جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
[Bodas de sangre] عروسي خون
-(2 Body) 
[Bodas de sangre] عروسي خون
Visitor 357
Category: دنياي فن آوري
نمايشنامه اي در سه پرده و هفت تابلو، اثر فدريکو گارسيا لورکا (1) (1898-1936)، شاعر اسپانيايي، که در 1933 به نمايش درآمد. طرح و توطئه اين اثر بسيار ساده و بر يک خط پيش مي رود: دختري درست در روز عروسي اش لئوناردو (2) را بازمي يابد. آنها پيش از اين يکديگر را دوست مي داشتند، اما پدر دختر جوان به دليل بدنامي خانواده لئوناردو، پيوند آنان را گسسته بود. پس از اين ماجرا، لئوناردو ازدواج کرده است. دختر جوان نيز، که ياد اين عشق همه فکرش را مشغول داشته بود، آزادي را در ازدواج ديده است. اما عشق کهنه اي که به گمان آنان از ميان رفته بود دو دلداده را از خود به در مي کند.
دختر جوان، در همان شب عروسي با لئوناردو مي گريزد: نامزد دختر به آن دو مي رسد، رقيب را مي کشد و خود بر اثر جراحات از پاي درمي آيد. در واقع، اهميت ماجرا و شخصيتها کمتر از اهميت قضا و قدري است که در آنها رسوخ کرده است و آنان را به پيش مي راند؛ قضا و قدري که هيچ چيز قادر نيست در آن تغييري بدهد و رهايي از آن ممکن نيست. آنان از ابتداي بازي، شکست خود را احساس مي کنند و سرنوشتشان از پيش معين است. و اگرچه اين وضعيت جنون آميزترين اعمال آنان را توجيه مي کند، به خوبي مي دانند که عصيانشان بيهوده است. دختر جوان، که پاک و پرشور است، مي داندکه عملش به قيمت جان دو مردي که دوستش دارند تمام خواهد شد، اما کاري از دستش برنمي آيد: «نامزدم را دوست مي-داشتم، او را فريب ندادم، اما بازوان آن يکي مثل خيزاب دريا مرا ربود.» لئوناردو هم در ربودن دختر جوان تقصيري ندارد: «گناه از خاک است و از جذابيتهاي او». قهرمانان اين نمايشنامه، همانگونه که در ديگر نمايشنامه هاي لورکا، بار ميراثي گران از اشک و تمنا و خون را بر دوش مي کشند. همگي، بدون استثنا در برابر سنت ستمگرانه شرافت، و در برابر قدرت آييني بدوي، که امروزه ديگر قابل درک نيست اما گويي از ژرفاي درون انسان و از اعماق اعصار مي جوشد، سر تسليم فرود مي آورند.
بدين ترتيب، شخصيت مرکزي نمايشنامه، کسي که چکيده آن را بيان مي کند و بدان مفهوم مي بخشد، نه عروس است نه لئوناردو، بلکه مادر است: مادري که حس مي کند که آخرين پسرش نيز به همان سرنوشت شوم همسر و پسران ديگرش دچار خواهد شد، و براي گريز از آن چاره اي نيست: «براي همين اين وحشتناک است که انسان ريخته شدن خود فرزندانش را ببيند. به آني، آنچه به قيمت سالهاي سال تمام شده است از دست مي رود. وقتي که به کنار پسرم رسيدم، در ميان کوچه از پاي درآمده بود. دستهايم را به خون او آغشته کردم و با تمام زبانم آنها را ليسيدم. اين خون، خون من هم بود. تو نمي تواني اين را بفهمي: من خاکي را که اين خون را نوشيده است در ظرفي از زبرجد و بلور خواهم گذارد.» اما، اين خشونت و اين خشم زندگي، نوميدي و شادکامي را در بوته اي واحد ذوب مي کند: صداي انسانها، به رغم همه چيز، در اين اثر گرمايي سرشار از اميدواري دارد. لورکا، با عروسي خون، در گذار طبيعي از تغزل به واقع گرايي و برعکس موفق شد و خود را هم در مقام شاعر و هم در مقام نمايشنامه نويس تثبيت کرد.
منبع: کتاب نيوز
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image