جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
حکاياتي ازجناب کربلايي احمد تهراني( رحمت الله عليه)(1)
-(1 Body) 
حکاياتي ازجناب کربلايي احمد تهراني( رحمت الله عليه)(1)
Visitor 367
Category: دنياي فن آوري

خدمت به خلق

کل احمد آقا، دليلي را در اولويت خدمت به خلق بر ديگر شاخصه ها بيان مي کردند، که البته به نظر مي آيد حکمي بسيار منطقي و قطعي است.
ايشان مي فرمودند:
« توجه مداوم و حضور لحظه به لحظه، کار هر کسي نيست؛ و عده مخصوصي مي توانند بطور مداوم در توجه و تذکر بسر برند. ولي هر کسي مي تواند صفت را ملکه خود کند؛ و با نيروي کردار نيک و پسنديده، پيش برود.
ويژگي مهم احسان به خلق اين است که صفات ديگر را نيز به دنبال خود مي آورد. هيچ صفتي بهتر از لوطي گري نيست؛ و انفاق، ريشه در عبوديت دارد. پس اي رفقا، بدانيد که هيچ عملي مثل احسان، بنده را به مولايش نزديک نمي کند! ...»

احسان به خلق

ايشان مي فرمودند:
« در اهميت احسان به خلق همين بس، که خداوند فرموده است: اگر من بشر بودم، بيشترين کاري که انجام مي دادم، همانا خدمت به ديگران بوده است. پس رفقا، بياييد از همين حالا تمرين کنيم که از پول بگذريم، تا همين فردا آقا امام زمان عليه السلام تشريف آوردند و دستور فرمودند که جان بدهيد، برايمان دشوار نباشد.»

انفاق

کل احمد آقا ملکه شدن صفات خدايي را به مرض احسان تعبير مي کردند؛ و انفاق زياد و بدون معيار و اساس را باني فقر و تنگدستي مي دانستند. لذا در اين باره مي فرمودند:
« اگر مرض احسان بگيري ، پول در جيبت دائما" شاخ مي زند، تا انفاقش کني .
پول در جيب من هم سنگيني مي کرد. به محض آنکه چيزي دستم را مي گرفت آنرا انفاق مي کردم . اگر کسي از من چيزي را درخواست مي کرد، اگر هم نداشتم، از اهل محل و رفقا قرض مي کردم، تا او سرافکنده نشود.
با اين وضع به ياد حرکات مرشد چلويي مي افتادم و هيچگاه باورم نمي شد که تا آخر عمر، سر و ساماني پيدا کنم. اما در انفاق نه بخل بورزيد، و نه آنقدر بدهيد که آخر الامر خودتان محتاج شويد.»
ايشان ، دوستان و رفقا را از مجالست و هم نشيني با افراد بي صفت و بخيل، به شدت منع کرده و مي فرمودند:
« بخيل، اسير آتش درون خودش است؛ و در شعله هاي حرص و طمع مي سوزد؛ و ديگران را نيز با خود مي سوازند. لدا اگر با نفس خودمان هم، هم نشين شويم، صفت گرگيمان جلوه پيدا مي کند.»

تکرار براي يقين

روزي يکي از پزشکان متدين، به جلسه ايشان آمد. يکي از دوستان، او را به خدمت کل احمد آقا معرفي کرده و از ايشان درخواست سفارش و نصيحتي کارگشا کرد. کل احمد آقا نيز فرمودند:
« هر چيزي در عالم براي کاري است؛ و جايگاه مخصوصي دارد. اگر چيزي را در جاي غير مقتضي قرار دادي، امر نادرستي را مرتکب شده اي. انسان هم در عالم براي خدمت و بندگي آمده است.
بعضي افراد به شما مراجعه مي کنند که در وضع مالي نامساعدي بسر مي برند؛ و براي درمان پولي نداشته و از پرداخت حق شما عاجزند. وظيفه معنوي شما اين است که علاوه بر آنکه آنها را بصورت رايگان معالجه مي کنيد، چيزي هم در دستشان بگذاريد، تا صرف امور عقب افتاده خود کنند. حتي اگر لازم باشد، پول نسخه و دواي آنها را هم بپردازند.»
در خلال همين سخنان، شخصي گفت: الحمدالله آقاي دکتر، همين صفت را در خود پياده کرده اند. کل احمد آقا نيز در تکميل کلامشان فرمودند:
« مي دانم، اما هدف از اين تکرارها اين است که قلب ها، ايمان پيدا کند و به مقام يقين برسد.»

حمال و صفت احسان

ايشان مي فرمودند:
« جوان که بودم، شخص حمالي را مي شناختم که تکه ناني در دست داشت و خيلي هم گرسنه بود.
اما وقتي که خواست آنرا بخورد، سگ گرسنه اي را با بچه هايش در خرابه اي ديد، که همه گرسنه بودند. لذا دلش براي آنها سوخت؛ و همه آن تکه نان را براي آنها پرتاب کرد و رفت.
فرداي آن روز، در ميدان بار، با خانمي برخورد کرد که از او خواسته بود تا خريدهايش را به منزلش ببرد. در ميان راه، آن بانو از اوضاع زندگي و امورات آن مرد سوالاتي کرد؛ و زماني که صداقت و درستي آن شخص را ديد، به يکباره شيفته او شد و از وي تقاضاي ازدواج کرد.
آن جوان پس از مدتي به برکت امام حسين عليه السلام و آن خدمتي که به آن سگ و بچه هايش کرده بود، به يکي از تجار بزرگ تهران تبديل شد؛ و در امورات خيريه و خدمت به خلق الله، بسيار کوشا.
( هل جزاء الاحسان الا الاحسان) »

نفس کشيدن براي خير رساني

روزي شخصي در مجلس، و در ميان صحبت هاي کل احمد آقا آهي کشيد و گفت: خدايا، عاقبت همه ما را ختم به خير کن!
کل احمد آقا نيز فرمودند:
« عاقبت همه ختم به خير است، ان شاء الله. ولي بايد از خدا بخواهيم که هر نفسي که مي کشيم، به خير ديگران باشد؛ و لحظات ما نَفَس به نَفَس، در جهت خير رساني باشد.»

مقام شاه عبدالعظيم حسني

ايشان در خصوص مقام معنوي شاه عبدالعظيم عليه السلام مي فرمودند:
« شيخ، زماني به زيارت حضرت شاه عبدالعظيم حسني عليه السلام رفت. بعد از توسل کوتاهي، از حضرت پرسيد:
شما چگونه به اين مقامات رسيده ايد؟
ايشان نيز به وي فرمودند: من قرآن مي نوشتم و مي فروختم؛ و پولش را فورا" انفاق مي کردم. همين احسان به خلق، مرا به ياد مقامات رساند.»

شيخ در زيارت

( من قضي لاخيه المؤمن حاجه کان کمن عبدالله دهره)، « هر کس نياز برادر مؤمنش را برآورده کند، خدا را در تمام عمر عبادت کرده است.»
ايشان مي فرمود :
« جناب شيخ رجبعلي خياط ، روزي به حرم سيدالشهدا عليه السلام مشرف شد. در حين زيارت، متوجه شد که حال معنوي هميشگي را ندارد؛ و آن جلوه هاي معنوي، در پيش چشمانش ظهور نمي کند.
بخاطر همين از حرم خارج شد و سخت در فکر فرو رفت. هنوز مقداري از حرم دور نشده بود. که به فقيري برخورد کرد و مقداري به وي کمک نمود. درست بعد از آن مشاهده کرد که دوباره، آن حال معنوي و ديد باطني گذشته را بازيافته است؛ و مي گفت: اين حال، به برکت همان انفاقي است که در برابر حرم انجام دادم.»

احسان به مادر

مدتي بود که مادر يکي از افراد جلسه، از دير آمدن فرزندش بسيار ناراحت بود؛ و بيشتر اوقات نسبت به اين عمل، ابراز نارضايتي مي نمود.
آن شخص نقل مي کرد که: در خلال همين مشکلات و ناراحتي ها، به خدمت کل احمد آقا رسيدم. ايشان يکباره رو به من کرده و فرمودند:
« بهترين احسان تو در اين زمان، اين است که شب ها را زودتر به خانه بروي، تا مادرت چشم براه نباشد.»

روزي رسان

ايشان مي فرمودند:
« جوان که بودم، حقوق هر روزه من سه تومان بود. لذا بنا را بر آن گذاشته بودم که هر شب، يک تومان آنرا به خانواده فقيري بدهم؛ و يک تومان ديگر را به يکي از دوستانم که وضع مالي چندان خوبي نداشت؛ و يک تومان باقي مانده را صرف خرج و مخارج خودم مي کردم.
تقريبا" يک سال از اين موضوع گذشت، تا آنکه ماه مبارک رمضان فرا رسيد. من که در ماه مبارک رمضان کار نمي کردم، آخرين حقوقم را بگونه اي تقسيم کردم که پنج قرآن، به آن خانواده و پنج قرآن به آن شخص فقير رسيد؛ و دو تومان براي خودم باقي ماند؛ و با خوش خيالي؛ براي احتياط پول پس انداز کردم.
اما غافل از آنکه خداوند همان روز اول، آنچنان مرا در فشار و رياضت قرار داد، که تمام آن دو تومان را يکجا از دست دادم. من هم بسيار از اين اتفاق در فکر فرو رفتم؛ و به دنبال گيرِ کار مي گشتم، که همام موقع از عالم معنا به من حالي کردند که: فلاني! اين همه سال اين يک تومان تو را نگه داشته بود يا ما؟ روزي رسان تو، ما هستيم يا آن سکه ها!؟...»

احسان به خلق

ايشان در اين خصوص مي فرمودند:
« سفارش من به شما اين است که، کار کنيد و پول آنرا دست به دست کرده و احسان کنيد!
پول تنها، براي آن خوب است که انفاق شود، و ديگر هيچ. اگر با آن، اين معامله را صورت ندهيد، همانا بتي خواهد شد، تا آنرا بپرستيد. پول خوب است و خيلي هم به درد مي خورد، اما به شرط آنکه بتِ من و شما نشود.»
البته جناب مرشد چلويي نيز جمله شيريني در حول و حوش اين مضامين داشتند. ايشان مي فرمودند که: « پول بسيار بسيار خوب است، ولي تا حدي که در دست باشد و انفاق بشود. اما اگر محبتش در دل نشست، آن زمان است که تبديل به بت بزرگ مي شود.»

توجه به خدا

جناب کل احمد آقا نقل مي کردند :
« يکي از مؤمنين مفاتيح را باز کرد؛ و نگاهش به مناجات گناهکاران افتاد. يک لحظه به خود گفت که: من، اهل مراقبه هستم؛ و تا بحال به دنبال معاصي کبيره هم نرفته ام.
پس احتياجي نيست که اين مناجات را بخوانم. در اين خيالات بود که همانجا ندا آمد: فلاني، دنبال گناه مي گردي؟
هر نفسي که براي غير خدا بکشي، معصيت است.
يک معني تقوي نيز همين است، يعني دلت را هميشه و در هر آن، پيش خدا نگه داري و حتي براي لحظه اي هم، از آنجا منفک نشوي.
يک بار در عالم معنا به من حالي کردند که: سلمان فارسي در زمان خودش، حتي لحظه اي هم از امام زمانش، منفک نشد. پس بايد مثل سلمان رفتار کنيم تا اهل بيت عليهم السلام ما را بپذيرند.»
و باز در جايي ديگر مي فرمودند:
« آيا مي داني قيمت تو چقدر است؟
قيمت هر انسان، به همان اندازه اي است که به خداوند توجه دارد. آميرزا تقي، هميشه مي گفت: قلعه گيري خيلي راحت است، اما قلعه داري است که مشکل مي باشد. عاشق شدن خيلي راحت تر از اين حرفهاست، اما عاشق ماندن و عاشق مردن است که مرد راه مي خواهد.
خداوند در قرآن مي فرمايد: ( ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکه ...)

ميوه هاي توحيدي

در يکي از مجالس کل احمد آقا در حالي که از شدت بغض و گريه، دائما" کلامشان قطع مي شد، دستها را بالا برده و فرمودند:
« خداوندا، حضرت موسي به تو عرض کرد که: يا الهي، من در کشکولم چيزي دارم، که تو در هت آسمانت آنرا نداري؛ من در کشکولم خدايي مثل تو دارم. پس، بارالها، از آن ميوه توحيديت که روزي دوستان خود کرده اي، در دامن ما هم بريز!»
الهي، وصل خود را سهل گردان! / دل نا اهل ما را اهل گردان!
منبع: رند عالم سوز
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image