت اسلام به آرايش و تجمّل براى زن است، حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) است كه حتى به زنانى كه شوهران نابينا دارند دستور ميدهد خود را با بوى خوش و حنا آرايش كنند. امام صادق(عليهالسلام) فرمود: از رسول خدا سؤال شد: زن چگونه براى شوهر نابينا آرايش كند؟ فرمود: با استعمال عطر و خضاب كردن، كه نوعى بوى خوش است.23
از رواياتى كه در اين باب وجود دارند، و تنها بعضى از آنها در اينجا ذكر شدند، ميتوان نتيجه گرفت كه اگر دين اسلام از تبرّج و خودنمايى زن براى نامحرم نهى كرده، در مقابل به او دستور داده است در صورتى كه در انظار نامحرم نباشد، حتما تبرّج و خودنمايى داشته باشد، به ويژه اگر در محضر شوهرش باشد. بنابراين، دين اسلام غريزه خودنمايى و تبرّج زن را ناديده نگرفته، بلكه به آن اهميت هم داده است و تلاش كرده زنان علاوه بر دارا شدن زيبايي درونى و اخلاقي، از نظر ظاهرى هم جذّاب و زيبا باشند؛ زيرا توجه به آرايش و زيبايي ظاهرى نه تنها پاسخى منطقى و صحيح به اقتضاى طبيعى و غريزه آنان در جلوهگرى و جلب توجه ديگران است، بلكه سبب ميشود زن شادتر و بانشاطتر باشد و از اين طريق، شادابي و نشاط را به زندگى خانوادهاش نيز وارد كند؛ زيرا يكى از عوامل مهم با نشاط بودن زن، داشتن ظاهرى زيبا و دلپسند است كه شوهرش را پيدرپى به وجد آورد و خود نيز از اين طريق به وجد آيد. در نتيجه، كوشش زن در جذّاب بودن و آرايش كردن براى شوهر، ضمن اينكه نياز طبيعى زن به خودنمايى و تبرّج را ارضا ميكند، وى را از جلوهگرى و خودنمايى براى مرداننامحرم نيز بينياز ميسازد؛ زيرا او براى شوهرى خودآرايي كرده است كه حقيقتا به او عشق ميورزد و در دوستياش وفادار است. بدينسان، هم نياز غريزى او به آرايش و تجمّل اشباع شده و هم از آفاتوانحرافات عشق آزاد رهايي يافته و آسيبى بهسلامتروانياووارد نشده است.
خانم لمبروزو در اين مورد، سخن زيبايي دارد: «بدون شك، منشأ حجب و حياى زن را در عشق و علاقه ميتوان يافت؛ چه اينكه زن وقتى مرد را به خويش علاقهمند و خود را نسبت به او متمايل ديد، منظور اصلي خودنمايى و جلوهگرى از بين ميرود و چون توسعه محيط اجتماعى زن فقط به منظور تمركز تمايلات درونى او به شخص واحد است، هنگامى كه در اين راه توفيق يافت، ديگر احتياجى به آلات فريبنده و مصنوعى نخواهد داشت. چنانچه مشاهده ميشود زنانى كه به شوهر و اطفال خود علاقهمند هستند، بكلى از اين عوالم دور و بركنار ميباشند و اگر زنى ديده ميشود كه اين شيوه را پيشه خود قرار داده است، فقط به اين جهت است كه پاسخ احساسات درونى خويش را نزد همسر خود نيافته است؛ زيرا وقتى كه زن علاقهمند گرديد، ديگر حاضر، بلكه قادر به جلب توجه ديگران نخواهد بود.»
3. افراط در غريزه خودنمايى و تبرّج
همانگونه كه بيتوجهى به غريزه خودنمايى و تبرّج براى زن زيانبخش است، خودنمايى و تبرّج بيش از اندازه و خارج از چهارچوبه حجاب نيز زيانبخش خواهد بود و سلامت روانى زن را به مخاطره مياندازد. اين مطلب دقيقا مانند اين است كه بگوييم: غذا خوردن براى سلامتى ضرورت دارد، اما زيادهروى و عدم رعايت قانون غذا خوردن مضر است. در ارضاى نيازهاى روانى نيز بايد جانب اعتدال رعايت شود، زيرا هرگونه زيادهروى در آن موجب از دست رفتن انرژى رواني انسان ميشود و سلامت روانى او را مختل ميسازد. البته تفاوتى كه در ارضاى نيازهاي رواني، مثل نياز به خودنمايى و تبرّج در زن، با نيازهاى جسمانى مثل نياز به غذا خوردن وجود دارد اين است كه اينگونه نيازها سيريناپذيرند و اگر انسان در ارضاي آنها حد افراط را در پيش بگيرد، نه تنها نياز او برطرف نميشود، بلكه روز به روز تشنهتر شده، تمام فكر و ذهن او را به خود مشغول ميكند. در ارضاى نياز به خودآرايى و خودنمايى نيز همين مطلب وجود دارد؛ يعنى اگر زن در توجه به زيبايي ظاهرى و خودآرايى افراط كند، كمكم به حدّى ميرسد كه بيمارگونه به تجمّل و آرايش ميپردازد و هيچگاه احساس ارضا و سيرى نميكند.
شهيد مطهّرى در اينباره مينويسد: «روح بشر فوقالعاده تحريكپذير است. اشتباه است كه گمان كنيم تحريكپذيرى روح بشر محدود به حد خاصّى است و از آن پس آرام ميگيرد. همانگونه كه بشر ـ اعم از مرد و زن ـ در ناحيه ثروت و مقام، از تصاحب ثروت و تملّك جاه و مقام سير نميشود و اشباع نميگردد، در ناحيه جنسى نيز چنين است. هيچ مردى از تصاحب زيبارويان و هيچ زنى از متوجه كردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلى از هوس سير نميشود. و از طرفي، تقاضاى نامحدود، خواه ناخواه، انجام ناشدنى است و هميشه مقرون است به نوعي احساس محروميت، دست نيافتن به آرزوها به نوبه خود، منجر به اختلالات روحى و بيماريهاى روانى ميگردد».24
وست كوت (Westkott) در نقد نظريه كارن هورناى (Karen Horney) كه معتقد بود زنان بايد با خارج شدن از خانه و به عهده گرفتن كارهاى متفاوت در مشاغل گوناگون، هويّت خود را بيابند، ميگويد: زنان امروزى ما بين نياز به جلب توجه مردان و دنبال كردن اهداف شخصى خود، گير افتادهاند. به همين دليل، رفتارهاي متضادى از خود نشان ميدهند؛ گاهى اغواگر و پرخاشگر و گاهى مؤدب و گاهى جاهطلب ميشوند. زنان امروز بين كار و عشق، دو پاره شدهاند و در نتيجه، هيچكدام آنها را ارضا نميكند.25
در كتاب روح زن ميگويد: زن طورى آفريده شده است كه وابسته به يك مرد باشد و فقط براى او طنّازى و عشوهگرى كند. به همين دليل، اگر تكيهگاهش را نيابد و به تجمّل و جلوهگرى خود ادامه دهد، دوام نخواهد آورد و نابود ميشود، در ادامه، آورده است: «زن همچون بوته نيلوفرى است كه طالب چوب خشك يا ديوار لخت و عريانى است تا آن را از گل و سبزه بپوشاند. اگر چنين چوب و ديوارى نيابد، خشك و نابود خواهد شد».26
از اينجا فلسفه و حكمت وجوب پوشش و حجاب براى زن در اسلام مشخص ميشود؛ زيرا اين حكم به دليل اينكه نقش اساسى در متعادل كردن غريزه خودنمايى و تبرّج زن دارد، عامل مهمى براى جلوگيرى از بخش بزرگى از اضطرابها و دغدغههاى فكرى زن محسوب ميشود؛ زيرا آزاد بودن زن در خودآرايى و به نمايش گذاردن جلوههاى زنانه در جامعه، موجب افراط در تجمّل و توجه به زيباييهاي ظاهرى ميشود، كه اين توجه افراطى ميتواند سبب بروز اختلالهاى روانى در زن شود.
توضيح مطلب اين است كه وقتى زن مكشوف و آرايش كرده در بين مردان ظاهر ميشود، طبعا عدهاى خوششان ميآيد و او را مورد تحسين و تكريم (ظاهري) قرار ميدهند. به همين دليل، دايم سعى ميكند وضع ظاهرى خود را طورى قرار دهد كه بيشتر موردپسند آنها واقع شود. معمولا اينگونه زنان و دختران براى اينكه زيباتر شوند، هر روز وقت زيادى را صرف آرايش و تقليد از مدهاي جديد مينمايند. اين روند ميتواند ناراحتيهاى روانى زيادى براى آنان ايجاد كند؛ زيرا به دليل اينكه هميشه كارها به دلخواه پيش نميرود، باعث بروز نگرانيهايي براى آنها ميشود. براى مثال، اين تصور كه آيا با صرف اينهمه وقت و هزينه مالي، توانستهاند جلب نظر ديگران بكنند و مورد پسند آنان شوند يا به عكس، مورد تمسخر و تحقير آنانند، ميتواند دايم ذهن آنها را به خود مشغول كند و آنها را به موجوداتى نگران تبديل نمايد. دليل ديگرى كه ميتواند به نگرانى آنها بيفزايد اين تصور است كه هر لحظه ممكن است رقيبى زيباتر از راه برسد و شكار آنها را بربايد. و سرانجام، دليل ديگرى كه باعث ناراحتى و استرس براى آنها ميشود اين است كه ميبينند به مرور زمان، از زيباييهايشان كاسته ميشود و زنان جوانتر و زيباتر جاى آنها را ميگيرند و نقش آنها را در ربودن دلها كمتر ميكنند. گرچه آنها براى اينكه در اين رقابت، ضعف خود را جبران كنند، دست به كارهاى گوناگونى ميزنند: تنوّعطلبى بيشتر در لباس و آرايش و افراط در جلوهگرى و خودآرايي؛ ولى نتيجه چندانى برايشان ندارد.
وقتى زن در اثر آزادى در خودآرايى و جلوهگرى به چنين احساسى رسيد، به زودى متوجه ميشود كه در اين رقابت، ديگر توان مقابله با زنان زيبا و جوان را ندارد، بخصوص وقتى پا به سن ميگذارد اين احساس تلخ در او بيشتر ميشود؛ زيرا مشاهده ميكند همان مردانى كه چندى پيش خريدار نازها و كرشمههاى او بودند، ديگر حاضر نيستند با او مراوده داشته باشند و بهاى چندانى به او نميدهند. اينجاست كه دچار افسردگى و اضطراب ميشود و حتى گاه ديده شده است كه برخى زنان دست به انتحار ميزنند.
كتاب چهره عريان زن عرب مينويسد: «زيبايي، به نمايش برجستگيهاى بدن و آرايشى كه اضطراب درونى و فقدان اعتماد به نفس را پنهان ميكند، نيست، بلكه پيش از هر چيز مديون قدرت تفكر، سلامت جسم و كمال نفس است. چه بسيار دخترانى كه به سبب شوق دستيابى به نشانههاى مقبول زيبايى و زنانگي، به اختلالات روانى و اضطرابات گوناگون دچار گرديدهاند. گمان و تصور يك دختر اين است كه زندگى و آيندهاش به اندازه بينى و يا خميدگى مژههايش بستگى دارد تا آنجا كه حتى يك ميليمتر كوتاهى طول مژه نيز ميتواند به مسئلهاى جدّى و بحرانى واقعى در زندگى او تبديل شود».27
آنچه اين مشكل را حادتر ميكند اين است كه زنان بدحجاب خيلى زودتر از زنان ديگر زيبايى خود را از دست ميدهند؛ زيرا در پزشكى اثباب شده است كه برهنگى اعضاى زن در محيط گرم يا سرد، سبب به هم خوردن تعادل چربيهاى زير پوست شده، لطافت و ظرافت و صافى عضلات را مبدّل به ناهموارى و مردانه شدن آنها ميكند. علاوه بر اين، وقتى زن تمام زيباييهاى خود را در معرض تماشاى عموم قرار داد، ديگر چيزى براى جلب نظر ندارد. بنابراين، بدحجابي، هم از جهت جسمى و هم از جهت رواني، از زيبايى زن ميكاهد و اين خود عاملى در تشديد سرخوردگي و ناراحتى زن ميباشد. اما به عكس، رعايت حجاب سبب افزايش زيبايى زن ميشود. در روايتي، امام علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «عفّت و حجاب سبب افزايش و رشد زيبايي ميشود.»28 و نيز در روايتى ديگر ميفرمايد: «پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او ميشود.»29
غريزه حيا
خصيصه حيا و شرم به طور طبيعي، در زن بيش از مرد وجود دارد. به همين دليل است كه زن فطرتا و از روى طبع و غريزه، ميل به پوشش بدن خود در مقابل نامحرم دارد و از برهنگى دچار اضطراب ميشود. شواهد فراواني در اسلام بر فطرى و غريزى بودن حيا براى زن وجود دارند و علاوه بر اينكه قرآن به اين مطلب اشاره كرده، از نظر روانشناسي، زيستشناسى و جامعهشناسى نيز قابل اثبات است.
1. ديدگاه اسلام درباره حياى زن
قرآن در داستان حضرت آدم و حوّا، پس از اينكه ميفرمايد آنها فريب شيطان را خوردند و از درخت ممنوعه تناول كردند، ميفرمايد: (فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ) (اعراف: 22)، و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتيها و قسمتهاى پنهان اندامشان بر آنها آشكار شد و (به سرعت) شروع به قراردادن برگهاى درختان بهشتى بر خود كردند تا آنها را بپوشانند.
از اين داستان، به روشنى ميتوان فهميد كه آدم و حوا هنگام برهنه شدن، مضطرب و پريشان شدند؛ زيرا براى رهايى از اين حالت، به برگهاى درختان پناه آوردند و خود را با آنها پوشاندند و صبر نكردند تا لباس مناسبى به دست آورند. اين در حالى است كه اولا، آنها همسر يكديگر بودند و جايز بود در مقابل هم برهنه شوند. ثانيا، هيچ كس در آنجا نظارهگر آنها نبود تا شرمندگيشان به خاطر او باشد. ثالثا، چون اولين انسان بودند، پوشش براى آنها جنبه اكتسابى هم نداشت. بنابراين، تنها دليل اضطراب ايشان از برهنگي، فطرى بودن حيا در آنها بود و چون برهنگى خلاف فطرت است، اضطرابآور است.30
اگر كسى بپرسد، از اين آيات به دست ميآيد كه «كشف عورت» خلاف فطرت است، نه «كشف حجاب»، در پاسخ گفته ميشود: اولا، قرآن در اينجا سخن از كشف «سوءة» دارد. «سوءة» در لغت، به معناى چيزى است كه انسان از آشكار شدن آن ناراحت ميشود.31 بنابراين، منظور قرآن از كلمه «سوءة» در سوره اعراف، آيههاي20 (سَوْءَاتِهِمَا)، 22( سَوْءَاتُهُمَا)، 26(سَوْءَاتِكُمْ) و 27(سَوْءَاتِكُمْ)، جاذبههاى جنسى آدم و حواست؛ زيرا در آيه 26 همين سوره، خداوند از لباسى كه «سوءات» انسان را ميپوشاند، به «لباس تقوا» تعبير كرده است و ميفرمايد: (يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسا يُوَارِى سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ.) و امام باقر(عليهالسلام) آن را به «لباس عفاف» تعبير ميكند. «وَ اَمّا لِباسُ التَّقْوى فَالْعِفافُ.» 32از اين روايت معلوم ميشود لباس عفاف يا پوشش عفيفانه به پوششى گفته ميشود كه جاذبههاي جنسى انسان را بپوشاند، نه فقط عضو تناسلى را، و در واقع، علت اضطراب آدم و حوا، از بين رفتن عفاف و آشكار شدن جاذبههاى جنسى آنان بود.
ثانيا، جاذبههاى جنسى زن و مرد متفاوتند. در مرد، فقط اعضاى تناسلي، يا حداكثر بين ناف تا زانو، داراى جاذبه جنسي است (چنانكه بعضى از روايات آن را تأييد ميكند)،33 ولى در زنان، تمام بدن داراي جاذبه جنسى است. بنابراين، از اين دو مقدّمه ميتوان به روشنى استدلال كرد كه هرگونه برهنگى زن، به نظر قرآن، در تضاد با فطرت اوست و موجب اضطراب او ميشود. به همين دليل است كه فريضه حجاب مخصوص زنان شده است و حجاب مردان در حد پوشيدن عضو تناسلى يا حداكثر بين ناف تا زانو ميباشد.
در تأييد مطلب مزبور، يعنى اثبات مقدّمه اول، كه منظور از «سوءة» جاذبه جنسى است، ميتوان گفت: كلمه «عورت»34 نيز مانند كلمه «سَوءَه» به معناى جاذبه جنسى ميباشد كه در تعابير دينى در مورد بدن زن به كار رفته است. در سوره نور آيه 31 فرمود: بر زنان لازم نيست در مقابل كودكانى كه از «عورت» زنان ـ يعنى از جاذبههاى مربوط به زنان ـ آگاه نيستند، حجاب داشته باشند.35 همچنين در روايتي، علت وجوب پوشش زن را عورت بودن او معرفى ميكند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) ميفرمايد: «بدن زن عورت (داراى جاذبه جنسي) است كه خانهاش پوشش آن است.»36 معلوم است كه كلمه «عورت» در اينجا نميتواند به معناي خاص آن باشد، بلكه كنايه از آن است كه بدن زن داراى جاذبه جنسى است و بهترين پوشش براى آن، بودن زن در خانه و كمتر ظاهر شدن در برابر نامحرم است.
بنابراين، چه در داستان آدم و حوا و چه در موضوع حجاب، تعبير قرآن و روايت از بدن زن به «سوءة» و »عورت« دال بر اين است كه زن از برهنه كردن بدنش دچار ناراحتى و پريشانى و بلكه اضطراب ميشود و اين نشانه فطرى بودن حيا و در نتيجه پوشش و حجاب براى زن است.
از شواهد ديگر فطرى بودن صفت حيا در زن، داستان حضرت مريم(س) و حضرت يوسف(عليهالسلام) است. قرآن در قصه حضرت مريم(س)، پس از اينكه ميفرمايد: مريم به اعجاز الهي، باردار شد و براى اينكه مردم نادان او را به فحشا و بيعفتى متّهم نكنند، از آنان فاصله گرفت تا دور از آنها وضع حمل كند، ميفرمايد: (يَا لَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيا مَّنسِيّا) (مريم: 23) (مريم آنقدر ناراحت شد كه) گفت: اى كاش پيش از اين، مرده بودم و بكلى فراموش ميشدم! اين سخن حاكى از نهايت پريشانى و ناراحتى زنى است كه احساس مى كند از نظر مردم، حيا و عفتش لكهدار شده است، از اينرو، آرزوى مرگ ميكند. اين نشان ميدهد حيا تمام وجود اوست كه با رفتن آن، جانش هم در حال از بين رفتن است و اين غير از فطرى بودن حيا، دليل ديگرى ندارد. از اين بيان معلوم ميشود وقتى حيا در زن فطري باشد، پوشش و حجاب، كه لازمه حياست، نيز فطرى خواهد بود؛ زيرا امكان ندارد زني داراى حيا باشد و آنگاه اجازه دهد نامحرم از نگاه كردن به بدن او لذت ببرد. به عبارت ديگر، ظهور و تبلور حيا در زن، به پوشش مناسب است. در واقع، عامل اصلى گرايش زن به حجاب و پوشش، تأمين يك نياز درونى و فطرى به نام حيا و شرم است.
همچنين قرآن در قصه حضرت يوسف(عليهالسلام) به حركت فطرى زن عزيز مصر اشاره ميكند كه وقتى خواست از يوسف كام بگيرد، درها را بست (وَ غَلَّقَتِ الاَبْوابَ) (يوسف: 23) تا كسى شاهد او نباشد. امام زينالعابدين(عليهالسلام) ميفرمايد: در اين هنگام، آن زن با پارچهاى روى بت خود را پوشاند. يوسف از او پرسيد: چرا اين كار را كردي؟ گفت از بت حيا ميكنم.37 يوسف گفت: تو از بت حيا ميكني، ولى من از خدا حيا نكنم؟ از اين موضوع مشخص ميشود كه حيا امرى فطرى است؛ زيرا هر زنى به طور فطرى و غريزي، چنين احساسى دارد.
همچنين در بعضى روايات آمده است كه خداوند حياى زن را نُه برابر حياى مرد قرار داده؛ حضرت امير(عليهالسلام) فرمود: «خداوند ـ عزّوجل ـ شهوت جنسى را ده قسمت آفريد. نُه قسم آن را در زنان قرار داد و يك قسم آن را در مردان؛ و اگر خداوند ـ عزّوجل در آنها به اندازه شهوت جنسيشان حيا و شرم قرار نميداد، هر آينه به هر مردى نُه زن آويزان (وابسته) ميشد.»38
در روايت ديگري، حياى زن را از اين هم بيشتر ميداند. ابو بصير ميگويد: از امام صادق(عليهالسلام) شنيدم كه ميفرمود: «شهوت جنسى زن نود و نُه برابر مرد است، اما خداوند بر او حيا قرار داده است.» از اين دو روايت استفاده ميشود كه در طبيعت و آفرينش زن، حيا بيش از مرد قرار داده شده و اين از خصايص عَنْ ابى بصير، قالَ سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللّه (عليهالسلام) يَقولُ: «فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ تِسْعَةً وَ تِسْعينَ مِنَ اللذَّةِ وَ لكِنَّ اللّهَ اَلْقى عَلَيْها الْحَياءَ.»39 فطرى اوست.
2. ديدگاه زيستشناسى و روانشناسي درباره حياى زن
زيستشناسان و روانشناسان هم به فطري بودن حيا در زن (و بلكه در جنس ماده) اذعان دارند. دكتر فخري، فيزيولوژيست مصري، در اينباره ميگويد: «اصل و مبدأ احساس حيا، همان احساس حيوانى جنس ماده در مورد حياست و به همين جهت ميبينيم نوعا احساس حيا در زنان از مردان قويتر است».40
مودودى نيز پس از شرح مفصّلى درباره اينكه تجاذب جنسى در انسان دايمى است، مينويسد: «در طبع زنان، در مقابل شهوت و جاذبيت جنسي، حيا و احتشام و امتناع نيز به وديعت نهاده شده است، كه در هر زنى كم و بيش وجود دارد. بدون شك، اين غريزه امتناع و فرار در جنس ماده حيوانات ديگر نيز ظهور دارد، ولى در جنس ماده انسان بيشتر و شديدتر است و اين شدت به وسيله وضع غريزه حشمت و حيا در روان او، افزون گشته است».41
برخى از روانشناسان معتقدند: حيا با آفرينش زن به هم آميخته است و تطوّرات جسمى دوران بلوغ، كه معمولا با بروز حالت روحى و روانى گوناگونى همراه است، عامل درونى حيا را به نمايش ميگذارد. كتاب طبايع زنان درباره وضعيت روحى و روانى پسران و دختران در دوران انتقال از كودكى به نوجوانى (دوران بلوغ) مينويسد: «فرق بين اين دو جنس خيلى زياد است؛ مثلا، دختر در اين سن متانت خويش را دارد و در نهايت، رشد و وقار زندگى مينمايد، در حالى كه پسر سالهاى دراز ديگرى لازم دارد تا عاقل گردد.»42 سپس در مورد آثار بلوغ در دختران ميگويد: «خجالت در او (دختر) زياد و تأمّلش در حركات و اطوار خويش فوقالعاده گرديده و ميلش به انفراد و تنهايى زياد خواهد شد.»43
بنابراين، وقتى حيا در زن فطرى باشد، حجاب و پوشش هم، كه از آثار و نتايج آن است، فطرى خواهد بود. منتسكيو (C.L.D.S.Montesquieu) ميگويد: «تمام ملل جهان در اين عقيده مشتركند كه زنها بايد حجب و حيا داشته باشند تا بتوانند خوددارى كنند. علتش اين است كه قوانين طبيعت اينطور حكم كرده است و لازم دانسته زنها محجوب باشند و بر شهوات غلبه نمايند. طبيعت مرد را طورى آفريده كه تهوّرش زيادتر باشد، ولى زن طورى آفريده شده كه خوددارى و تحمّلش زيادتر باشد. بنابراين، هرگز نبايد تصور كرد افسار گسيختگى زنها بر طبق قوانين طبيعى است، بلكه افسار گسيختگى بر خلاف قوانين طبيعت ميباشد و بر عكس، حجب و حيا و خوددارى مطابق قوانين طبيعت است؛ زيرا طبيعت ما را طورى آفريده كه به نقص خود پيببريم و به همين جهت است كه داراى حجب و حيا هستيم؛ زيرا حجب و حيا همانا خجلتى است كه شخص از نقص و عدم كمال خود دارد.»44
3ـ ديدگاه جامعهشناسى درباره حياى زن
بررسى جامعهشناختى و تاريخى حجاب نيز فطرى بودن حيا در زن را به اثبات ميرساند؛ زيرا بنابر گواهى متون تاريخي، در اكثر قريب به اتفاق ملتها و آيينهاى جهان، حجاب در بين زنان معمول بوده است؛ هرچند در طول تاريخ، فراز و نشيبهاى زيادى را طى كرده و گاهى با اعمال سليقه حاكمان، تشديد يا تخفيف يافته، ولى هيچگاه به طور كامل از بين نرفته است. مورّخان به ندرت، از اقوام بدوي، كه زنانشان داراى پوشش مناسب نبوده و يا به صورت برهنه در اجتماع ظاهر ميشدند، ياد ميكنند.
دانشمندان، تاريخ حجاب و پوشش زن را به دوران ما قبل تاريخ و عصر حجر نسبت ميدهند. كتاب زن در آينه تاريخ پس از طرح مفصّل علل و عوامل تاريخى حجاب، مينويسد: «با توجه به علل ذكر شده و بررسى آثار و نقوش به دست آمده، پيدايش حجاب به دوران پيش از مذاهب مربوط ميشود و به اين دلايل، عقيده عدهاى كه ميگويند مذهب موجد حجاب ميباشد صحّت ندارد، ولى بايد پذيرفت كه در دگرگونى و تكميل آن بسيار مؤثر بوده است».45
نتيجهاى كه از اين مطلب ميتوان گرفت اين است كه گرايش زنان در طول تاريخ و در خلال فرهنگها و تمدنهاى گوناگون، و حتي بعضا متضاد، به حجاب و پوشش، اين حقيقت را به اثبات ميرساند كه حيا، كه تبلور آن حجاب زن در مقابل نامحرم است، ريشه در فطرت و غرايز زن دارد و به همين دليل، يك خصيصه مشترك در بين تمام زنان بوده است.
حيا و سلامت روانى
شكى نيست كه وجود حيا در زن تأثيرات بسيار مثبتى بر روح و روان وى دارد. عفاف و پوشيدگى همچون سد و حفاظى است كه زن در سايه آن از هر ذلّت و تحقيرى در امان ميماند. دين اسلام با واجب كردن حجاب، نميخواهد زن بازيچه دست شهوتپرستان باشد و ارزش او به ميزانى تنزّل كند كه تنها وسيلهاى براى اطفاى شهوات به حساب آيد. اسلام خوشيهاى مشروع را براى زن ميپسندد و البته تأمين آن را در سايه حيا و عفت قرار ميدهد. عفاف، كه ثمره حجاب و پوشش است، عامل آرامش و سكون انسان و دور ماندن او از عوامل اضطراب و در نهايت، موجب رضايت وجدان است. چه بسيارند عوامل ناامنى فكرى و ذهنى كه عفاف مانع بروز آنهاست. عفاف موجب احساس امنيت و شرف آدمى است و باعث ميشود كه آدمى بتواند در طول حياتش درست فكر كند و نيكو تصميم بگيرد.
زن به دليل اينكه عواطف و احساسات قويترى نسبت به مرد دارد، از نظر روانى نفوذپذيرتر از مرد است؛ يعنى بيش از مرد از عوامل بيرونى متأثر مى شود. اين تأثّر و نفوذپذيرى وقتى از يك منبع، يعنى از سوى شوهر باشد، باعث ميشود وحدت و يگانگى روانى زن حفظ شود، ولى وقتى زن بدون حجاب در اجتماع مردان نامحرم حاضر ميشود، به آسانى تحت تأثير روانى و عاطفى آنان قرار ميگيرد و وحدت روانى او از بين ميرود و با از بين رفتن وحدت رواني، دچار اضطراب و آشفتگى ميشود.46
در منابع اسلامي، درباره برخى از آثار روانى حجاب و بيحجابى مطالب زيادى وجود دارند؛ مثلا، در آيه 60 سوره «نور» درباره فلسفه حجاب ميفرمايد: (وَ اَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ)؛ و اگر «زنان» خود را بپوشانند براى آنها (خير) بهتر است. كلمه «خير»، كه به معناى سود و نفع است، به دليل اطلاقش، هم شامل نفع مادى ميشود و هم نفع معنوى. در آيه 53 سوره احزاب، سود و نفع حجاب مشخصتر بيان شده است: (ذلِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ) اين كار (حفظ حريم بين زن و مرد) براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است. بنابراين، ميتوان گفت: طبق اين دو آيه، اثر مهم حجاب براى زن، طهارت و پاكي قلبى است كه مقدّمهاى براى رسيدن به سلامت قلبى (قلب سليم) است و در روانشناسي، از آن به «سلامت رواني» تعبير ميشود.
همچنين در آيه 30 سوره «نور» درباره تأثير حفظ عفّت مرد به واسطه نگاه آلوده نكردن به زن ميفرمايد: (وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ اَزْكى لَهُمْ)؛ و عفاف خود را حفظ كنند. اين براى آنان پاكيزهتر است.
در روايات نيز به تأثير روانى حجاب بر زن اشاره شده است. امام علي(عليهالسلام) در وصيت خود به امام حسن(عليهالسلام) ميفرمايد: «(زنان را) در پرده حجاب نگاه دار تا نامحرمان را ننگرند؛ زيرا سختگيرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است.»47
همچنين آن حضرت در حديث ديگري ميفرمايد: «پوشش و حجاب براى حال زن بهتر است و سبب دوام زيبايى او ميشود.»48 منظور از حال زن در اين حديث، وضعيت روانى اوست كه رعايت حجاب سبب تعادل بهتر آن ميشود. و نيز پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) ميفرمايد: «بهترين زنان شما زنان پاكدامن و عفيف هستند.» اين روايت نيز همان چيزى را ميگويد كه در آيه 60 سوره «نور» گذشت.49
پي نوشت :
1 ـ عليبن حسامالدين المتقي، كنزالعمّال فى سننالاقوال و الافعال، انتشارات مؤسسة الرساله، ج 3، ص121.
2 ـ عبدالواحد آمدي، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، حديث 1168.
3 ـ Exhibitionism.
4 ـ يا اَيَّتها النفسُ المُطمَئِنَه اِرجَعى اِلى رَبِّكَ راضيةً مرضيةً» (فجر: 27و 28) تو اى روح آرام يافته! به سوي پروردگار بازگرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
5 ـ يَومَ لايَنفَع مال و لابنون الاّ من اتَى اللّه بقلب سليم (شعراء: 88و 89.
6 ـ مرتضى مطهري، نظام حقوقى زن در اسلام، تهران، صدرا، 1379، ج 19، ص436.
7 ـ «خُلِقَتِ الْمَرْأَهُ مِنَ الرِّجالِ وَ اِنَّما هَمُّها فِى الرِّجالِ»؛ شيخ حرّ عاملي، وسائلالشيعه، قم، موسسة آلالبيت لاحياء التراث، 1409ق، ج 20، ص64.
8 ـ جينا لمبروزو، روح زن، ترجمه پري حسام شه رئيس، تهران، دانش، 1369، ص 15.
9 ـ همان، ص 42.
10 ـ همان، ص 44.
11 ـ ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، تهران، انتشارات سازمان آموزش انقلاب اسلامي، 1369، ص223.
12 ـ «اَلْوَدُودُ الْعَفيفَةُ، اَلْعَزيزَةُ فى اَهْلِها، اَلذَّليلَةُ مَعَ بَعْلِها، اَلْمُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوجِها، الْحِصانُ مَعَ غَيْرِهِ.»؛ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1367، ج 5، ص324.
13 ـ «لايَنْبَغى لِلْمَرأةِ اَنْ تُعَطَّلَ نَفْسَها وَلو اَنْ تَعَلَّقَ فى عُنُقِها قَلادَةً، وَ لايَنْبغى لَها اَنْ تَدَعَ يَدَها مِنَ الْخِضابِ وَ لَوْ اَنْ تَمْسَحَها بِالْحَناءِ مَسْحا وَ اِنْ كانَتْ مُسِنَّةً.»؛ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 4، ص 459.
14 ـ همان.
15 ـ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 6، ص475.
16 ـ «لاتُمَلَّكُ الْمَرْأَةُ مِنَ الْاَمْرِ ما يُجاوِزُ نَفْسَها، فَاِنَّ ذلِكَ اَنْعَمُ لِحالِها وَ اَرْخي لِبالِها وَ اَدْوَمُ لِجَمالِها، فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رِيْحانَةٌ لَيْسَتْ بِقَهْرَمانَهٌ.»؛ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص168.
17 ـ «اَمّا ذاتُ الْبَعْلِ فَتَزَيَّنَ لِزَوجِها وَاَمّا غَيرُ ذاتِ الْبَعْلِ فَلا يُشْبِهُ يَدَهُ يَدَ الرِّجالِ.»؛ همان، ج 2، ص97.
18 ـ قال رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه و آله) لِلرِّجالِ: قَصُّوا اَظافيرَكُمْ، وَلِلنِّساءِ اُتْرُكْنَ فَاِنَّهُ اَزْيَنُ لَكُنَّ.»؛ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 6، ص491.
19 ـ حسن بن يوسف حلّي، تذكرةالفقهاء، قم، آلالبيت لاحياء التراث، 1368، ج 2، ص609.
20 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 4، ص380.
21 ـ «جَعَلَ اللهُ الذَّهَبَ في الدُّنْيا زينَةَ النِّساءِ فَحرَّمَ عَلَى الرِّجالِ لُبْسَهُ.» همان، ص 414.
22 ـ محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 5، ص324.
23 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص167.
24 ـ مرتضى مطهري، مسئله حجاب، تهران، صدرا، 1379، ص434.
25 ـ به نقل از شولتز1990.
26 ـ جينا لمبروزو، پيشين، ص24.
27 ـ نوال السعداوي، چهره عريان زن عرب، ترجمه حميد فروتن و رحيم مرادي، 1359، ص167.
28 ـ «زَكاةُ الْجَمالِ اَلْعِفافُ.»؛ ميرزا حسين نوري، مستدركالوسايل، بيروت، موسسة آلالبيت لاحياء التراث، ج7، ص46.
29 ـ «صِيانَةُ الْمَرْأَةِ اَنْعَمُ [لِحالِها وَ اَدْوَمُ] لِجَمالِها.»؛ همان، ج 14، ص 255.
30 ـ محسن قرائتي، تفسيرنور،ج4، ص35.
31 ـ سيدمصطفى حسينى دشتي، معارف و معاريف، قم، دانش، 1376.
32 ـ سيدهاشم بحراني، تفسير البرهان، بيروت، انتشارات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1999.
33 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 2، ص40.
34 ـ «ورت» در لغت، به معناى عضوى است كه شخص به سبب شرم، آن را ميپوشاند. (ر.ك: سيدمصطفى حسينى دشتي، پيشين، ج 7، ص544).
35 ـ سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوى همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1363، ج 15، ص157.
36 ـ «اَلْمَرْاَةُ عَورَةٌ سَتْرُها بَيْتُها« (زاهد ابيالحسين ورّام، تنبيهالخواطر و نزهةالنواظر المعروف بمجموعه ورّام، تهران، 1376ق، ج 2، ص119.
37 ـ ابوالفضل رشيدالدين ميبدي، تفسير كشفالاسرار و عدةالابرار، تهران، اميركبير، 1409ق، ج 5، ص 51.
38 ـ «عَنْ اَصْبَغِ بْنِ نُباتَه قال، قالَ اَميرُالْمُؤمِنينَ"(عليهالسلام): خَلَقَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ اَجْزاءٍ فَجَعَلَ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فِى النِّساءِ وَ جُزْءً واحِدا فِى الرِّجالِ وَ لَولا ما جَعَلَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فيهِنَّ مِنَ الْحَياءِ عَلى قَدْرِ اَجْزاءِ الشَّهْوَةِ لَكانَ لِكُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقاتٍ بِهِ.» (شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 20، ص 63.
39 ـ همان.
40 ـ به نقل از: على محمدى آشنايي، حجاب در اديان الهي، قم، اشراق، 1373، ص26.
41 ـ ابوالاعلى المودودي، الحجاب، بيروت، مؤسسةالرساله، ص 140.
42 ـ حسينى نجفى به نقل از: على محمدي آشنايي، پيشين، ص 26.
43 ـ همان.
44 ـ منتسكيو، روحالقوانين، ترجمه علياكبر مهتدي، تهران، اميركبير، 1362، ص 442.
45 ـ ر.ك: علياكبر علويقي، زن در آينه تاريخ، تهران، 1357.
46 ـ زينب جلالي، جزوه حجاب از ديدگاه روانشناسي، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمهالله)،1382.
47 ـ «وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ اَبْصارِهِنَّ بِحِجابِكَ اِيّاهُنَّ، فَاِنَّ شِدَّهَ الْحِجابِ اَبْقي عَلَيْهِن.َّ» (نهجالبلاغه، ترجمه سيدرضي، نامه31)
48 ـ «صِيانَةُ الْمَرْاَةِ اَنْعَمُ لِحالِها وَ [اَدْوَم] لِجَمالِها» (ميرزا حسيننوري، پيشين، ج 14، ص255.
49 ـ «خَيْرُ نِسائِكُمْ اَلْعَفيفَةُ» (محمدبن يعقوب كليني، پيشين، ج 5، ص324)
منبع:سايت قبس, مجله معرفت , شماره 87 ( ويژهنامه روان شناسي)/خ