در آن دورها پيرمردي بيل به دست، ديده مي شد. حرکات دستش نشان مي داد که به شخم زدن زمين مشغول است. اندکي اين سوتر، مردي با سيماي پيامبران نشسته بود. دستان پيامبر به دعا بالا رفت و دستان پيرمرد فرود آمد. اندي بعد پيرمرد خواب بود و پيامبر به دعا و گفتگويي ديگر. پس از گفتگوي پيامبر، پيرمرد برخاست، همان جديت و همان کار.
پيامبر نزديک آمد، شرح ماجرا را پرسيد، دعاهاي خود را مي دانست: نخستين بار، از خدا خواسته بود آرزو را از دل پيرمرد گيرد و بار دوم، خواسته بود باز گرداند.اينک پيرمرد مي گفت:
نخستين بار، با خود گفتم: «اي پيرمرد تا به کي؟! چه قدر کار مي کني؟ چه نيازي است، کجا مي خواهي بروي؟». بيل را نهادم و دست از کوشش کشيدم.دوباره که دعا کردي، کسي از درونم ندا داد: «تا زنده اي بايد بکوي و هنوز زنده اي». پس به سوي بيل و شخم و کار رفتم. (1)
آري ! اگر آرزو نباشد، چه کسي درخت مي کارد و کدام مادر به کدامين اميد و آرزو، فرزندش را شير دهد، آرزو، رحمت است و رفيق و همدم انسان. (2)
آرزو، مرکب حرکت انسان است. مرگ به دنبال انسان است و انسان، به سوي آرمان آرزويش. (3) آرزو به انسان نيرو و انگيزه مي بخشد و او را آمادهى گذر از گردونه هاي صعب و سخت زندگي مي کند. (4) جوان است و آرزو و خطر و جسارت؛ راه دور زندگي است و ابهام ها و ناخوانده ها و شکست و پيروزي. و چنين است که خدا اين مايهى جريان زندهى زندگي را براي هميشه و تا آخرين لحظه حيات انسان، با وجود او سرشته است. (5) آرزوها پي در پي، بر دل انسان وارد مي شوند و اين رشتهى بي پايان، هر روز، جوان تر از ديروز، رخ مي نمايد و ما را به آخرين نقطهى اوج حرکت انسان مي رساند. (6)
مهم آن است که راه درست ، گزيده و مقصد به نيکي، ديده شده باشد و از شيوه ها و عواملي استفاده کنيم که ما را به آرمان نهايي برساند و موانع و آفات راه را بشناسيم و به کناري بنهيم. پس راهنمايي پيشوايان رهيافتهى خود را در سه بخش مي آوريم. کساني که خود اين راه را پيموده و دانايي خود را براي ما به يادگار نهاده اند.
1- کدام آرزو ؟
احاديث موجود در اين زمينه، همگي بر يک نکتهى اساسي تأکيد دارند و آن همان معناي آيهى چهل و ششم سورهى کهف است: يعني آرزوي هميشگي انسان، پيوستن به ماندگار و گسستن از ناپايدار، اتصال به حقيقت، زيبايي و محبت و در اوج بودن، براي ابديت و اين همه، در نزد هستي بخش ازل، يافت مي شود!
من رغب فيما عندالله بلغ اماله ؛ (7)
آن کسي که به آنچه نزد خداست دل بندد به آرزوهايش مي رسد.
و من امل غير الله سبحانه، أکذب اماله ؛ (8)
کسي که به جز خدا دل بندد، به آرزوهايش نخواهد رسيد.
و آن کس که به پاداش زيباي الهي چشم دوزد به حرمان از آرمان و آرزويش گرفتار نخواهد شد. (9) و نکته اين جاست که اين آرزو برترين آرزوست؛ فراتر، دورتر و بالاتر از همهى آرزوهاي انسان. چه، اوست صاحب همهى آرزوها و حقيقت بخش تمامي آنها و هر کس آرزويش، رسيدن به اين قلهى زيباي سراسر جود وجود باشد، به دست نيافتني ترين آرزو، نزديک گشته است:
من يکن الله أمله يدرک غاية الامل و الرجاء ؛ (10)
هر کس، خداوند، آرزو و آرمانش باشد؛ نهايت آرزو و اميد را دريابد.
راستي! چرا ما به دنبال چيزهايي باشيم که يا به آنها نمي رسيم يا اگر برسيم روزي از ما گرفته مي شوند؟ و اصلا چرا دنبال چيزي باشيم که وجودش، زيبايي و جذابيت خود را از ديگري گرفته است؟ چرا در پي آن که اينها را داشته و به آنها سپرده، نباشيم؟ چرا دنبال خالق زيبايي و نيکويي نباشيم و دنبال موجودات عاريه اي و متکي به ديگري باشيم؟ بياييد برويم در پي او که خالق ما و آرزوي ماست.
جلوهى ديگر اين نکته، دل بستن به آرزوهاي جاويد اخروي است. در پي محبوب حقيقي بودن و انتظار ديدن يار، براي همهى ما ميسر نيست. ما بهشت جاودان را با گل هاي خوشبو و ميوه هاي رنگارنگش مي شناسيم؛ اما همين ها نيز قابل مقايسه با اميدهاي واهي و خيالي اين دنيايي نيستند. مالي که در لحظه اي به تصادفي گرفتار آيد و جمالي که در شبي و با تبي رخت بربندد و قدرت و جاه و مقامي که با خطابي بيايد و با عتابي برود، کجا و لذت فردوس و مستي پرديس کجا؟!
امام علي (ع) در اين جا نيز يگانه خطيب بليغ ميدان است. آن که آن سوتر را ديده و خود به آن جا رسيده است. ايشان مي فرمايد:
نال المني من عمل لدار البقاء ؛ (11)
آن کسي که براي سراي جاويد کوشيد به آرزوي [خويش] رسيد.
و يا:
من جعل کل همه لاخرته ظفر بالمأمول؛ (12)
آن که همهى همتش را براي آخرت خويش قرار داد، به آرزويش دست يافت.
2- عوامل دستيابي به آرزوها
2-1- حسن نيت
امام علي (ع) مي فرمايد:
جميل النية سبب لبلوغ الامنية؛ (13)
حسن نيت، موجب رسيدن به آرزوست.
اگر انساني، خالصانه و از سر نيکي، در پي چيزي روان باشد، بدان مي رسد؛ زيرا قصد و نيت زيبا، انسان را به زيبايي مي رساند و عزم نيکو، انسان را با هستي و خلقت زيبا و نيکو، هماهنگ مي سازد و اين هماهنگي، با خواست الهي که در خلقت و طبيعت به امانت نهاده شده، موانع و ناهمواري هاي راه را بر مي کند و به کنار مي نهد. هستي بر نيکي استوار است و انسان، بر آن گام مي نهد. سازوارهى هماهنگ هستي، نيکي مي نوازد و هر آوايي جز نيکي، محکوم به انفراد و تنهايي و ناهمگوني مي گردد و تنها خود را افشا مي کند. پس بياييد ساز نيکي را کوک کنيم و نيک بنوازيم و نيک بنگريم و نيک بخواهيم.
2-2- کار نيکو
انکم ان اعتنمتم صالح الاعمال نلتم من الاخرة نهاية الامال؛ (14)
همهى آنچه که در همين چند سطر پيشين گذشت، ما را به حقيقت اين گفتهى زيبا نزديک مي کند. منظومهى هماهنگ خلقت بر مدار حق و درستي و نيکي مي چرخد هرچه جز اين باشد را به خارج از گردونه پرتاب مي کند. نيت شر و کار زشت و راه باطل، نه به مقصد که به بن بست مي رساند و اميد انسان را کور مي کند. اميد بستن به کارهاي ناشايست براي رسيدن به اهداف شايسته، اميدواري به شب، براي ديدن تاريکي است و نه انتظار کشيدن براي دميدن سپيده.
2-3- نيکويي کار
افزون بر نيکو بودن کار و عمل، شيوهى به انجام رساندن آن نيز بايد نيکو باشد. احاديث متعددي به اتقان و محکم و زيبايي و درست انجام دادن کار سفارش کرده اند. رعايت مرزهاي شرعي و عرف اجتماعي و هنجارهاي عمومي، همه در موفقيت و به انجام رسيدن کار، دخالت کامل دارند و باطل است که بپنداريم با «کار باطل»، «شيوهى باطل» و «راه باطل» به حق برسيم. آيا مي توان از کژراهه به مقصد رسيد؟ و آيا مي توان با درست کار نکردن و کار درست نکردن به هدف دست يافت ؟
چنين است که امام علي (ع) مي فرمايند:
من أحسن عمله، بلغ أمله ؛ (15)
هر کس کارش را نيک انجام دهد، به آرزويش مي رسد.
و يا:
من حسن عمله بلغ في الاخرة أمله؛ (16)
يعني هر کس که عملش نيکو شود، در آخرت، به آرزويش دست مي يابد.
2-4- شکيبايي
انسان، عجول است و اين در سرشت او نهاده شده. او همين که ديد، مي خواهد و همين که به چيزي اميد بست، به انتظار مي نشيند. تصور فاصله ميان آغاز تا پايان و دل بستن، تا رسيدن دشوار است و تحملش دشوارتر؛ اما همين چشم ماليدن نقطهى دور پايان را جوييدن، شور و سوز حيات را در ما مي افزايد و پاي طلب و جستجو را به حرکت وا مي دارد و در اين ميان، آنچه مهم است تحمل تپش هاي پر اضطراب انتظار است و از ياد نبردن طلوع خورشيد، هرچند شب، تيره باشد و طولاني و هر چه انتظار، به درازا کشد. آري صبر، تنها مرکب رهروي اين ميدان است که امام علي (ع) مي فرمايد:
من صبر نال المني؛ (17)
هر کس شکيبايي ورزيد، به آرزويش رسيد.
وگرچه ممکن است دير برسد؛ اما حتما مي رسد:
يؤوال أمر الصبور الي درک غايته و بلوغ أمله؛ (18)
سرانجام کار انسان شکيبا، دستيابي به هدف و رسيدن به آرزوست.
و چنين است که عيسي (ع) به ياران خود مي فرمايد: از سر راستي به شما مي گويم که به خواسته هاي خود نمي رسيد، جز با ترک آنچه ميل داريد وبه آرزوهاي خويش دست نمي يابيد، جز با شکيبايي بر آنچه ناپسند مي شماريد.
2-5- ياري جستن از خداوند
ما هرچه داريم از خداست و هر چه مي خواهيم بايد از همو بخواهيم. دعاهاي رسيده به ما از سوي پيشوايان دين، محدود به درخواست هاي معمول و هميشگي نيست. در اين دعاها، نهان ترين نيازهاي انسان، عرضه شده و ناب ترين معارف توحيدي قرار داده شده است. در بخشي از مناجات شعبانيه مي خوانيم:
الهي جودک بسط أملي و عفوک أفضل من عملي؛ (19)
خداي من ! بخشندگي و سخاوت تو، آرزويم را گسترده و بخشايشت، از عمل من برتر است.
و در سايهى کرم وجود خدا، چرا نااميد باشيم؟ او که پيش از وجود ما بر ما منت نهاده و به ما هستي بخشيده. چرا از ادامهى فيض و بخشش او نااميد باشيم؟
اگر اندکي به پشت سر خود بنگريم، مي يابيم که آرزوهايمان يکي يکي و به تدريج، محقق گشته و اميدهايمان هر روز، پر رنگ تر گشته ا ند. به مدرسه راه يافته ايم، نکته هاي متعدد آموخته ايم، دوستان خوبي گرفته ايم و هدف هاي زيبايي براي خود ترسيم کرده ايم و به راه درست، درآمده ايم. که اين همه، جز از فضل و کرم خدا نبوده است. چه به فرمايش امام علي (ع) در دعاي صباح: «خدايا، اگر رحمت تو از آغاز، مرا با حسن توفيق، دست نمي گرفت، چه کسي مرا در راه روشن به سوي تو ره مي برد و اگر مداراي تو زمام امور مرا به دست آرزوها و تمناها مي سپرد، چه کسي مرا از لغزش هاي هوس باز مي گرداند؟!». (20)
تنها خداست که مي تواند ما را به راه بياورد و در راه، نگه دارد و از آرزوهاي خيالي دور بدارد. او دست ما را با همهى نقص هايمان و سرپيچي هايمان، رها نمي کند و از اين انسان، هيچ گاه نااميد نمي شود. امام علي (ع) با اشاره به همين نکته مي فرمايد: «خدايا! اگر عملم در کنار طاعتت اندک است، آرزويم در کنار اميد به تو بسيار است». (21)
آري، آرزوها به کرم خدا گره خورده است و ناخشنودي او، اين رشته را مي گسلد. (22)
الهي کسري لا يجبره الا لطفک و حنانک... و أمنيتي لا يبلغنيها الا فضلک؛ (23)
خداي من! جز لطف بخشايشت، شکستم را جبران نمي کند و جز فضل و کرمت، مرا به آرزويم نمي رساند.
2-6- اخلاص
اگر از خدا ياري مي جوييم و به کمک او چشم اميد داريم و اگر به عنايت الهي دل بسته ايم، بايد آنچه را که مي خواهيم، براي او بخواهيم و در راه او تلاش کنيم واز غير و جز او ببريم. خدا تنها هستي واقعي است و براي غير او کار کردن، نيستي کار و حاصل، و پوچ شدن رنج و تلاش را در پي دارد و براي او دويدن به معناي رسيدن است و نصيب بردن. رنج در راه او گنج مي شود و سختي، هستي. بايد بدانيم که خدا غيور است و بسيار بخشنده. اگر کس ديگري را با او شريک کرديم و رياکارانه، کار کرديم، خدا همه اش را به شريک خيالي وا مي نهد. آيا آن شريک، وجود دارد که حاصل تلاش خود را از او طلب کنيم؟ پس هم آوا با علي (ع) بگوييم:
من أخلص بلغ الامال؛ (24)
هر کس اخلاص ورزد به آرزوهايش مي رسد.
3- آفت هاي آرزو
3-1- آرزوهاي نشدني
اميد و آرزو، مايهى تلاش انسان و سوخت حرکت اوست تنها شرط، آن است که اين عنصر نيروبخش، به افراط نگرايد و از حد طبيعي خود بيرون نرود. ما نبايد به دنبال چيزهاي ناشدني باشيم. ما در محدودهى شدني ها، هرچه فراتر و آن سوتر را بنگريم، بر پويندگي خود افزوده ايم؛ اما نبايد پا را از دامنهى ممکن ها به برهوت ناشدني ها بنهيم و در اين صحراي تفتيده به دنبال سراب فريباي خيال باشيم. امام علي (ع)، چه زيبا اين دويدن و نرسيدن را ترسيم مي کند.
من سعي في طلب السراب طال تعبه و کثر عطشه، من أمل الري من السراب، خاب أمله و مات بعطشه؛ (25)
آن که در پي سراب برود، رنجش به درازا کشد و تشنگي اش افزون گرد؛ آن که آرزوي سيراب شدن از سراب دارد، اميدش نا اميد شود و در تشنه کامي خويش جان سپارد.
نکته اين جاست که «سخت و دور» را با «ناممکن» اشتباه نکنيم. نهي پيشوايان تنها از غير ممکن است:
من أمل ما لا يمکن طال ترقبه ؛ (26)
آن که محال را آرزو کند، انتظارش به درازا کشد.
و:
من طلب ما لا يکون، ضيع مطلبه؛ (27)
آن که در پي ناشدني ها باشد، مقصودش را تباه کرده است.
3-2- سرگرمي هاي بيهوده
جوان، به تفريح و استراحت و ورزش نياز دارد؛ اما چون از حد بگذرد، خود؛ مايهى تباهي امور انسان مي شود. جوان، تفريح را براي جديت بيشتر مي خواهد و سرگرمي را براي آسايش روح و از اين رو، چگونگي و اندازهى آن، تابع کار و تلاش و حرکت او به سوي مقصود است. اشتغال بيش از اندازه به سرگرمي ها و کارهاي کم اثر و يا بيهوده، مانعي بزرگ در راه رسيدن به نقطهى آرماني زندگي است. اميد، حرکت مي زايد و بيهودگي، آن را مي زدايد و اين همان حکمت زيباي علوي است: «آن که به کارهاي بيهوده سرگرم شود، به آرزوهاي مهم خود نرسد». (28)
3-3- کسالت
گاه ما نه به کار مفيدي مشغول مي شويم و نه حتي به تفريح و بازي مي پردازيم. در کنج خانه مي نشينيم و به صفحهى رنگ به رنگ تلويزيون چشم مي دوزيم و شب ها، ستاره هاي آسمان را مي شمريم.
ساعت هاي پي در پي، با رفيقان بي فضل و هنر، به گفتگو مي نشينيم و آرزوهاي در سر پرورده را براي يکديگر بازگو مي کنيم، بي آن که در پي تحقق آنها باشيم و در پايان مجلس، کسل و افسرده، آه کشان بر مي خيزيم و به استراحتي ديگر مي انديشيم.
کسالت و سستي، از بزرگ ترين موانع راه و خطرناک ترين آفت هاي آرزوست. اين حالت خطرناک، اگر ادامه يابد انسان را از دستيابي به اهدافش محروم مي سازد و او را در زندگي ناکام مي گذارد. گرچه گريزي از کسالت هاي گاه و بي گاه و اتفاقي نيست، اما بکوشيم که اين حالت، به صورت صفت در نيايد و ما را خمود و کسل، افسرده و پژمرده، و سست و بي حال نشناسند که:
من دام کسله خاب أمله؛ (29)
هر کس تنبلي اش مدام باشد، در آرزويش ناکام مي ماند.
3-4- گناه
اگر اميد به زندگي جاويد و حيات ابدي داريم و دل به نعمت هاي زيباي هميشگي بسته ايم، بايد که پاک و پاکيزه و سرشار از خلوص و صفا به آن دنيا در آييم و خود را به سلامت از دام شيطان به در بريم و گناه، ناکرده و روح خود را نيالوده، به حضور دوست رسيم که:
من سلم من المعاصي عمله، بلغ من الاخرة أمله؛ (30)
کسي که کردارش به گناه آلوده نباشد به آرزوهاي اخروي خود خواهد رسيد.
3-5- بي توجهي به عوامل دستيابي به آرزو
گفته شد که حسن نيت و شکيبايي، اگر با اميد به خداوند و دل بستن به نعمت هاي جاويد سراي آخرت، جمع گردد، دستيابي به آرزوها و تحقق اميدها حتمي است. حال اگر «حسن نيت» به «سوء نيت» و «شکيبايي» به «بي تابي» تبديل شود و به غير خدا، دل ببنديم و از رشته هاي پوسيدهى دنيا آويزان شويم، اميد خود را با حرمان، عوض کرده ايم.
احاديث چند از امام علي (ع)، به اين نکته ها تصريح دارند که ترجمهى آنها را مي آوريم:
آن که نيت بد کند، از آرزويش بازداشته مي شود. (31)
مبادا بي تابي کني، که آرزو را از ميان مي برد و از عمل مي کاهد و اندوه مي آورد! (32)
آن که جز خدا را آرزو کند، آرزوهايش پوچ خواهد شد. (33)
در پايان، داستاني کوچک را که در بزرگ سالي همهى ما ممکن است پيش آيد نقل مي کنم که مهر تأييدي بر کاميابي در اميد به خدا و نا اميدي از غير اوست.
حسن بن علوان مي گويد: در مجلسي با اصحاب بودم ، در حالي که دارايي ام در يکي از سفرها به پايان رسيده بود، يکي از دوستانم از من پرسيد: «به چه کسي اميدواري که کمکت کند؟». گفتم: «فلان کس». سپس گفت: «حاجتت روا نمي شود و به آرزويت نمي رسي!». سپس گفتم: «به چه دليل اين سخن را مي گويي ؟». گفت: «امام صادق (ع) از خداوند نقل مي کند که: به عزت و جلالم قسم که آرزوي هر آرزومندي [از مردم] را که به کسي غير از من، اميد داشته باشد، ناکام مي گذارم و لباس ذلت بر او مي پوشانم و از خودم دورش مي سازم... آيا به کسي غير از من، در سختي ها اميد مي بنديد؟! در حالي که کليد درها در دست من است... (33)
پي نوشت :
1. تنبيه الخواطر، ج 1، ص 272.
2. اعلام الدين، ص 295؛ غرر الحکم ، ح 1042.
3.غرر الحکم، ح 6910.
4. همان، ح 4358.
5. همان، ح 10844.
6. تحف العقول، ص 56.
7. غرر الحکم، ح 8573.
8. همان، ح 8953.
9. همان، ح 9020.
10. همان، ح 8820.
11. همان، ح 9951.
12. همان، ح 8512.
13. همان، ح 4766.
14. عيون الحکم و المواعظ، ص 174.
15. همان، ص 446.
16. همان ص 462.
17. غرر الحکم، ح 7722.
18. همان، ح 11048.
19. اقبال الاعمال، ص 686.
20. بحارالانوار، ج 94، ص 243، ح 11.
21. اقبال الاعمال، ص 686.
22. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 348.
23. بحارالانوار، ج 94، ص 149.
24. ميزان الحکمه، ج 1، ص 760.
25. غرر الحکم، ح 9064 و 9065.
26. همان، ح 8696.
27. همان، ح 8694.
28. همان، ح 8633.
29. ميزان الحکمة، ج 3، ص 2704.
30. غرر الحکم، ح 8834.
31. همان، ح 8311.
32. بحارالانوار، ح 79، ص 144.
33. ميزان الحکمة، ج 4، ص 2797.
34. الکافي، ج 2، ص 66.
منبع:مجله ي حديث زندگي
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله