جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
آداب رفاقت
-(8 Body) 
آداب رفاقت
Visitor 638
Category: دنياي فن آوري
بحث دربار? رفاقت است، بايد مواظب باشيم بچه هاي ما، جوانهاي ما از دختر و پسر با چه افرادي رفت و آمد دارند، و در ضمن بايد توجه داشته باشيم که اين مسأله براي خودمان هم هست، و مواظب باشيم با چه کساني رفت و آمد داريم و بدانيم که رفيق، فوق العاده در زندگي انسان مؤثر است، در سعادت و شقاوت بچه ها، جوانها، و در سعادت و شقاوت همه و همه تأثيري بسزايي دارد. انسان مدني است يعني دوست ياب است. و اينکه با کسي رفت و آمد کند براي انسان ضروري است، انسان به تنهايي نمي تواند زندگي کند و علاوه بر آن هر زن و مردي مخصوصاً جوانها دوست دارند که دوستي داشته باشند، آشنايي داشته باشند و با آنها رفت و آمد نمايند و با آنها نشست و برخاست داشته باشند. اين يک مسأله ضروري است.
ما مي دانيم بچه ها، حتي بچه هاي دبستاني دوست دارند. رفيق دارند، افرادي را اول سالي انتخاب مي کنند براي دوستي و نشست و برخاست و گفت و شنود و اين دوست يابي در جوانها بيشتر است و اما در هم? افراد چه بچه، چه نوجوان ، چه جوان ، چه پير ، چه زن و چه مرد دوست گرفتن مسلّم است. از اينکه بايد دوست داشته باشيم ، رفيق داشته باشيم ، رفت و آمد بايد بکنيم دراين باره اشکالي نيست، اشکالي که هست در انتخاب است که اگر جوان شما رفيق نابابي را انتخاب کرد اين رفيق ناباب، جوان شما را خراب مي کنند، او را گمراه مي سازد. چنانچه بچه شما با يک دوست خوب و از خانواده اي خوب و متدين سروکار و رفت و آمد داشته باشد، بچ? شما رو به سعادت مي رود.
اگر بچ? شما علاقه به درس نداشته باشد همان رفيق خوب او را درس خوان مي کند، و چنانچه بچه شما يک رفيق تنبل پيدا کرد ، جوان شما يک رفيق تنبل انتخاب نمود همان روز اول و دوم تنبلي اين رفيق روي جوان و بچه اثر مي گذارد و مي بينيد مطالعه اي که مي کرد ديگر انجام
نمي دهد، درسي که مي خواند ديگر نمي خواند، از اين جهت در روايات اهلبيت راجع به انتخاب رفيق خيلي سفارش شده است، به اندازه اي سفارش شده است که رسول گرامي (ص)مي فرمايد:
« المرء علي دين خليله» يعني رفيق در دين انسان تأثير بسزائي دارد، بعد هم مي فرمود: ببين با که رفاقت مي کني. امام صادق (ع) مي فرمايد: رفيق خوب مثل اين است که بادي بوزد به گلستاني وقتي باد وزيد به گلستان مي فرمايد آن باد بوي عطر از گلستان مي گيرد، ولو اينکه آن باد خود عطر ندارد. اما همين مقدار که اين باد آمد در گلستان، از گلستان عطر مي گيرد اگر رفيق، خوب شد نظير همان بادي است که با عبور از گلستان ، معطر مي شود.
« مثل الجليس الصالح مثل العطار، إن لم يعطک من عطره أصابک من ريحه» رفيق خوب تو را معطر مي کند به عکس، امام صادق(ع) مي فرمايد: رفيق بد مثل آتش مي ماند همين طور که اگر شما با آتش تماس گرفتي شما را مي سوزاند، رفيق بد يقين داشته باش تو را بد مي کند، علي (ع) مي فرمايد: « ايّاک و مصاحبة الفسّاق فِاّنَ الشّر بالشرملحق » . اگر آن شر باشد يکروز ، دو روز طول نمي کشد تو هم شرّ خواهي شد.
در روايت ديگري آن حضرت مي فرمايد: «مجالسة الأشرار تورث سوء الظنّ بالأخيار» يعني مواظب باش با رفيق بد نشست و برخاست نکني براي اين که اول بدي او، اين است که تو را بدبين به بزرگان مي کند، اگر شما يک رفيقي داشته باشي که پشت سر بزرگان حرف بزند ولو اينکه شما مريد آن بزرگان باشي يک ماه طول نمي کشد که شما هم به او بدبين مي شوي.
يک کسي مي گفت: بچه ام دو سه روز رفت منزل يک ضد انقلاب، وقتي که برگشت، ديدم حرفهاي رکيکي مي زند، حرفهاي ضد انقلابي مي زند حتي نسبت به امام مطالبي مي گويد. جوان شما اگر با جوان عياشي يک ماه بنشيند او را بيچاره مي کند و مي کشاند به مراکز فحشاء لذا قرآن شريف دراين باره زنگ خطر مي زند، زنگ خطر قرآن خيلي هم قوي است، مي فرمايد:
« وَ يَومَ يَعَضٌ الظّالمُ عَلي يَديهِ يَقُولُ يا لَيتَني اتَّخذتُ مَعَ الرَّسُول سبيلاً يا وَيلتي لَيتني لَم اتّخِذ فُلاناً خليلاً لَقَد اَضَّلني عَنِ الذِّکرِ بَعدَ اِذ جائني وَ کانَ الشَّيطنُ لِلانِسانِ خَذولاً».
مي فرمايد روز قيامت که مي شود باندازه اي پشيمان است که پشت دست خود را مي گزد. ديدي انسان يک کار بيجائي مي کند! پشيمان مي شود، گاهي پشت دست مي گزد ، گاهي لب مي گزد، اين از پشيماني است. قرآن مي گويد: در روز قيامت بعضي پشت دست مي گزند، چه مي گويد؟ مي گويد: ايکاش با پيامبر اکرم (ص) سر و کار داشتم، بعد مي گويد: اي واي بر من ديدي که رفيق بد مرا خراب کرد و مرا از قرآن ، از پيامبر و از همه چيز دور کرد.
بعد قرآن مي فرمايد: بدان که « و کان الشّطان للانسان خذولاً» ظاهراً شيطان در اينجا يعني رفيق بد، يعني شيطان انسي، مي فرمايد که رفيق بد تو را به خذلان مي کشاند، رفيق بد تو را بيچاره مي کند، مواظب باش، انسان يک ماه با افرادي بنشيند که مقيد به نماز باشند مقيد به روزه باشند مقيد به نماز شب باشند مقيد به اجتناب از گناه باشند به طور ناخودآگاه اين آقا عوض مي شود.
بعکس اگر کسي نماز شب خوان است و نماز اول وقت خوان و اجتناب از گناه مي کند، اما يک ماه برود در مجالس غيرديني بنشيند با افراد ناباب، بطور ناخودآگاه نه تنها نماز شب او از بين
مي رود، نماز اول وقتش نيز از بين مي رود، من چه بسيار سراغ دارم دختر خانمهايي را که آنها نماز شب مي خواندند، نماز جماعتشان ترک نمي شد، روز? مستحبي مي گرفتند عمل امّ داود و امثال اينها بجا مي آوردند، اما شوهر ناباب پيدا کرد، شوهر بي نماز پيدا کرد، همين دختر خانمي که نماز شب مي خواند ، ديگر نه نماز صبح مي خواند، نه نماز ظهر و عصر، چه بسيار من سراغ دارم ؛ دختر خانمهايي که با پوشه مدرسه يا دبيرستان مي رفتند اما شوهر ناباب پيدا کرد، خويشان شوهر لاابالي در حجاب بودند اين دختر خانم پوشه دار يک دختر لخت و عوري شد در خيابانها، عکسش را هم فراوان ديده ايم.
با اين بحث سفارش مي کنم که جوانها مواظب باشيد اگر رفيق بدي پيدا کرديد شما را از مسجد به مراکز فحشاء مي کشاند.

داستاني آموزنده و پر معنا

نجاشي يکي از شعراي اهلبيت است و در زمان اميرالمؤمنين (ع) مي زيست و براي اميرالمؤمنين(ع) اشعار مي گفت و آدمي است متدين، آدمي است که دين در دل او رسوخ کرده، اين آدم متديّن اين آدم مريد مولا اميرالمؤمنين و شاعر علي (ع) در ماه مبارک رمضان يک روزي قبل از ظهر مي رفت براي مسجد پشت سر علي (ع) نماز بخواند رفيق نااهل درِ خانه نشسته بود، رفيق نا اهل به او سلام کرد. گفت: آقاي نجاشي کجا؟ گفت: مي خواهم بروم مسجد. گفت حالا که قبل از ظهر است. گفت مي خواهم بروم مسجد مقداري قرآن بخوانم تا اميرالمؤمنين بيايد و پشت سر او نماز بخوانم گفت بفرماييد.
وارد شد مقداري با او صحبت کرد نجاشي به او گفت ماه مبارک رمضان است، چيزي که نمي شود خورد برويم مسجد بهتر است، ولي آن رفيق بد سر گذاشت در گوش او وسوسه شروع شد همان که در سور? معوذتين سور? آخر قرآن سه مرتبه از او به خدا پناه مي برد از اين رفيق بد، از وسوس? رفيق بد.
« بسم الله الرحمن الرحيم – قل اعوذ برب النّاس ، ملک النّاس ، اله الناس ، من شرّ الوسواس الخنّاس ، الّذي يُوسوس في صدور النّاس من الجنة و النّاس »
يعني خدايا پناه مي برم به تو، خدايا پناه مي برم به تو، خدايا پناه مي برم به تو ، خدايا پناه مي برم به تو، از وسوس? رفيق بد، از وسوس? شيطان، وقتي که وسوسه کند، اما غير مستقيم، خنّاس زيرآبکي کار کردن را مي گويند، خنّاس يعني آن کسي که زهر را بريزد در کپسول و به خورد شما بدهد، خورد بچ? شما بدهد. اين را عرب مي گويد خنّاس و اين سور? مبارکه سه مرتبه پناه به خدا مي برد از اين گونه رفيق ها يعني رفيقي که وسوسه کند مخصوصاً وسوس? زيرآبکي، وسوس? غير مستقيم.
نجاشي آمد آن آقا سرگذاشت در گوش نجاشي، ديگر مستقيمش کرد، گفت که بيا برويم خانه، يک شراب نابي دارم، يک بر? گوسفند هم دارم شراب به تو مي دهم، بره هم به تو مي دهم نجاشي تکان خورد گفت يعني چه؟! در ماه مبارک رمضان اين حرفها چيست مي زني؟ گفت که اشتباه کردم، بيا تا با تو حرف بزنم. کشاندش توي خانه نجاشي را نشاند، وسوسه شروع کرد، خدا أرحم الراحمين است، خدا مي آمرزد بيا دَمي خوش باشيم، امروز گناه مي کنيم فردا توبه، با گفتگو شراب را بخورد نجاشي داد، بعد هم بره را آورد بخورد نجاشي داد.
اميرالمؤمنين دارد نماز مي خواند، بدمستي شروع شده، داد او رفت بالا خبر دادند به اميرالمؤمنين که شاعرت، آنکه صف اول مي ايستد به نماز جماعت، شراب خورده، فرمودند: صاحب خانه را با نجاشي هر دو را بياوريد. اينها بايد حدّ بخورند، هشتاد تازيانه بايد به آنها زد مثل اينکه نجاشي کمتر خورده بود، چه جور بود نمي دانم تا پيش آمد، نجاشي فرار کرد نتوانستند او را بگيرند، نجاشي فرار کرد صاحب خانه را گرفتند، آوردند پيش اميرالمؤمنين و امير المؤمنين حدّ را جاري کرد، نجاشي خيلي متشخص و آبرودار، طايفه دار بود، شب بعضي از بزرگان از طايفه اش آمدند خدمت اميرالمؤمنين واسطه شوند، آقا ببخشيد اگر نجاشي بخواهد حدّ بخورد آبروي طايف? ما مي رود.
اميرالمؤمنين فرمودند: نمي دانم چه مي گوييد، مي گوييد: حدود خدا را جاري نکنم؟ تهديد کردند، گفتند: يا علي اگر بخواهي حدّ جاري کني اين طايفه دشمن شما مي شوند، فرمودند من بايد حکم شرعي را انجام بدهم ولو اينکه جهان پشت به پشت يکديگر کنند ضد من. ديدند
نمي شود، بالأخره نجاشي را دستگير و حد جاري شد نجاشي همان شب که شلاق خورده بود فرار کرد رفت شام معاويه خبردار شد، نجاشي آمده معلوم مي شود، نجاشي خيلي متشخص بوده که معاويه روي او حساب مي کرده لذا جلس? خير مقدم براي نجاشي گرفت، وزراء بودند ، وکلاء بودند، اشرافيان بودند، سفراء بودند. همه جمع بودند، جلسه از نظر تشريفات خيلي عالي بود، خوب، تشريفات برگزار شد، نجاشي نشسته بود معاويه به او رو کرد، گفت: اين جلسه را من براي تو گرفته ام جواب داد مي دانم، گفت: اميرالمؤمنين هم آن کسي است که تو را فراري داده، شلاّقت زده، گفت: اين را هم مي دانم گفت پس بلند شو اينجا مقداري از من تعريف کن، تشکر کن و مقداري هم از اميرالمؤمنين علي (ع) بدگويي بنما، نجاشي بلند شد ايستاد گفت:
مردم ! اين جلسه را معاويه براي من گرفته اين همه تشريفات براي من است، من هم از علي فرار کردم براي اينکه مرا حدّ زد فرار کردم آمدم اينجا و معناي اين کارها اين است که من نتوانستم زير پرچم عدل علي باشم آمدم زير پرچم ظلم معاويه و معاويه من گناهکار را قبول کرده زير پرچمش آورده و برايم اين تشريفات را گرفته و بالأخره بجاي اينکه تعريف از معاويه کند، تعريف از اميرالمؤمنين و انتقاد از معاويه نمود.
نجاشي دين دارد، نجاشي ولايت دارد، اما همين نجاشي که ولايت دارد، شاعر خاص اميرالمؤمنين است در صف اول جماعت مولا جايش است قبل از ظهر مي خواهد بيايد مسجد کوفه براي عبادت ولي رفيق بد او را برد در خانه شرابش داد، بره هم داد. قرآن مي فرمايد بدان اگر با رفيق بد نشست و برخاست کردي پشيمان مي شوي پشت دست را دندان مي گيري، براي خودت يا براي جوانت.
چه مي گويي؟ مي گويي: اي کاش جوان من با فلان کس رفت و آمد نداشت، ديدي آبروي جوانم و آبروي خودم را ريخت و به قول قرآن اين کاشکي ها نه در دنيا و نه در آخرت ديگر فايده اي ندارد. آب ريخته را که ديگر نمي شود برگرداند. اگر آبروي شما يا آبروي جوانتان ريخت ديگر نمي شود آبروي ريخته را برگرداند.
دختر خانم مواظب باش با پسر جوان بنام درس خواندن نشست و برخاست نداشته باش، آتش است مي سوزاند، مقدس اردبيلي (ره) مرجع تقليد است، بارها خدمت امام زمان رسيده، از او سئوال
مي کنند(پيرمرد هفتاد ساله که ديگر غريزه جنسي ندارد) آقا اگر در يک خانه اي هيچ کس نباشد جز يک زن، مانعي هم نداشته باشد، شما زنا مي کني يا نه، مقدس اردبيلي نگفت، نه ، گفت : پناه
مي برم به خدا اگر چنين صحنه اي براي من جلو بيايد.
مقدس اردبيلي هفتاد ساله خدمت امام زمان رسيده ، مرجع تقليد شيعه باندازه اي باتقوا است که اسمش ملااحمد است، علماء به او لقب مقدس داده اند اين مرد هفتاد ساله مي گويد پناه مي برم به خدا ، من در يک جايي باشم يک زن هم باشد و هيچکس غير من و آن زن نباشد.
پدر و مادر! ببينيد دختر شما با يک پسر جوان در اتاق نشسته اند دارند درس مي خوانند و بي تفاوت باشي، اين جنايت است به کي؟ به اولادت، اين خيانت است ، دختر تو هر چه نجيب ، اما مقدس اردبيلي مي گويد: انسان نجيب اينجا در خطر است، اين بي تفاوتي درست نيست، بالاتر از اين بگويم، قرآن مجيد دربار? يوسف (ع) مي گويد: « و لقد همّت به وَهَمّ بها لولا أن را برهان ربّه» زليخا به يوسف تمايل پيدا کرد، يوسف هم به زليخا تمايل پيدا کرد، اگر عصمتش نبود، چون معصوم بود تمايل پيدا نکرد چنانچه معصوم نبود او هم مي رفت.
اين جمله به پدر و مادرها چه مي گويد، به دختر خانمها چه مي گويد، به جوانهاي مسجدي چه مي گويد، حضرت يوسف توانست از امتحان بيرون آيد آن امتحاني که به قول استاد بزرگوار ما علاّمه طباطبائي (ره) مي فرمودند: بيست و چهار زمينه براي گناه يوسف بود، اگر يکي از اين بيست و چهار زمينه براي هرکس فراهم شود گناه مي کند، اما يوسف توانست اين بيست و چهار زمينه را زير پا بگذارد و از امتحان خوب درآيد، يوسف مي گويد: پروردگارا! « اِن لا تَصرِف عَنّي کَيدَهُنَّ اَصبُ اِليهِنَّ و اکُن مِنَ الجاهِلينَ» مي گويد خدايا تو بايد ياريم کني و الاّ من هم مي روم اگر دست عنايت تو روي سرم نباشد اگر تو مرا نگاهم نداري من هم مي روم، اين آيه به پدر و مادرها چه مي گويد؟ مواظب باشيد رفيق بد تأثير عجيبي دارد، نجاشي را مي کشاند در خانه و شرابش مي دهد، جوان باعفت را، جوان باشخصيت را ، به مراکز فحشاء و آنجا بي آبرويي براي همه درست مي کند، دختر عفيف باحيا را مي کشاند به بي عفتي، و بالأخره رفيق بد از هر آتشي ، سوزنده تر است. از هر شرّي شرتر است.
بعکس رفيق خوب، خوشا به حال کساني که رفيق خوب دارند «عبدالله بن جندب» يکي از اصحاب امام صادق(ع) است، او پيرمرد است و کور هم شده، ديدند عبدالله بن جندب سه پنجاه و يک رکعت نماز مي خواند، مي دانيد در شبانه روز پنجاه و يک رکعت نماز داريم، هفده رکعت واجب، سي و چهار رکعت نوافل مستحب، ديدند اين آقا نه پنجاه و يک رکعت نماز مي خواند سه تا پنجاه و يک رکعت. ديدند عبدالله بن جندب در سال سه ماه روزه مي گيرد، سه مرتبه زکات مي دهد. به او گفتند نماز يک مرتبه، روزه يک مرتبه، زکات يک مرتبه، گفت براي خاطر اين که من دو تا رفيق داشتم اين دو رفيقم از دنيا رفته اند، وفاي رفاقت اقتضا مي کند هر کاري که براي خودم بکنم براي آنها هم انجام دهم اين است معني رفيقي که آدم را سعادتمند مي کند، به اين مي گويند رفيقي که هم در زمان حيات به فکر هست هم بعد از مرگ.
قال علي (ع) « لا يکون الصّديق صديقاً حتّي يحفظ أخاه في ثلاث : في نکبته و غيبته و وفاته» رفيق خوب به کي مي گوئيم ، شما پيرمردها ، مسن ها با که بايد رفت و آمد کنيد، يک روايتي راجع به ازدواج است آن روايت با القاء خصوصيت مي آيد اينجا، يعني زن و شوهر بايد رفيق و مصاحب باشند و درآنجا مي گويد با که رفت و آمد بکن، رسول گرامي مي فرمايد: « إذا جائَکُم مَن تَرضَونَ دينه و امانَتهُ دينهُ و آمانَتهُ اِليکُم فَزوّجُوهُ والاّ تکن فِتنةٌ وَ فَسادٌ کبيرٌ»
يعني آقا اگر مي خواهي رفيق انتخاب کني بايد دو تا شرط داشته باشد، يکي دين داشته باشد، يکي اخلاق، اخلاق انسانيت، باوفا باشد، باعفّت باشد، باوقار باشد، يکي هم دين داشته باشد، اين روايت شريف که بارها پيامبر فرمودند، آقا اگر اين دو شرط در رفيق بود با او رفيق شد « واِلاّ تکن فتنة و فساد کبير» و الاّ فساد بار مي آيد آن هم فساد بزرگي، و الاّ فتنه ايجاد مي شود آن هم فتنه بزرگي ، يعني دختر خانم، شما بايد دوست بگيري، اما يک دختر متدين و بااخلاق، مواظب باش آن دختري که در طايف? بي حجابها در طايفه پست بزرگ شده با او رفت و آمد نکن، او را به عنوان دوست نگير، اگر مي بيني لاابالي در نماز است، اگر خيلي به دين اهميت نمي دهد. با اين رفت و شد نکن.
جوان اگر مي خواهي دوست بگيري بايد متدين باشد، تا تو را بکشاند به مسجد، تا تو را بکشاند پاي منبر و محراب، تا تو را بکشاند به کتابهاي ديني، مواظب باش اگر دين نداشته باشد تو را
مي فروشد. به فرمود? امام صادق(ع) تو را مي فروشد به يک ناهار، تو را مي فروشد، به يک حرف، شخصيت تو را مي کوبد، با يک جمله، اگر بي وفا باشد، اگر اخلاق انسانيت نداشته باشد اين رفيق نيست اين دشمن است بصورت رفيق است.
لذا اين روايت به ما مي گويد: در رفاقت دو تا شرط لازم است و اگر مي خواهيد تربيت اولاد کنيد، ببينيد اولادتان با که رفت و آمد دارد و آن دوست اولادتان اين دو شرط را دارد يا نه، اين دو تا شرط در سر حد لزوم است.
دو تا شرط داريم که اين دو شرط در سرحدّ لزوم نيست، اما خيلي خوب است که اين هم باشد.1- عاقل باشد امام سجاد (ع) مي فرمايد: مواظب باش رفيق احمق نگيري ، براي اينکه رفيق احمق گاهي مي خواهد به تو استفاده برساند، اما ضرر مي رساند ، آدم احمق بقول عوام ، مثال خوبي است مي گويند دوستي خاله خرس، دوستي با احمق دوستي خاله خرس است. دوست شما عاقل باشد.
دربار? فضل بن مروان مي گويند. اين فضل بن مروان معتصم است، معتصم خليف? عباسي است آدم حسودي است اين فضل بن مروان يک سور داده بود خيلي مفصل، جمعيتي را مهمان کرده بود وقتي معتصم وارد جلسه شد حسادتش گل کرد، ديد تشريفات خيلي بالاست ، همان جا حسادتش را رو کرد، گفت: يک وزير اين همه تشريفات، اينها را او از کجا آورده اين فرشها، اين ظرفها کجا بوده، هي غر زد به فضل بن مروان گفتند سرت در مخاطره است، اگر امشب سرت نرود فردا مي رود، آمدي يک سور بدهي، يک مهماني بکني براي اينکه مقرّب بشوي اما حسابي مبغوض شدي.
فضل بن مروان ترسيد، بالأخره جلسه اداره شد معتصم با همان حال عصبانيت بلند شد و رفت ، وقتي رفت فضل بن مروان يک دوست عاقلي داشت به نام ابراهيم موصلي، رو کرد به فضل گفت: سرت در مخاطره است اما من درست مي کنم الآن برو پيش معتصم. من مي فرستم کسي را و يک جمله مي گويم و آن جمله موجب مي شود که نجات پيدا کني و تو هم فوراً بيا، فضل بن مروان رفت پيش معتصم رفيقش کسي را فرستاد، گفت: به فضل بگوييد مردم آمده اند فرشهايشان را مي خواهند . مردم آمده اند ظرفهايشان را مي خواهند ، چه کار مي خواهي بکني الآن بدهيم ببرند يا خودت مي آيي؟ خودت از خليفه اجازه بگير و بيا.
فضل بن مروان هم رو کرد به خليفه، گفت: مردم آمده اند فرشهايشان را مي خواهند، ظرفهايشان را مي خواهند اجازه بدهيد من بروم. معتصم تغيير کرد حسادتش از بين رفت گفت اين فرشها مال تو نبود؟ گفت نه اين فرشها مال من نبود، ظرفها هم مال من نيست صاحبانش آمده اند مي خواهند ببرند گفت: بلند شو برو فرشهاي مردم را بده. ابراهيم موصلي اين آقا را از مرگ نجات داد. نظير اين ابتکار زياد است که رفيق عاقل انسان را نجات مي دهند.
شرط دوم – رفيق دانا انتخاب کن زيرا ولو بحث علمي نکند اما علمش به شما سرايت مي کند ولو اينکه خيلي متدين نباشد اما از نظر علمي از او استفاده مي کني صاحب معراج السعاده جمله اي دارد، جمل? خوبي است، مي گويد: يک صيادي آمد در مدرسه آنجا خستگي درآورد دو تا طلبه نشسته بودند داشتند مباحثه مي کردند مباحثه آنها اتفاقاً درباره خنثي بود – در فقه ما يک مسئله اي داريم و آن اينکه بعضي از افراد نه زن هستند نه مرد- با اينکه هم علامت زني دارند هم علامت مردي، به اين افراد مي گويند خنثي، خوب حکمش هم در فقه خيلي حکم مشکلي است، منقسم مي شود به چند قسم و مشکلش خنثاي مشکل است که نمي توانند تشخيص بدهند زن است يا مرد، آنوقت او بايد چه کار بکند.
اين صياد، خوب چيزي سرش نمي شد، اما يک لفظ خنثي شنيد آمد براي صيد کردن، اتفاقاً يک ماهي خيلي قشنگي را زنده صيد کرد ماهي خيلي قشنگ بود گفت ماهي را مي برم پيش حاکم جايزه بگيرم، اتفاقاً آمد و درباريان به او راه دادند از بس اين ماهي قشنگ بود رفت آنجا و آن هم خيلي پسنديد، هزار درهم به او داد، بادمجان دورقاب چين ها حسادتشان گل کرد اين بيچاره صياد خداحافظي کرد خيلي خوشحال شد و رفت. گفتند ماهي يک درهم قيمتش است، تو مي خواهي جايزه بدهي ده درهم بده صد درهم بده هزار درهم دادي به او براي چه؟ گفت: خوب مي گوييد چه کار کنم؟ يک فرد حسود بدجنسي گفت هيچ، صياد را بخواه وقتي مي آيد بگو اين ماهي تو نر است يا ماده؟ اگر گفت نر است ، بگو ماهي ماده مي خواهيم اگر گفت ماده است، بگو ما ماهي نر مي خواهيم گفت بدحرفي نيست. بيچاره صياد را برگرداندند. به او گفت آقا راستي ما يک سئوالي از شما داريم. اين ماهي تو نر است يا ماده، گفت آقا اين ماهي نه نر است ، نه ماده بلکه خنثي است! گفت هزار درهم ديگر به او بدهيد! هزار درهم ديگر هم گرفت و رفت.
صاحب معراج السعاده مي فرمايد: همين نيم ساعتي که او آمد در مدرسه براي دنيايش هم خيلي مفيد بود. حرف خوب است، اگر بتوانيد با يک عالمي ، دانايي رفت و آمد داشته باشيد.
خلاصه حرف اين شد، بحث امروز بحثي است مفيد اما زنگ خطر است. و اين زنگ خطر براي دخترها و پسرها بيشتر است، براي جوانها بيشتر است، زنگ خطري است براي پدر و مادرها، و زنگ خطري است براي همه و آن اينکه رفيق تأثير بسزايي در خوشبختي و بدبختي انسان دارد و مواظب باشيد رفيق خوب داشته باشيد با افراد خوب رفت و آمد کنيد، حتي به بازاريان سفارش مي کنم طرف حسابهاي شما يک افراد خوبي باشند . و الاّ بيچاره مي کنند شما را، به کاسب ها سفارش مي کنم طرف حسابهاي شما يک افراد متدين بااخلاقي باشند و به همه و همه سفارش مي کنم که رفت و شد شما با افراد متدين و بااخلاق و علاوه بر اينکه افراد متدين و بااخلاقي هستند اگر بتوانيد عاقل و عالم هم باشند.

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image