من کيستم؟
حتما با خود مي گوييد: «عجب سوالي! اين هم شد سوال؟ خوب معلوم است ديگر. من فلاني، فرزند فلاني هستم». اما اگر کمي دقت کنيم، به نظر مي آيد بتوان يک جواب ديگري نيز داد و آن اينکه:«من ايراني هستم». اما باز هم کمي تامل کنيم و بينديشيم آيا جواب ديگري به ذهنمان نمي آيد؟ بله! درست حدس زديد: «من يک انسانم که قدرت انجام دادن خيلي از کارها را دارم. مثلاً فکر مي کنم، تصميم مي گيرم، حرف مي زنم! احساس دارم و...» حالا به درون خود مراجعه کنيم و ببينيم آيا از اين پاسخها قانع شده ايم؟ يا نه و هنوز اين سوال پابرجاست و دائماً خود را بر ما عرضه مي دارد؟
آري! گر چه تمام جوابهاي بالا درست بود، اما هيچ کدام کامل نبود. کسي که بتواند به اين پرسش سرنوشت ساز پاسخ قانع کننده و آرام بخش بدهد، او معنا و هدف زندگي را خوب فهميده است. در اين نوشته سعي داريم به يکي از زمينه ها و بسترهاي مهم که «من» ما را شکل مي دهد، بپردازيم: «جامعه و محيطي که در آن زندگي مي کنيم». بنابراين، سوال اساسي اي که به آن مي پردازيم، اين است که: «جامعه چه نقشي در ساختن من دارد؟» البته قبل از آن، توضيح مختصري پيرامون «من» و «هويت» داده خواهد شد.
1. تعريف هويت (خود)
لغت شناسان، هويت را اين گونه تعريف کرده اند: «آنچه که موجب شناسايي شخص باشد و يا موجب تمايز يک فرد از ديگري شود». (1)
اما دانشمندان علوم روانشناسي و روانشناسي اجتماعي تعريفي که از هويت دارند، اين است که: «مجموعه ي ويژگيهايي است که تفاوت فرد از ديگران يا شباهت او را به ديگران را موجب مي گردد که براي ساختن آن، عناصر زيادي مورد استفاده قرار مي گيرد. هر شخص، براي به وجود آمدن تصوير ذهني از خود، بر تفسيري که از واکنشهاي ديگران درباره ي خود دارد تکيه مي کند». (2)
بنابراين پاسخ به سوال «من کيستم؟» در حقيقت؛ همان «هويت» يا «خود» ماست. اگر توانستيم جايگاه خويش را در نظام هستي مشخص کنيم و به اين پرسشها که: «از کجا آمده ايم و چه کاري بايد بکنيم و سرانجاممان چيست؟»، توانستيم پاسخ صحيح بدهيم، مي شود هويت ما، و هر چه پاسخ ناقص باشد، هويت ما نيز به همان ميزان، دچار نقص است. به اين جمله ي «پاسکال» توجه کنيد: «متولد شدم و ندانستم برا ي چه؟ زندگي کردم و ندانستم چگونه زندگي کنم؟ اکنون مي ميرم و نمي دانم چرا؟» (3)
دو نکته:
اول. هويت به خودي خود، دم دست نيست، بلکه بايد آن را به دست آورد و تثبيت کرد.
دوم. هويت ما در ارتباط و اتصال با چيزي يا کسي حاصل مي شود، مثل اتصال با وحي، عقل، خانواده، جامعه و...
2 ـ ضرورت و اهميت موضوع
همه ي ما در درون اجتماع زندگي مي کنيم. اصلا مگر مي شود تنها زندگي مي کرد؟ همه ي ما به نوعي به يکديگر وابسته هستيم و سعي مي کنيم چنان زندگي کنيم که مورد قبول ديگران واقع گرديم. راستي آيا شده که کسي نسبت به دين، نژاد، جامعه، مليت و... شما اهانت کند و شما ساکت باشيد؟ حداقل ناراحت نشويد؟ چرا اين گونه هستيم؟ چون نوعي وابستگي و اتصال بين ما و امور فوق هست و هويت ما را همان چيزها شکل مي دهند. بنابراين، توهين به آنها توهين به ماست.
جامعه اي که در آن زندگي مي کنيم نقش کليدي و مهمي در شکل دهي به هويت ما دارد، پس بايد بدانيم جامعه از چه طريقي هويت ما را شکل مي دهد و کدام جامعه، سيماي هويت ما را زيباتر مي سازد؟ مگر ما دنبال زيبايي نيستيم؟ چه کسي از آن بدش مي آيد؟ اگر جامعه نتواند هويت قابل قبولي براي ما ترسيم کند، مي دانيد نتيجه اش چه مي شود؟ ما مي شويم «مجهول الهويه» طفل سر راهي»، «ظرف خالي» و... آن وقت، ديگران ما را از آن خود مي کنند و صاحب «پدر خوانده» مي شويم و هر چه دوست داشتند در ظرف خالي و شفاف ما مي ريزند.
حتماً اين واژه ها را زياد شنيده ايد: بحران هويت، خود فراموشي، بي هويتي، آشفتگي هويت، اختلال در هويت و... و اضافه مي کنيم: «هويت ناسالم» و حالا با هم فکر کنيم که آيا جامعه چه نقشي در شکل دهي هويت ما دارد؟ مگر نه اين است که من و تو در خانواده به دنيا مي آييم و بزرگ مي شويم، در مدرسه تحصيل مي کنيم، با دوستانمان نشست و برخاست داريم، در محيط اجتماع، رفت و آمد مي کنيم و...؟ پس ما محصور جامعه هستيم و گروههاي مختلف انساني اطراف ما را گرفته اند و به هويت ما شکل مي دهند.
3 ـ هويت يابي در جامعه
گفتيم در اين نوشتار دنبال اين هستيم که ببينيم جامعه در شکل دهي به هويت ما چه نقشي را ايفا مي کند. ابتدا بهتر است تعريفي از هويت اجتماعي ارائه دهيم: «هويت اجتماعي يعني درک ما از اين مطلب که چه کسي هستيم و ديگران کيستند؟ و از آن طرف، ديگران از خودشان و افراد ديگر چه درکي دارند؟» (4) به بيان ديگر: «هويت اجتماعي به شيوه هايي که به واسطه ي آنها افراد و گروهها در روابط اجتماعي خود از افراد و گروههاي ديگر متمايز مي شوند، اشاره دارد.» (5)
هويت اجتماعي يعني «من اجتماعي»، «من» ي که در اجتماع شکل مي گيرد و احساس تعلق به گروه مي کند و حاضر است براي آن فداکاري کند. هويت اجتماعي يعني: تلاش شخص براي اينکه در اجتماع، جايگاهي پيدا کند و به واسطه آن، خود را بسازد.
بسترهاي اجتماعي هويت
اما امور و بسترهايي که در جامعه وجود دارند و مهندسي ساختمان هويت ما را به عهده گرفته اند، عبارت اند از:
1. خانواده
کوچک ترين واحد اجتماعي است که انسان، بيشتر عمر خود را در آن مي گذراند. بنابراين نقش مهمي در طراحي هويت جمعي ما ايفا مي کند. خانواده ها با تربيت صحيح و به کارگيري ابزار مناسب، مي توانند هويتي قابل قبول براي فرزندان خود ترسيم نمايند که به چند نمونه از آنها اشاره مي کنيم:
الف. خانواده اي که از همان کودکي، فرزند را طوري تربيت مي کند که «مستقل» باري بيايد و به فرزند مسئوليت مي دهند و از او مي خواهند که مسئوليت خويش را به نحو شايسته انجام دهد، فرزند اين خانواده داراي هويت استقلال خواهي و مسئوليت پذيري مي گردد؛ اما اگر فرزندي در خانواده اي رشد کند که دائماً اين کلمات را مي شنود که: بچه، بنشين سرجايت، فضولي نکن، تو با اين کارها چکار داري، هنوز زود است و... و والدين، در عمل نيز مانع فعاليت او شوند، خودتان تصور کنيد، چه هويتي براي اين فرزند رقم مي خورد و در آينده در جامعه چگونه خواهد بود؟ مشخص است: شخصي وابسته، با ترس و واهمه از پذيرش مسئوليت، منزوي و...
ب. حتماً اين حديث شريف را همه شنيده ايد که در هفت سال سوم از عمر فرزندان خود، در امور مختلف به عنوان مشاور از آنها ياري بگيريد. (6)
هويت اجتماعي اين فرزند، طوري رشد مي کند که وقتي وارد جامعه شود، اهل مشورت و کمک کردن به ديگران مي گردد.
ج) اکرام و احترام به فرزندان در خانواده، نقش بسيار مهم و اساسي اي در سالم سازي هويت آنها ايفا مي کند؛ چرا که باعث عزت نفس فرزندان مي گردد، لذا در حديث آمده است که: «به فرزندانتان اکرام نماييد و خوب تربيتشان کنيد!» (7)
با توجه به آنچه گفته شد، به اهميت نقش خانواده (که يک واحد اجتماعي کوچک است)، در شکل دهي به هويت اجتماعي فرزندان پي برديم. شايد توجه به اين نکته خالي از فايده نباشد که من و تو نيز در آينده ابزاري هستيم جهت ساختن هويت فرزندانمان. پس بهتر است زمينه هاي آن را (که عبارت از تعليم و تعلم صحيح است)، خوب فرا بگيريم تا بتوانيم مسئوليت آينده ي خود را خوب انجام دهيم.
2. محيط آموزشي
شما هم قبول داريد که خانه ي دوم اکثر نوجوانان و جوانان محيطهاي آموزشي (شامل: مهد، دبستان، دبيرستان، دانشگاه و...) است. همين مطلب اهميت آنها را نشان مي دهد. آموزش و تربيتي که در مراکز علمي و تحصيلي ارائه مي گردد، بخش مهمي از هويت اجتماعي افراد را سامان مي دهد. البته صحيح يا غلط شکل گرفتن هويت، تابع آموزشهاي آن مراکز است. بهتر است کمي به عقب برگرديم و تاريخ معاصر را ورق بزنيم. مراکز آموزشي ما در زمان رژيم پهلوي چگونه بودند؟ چقدر به شخصيت جوانان ما بها مي دادند؟ آيا روحيه ي استقلال طلبي جوانان را قوي مي کردند يا بالعکس؟ غرب را چگونه برايشان ترسيم مي کردند؟
به اين جمله از معمار انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني در سال 1357 توجه کنيد: «از بچگي ما را طوري تربيت کردند که خيال مي کرديم خودمان هويت نداريم و بايد وابسته به اروپا و غرب باشيم. اين بچه کوچک تا آخر، تمام تعليم و تربيتش تعليم و تربيت فرهنگ خارجي بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است، تعليم و تربيت وابستگي بوده، مغزهاي اين بچه هاي ما را از کوچکي، وابسته تربيت کرده اند تا رسيده اند به جوانها که حالا مي بينيد که همين جوانها نمي توانند تفکر کنند که: ما خودمان آدميم، مي گويند: حتماً بايد يا وابسته به مثلاً فلان مملکت باشيم يا وابسته به فلان مملکت». (8)
حالا مقايسه نماييد با مراکز آموزشي فعلي که ـ علي رغم ضعفها و نارساييهاي موجود ـ از محتواي کتابهاي درسي گرفته تا آموزشهاي شفاهي وتصويري که روحيه ي استقلال خواهي و آزادي و عدم وابستگي را در تحصيل کنندگان تقويت مي کنند و نتيجه اش افتخارات بزرگي مي گردد که نمونه هاي آن را چند سال اخير شاهد بوده ايم، مثل موفقيت دانش آموزان ايراني در المپيادهاي مختلف، پيشرفتهاي پزشکي مهم، موفقيت در صنايع دفاعي و... آيا اين موفقيتها غير از روحيه ي تفکر، همت طلبي، استقلال خواهي، عزت نفس و... است که در سايه ي آموزش و تربيت صحيح حاصل شده است؟
3. محيط اجتماعي
منظور از محيط اجتماعي، عبارت است از: باورها، ارزشها، سنتها، آداب و رسوم موجود در جامعه که از طريق روابط اجتماعي با ديگران، برنامه هاي رسانه هاي جمعي مثل راديو، تلويزيون، مجلات، روزنامه ها، تصاوير، اجناس و کالاها و... به نسلهاي بعدي انتقال مي يابد. براي اينکه اين مسئله خوب جا بيفتد به اين واقعيت، به دقت توجه نماييد:
سفارش آتاتورک به مردم ترکيه اين بود که: «رمز موفقيت و پيشرفت شما رفتن به سمت غرب است». يعني خودتان چيزي نمي شويد؛ بايد وابسته به غرب باشيد.
چرا از کشور خودمان مثال نزنيم. مگر تقي زاده نگفت: «ايراني اگر بخواهد رشد کند، بايد از فرق سر تا نوک پا فرنگي باشد؟». مگر رضا خان چادر را به زور از سر زنان ما بر نداشت؟ مگر فرزندش فرهنگ غرب را در جامعه ما ترويج نکرد؟ اين کارها چه فرجامي داشت، غير از اينکه ايراني تمام کارهاي سرنوشت ساز خويش را به بيگانه سپرده بود؟ چرا در جامعه ي اسلامي بايد فرنگي مآبي ارزش شود، ولي پيروي از سنتها و ارزشهاي ديني نشانه ي عقب ماندگي؟ چرا نام فرندان، کالاها، مراکز، خيابانها و... بايد با فرهنگ ما تناسبي نداشته باشد؟ چرا بايد بعضي از ما مفاخر خود را فراموش کنيم و از اينکه نام چند هنرپيشه ي بيگانه را بلديم، بر خود بباليم؟ چرا در لباس پوشيدن، سبک آرايش، خوردن و آشاميدن، حرف زدن، مهندسي ساختمان و... بايد از غرب تقيلد کنيم؟ و هزاران چراي ديگر که ذهن خيلي از شماها را مشغول کرده است. آيا جز اين است که طوري به ما تفهيم شده است که باورها، ارزشها، آداب و رسوم خودي و سنتي چندان مفيد نيست؟ راستي مگر ما سابقه ي درخشاني در تاريخ نداريم؟ پس کو؟ چرا جامعه، آن را به ما منتقل نکرده است؟ چرا خودمان دنبالش نرفته ايم؟ چرا از جامعه نخواسته ايم؟
البته بعد از استقرار جمهوري اسلامي، همگي شاهديم که باورها و ارزشهاي ديني از طرق مختلف در جامعه ترويج مي شود؛ ولي با همه تلاشها هنوز کاستيها فراوان است.
حسن ختام اين نوشتار را به گفتاري از بنيانگذار جمهوري اسلامي اختصاص مي دهيم که در روزگار معاصر، بلندترين گامها را در مسير تقويت هويت ايراني برداشت: «ما آن صدمه اي که از قدرتهاي بزرگ خورديم، بايد بگوييم که بالاترين صدمه، صدمه ي شخصيت بوده است. آنها کوشش کردند که شخصيت ما را از ما بگيرند و به جاي شخصيت ايراني و اسلامي، يک شخصيت وابسته اروپايي، شرقي و غربي به جايش بگذارند». (9)
نتيجه:
بخش مهم هويت ما در درون جامعه شکل مي گيرد: خانواده، مراکز آموزشي و محيط اجتماعي. چنانچه اين نهادها به وظيفه خود در قبال اعطاي شخصيت و هويت مناسب نسبت به افراد تحت پوشش خود خوب عمل کنند، نتيجه اش خودباوري اجتماعي، خوداتکايي، خوديابي، آزادانديشي، اعتماد به نفس، استقلال خواهي، عدم وابستگي، عزت نفس، رشد و توسعه و فتح قله هاي کمال فردي و اجتماعي مي گردد، چنان که بعد از پيروزي انقلاب شاهد برخي از موفقيتها بوده ايم.
اما چنانچه جامعه به وظيفه ي خود در سامان دادن به يک هويت جمعي سالم به افراد خود نکوشد يا سستي کند، نتيجه اش: وابستگي، بي هويتي، مقلد محض بودن، توسري خور بودن، مأيوس شدن، افسردگي، عدم و رشد توسعه، احساس حقارت در مقابل بيگانگان، عقب ماندگي، مصرفي بارآمدن و هزاران مشکل اجتماعي ديگر خواهد بود که هنوز بعد از 25 سال از انقلاب شکوهمند اسلامي، شاهد پيامدها و آثار مخزب باقيمانده از رژيم سابق هستيم.
پينوشتها:
1 ـ فرهنگ معين.
2 ـ روانشناسي اجتماعي، لوک بدار، ترجمه، حمزه گنجي، نشر ساوالان، ص 56.
3 ـ جوان و بحران هويت، محمدرضا شرفي، تهران، سروش، ص 9.
4 ـ هويت اجتماعي، ريچارد جنکينز، ترجمه، تورج ياراحمدي، نشر شيرازه، ص 7.
5 ـ همان.
6 ـ ميزان الحکمه، ج 1، ص 75.
7 ـ همان، ص 73.
8 ـ صحيفه ي نور، ج 9، ص 166.
9 ـ صحيفه ي نور، ج 14، ص 76.
منبع:مجله ي حديث زندگي
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله