جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
زندگي نامه ي ملا محمد تقي برغاني رحمت الله عليه(2)
-(5 Body) 
زندگي نامه ي ملا محمد تقي برغاني رحمت الله عليه(2)
Visitor 430
Category: دنياي فن آوري

صلابت ديني

يكي از صفات برجستة انسان‌هاي صالح و شجاع، مبارزة جدي با مفسدان است.
فهرستي از رفتار و گفتار حاج ملا محمد تقي برغاني را در اين زمينه مرور مي‌كنيم:

الف) امر به معروف و نهي از منكر

وي در مسئلة امر به معروف و نهي از منكر، بسيار جدي بود؛ به نحوي كه از بركت فعاليت‌هاي وي و برادرش، ملا محمد صالح، شهر قزوين از ناهنجاري‌هاي اخلاقي و اجتماعي‌ پاكسازي شد و مردم اين شهر از ديگر شهرها متديّن‌تر شدند.[1]

ب) فعاليت‌هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي

برغاني به حكم وظيفة شرعي، در عرصه‌هاي ديگري چون اجراي حدود شرعي، شركت در جبهة جنگ و مبارزة فرهنگي با مذاهب استعماري نيز فعاليت داشت.

تأثير انگيزه‌ها

پس از بازگشت علما به تهران، هيچ كسي جرأت نداشت كه مسئلة شكست ايران را به خدمت فتحعلي شاه برساند. روزي پادشاه دو سه بار از حاضران مي‌پرسد: «كار جنگِ نايب السلطنه به كجا انجاميد؟» همه سكوت كردند. برغاني لب به سخن گشود و گفت:
«من از جنگ مطلع هستم، ولي لازم است كه به عنوان مقدمه چيني، داستاني را به اختصار بازگو كنم. وي پس از بيان داستاني، نتيجه گيري كرد كه به سبب عدم خلوص نيت نايب السلطنه. ارتش ايران مغلوب شد.[2]

شكسته دلان

بازگشت علما به تهران، همراه با تبليغات مسموم عناصر خائن و چه بسا شايعه سازي از سوي دولت‌هاي انگليسي و روسي بود؛ به طوري فتحعلي شاه پس از مغلوب شدن ايران در جنگ، سيد محمد مجاهد را مورد بي‌مهري قرار مي‌داد. از اين رو، سيد مجاهد هم به قزوين آمده و در آنجا سكونت اختياركرد و سرانجام در سال 1242 هـ . ق وفات يافت و پيكر مطهرش در كربلا به خاك سپرده شد.[3]
مجتهد برغاني هم به دلايلي، دگر باره به تهران بازگشت و در آنجا رحل اقامت افكند و با تشكيل جلسات درس و وعظ و اقامة نماز جماعت، به سرعت سرآمد علماي تهران شد؛ ليكن ديري نپاييد كه بين او و فتحعلي شاه كدورتي پديد آمد. او ناچار شد به جانب قزوين كوچ كند.[4]
يكي از علماي مشهور و ذي نفوذ قزوين به نام «حاجي ملا عبدالوهاب قزويني» به استقبال مجتهد برغاني شتافته و در تثبيت و تقويت جايگاه علمي و اجتماعي وي، جديت ورزيد.[5]
حضور دوبارة برغاني در قزوين، تشكيل جلسات درس، وعظ و مناظره و برخورداري از سجاياي اخلاقي، بستر مناسبي براي وي مهيا ساخت.

منادي «ولايت فقيه»

در روزگار رياست شهيد ثالث در تهران، بر اثر بي‌كفايتي فتحعلي شاه قاجار، ولايات شمال ايران به اشغال ارتش روس در مي‌آيد. پس از اين شكست خفت بار (1228 هـ . ق) است كه رقابت انگلستان و فرانسه در ايران شدت پيدا مي‌كند؛ به نحوي كه انگلستان در همة امور داخلي كشور دخالت مي‌كند.
مجتهد برغاني در چنين شرايطي، براي نخستين بار نظرية «ولايت فقيه» را مطرح و حكومت پادشاهي را نامشروع اعلام مي‌كند.
فتواي او و قيام خاندان برغاني، با توجه به اوضاع نابسامان مملكت، جرقة اميدي براي يك تحول اساسي بود كه استمرار و تقويت علمي و عملي اين انديشة سياسي، سلسلة قاجار را با دشواري جديدي مواجه مي‌كرد؛ لذا علماي طراز اول تهران از سوي شاه به كاخ گلستان دعوت مي‌شوند.
سرانجام، جلسه و مذاكرات فقهي در حضور شاه شروع مي‌شود و مجتهد آگاه و شجاع برغاني نظرية «رهبري فقيهان در عصر غيبت كبري» را عنوان مي‌كند و براي نجات ملت و كشور و رفع نابساماني‌ها، خواستار سلب اختيار از شاه و شاهزادگان مي‌شود.
شيخ محمد صالح نيز در تأييد آراي فقهي برادرش،‌ ادلة خود را بيان مي‌كند و مي‌گويد: «جنگ، ترك مخاصمه و قرارداد صلح، مذاكره با دولت‌هاي خارجي و.. بايد به اذن فقيه جامع الشرايط باشد.»
گروهي از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهيد ثالث و برادرش را تأييد و تصديق مي‌كنند؛ ولي شيخ ملا محمد علي مازندراني معروف به «جنگلي» ـ كه از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبري فتحعلي شاه، برمي‌خيزد.
فتحعلي شاه كه از فتوا و حكم شهيد ثالث هراسناك شده بود، براي ايمن شدن از اين مسئله، بهترين راه ممكن را در اين ديد كه او و برادرانش را به عراق تبعيد كند.[6]
شهيد ثالث در كتاب‌هاي زكات، قضا و ديگر كتاب‌هاي فقهي خود، نظرية ولايت فقيه را مطرح كرده است. او در كتاب «جهاد» مي‌نويسد:
«در صورتي كه طائفه‌اي از مسلمانان با فرقه‌اي از دشمن قوي، برخورد كردند و يا اين كه طائفه‌اي از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغيان گروهي از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند كه دشمن را دفع كنند مگر با تهية سرباز و سپاه، در چنين شرايطي ... اگر امام (ع) حاضر باشد، ولي دسترسي به وي براي كسب اجازه مقدور نباشد، در اين صورت، دستور جهاد و اعلان جنگ و تهية سپاه بر مجتهد واجب مي‌گردد بر اساس نيابت عامه...»[7].
وي در سال 1253 هـ . ق. در عصر سلطنت محمد شاه قاجار، در پايان كتاب «ارث» صريحاً حكومت عصر خويش را غيرشرعي و از دولتهاي «ظلمه» دانسته است كه زمام امور و حكومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.[8]

مقابله با فتنه‌ها

در عصر شهيد ثالث، جنبش‌هاي فكري و جريانات انحرافي متعددي در حال شكل گيري و گسترش بود كه تأسيس و رشد آنها، مرهون حمايت‌هاي مختلف عوامل داخلي و خارجي بود.
عمده‌ترين مكاتب انحرافي و مذاهب استعماري عصر وي، عبارت بودند از:
الف. وهابيت: كه توسط محمد بن عبدالوهاب نجدي (1115 ـ 1206 هـ . ق.) تأسيس شد.
ب. شيخيه، كه توسط شيخ احمد احسائي (1166 ـ 1241 هـ . ق.) تأسيس شد.
ج. بابيه، كه توسط مير علي محمد شيرازي (1235 ـ 1266 هـ . ق.) تأسيس شد.[9]
شهيد ثالث نقش ممتازي در مبارزه با شيخيه و بابيه داشت.
شيخ احمد احسايي بحريني، به سبب روابط صميمانه‌اي كه با فتحعلي شاه برقرار كرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حكومت ايران قرار گرفته بود. از سوي ديگر، پادشاه سني عثماني از وي پشتيباني مي‌كردند. از اين رو، علماي ايران و عراق در برخورد با او، روش «تقيه» را در پيش مي‌گرفتند.[10]
شيخ احمد در اواخر عمرش به قزوين آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزويني ميهمان شد و در مدت اقامتش در اين شهر، به تدريس و ترويج آراي خود پرداخته و به اقامة نماز جماعت مشغول شد.[11]
حضور پرنفوذ احسائي و اشاعة عقايد انحرافي وي، ‌موجب نگراني اصوليين و متشرعين شده بود؛ از اين رو، صدها نامه از مراكز علمي شيعه به بيت شهيد ثالث و برادرش، شيخ محمد صالح برغاني سرازير مي‌شد كه حاكي از سؤال و دادخواهي بود.
ملا محمد تقي كه خطر را جدي احساس مي‌كند، وارد صحنه پيكار مي‌شود. او بهترين راه را تشكيل جلسه مناظره مي‌داند؛ لذا از احسايي براي مناظرة علمي دعوت به عمل مي‌آورد. احسائي هم درخواست وي را اجابت مي‌كند.[12]
روزي كه شيخ احمد همراه عده‌اي از پيروانش، به خانة مجتهد برغاني مي‌آيد، وي در حضور علماي فريقين، دربارة عقايد وي سؤالاتي مطرح مي‌كند، در اين مناظره و مباحثة طولاني، شهيد ثالث اشكالات فراواني برعقايد احسائي وارد مي‌سازد و بر پاسخ‌هاي سست وي، خط بطلان مي‌كشد؛ به نحوي كه شيخ احمد احسايي محكوم و مغلوب مي‌شود. با اين وجود، مؤسس شيخيه به نظرات غيرمستند و انحرافي خود پافشاري مي‌كند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقيه ـ به كافر و مرتد بودن شيخيه، فتوا مي‌دهد، درمدت زمان كوتاهي خبر محكوميت و تكفير احسايي از سوي شهيد ثالث در قزوين و ديگر شهرها مي‌پيچد. تأثير حكم و فتواي شهيد آن چنان سريع بود كه جز ملا عبدالوهاب هيچ فرد ديگري پشت سر احسائي نماز نمي‌خواند.[13]
فتواي مجتهد برغاني، نقطة عطفي در «تاريخ شيعه» به شمار مي‌آيد؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور ديگري وارد ميدان شدند و حكم شهيد ثالث را تأييد و تصديق كردند، از جمله: آيا سيد محمد مهدي، فرزند آقا سيد علي «صاحب رياض»؛ حاجي ملا محمد جعفر استرآبادي؛ آخوند ملا آقاي دربندي؛ سيد محمد حسين اصفهاني «صاحب فصول»؛ آقا سيد ابراهيم موسوي قزويني «صاحب ضوابط» و شيخ محمد حسن نجفي «صاحب جواهر».
پيروي علما و مردم از فتواي تاريخي شهيد ثالث و منزوي شدن شيخيه در ايران، عراق و ساير مراكز شيعه، حتي در زادگاه شيخ احمد احسائي، همگي نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبوليت عمومي مجتهد برغاني است.[14]
مير علي محمد شيرازي بعد از فوت استادش، ادعاي بابيّت، مهدويّت، نبوّت و شارعيّت كرد و مدعي وحي و دين جديد گرديد و آخرين ادعايش هم ربوبيت و حلول الوهيّت بود.[15]
«فتنة بابيه» ادامه دهندة همان مكتب منحرف شيخيه بود، به طوري كه مورد حمايت استعمارگران قرار گرفت. در عصرحاضر نيز اين جريان فاسد و انحرافي از سوي استكبار جهاني و صهيونيزم مورد پشتيباني قرار مي‌گيرد.
در اين موقعيت خطير است كه «سكوت خواص» زمينة رشد و شيوع آن را بيشتر مي‌كند. برغاني با عزمي راسخ‌تر به ميدان نبرد قدم مي‌گذارد و فتواي تاريخي خود را مبني بركفر و ارتداد اين گروه، صادر مي‌كند.
شورش همه جانبة بابيان و كشتار اين گروه، بدعتي ويرانگر بود؛ آن چنان كه افراد ضعيف الايمان و لاابالي در دام اين مذهب استعماري و شيطاني مي‌افتاد و در تبليغ و ترويج آن جديت مي‌ورزيدند.
يكي از اقدامات مؤثر شهيد ثالث، برپايي جلسات سخنراني بود. وي در منابر و مجالس، به افشاگري عناصر فاسد بابيه پرداخت و عقايد غير اسلامي آنان را با دليل و برهان، باطل كرد.[16]
شيخ آقا بزرگ تهراني از قيام شهيد ثالث چنين ياد مي‌كند:
«در عصر رهبري شهيد ثالث، بابيان سر به شورش برداشتند و خون عده‌اي بي‌گناه بر زمين ريختند. او شجاعانه قيام كرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دين مبارزه كرد و فتوا بر كفرو نجاست آنان داد؛ گمراهي آنان را براي مردم روشن كرد و تمام آرزوهاي آنان را نقش بر آب نمود...».[17]
تنكابني در اين خصوص مي‌نويسد: «در سال آخر به جهت شيوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالاي منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نيت سوء و انحرافي علي محمد باب و پيروانش هشدار مي‌داد و در سخنراني‌هاي خود، اين گروه را تكفير مي‌كرد.»[18]

پي نوشت:

[1] . ر.ك: الكرام البررة، ج 1، ص 227؛ قصص العلماء، ص 91؛ شهيدان راه فضيلت، ص 477 و مكارم الآثار، ج 5، ص 1712.
[2] . ر.ك: قصص العلما، ص 26 و 27 و تذكرة العلما، ص 201 و 202.
[3] . تاريخ جنبش‌هاي مذهبي در ايران، ج 4، ص 1748 و 1749.
[4] . علت اين كدورت در عنوان منادي «ولايت فقيه» به تفصيل آمده است.
[5] . قصص العلما، ص 22؛ اجساد جاويدان، ص 218 و 219 و الكرام البررة، ج 1، ص 226 و 227.
[6] . مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 390 و 391 و شماره 61، ص 205.
[7] . همان، شماره 56 و 57، ص 388 و 389.
[8] . همان.
[9] . همان، ص 391.
[10] . همان، ص 391 و 392.
[11] . تذكرة العلما، ص 46 و قصص العلماء، ص 42.
[12] . مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 392 و شماره 61، ص 206.
[13] . همان، تذكرة العلما، ص 346 و 47 و قصص العلما، ص 38 و 42 ـ 44.
[14] . همان و تاريخ جنبشهاي مذهبي درايران، ج 4، ص 1608.
[15] . ر.ك: خاتميت پيامبر اسلام و ابطال تحليلي بابيگري، بهائيگري، قاديانيگري، يحيي نوري.
[16] . ر.ك: شهيدان راه فضيلت، ص 477؛ الكرام البررة، ج 1، ص 227؛ مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 392 و 393؛ علماي بزرگ شيعه از كليني تا خميني، ص 246؛ قصص العلما، ص 58 ـ 66 و معارف الرجال، ج 2، ص 207.
[17] . مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 393 و شماره 61، ص 207.
[18] . قصص العلماء، ص 56 و 57.
منبع: www.andisheqom.com

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image