كودكي و تحصيلات
محيط طباطبايي در خرداد ماه سال 1281 ش. در روستاي گزلاي پايين، واقع در پنجاه كيلومتري زواره و جنوب اردستان ـ كه ييلاق خانوادگي سيد ابراهيم فناء توحيدي (پدرش) بود ـ ديده به جهان گشود. او تحصيلات مقدماتي را نزد مكتبداران معروف زواره، همچون ملاعلي حاج حسن و ملا محمدرضا آموزگار و نزد پدر فاضلش كه دانشآموخته حوزه اصفهان و از شاگردان آخوند ملا محمد كاشي و ميرزاجهانگيرخان قشقايي بود، سپري كرد2؛ سپس بنا به علاقه مادرش، به تحصيل طب روي آورد و مقدمات اين دانش را تا حدودي از روي كتابهاي موجود فراگرفت3.
در سالهاي پس از جنگ جهاني اوّل در مدرسه لطفعليخان تُرشيزي زواره، معالم و كتابهاي طهارت و شرح لمعه را نزد حاج سيد مرتضي عالم مرتضوي آموخت. در سال 1338 ق. براي تحصيل طب به اصفهان رفت و در مدرسه كاسهگران اين شهر اقامت نمود؛ امّا پس از چهارماه به زواره بازگشت. در سال 1300 ش. بار ديگر به اصفهان عزيمت كرد و طي شش ماه در مدرسه مذكور سكونت اختيار نمود و به تحصيل زبان فرانسه و فراگيري دروس دوره اول متوسطه پرداخت و بعد به زادگاه خويش مراجعت نمود. در سال 1301 ش. كه مدرسه ابتدايي سادات زواره به مديريت كاوهزاده تأسيس گرديد، محيط ضمن كمك به وي، در ساماندهي امور مدرسه و تدريس برخي دروس، نزد وي زبان انگليسي را آموخت4.
از آن پس، اگر چه وي در امور كشاورزي به خانواده كمك ميكرد، امّا توأم با اين تلاش، به مطالعات شخصي، مباحثه و مذاكره و ياد دادن و ياد گرفتن مشغول بود و بدين ترتيب ارتباطش با درس و تحصيل محفوظ ماند و كاستيهايي را كه در متون تحصيلياش بود، توسط پدرش برطرف مينمود5.
عزيمت به تهران
محيط طباطبايي از دوران نوجواني به روزنامهنگاري علاقه داشت و از طريق يكي از بستگان خويش كه در تشكيلات سردار صولت بختياري در آبادي مزدآباد واقع در شرق زواره، منشي بود، به روزنامههايي كه وي پس از مطالعه به منشي خويش ميداد، دست مييافت و با مطالعه آنها، اندك اندك به نقش روزنامه در تحول افكار عمومي پيبرد و در ضمن به سبك نگارش مطبوعات آشنا گرديد. سرانجام در اواخر فروردين سال 1302 ش. به سليقه خودش براي پيگيري كار مطبوعاتي و بنا به توصيه پدر براي ادامه تحصيلات به تهران رفت. ورود او به مركز حكومت، مصادف با بدرفتاري رضاخان ـ وزير جنگ وقت ـ با مطبوعات و نشريات بود و اين وضع، او را از روزنامهنگاري منصرف ساخت. چون مقداري زبان فرانسه ميدانست، در صدد تحصيل در مقطع متوسطه برآمد و پس از يك سال دانشآموزي در دبيرستان قاجار، وارد دارالفنون گشت و دوره شش ساله ادبي اين مركز مهم آموزشي را در مدت سه سال طي كرد. مدتي نيز در مدرسه عالي حقوق تحصيل كرد؛ ولي از ادامه آن منصرف گرديد6. در اين ايّام فرصتي بهدست آورد تا زبان فرانسه را بهطور كامل فراگيرد و از اين رهگذر با آثار ادبي دنياي جديد و نويسندگان و شاعران اروپا آشنا شود.
در وزارت معارف وفرهنگ
در سال 1305 ش. محيط به استخدام وزارت معارف درآمد و براي امر تعليم و تربيت، عازم خوزستان گشت. در سال 1309 ش. به تهران انتقال يافت و در دبيرستانهاي شرف، دارالفنون، ايرانشهر، مدرسه نظام و دانشسراي مقدماتي به تدريس تاريخ، جغرافيا و ادبيات روي آورد. از سال 1307 تا 1328 ش. دهبار براي اصلاح و تغيير برنامههاي درسي از طرف وزارت فرهنگ دعوت گرديد7.
هنگامي كه طرح اصلاح تأليف و نشر كتابهاي درسي و جلوگيري از نابساماني در اين زمينه به اجرا درآمد، وي به عضويت كميسيون انتخاب كتابهاي درسي ادبيات فارسي برگزيده شد و اين دعوت را با شجاعت خاص پذيرفت؛ زيرا داوري درباره تأليفات استاداني چون فروزانفر، همايي، رضازاده شفق، احمد متين دفتري، علي اكبر سياسي و...و ايستادن در برابر اعتراضها و جنجالها دل شير ميخواست و بدين صورت كتابهاي درس انسجامي خاص پيدا كرد و روند واحدي را به دست آورد8.
حضور موءثر در محافل علمي و فرهنگي
محيط طباطبايي در اغلب همايشهاي ادبي ـ فرهنگي همچون همايش فردوسي، شيخ طوسي، خواجه نصيرالدين طوسي، ناصرخسرو، دقيقي، خواجه رشيدالدين فضلاللّه همداني، ابنسينا، مولوي، فارابي، بيهقي، خوارزمي، حافظ، سعدي و...با علاقه فراوان شركت نمود و مقالات و نوشتههايي به اين مجامع ارائه داد و يا آنكه به ايراد خطابه پرداخت و غالباً به مناسبت مقام علمي و اشتهار اجتماعي، عضو كميته مشورتي اين همايشها بود. در همايش بينالمللي خاورشناسان ـ در پاريس ـ وي عضو هيئت اعزامي ايران بود. يكي ديگر از محافلي كه محيط در آن عضويت داشت، انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني وابسته به كميسيون ملي يونسكو در ايران بود كه وي در طي دوازده سال، به طور منظم در آن حضور مييافت. در سال 1369 ش. محيط طباطبايي به عضويت فرهنگستان زبان و ادب فارسي درآمد كه در اين مركز، نظرات خود را در خصوص حفظ هويت زبان و ادبيات فارسي و نيز مسائل لغوي و واژهشناسي ابراز ميداشت.9
محيط طباطبايي بين سالهاي 1348 تا 1371 ش. مشغول ارزيابي و بررسي كتابهاي خطي كتابخانه مجلس شوراي اسلامي بود.
بيان حقايق و انتقادهاي سازنده
محيط طباطبايي علاوه بر آنكه خود مديريت چندين نشريه از جمله مجله محيط و آموزش و پرورش را عهدهدار بود، در چندين دهه تلاش مطبوعاتي، با بيش از پنجاه مجله و روزنامه همكاري كرد. مقالات مفيد، پيشنهادهاي ابتكاري و نقدهاي منصفانهاش در جرايد، شهرت علمي و فرهنگي وي را ارتقا داد. او روزنامه نگاري توانمند بود. او از افرادي بود كه با احساس مسئوليت و علاقه به كار، همراه با خلاقيت و استعداد ذاتي به اين موضوع، هويت و اصالت بخشيد. محققان معاصر اذعان نمودهاند كه محيط در روزنامهنگاري هم كمتر از تحقيقات علمي استعداد و قريحه نشان نداد. علاقه به مسائل اجتماعي ـ فرهنگي كه در عصر او مطرح بود و در مقابل آنها نميتوانست آرام و خاموش بماند، او را به عرصه مطبوعات كشانيد، امّا در اين زمينه هم كارش مهم، اساسي، مفيد، تأثيرگذار و سازنده بود. او روزنامهنگاري بود كه قلمش به هزل، هجو و فحش ـ كه معمول عصر بود ـ آلوده نشد؛ بلكه تلاش او به بحث و فحص در ريشه دردها و گرفتاريهاي جامعه و گرهگشايي از مشكلات معطوف گشت. جرأت و جسارت همراه با دقت و انصاف و پرهيز از تملق و چاپلوسي، ويژگي برجسته محيط بود. وي در هر مجالي حقايق را بي پروا و بدون ملاحظه اما غالباً با رعايت انصاف و عفت كلام بر روي كاغذ ميآورد11.
محيط طباطبايي در مقالات و يادداشتهاي خود، ضمن نقد و بررسي آثار ادبي، رجالي و تاريخي، از نقد روند تصميمگيريهاي فرهنگي ـ اجتماعي كارگزاران وقت ابايي نداشت. محيط در چندين شماره از روزنامه «ايران»، ضمن بررسي سير و سابقه اعزام دانشجو به خارج از كشور، به اين نتيجه رسيد كه بازده چنين حركتي مثبت نخواهد بود و عوارض غير قابل اغماضي بهدنبال خواهد داشت. او با دلايل كافي و مدارك معتبر ثابت كرد دولت بر فارغ التحصيلان و بازگشت آنها هيچگونه نظارتي ندارد و معلوم نيست اين دانشجوياني كه از خارج آوردهاند، چه معلوماتي اندوختهاند و نتيجه چيست و سرانجام پيشنهاد كرد مدارسي در ايران ايجاد شود. در واقع محيط اولين و تنها فردي بود كه موضوع تأسيس دانشگاه را تحت عنوان دارالعلم در ايران مطرح كرد و مقالههاي او زمينه وجود آمدن مدرسه عالي و دانشگاه تهران را فراهم آورد. سرانجام دانشگاه تأسيس شد و برخي دوستان محيط كه در دبيرستانها تدريس ميكردند، به دانشگاه دعوت شدند؛ ولي او به دانشگاه دعوت نشد، چون استقلال فكري داشت و نميخواست وابسته به تشكيلات سياسي رژيم پهلوي يا احزاب باشد.
محيط بر نوشتههاي برخي كه ادعاي فضل و دانش مينمودند، با دليل و سند انتقاد ميكرد و هر بار كه تيغ انتقادش تندتر ميگرديد، آنان بيش از گذشته از وي فاصله ميگرفتند.
وي درمقالههاي انتقادي خود عيبها، كاستيها و بايستههاي مراكز علمي و آموزشي را بازگو مينمود و شرايط واقعي يك دانشگاه علمي ـ پژوهشي را بيان ميكرد كه استاد محقق، بايد چه تواناييها و صلاحيتهايي را دارا باشد. برخي تنگنظران تُنكمايه كه قلم لجاج بر احتجاج ميكشيدند و آتش رشك و شعلههاي كينه و نقاق بر ميافروختند، ميگفتند: چون محيط به دانشگاه راه نيافته، اينگونه مينويسد؛ امّا حقيقت غير از اين بود و هنگامي كه پروفسور عنايتاللّه رضا، محيط طباطبايي را براي تدريس تاريخ به دانشگاه تهران دعوت كرد، باز هم انتقادات وي به دانشگاه ادامه يافت. در سال 1355 ش. كه درجه دكتراي افتخاري در دانشگاه ملي (شهيدبهشتي كنوني) به او اعطا گرديد، باز هم گفتارها و نوشتههاي اصلاحي و انتقادي وي درباره مراكز آموزش عالي، قطع نگرديد12.
محيط طباطبايي پيشنهاد كرد كه زبان فارسي بايد به عنوان زبان تدريس علوم در دانشگاهها انتخاب شود و اين خود مستلوم ايجاد مركزي براي واژه سازي بود كه مقدمات تأسيس فرهنگستان را پديد آورد13.
محيط به اتكاي سوابق تاريخي كه از تفحّص در متون و اسناد تاريخي و سياسي به دست آورده بود، به خوبي ميدانست كه هماهنگي با رژيم كمونيستي شوروي سابق، چه عواقب و عوارض خطرناكي را به دنبال خواهد آورد و از اين جهت با حركت چپروي در ايران مخالفت اصولي نمود و با نگارش مقالاتي اينگونه گرايش را تقبيح كرد.وقتي قوامالسلطنه حزب توده را در امور اداري و سياسي با خود شريك نمود و بر مسئله امتياز نفت شمال و اعطاي آن به روسها اصرار ورزيد، محيط طباطبايي نيش قلم را به جانبش روانه كرد و گفت: اين رَجُل سياسي به درد كار مثبت نميخورد و براي تخريب امور مناسب است، نه سازندگي و اصلاح. محيط در مجلهاي كه خود مديريتش را داشت، راجع به نفت و امتياز آن و سهم خانواده قوام و برادرش وثوق الدوله به افشاگري پرداخت كه اين روشنگريها در سقوط قوام و نفرت نسل جوان از وي موءثر بود14.
مدافع راستين فرهنگ اسلامي
محيط گفته است: قبل از انجام هر كاري ـ به خصوص امور تحقيقي ـ با التماس و استدعا از خداوند خواستهام كه اگر انجام آن كار ممكن است موجب بدآموزي در جامعه شود، توفيق آن را از من سلب كند15.
در سالهاي رواج فرهنگ جاهليت و آن دوراني كه ميخواستند رژيم پهلوي را به ايران قبل از اسلام وصل كنند و گروهي از نويسندگان وابسته به دستگاه ستم، از ايران باستان سخن ميگفتند و ميخواستند سيزده قرن تاريخ ايران را به فراموشي بسپارند و كارنامه پرشكوه و عظيم فرهنگي ـ علمي ايران را ناديده تلقي كنند تا جامعه را براي پذيرش فرهنگ بيگانه مهيا سازند، محيط با شجاعت و استواري خاص از فرهنگ اسلامي، مشاهير ايراني، تمدن پربار و غني اسلام سخن گفت و افتخارات اسلامي را باز گو كرد.
وقتي دانشمندان غربي كوشيدند تا در بحث از تاريخ فلسفه، دورههاي متمايز را معرفي كنند كه يكي مربوط به يونان باستان و ديگري بعد از رنسانس اروپاييان بود، ولي درباره سرنوشت علم و فلسفه در قرون وسطي سكوت كردند و از سهم مهم و اساسي اسلام در تمدن جهان ـ جز اندكي ـ سخن نگفتند، محيط در آثار خود نوشت: مقارن دوران وحشتزاي اروپا و فشار خفقانآور كليسا بر دانشمندان، منطقه پهناوري از جهان ـ از سواحل اقيانوس اطلس تا اقيانوس هندـ در پرتو تعاليم قرآن، فرهنگي عظيم و تمدني چشمگير پيدا كرده بود. اروپاييان خود به وجود اين فرهنگ ارزشمند پيبردند و به تعليم و ترجمه آثار علماي اسلامي روي آوردند و چنين متون ترجمه شدهاي را در دانشگاههاي خويش به داوطلبان آموزش ميدادند16.
عدهاي از نويسندگان در گفتهها و نوشتههاي خود فرهنگ ايران باستان را موجه جلوه دادند و پذيرش اسلام توسط ايرانيان را امري اجباري و تهاجمي تلقي نمودند، نه اختياري و با ميل باطني و گرايش دروني. محيط طباطبايي در نوشتههاي خود خاطرنشان ساخت: عقايد، افكار و رسوم مردم ايران در زمان ساسانيان، تحت فشار نظام طبقاتي راه انحطاط را پيش گرفت و وسيعترين اقشار مردم، حتي حق درس خواندن نداشتند. چنين مردمي كه از حيث استعداد ذاتي، شايستگي هر گونه رشد و ترقي فكري و فرهنگي را دارا بودند، انتظار موقع مناسب براي اظهار وجود را ميكشيدند؛ از اينرو با ظهور اسلام، آن را پذيرفتند و بدين ترتيب موانع طبقاتي با گرايش به آيين جديد از بين رفت و راه پيشرفت براي همه گشوده شد. عنصر شايسته ايراني زمينه بسيار مساعدي براي ابراز لياقت بهدست آورد و از اواخر قرن اول اسلامي تا قرن پنجم از حيث بلوغ عقلي و طي مراحل كمال و فضيلت، جاي مردم يونان را در دنياي خرد و حكمت گرفت و عصري كمنظير در تاريخ فرهنگ و تمدن بشري به وجود آورد.17
در سال 1313 ش. كه جشن هزاره فردوسي برپا گرديد، برخي براي خوشآمد زمامداران وقت كه با اسلام و مظاهرش به ستيز برخاسته بودند، ميكوشيدند فردوسي را زرتشتي و يا حداقل بيعلاقه به ديانت معرفي كنند كه در اين ميان محيط طباطبايي در سلسله مقالاتي محققانه و توأم با استدلال و مدرك ثابت نمود كه فردوسي مسلمان و شيعه بوده است و چنين نوشت: تشيع فردوسي و علاقهمندي او به حضرت عليعليهالسلام و اهلبيت پيامبرصلياللّهعليهوآله چيزي نيست كه بتوان دربارهاش ترديدي روا داشت و به اتكاي برخي تصورات و احتمالات موهوم و دور از حقيقت، براي او ديني جز اسلام و مذهبي جز شيعه پنداشت.18
در هنگامه تيرگي و تباهي رژيم پهلوي كه گروهي از نويسندگان با حمايت نظام استبدادي و بدون توجه به احساسات مسلمانان جهان، وقيحانه تجاوزهاي وحشيانه رژيم صهيونيستي را ميستودند، محيط طباطبايي بدون هراس از اين اختناق و حركتهاي تبليغي مسموم، در سلسله مقالاتي از مسلمانان فلسطين، تشكيل دولت فلسطيني و قدس شريف به عنوان خانه مسلمانان سخن گفت و ادعاي پوچ اشغالگران صهيونيستي را بر ملا ساخت و اشعاري نيز به دفاع از امت مظلوم و آواره فلسطين سرود.19
آثار و تأليفات
محيط طباطبايي در طي بيش از هفتاد سال تحقيق و فعاليت مطبوعاتي، متجاوز از 2500 مقاله در بيش از 55 روزنامه و مجله نگاشت و براي سي جلد كتاب، مقدمه نوشت. وي نوزده جلد كتاب تأليف كرد و هشتصد سخنراني علمي، ادبي، تاريخي و فرهنگي در راديو تلويزيون، كنگرههاي علمي، محافل و مجالس ادبي و اجتماعي ايراد كرد و در مدارس گوناگون ـ مدارس عالي و برخي دانشگاهها ـ حدود شش هزار شاگرد تربيت كرد و حدود بيست هزار شعر از خودش به يادگار گذاشت.20
اگرچه محيط هر آنچه ياد گرفته، به صورت خودجوش بوده و تحصيلات رسمي اندكي داشته است، اما تمامي آثارش آكنده از تحقيق و ابتكار ميباشد كه از احاطه وسيع او به علوم و معارف گوناگون، حافظهاي قوي، همتي بالا، كاوشي صادقانه و كوششي خالصانه حكايت دارد.
برخي از آثار مستقل محيط ـ اعم از چاپ شده و يا آماده چاپ ـ عبارتنداز:
1.جغرافياي نو در دو مجلد 2.نقش سيد جمالالدين اسدآبادي در بيداري مشرق زمين 3.دادگستري در ايران 4.آنچه بايد درباره حافظ دانست. 6.فردوسي و شاهنامه. 7.خيّام يا خيّامي. 8.تصحيح و مقدمه ديوان حافظ. 9.تصحيح و مقدمه گلستان سعدي. 10.تصحيح و مقدمه ديوان مجمرزوارهاي. 11.دانش و دانشوران. 12.نادرشاه افشار. 13.تاريخ تحليلي مطبوعات ايران. 14.تاريخچه اعزام محصّل به اروپا. 15.تطوّر حكومت در ايران بعد از اسلام. 16.تاگور، شاعر و فيلسوف هندي. 17.فرهنگ اسلامي. 18.تاريخ بابيه (نقطةالكاف). 19.تاريخچه دارالفنون. 20.شرح حال محمد زكرياي رازي. 21.مسلمانان فلسطين. 22.ديوان اشعار.
سرانجام اين بحر دانش، ادب و تحقيق در ظهر روز سه شنبه 27 مرداد 1371 ش. به سراي باقي شتافت و پيكرش پس از تشييع در شهرستان ري و در محوطه برج طغرل به خاك سپرده شد.
پينوشت
1. 1371 ـ 1281 ش.
2.مقاله دكتر سيد محمد رضا جلالي نائيني، مندج در كتاب محيط ادب، ص 454 ـ 455.
3.دكتر اقبال قاسمي پويا، مدارس جديد در دوره قاجاريه، ص 52.
4.محيط تحقيق، مقاله سيد عبدالعلي فناء توحيدي، مندرج در كتاب گلشن جلوه.
5.مصاحبه محيط طباطبايي با مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره دوم، زمستان 1370، ص 233 ـ 234.
6.يادي از استاد، مجله رهنمون، شماره دوم و سوم، پاييز و زمستان 1371 ص 13، 14.
7.گلشن جلوه، ص 182 ـ 183.
8.مقاله دكتر سيد هادي حائري، مجله آشنا سال سوم، مهر و آبان 1372، ص 67؛ به نقل از مجله دنياي سخن، شماره 50.
9.رشد آموزش زبان و ادب فارسي، شماره 47، ص 23، مجله آينده، مقاله ايرج افشار، سال 18، ص 303 ـ 304، مجله رهنمون، همان، ص 16 و 17.
10.فهرست اين سخنرانيها در مجله آينده، سال 19 آمده است.
11.عبدالحسين زرين كوب، حكايت همچنان باقي است، ص 401.
12.درگذشت محيط دانش و ادب، ضياءالدين سجّادي، دنياي سخن، شماره 50، ص 26 ـ 27.
13.ميراث ماندگار، ج اول، ص 158.
14.مجله محيط به انضمام خاطرات مطبوعاتي محيط طباطبايي، به كوشش سيد فريد قاسمي، ص 238.
15.مصاحبه با مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، همان شماره، ص 234.
16.محيط طباطبايي، فرهنگ اسلامي، ص 17 ـ 18.
17.همان، ص 21 ـ 22.
18.محيط طباطبايي، فردوسي و شاهنامه، ص 111 ـ 112.
19.گلي زواره، سيماي قدس. مصلاي پيامبران، ص 226 ـ227،مجله تهران مصور، سال 25، شماره 1247.
20.مجله محيط به انضمام خاطرات مطبوعاتي محيط طباطبايي، مقدمه سيدفريد قاسمي، ص 12.