جوان و انتخاب دوست
انس طلبي يکي از گرايش هاي ذاتي است. انسان ذاتاً اهل انس و رفاقت است و از مأنوس شدن با ديگران لذّت مي برد. حتّي خشن ترين و بي رحم ترين طبايع، بدون هيچ گونه ترغيب و تشويقي، با کساني که در زمينه اي مادّي يا معنوي داراي نقاط مشترکي هستند، طرح دوستي ريخته، و هنگامي که در کنار آنان قرار گيرند، احساس راحتي کرده، با آنان مأنوس مي شوند.
البته انگيزه ها متفاوت است و دوست هاي نيز طبعاً به اقتضاي شرايط سنّي و انگيزه هاي گوناگون از کيفيّت و امتيازات يکساني برخوردار نيستند.
دوستي کودکان، کشش ذاتي، انعطافي پاک، و انعکاشي از يک جاذبه ي ساده ي طبيعي است که از غريزه ي انس طلبي سرچشمه گرفته است. به سادگي شکل مي گيرد و با همه ي لطافت و صفا و پاکي، پايان مي پذيرد.
دوستي ميان سالان و کساني که دوران پرشور جواني را پشت سر گذارده، شيريني ها و تلخکامي -هاي زندگي را چشيده، و از تجربيّات فراواني برخوردارند، نوعاً ناشي از جلب منفعت ، و با انگيزه و هدفي خاص است که معمولاً با تحقيق و بررسي توأم بوده، پس از آگاهي يافتن از طرز تفکّر و خصايص اخلاقي و رفتاري طرف مقابل – و وجود شايستگي متناسب با هدف مورد نظر در او – تداوم مي يابد و در عين حال، با درايت، مآل انديشي و رعايت احتياط همراه بوده، از افراط و تفريط به دور است، و در صورتي که مطلوب خود را در آن نيابند، بر استمرار آن لجاجت و اصراري نداشته، از خود سرسختي نشان نمي دهند.
امّا جوانان که از کشش هاي طبيعي قوي تري برخوردارند، به اقتضاي غريزه انس طلبي و ميل ذاتي، به دوستي و رفاقت عشق مي ورزند. آسان پذير و زودپسندند. به سادگي مجذوب يکديگر گشته، بدون آشنايي از ويژگي هاي اخلاقي و سوابق خانوادگيِ طرف مقابل، عميق ترين روابط دوستي را با هم قرار برقرار مي سازند. به يکديگر کاملاً اعتماد کرده، تمام اسرار خود را در اختيار هم قرار مي دهند. در اثر شدّت محبّت و علاقه ي شديد، عيوب يکديگر را نمي بينند، و انتقاد ديگران را درباره ي دوستان خود نپذيرفته، آن را دور از حقيقت و غيرواقع بينانه تلقي مي کنند. در دوستي و رفاقت خود بسيار جدّي بوده، حدّ و مرزي براي آن قايل نيستند...
پيشرفت هاي معقول مادّي قرارگيرد مي تواند امتيازي مثبت و خصيصه اي کارآمد به حساب آيد که علاوه بر ارضاي کامل يک گرايش طبيعي و برآورده شدن يک خواسته ي رواني، محيط زندگي را از شادابي، طراوت و نشاط فراواني برخوردار مي سازد.
در عين حال محبّت و دوستي سرمايه ي گرانبهايي است که نمي توان آن را بيهوده به اين و آن بخشيد، بلکه با توجّه به نقش آن در سوق دادن انسان به کمال، بايد تنها در جايي به کار رود که دل مجذوب کمال نمايد. از اين رو ميزان محبّت آدمي نسبت به ديگران بايد متنايب با ميزان شايستگي آنان باشد.
نقش دوستي در زندگي، فکر و انديشه، اخلاق و سليقه، روحيه و رفتار آدمي انکارناپذير است. انسان به شدّت از دوستان و معاشرين خود رنگ مي پذيرد. اين مسأله آن چنان جدّي و فراگير است که رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده اند:
«انسان در زندگي بر اساس دين رفيق خود مشي مي نمايد».
تأثيرپذيري انسان از محيط و معاشران از يک سوي و خطرات و آفات گوناگوني که دوستي و رفاقت را با همه ي مزايا و آثار مثبت و فوق العاده اش مانند هر پديده ي مادّي يا هر امر معنوي مورد تهديد جدّي قرار داده از سوي ديگر، آدمي را به مراقبت دايمي و دقّت فراوان در مورد رفاقت و گزينش دوستان فرا مي خواند.
با نقل برخي از روايت معصومين(عليهم السلام) در اين باره بيش از پيش به حساسيّت اين مسأله واقف خواهيم گشت:
حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند :
«مَنِ اتَّخَذَ أَخاً مِن غَيرِ اختِبارٍ أَلجَأَهُ الإضطِرارُ إِلي مُرافَقَة الأشرارِ. مَنِ اتَّخَذَ أَخاً بَعدَ حُسنِ الإختِبارِ دامَت صُحبَتُهُ وَ تَأَکَّدَت مَوَدَّتُهُ».
«آن که ناسنجيده و بدون امتحان کسي را به دوستي برگيزند، ناچار بايد به رفاقت افراد شرور و فاسد تن در دهد.
کسي که پس از آزمايش، ديگري را به دوستي برگيزند، رفاقتش پايدار و مودّتش استوار خواهد ماند.
در عين حال پيوند دوستي در همه ي شرايط محکم و پايدار نمي ماند. بسا دوستي ها که به دشمني مبدّل گردد. اين است که امام صادق(عليه السلام) به بعضي از اصحاب و ياران خود چنين فرموده- اند:
«لا تُطلِع صَدِيقَکَ مِن سِرِّکَ إِلاّ عَلي ما لَوِ اطَّلَعَ عَلَيهِ عَدُوُّکَ لَم يَضُرَّکَ فَإِنَّ الصَّدِيقَ قَد يَکُونُ عَدُوّاً يَوماً مّا».
«دوست خود را از اسرار زندگيت آگاه مکن مگر رازي که اگر دشمنت از آن آگاه شود به تو زيان نرساند. زيرا هر دوستي ممکن است روزي دشمن تو گردد».
آري بايد تا حدود روابط دوستانه را با دقّت و حساسيّت تعيين نموده، از حريم عق و مصلحت قدمي فراتر نگذاشت.
اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايند:
«أحبِب حَبِيبَکَ هَونَا مّا عَسي أَن يَکُونَ بَغِيضَکَ يَوماً مّا وَ أبغِض بَغيضَکَ هَوناً مّا عَسي أَن يَکُونَ حَبِيبَکَ يَوماً مّا».
«با دوست خود در دوستي تندروي مکن شايد روزي دشمنت گردد و در دشمني با کسي که مورد خشم تو است مدارا کن بسا روزي دوست تو گردد».
امام صادق(عليه السلام) فرموده اند :
«دوستي و رفاقت حدودي دارد. کسي که واجد تمام آن ها نيست دوست کاملش مدان و آن که هيچ يک از آن ها را ندارد اصلاً دوستش مخوان: نخست آن که ظاهر و باطن او نسبت به تو يکسان باشد. دوّم: زينت و آبروي تو را زينت خود، و زشتي تو را زشتي خود داند. سوّم: دارايي و مقام، او را نسبت به تو تغيير ندهد. چهارم: هرچه در اختيار دارد از تو دريغ نورزد. پنجم: تو را هنگام بي نوايي و گرفتاري وانگذارد.».
هم چنين به بعضي از اصحاب خود فرموده اند:
«مَن غَضِبَ عَلَيکَ مِن إِخوانِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ فَلَم يَقُل فِيکَ شَرّاً فَاتَّخِذهُ لِنَفسِکَ صَديقاً».
«هرکس سه بار بر تو خشمگين گردد و درباره ات چيزي ناپسند نگويد (شايسته -ي رفاقت است) او را دوست خود قرار ده».
در حديثي ديگر چنين مي فرمايند:
«لا تُسَمِّ الرَّجُلَ صَدِيقاً سِمَة مَعرُوفَة حَتّي تَختَبِرَهُ بِثلاثٍ: تَغضَبَهُ فَتَنظُرَ غَضَبَهُ يُخرِجُهُ إِلَي الباطِلِ، وَ عِندَ الدِّينارِ وَالدِّرهَمِ وَ حَتّي تُسافِرَ مَعُهُ».
«کسي را به نيک دوست خود مخوان تا آن که در سه چيز او را آزمايش کني: اوّل : او را به خشم آور و بنگر آيا خشمش او را از حق به باطل مي کشاند؟ دوّم: با پول (و مال دنيا) سوّم: با او مسافرت کن (و ببين چگونه رفتار خواهد کرد).».
انسان نيازمند دوستي و رفاقت است، و براي ارضاي اين خواسته، ناگزير از گزينش دوستي است که با انس گرفته و در سختي ها و ناملايمات زندگي او را ياري رساند. دوست عاقل بسان چراغي درخشان، تاريکي هاي زندگي را نور و روشنايي مي بخشد. و دوست احمق حاصلي جز کسالت و تيرگي و تاريکي به بار نخواهد آورد.
امام صادق(عليه السلام) فرموده اند:
«أَلإخوانُ ثَلاثَةٌ: فَواحِدٌ کَالغِذاءِ الَّذي يُحتاجُ إِلَيهِ کُلَّ وَقتٍ فَهُوَ العاقِلُ، وَ الثّانِي فِي مَعنيَ الدّاءِ وَ هُوَ الأَحمَقُ، وَ الثّالِثُ فِي مَعنيَ الدَّواءِ فَهُوَ اللَّبِِيبُ».
«برادران و دوستان صميمي سه قسم اند: يک قسم مانند غذاست که (حيات انسان به آن وابسته، و آدمي) در همه ي حالان به او نيازمند است. و او رفيق عاقل و خردمند است . قسم دوّم به منزله ي بيماري است (که ادامه ي دوستي با او حيات انساني را تهديد مي کند) و او رفيق احمق است. و قسم سوّم به مثابه ي دارو است و او رفيق فرزانه و انديشمند است (که براي دردهاي دروني هم چون دارويي شفابخش عمل مي نمايد)».
هم چنين از پدر بزرگوارشان نقل مي کنند که آن حضرت فرموده اند:
«پدرم علي بن الحسين (عليه السلام) به من فرمودند: فرزندم! در نظر داشته باش که با پنج کس همنشين نگردي و با آنان گفتگو و رفاقت در راهي نکني! عرض کردم: پدر جان، آن ها کيانند؟ فرمودند: مبادا با دروغگو رفاقت نمايي! او به منزله ي سرابي است که دور را در نظرت نزديک ساخته، و نزديک را برايت دور جلوه مي دهد. بپرهيز از رفاقت با فاسق و گناهکار که تو را به لقمه اي يا به کمتر از آن بفروشد! زنهار از همنشيني با بخيل که در سخت ترين هنگام نيازمنديت، مالش را از تو دريغ نمايد. از دوستي با احمق خودداري نما که او مي خواهد به تو سود رساند ولي (به واسطه ي حمايتش) زيانت زند. و با کسي که قطع رحم کرده، رفاقت نداشته باش که او را در سه جاي قرآن ملعون يافتم ... ».
حضرت علي (عليه السلام) تأثيرپذيري نفس آدمي را از مصاحبان نااهل اين چنين توصيف فرموده اند:
«لا تَصحَبِ الشَّرِيرَ فَإِنَّ طَبعَکَ يَسرِقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ أَنتَ لا تَعلَمُ».
«با افراد شرور و فاسد دوستي و مصاحبت نداشته باش، زيرا ناخودآگاه طبيعت و نفس تو از طبع او بدي را مي ربايد».
از آن حضرت درباره ي رفيق بد سؤال کردند، فرمودند:
«أَلمُزَيِّنُ لَکَ مَعصِيَةَ اللهِ».
«کسي که معصيت خدا را براي تو جلوه دهد (تا به آن رغبت کرده، آلوده شوي)».
و درباره ي مجالست با دنيا دوستان مي فرمايند:
«خُلطَة أَبناءُ الدُّنيا تَشِينُ الدِّينَ وَ تُشعِفُ اليَقِينَ».
«معاشرت با اهل دنيا، دين را معيوب و يقين را تضعيف مي نمايد».
در حديث ديگري تأثير همنشيني با خردمندان و عالمان را رفاقت با ملائکه ملأ أعلي دانسته، مي -فرمايند:
«صاحِبِ العُقَلاءَ وَ جالِسِ العُلَماءَ وَ أَغلِبِ الهَواءَ تُرافِقِ المَلأَ الأَعلي».
«با عاقلان و خردمندان مصاحبت کن و با عالمان و صاحبان دانش همنشين باش و بر هواي نفس چيره شود تا رفيق ملائکه و همدم بالاييان گردي».
جوان و انتخاب شغل :
در جوامع سنّتي که هنوز بقاياي پيکر صدمه خورده و نيمه جان آن در برخي از کشورهاي جهان سوم و خصوصاً در روستاها وجود دارد. در هيچ زماني انتخاب شغل به عنوان يک مسأله ي حادّ و مهمّ اجتماعي به حساب نمي آمده است. بلکه با توجّه به محدوديّت رشته هاي شغلي و تلقي معقول و منطقي مردم از شغل به عنوان يک وظيفه ي انساني و وسيله اي براي تأمين امرار معاش، فرزندان پسر در هر خانواده به شکل يک رسم مقبول همگاني، از دوران کودکي تدريجاً با کسب و کار پدران خود آشنا شده و به طور طبعي به آن علاقمند مي گشتند، و بدون اين که درباره ي شغل آينده ي خويش دغدغه اي داشته باشند، آن را به عنوان يک شغل خانوادگي تلّقي کرده، به سادگي و بدون هيچ مشکلي مشغول کار مي شدند.
گسترش دامنه ي علوم و صنايع و انشعابات روزافزون هر يک از شاخه ها و رشته هاي مختلف آن، ضرورت آموزش هاي لازم در زمينه ي فراگيري تخصّص هاي متناسب با هر رشته، کثرت نوع نيازها، تفاوت فروان قابليّت ها و استعدادها، گوناگونيِ سليقه ها، و متحوّل شدن انگيزه ها و ديدگاه ها نسبت به امور زندگي و از آن جمله مسأله ي کسب و کار، شغل را به عنوان يکي از مسايل مهمّ جوامع انساني و به صورت يک مشکل اجتماعي براي همه ي طبقات خصوصاً نسل جوان درآورده است.
در کنار همه ي اين مسايل، افزايش روزمرّه ي تقاضاي کار و کمبود زمينه هاي کاري و نتيجتاً بي کاريِ گروه قابل توجّهي از طبقات مختلف جامعه – که خود زمينه ساز مفاسد اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي فراواني براي جوامع انساني است – مسأله کار و انتخاب شغل را به صورت يک مسأله ي پيچيده، و به عنوان يکي از معضلات لاينحل بسياري از جوامع حتّي جوامع غربي و پيشرفته مبدّل ساخته است.
رشد کاذب ارزش کارهاي اداري و زرق و برق فريبنده ي آن، و سقوط فرهنگي کارهاي اصيل و ارزشمند از جايگاه والا و منزلت رفيع و ارزش حقيقي خود که ارمغان تمدّن و مولود نامشروع تهاجمات فرهنگي و تبليغات سوي بيگانگان است نيز بيش ازپيش به آتش اين مسأله دامن زده است، به طوري که انتخاب شغل را مي توان بزرگ ترين دغدغه ي نسل جوان در عصر حاضر به حساب آورد.
قطع نظر از وظيفه ي بزرگ طرّاحان، قانون گذاران و صاحب نظران مسايل اجتماعي، و تکليف سنگين دولتمردان و دست اندرکاران امور اقتصادي – که مسؤوليّت فراهم آوردن زمينه ي کار براي بيکاران، و اشتغال نيروهاي جوان و خواهان کار در مشاغل مناسب، در درجه ي اوّل متوجّه آنان است – و جدا از اقدامات انساني و خداپسندانه ي صاحبان مکنت و ثروت در اين زمينه، گشودن اين گره ي کور و حلّ اساسي و ريشه اي اين معضل بزرگ اجتماعي، نيازمند تلاشي است عميق و همه جانبه، و فعاليتي فراگير و گسترده، براي به وجود آوردن يک تحوّل عظيم فرهنگي!
ما مسلمانيم، اسلام و تشيّع نيز دين و مذهب، و آيين و فرهنگ ماست . و اين، نداي حقّ، سخن پيامبر خدا، فرمايش رسول عظيم الشأن اسلام، و کلام عقل کلّ است که پاکيزه ترين کسب ها را کار و فعاليت بدني معرّفي مي کنند.
سعيد بن جبير نقل مي کند که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) پرسيدند:
«أيُّ کَسبِ الَّرجُلِ أَطيَبُ؟ قال : عَمَلُ الرَّجُلِ بِيَدِهِ...».
«پاکيزه ترين شغل براي آدمي کدام است؟ فرمودند: کار مرد با دستش!».
البته هيچ کس منکر ارزش دانش، و فضيلت فعاليّت هاي فکري در زمينه ي فنونِ مختلف علمي و صنعتي، خصوصاً تلاش و کوشش علمي در راه فراهم آوردن امکانات بهزيستي و رفاه اجتماعي نيست. روزگار تحمّل بار سنگين و فشار کُشنده و طاقت فرساي کارهاي سخت بدني نيز به يمن تلاش گسترده ي دانشمندان و به برکت فعاليّت بي وقفه ي پژوهشگران و انديشمندان سپري گشته، - گرچه در اين وادي، درد دل ها فراوان است و استخواني در گلو و خاري در چشم!! – ليکن سخن در ارزيابي فضيلت هاي فراموش شده است.
تلاش بدني و فعاليّت جسمي که بنابر فرمايش حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام) کار پيامبران و بدگان صالح خدا است – و امروزه از ديدگاه قشر عظيمي از تحصيل کردگان ما آن چنان فاقد ارزش گشته، که اشتغال به آن را براي خود نوعي کسر شأن به حساب مي آورند – چنان چه از جايگاه حقيقي و ارزش واقعي خود برخوردار گردد، نقش تعيين کننده اي در حلّ مشکل ايفا خواهد نمود.
علي بن ابي حمزه نقل مي کند:
«حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر (عليه السلام) را در حالي که در زمين خود کار مي کردند و قدم هاي مبارک شان در آب بود، ديدم عرض کردم : فدايت شوم، (چرا شما کار مي کنيد؟ مگر) کارگران کجايند؟! فرمودند: اي علي،کساني که از من و پدرم بهتر بودند با دست در زمين خود کار مي کردند. پرسيدم: آن ها که بودند؟ فرمودند: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و اميرمؤمنان و پدران من (عليه السلام) ،همگي با دستان خود کار مي کردند، کار با دست، کار پيامبران، رسولان و مردان صالح است.
امام صادق (عليه السلام) نيز کشاورزي را محبوب ترين کارها نزد خداوند دانسته اند:
«... ما فِي الأعمالِ شَيءٌأَحَبُّ إِلي اللهِ مِنَ الزِّراعَةِ...».
«در ميان کارها، هيچ عملي نزد خدا محبوب تر از کشاورزي نيست».
اميرمؤمنان (عليه السلام) هم بنده ي درستکار صاحب حرفه ي درستکاري را که با دستانش کار مي کند دوست دارد».
«إنَّ اللهَ عَزَّوَجلَّ يُحِبُّ العَبدَ المُحتَرِفَ الأَمِينَ».
«خداوند بزرگ، صاحب حرفه ي درستکاري را که با دستانش کار مي کند دوست دارد».
و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هنگامي که از کسي خوش شان مي آمد، مي پرسيدند:
«هَل لَهُ حِرفَةٌ ؟ فَإِن قالُوا لا، قالَ: سَقَطَ مِن عَينِي».
«آيا حرفه اي دارد؟ چنان چه پاسخ منفي بود، مي فرمودند: از چشمم افتاد».
و سبب آن را اين چنين بيان مي فرمودند:
«اگر مؤمن حرفه و شغلي نداشته باشد دين خود را وسيله ي امرار معاش قرار مي دهد!».
زراره نقل مي کند مردي حضور امام صادق(عليه السلام) آمده، عرض کرد:
«إِنّي لا اُحسِنُ أَن أَعمَلَ عَمَلاً بِيَدِي وَ لا اُحسِنُ أَن أَتَّجِرَ وَ أَنَا مُحارِفٌ مَحتاجٌ.
فَقالَ: إِعمَل فَاحمِل عَلي رَأسّکَ وَ استَغنِ عَنِ النّاسِ».
«هنر کار بدني ندارم، تجارت نيز از عهده ام ساخته نيست، مردي محروم و مستمندم، (چه کنم؟)
حضرت فرمودند: با سرت باربري کن و خود را از مردم بي نياز بدار.».
البته استعدادهاي فطري و قابليّت هاي طبيعي را نيز نمي توان از نظر دور داشت. بايد آن ها را شناخت و با توجه به شوق و علاقه ي شخصي، نيازمندي هاي جمعي، زمينه هاي کاريِ موجود، و امکانات بالقوّه، کار و کسبي شايسته و متناسب با توانمندي هاي فردي برگزيند، تا از يک سو، جامعه از خير و فيض تلاش افراد بهره مند گردند. از سوي ديگر، هر يک از افراد نيز با علاقمندي و دل گرمي، به کارهايي که صلاحيّت و شايستگي بيشتري براي آن دارند، بپردازند.
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايند:
«إِعمَلُوا فَکُلُّ مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ».
«همه شما کار کنيد (و بدانيد) هر کس، کاري را که براي آن آفريده شده (و متناسب با استعداد و توان اوست، راحت تر و) به آساني انجام مي دهد».
هم چنين با توجّه به اهتمام فوق العاده ي شرع مقدّس به طهارت مال، و تأثير شگفت انگيز غذاها در روح و جسم آدمي، بايد از تحصيل مال از راه کارهايي که با شئونات معنوي و عفّت و اخلاق عمومي سازگار نيست، و از اشتغال به کارهايي که مورد نهي آيين حيات بخش اسلام واقع گرديده نيز به شدّت پرهيز نمود.
امام صادق (عليه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل مي کنند که رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمودند:
«أَلعِبادَةََََََََََََََََََََ سَبعُونُ جُزءاً وَ أَفضَلُها جُزءاً طَلَبُ الحَلالِ».
«عبادت داراي هفتاد جزي مي باشد که برترين آن ها به دست آوردن روزي حلال است ».
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) جوان توانا و نيرومندي را ديدند که از آغاز صبح به کار مشغول شده است. اصحاب عرض کردند: اگر اين جوان، نيرومندي و قدرت جواني خويش را در راه خدا به کار مي بست، شايسته ي ستايش بود. حضرت فرمودند:
«اين چنين نگوييد، اگر اين جوان برا ي تأمين معاش خودکار مي کند تا در زندگي محتاج ديگران نبوده، و از مردم بي نياز گردد، با اين کارش در راه خدا گام برداشته است. و چنان چه براي کمک به پدر و مادر ضعيف و کودکان ناتوان خود تلاش مي کند تا امور زندگي آنان را تأمين ساخته، و از مردم بي نيازشان سازد، باز هم در راه خدا قدم گذارده است. ولي اگر براي ثروت اندوزي ومباهات کار مي کند، البته به راه شيطان رفته، و از راه حقّ منحرف گشته است». پي نوشت .
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله