جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
خانواده، در مسير شدن
-(4 Body) 
خانواده، در مسير شدن
Visitor 342
Category: دنياي فن آوري
خانواده، اولين و کوچک ترين نهادي است که افراد در آن، ارتباط با ديگران را تجربه مي کنند و علاوه بر آغاز ارتباط با اعضاي ديگر خانواده، چگونگي ارتباط با ديگر افراد اجتماع را نيز فرا مي گيرند . همان گونه که در خانواده، بنيان هاي اساسي شخصيت انسان شکل مي گيرد، نوع تعامل آنان با ديگران درآينده هم در همين جا مشخص خواهد شد . اين که انسان ها در آينده ، شخصيتي متعادل و آرام داشته باشند يا شخصيتي نا آرام و پرخاشگر، با ديگر افراد جامعه ارتباط موفقي داشته باشد و يا ناموفق ، همه و همه در محيط آغازين ارتباط (يعني خانواده)، ظهور و بروز خواهد يافت . البته عوامل مهم ديگري چون : وضعيت وراثت و محيط هاي طبيعي نيزدر اين شکل گيري نوع شخصيتي افراد دخيل هستند ؛ اما نقش خانواده در اين ميان ، برجسته تر است. با توجه به اين مقدمه، در اين نوشتار، در پي آن هستيم تا خانواده و تحولات آن را در گذر تاريخ بررسي کنيم. در اين گفتار به مباحثي چون: انواع خانواده، کارکرد نهاد خانواده در گذشته وحال، و تحولاتي که بر ساختار و کارکرد خانواده تأثير داشته اند، درحد گنجايش اين نوشتار، مي پردازيم:

تعريف خانواده

درباره ي تعريف خانواده، مطالب زيادي بيان شده است و هر انديشمندي در تعريف خانواده بر بعدي از ابعاد خانواده که از نگاه خودش مهم تر بوده، تأکيد کرده است. شايد اين تعريفي که ما بيان مي کنيم به نوعي در بردارنده ي همه آن تعريف ها باشد: «خانواده، از گروهي از آدم ها تشکيل مي شود که از راه خون، زناشويي و يا فرزندپذيري با يکديگر ارتباط مي يابند و طي يک دوره ي زماني نامشخص با هم زندگي مي کنند» (1)
ذکر اين نکته لازم است که تصوير قالبي ما از خانواده، اين است که اين نهاد از يک شوهر و يک زن و فرزندان آنها تشکيل شده است؛ امّا اين تصور، دقيق نيست؛ زيرا ساختار خانواده در طول تاريخ و در فرهنگ هاي مختلف، صورت هاي متفاوتي پذيرفته است.

انواع خانواده

از جهات مختلف مي توان تقسيم بندي هاي متفاوتي از خانواده ارائه کرد که ما به برخي از اين دسته بندي ها اشاره مي کنيم.

1. خانواده ي گسترده و خانواده ي هسته اي

خانواده را از جهت حجم و جمعيت آن به خانواده ي گسترده و خانواده ي هسته اي تقسيم مي کنند. خانواده گسترده، خانواده اي است که در آن، حداقل دو نسل و يا بيشتر در کنار هم زندگي مي کنند. اين خانواده، مبتني است بر رابطه ي خوني تعداد گسترده اي از افراد از جمله والدين، فرزندان، پدربزرگ ها، مادر بزرگ ها، عمه ها، دايي ها و ... امّا خانواده ي هسته اي، به يک واحد خانوادگي اطلاق مي شود که در آن، پدر و مادر و فرزندانشان با هم زندگي مي کنند (2).
خانواده ي گسترده، نماد يک جامعه ي سنتي و شکل غالب خانواده ي در آن جوامع است، در حالي که خانواده ي هسته اي، نماد جوامع جديد و صنعتي است.
وقتي يک جامعه، شروع به ازدست دادن الگوي کشاورزي و پذيرش الگوي صنعتي مي کند، کارکردها و اقتدار خانواده، همراه آن دگرگون مي شوند. شايد مهم ترين پيامد گذر از يک جامعه ي سنتي روستايي به يک خانواده ي صنعتي شهري، جانشيني خانواده هسته اي کنوني به جاي خويشاوندي گسترده ي پيشين باشد. با تغيير شکل خانواده از صورت يک واحد توليدي به يک واحد تقريباً مصرفي صرف، ديگر ضرورتي باقي نمي ماند که تعداد گسترده اي اقوام و خويشان به صورت دسته جمعي در کنار هم زندگي کنند. در اين شرايط، جمعيت اضافي خانواده، تنها چيزي را توليد نمي کند و گرهي از اقتصاد خانواده باز نمي کند، بلکه بار خاطر خانواده محسوب مي شود. در يک اجتماع شهري، خانواده اي که فرزندان زيادي را بايد تأمين کند، دشواري هاي اقتصادي بيشتري نسبت به خانواده اي که فرزندان کمتري دارد، متحمل خواهد شد.
در اين جا يک سؤال مهم رخ مي نماياند که: به راستي چرا بنيان خانواده ي گسترده سست گرديد و کم کم فروپاشيد و بر ويرانه هاي آن، الگويي جديد به نام خانواده ي هسته اي بنا گرديد؟ براي پاسخ گفتن به اين سؤال، به چند نکته بايد اشاره شود.
1-1. نياز به تحرک جغرافيايي: وقتي جامعه از شکل سنتي خود تغيير چهره دهد و به يک جامعه ي صنعتي تبديل شود، افراد، ديگر در کسب منزلت، به خانواده ي خود چشم نمي دوزند، بلکه با انتخاب و تلاش خود، منزلت اجتماعي را کسب مي کنند و اين، نيازمند تحرک جغرافيايي است. يک دانشجو و يا يک افسر، گاه لازم مي شود که براي يک مدت بسياري طولاني اي از شهر خود سفر کند و اين به معناي جدايي ا زخانواده گسترده و تشکيل يک خانواده هسته اي است.
2-1. برآورده شدن نيازها از طرف گروه هاي رسمي: روشن است که يکي از دلائل مهم وابستگي به خانواده ي گسترده، برآورده شدن برخي از نيازهاي اساسي از سوي اعضاي ديگر خانواده است؛ امّا در جامعه صنعتي، بسياري از نيازهايي که درگذشته در خانواده ي گسترده برطرف مي شد، از طريق گروه هاي رسمي برآورده مي شود. به عنوان مثال، در جامعه ي سنتي، خانواده ي گسترده، کارکرد حمايت زيستي را بر عهده داشت. اگر کسي مريض مي شد، اين خانواده بود که تمام هزينه هاي آن را بر عهده مي گرفت؛ امّا امروزه اين نياز را بيمه هاي درماني و تأمين اجتماعي بر عهده گرفته اند. در جامعه ي صنعتي، ديگر فرد، نياز به بودن در خانواده ي گسترده را احساس نمي کند.
3-1. کسب منزلت اجتماعي: منزلت، به پايگاه اجتماعي يک فرد در يک گروه، در مقايسه با گروه هاي ديگر اطلاق مي شود. منزلت بر دو گونه است: انتسابي و اکتسابي. منزلت انتسابي را فرد از بدو تولد به دست مي آورد و بيشتر مبتني بر زمينه ي خانوادگي، ثروت، دين و ... است. از اين رو اين نوع منزلت، بر اصل و نسب خانوادگي فرد، مبتني است و نه بر شايستگي هاي فردي اش؛ امّا منزلت اکتسابي، يک پايگاه اجتماعي است که فرد به خاطر سختکوشي و لياقتي که از خود به خرج مي دهد، به دست مي آورد . (3) در گذشته، منزلت و پايگاه اجتماعي هر فرد را خانواده ي او تعيين مي کردند. فرزند يک کشاورز، به کشاورزي مي پرداخت و اساساً براي انجام دادن کار کشاورزي، اجتماعي مي شد؛ امّا در يک جامعه ي صنعتي، افراد با آزادي هاي بيشتري منزلت خود را تعيين مي کنند.

2. خانواده ي پدر سالار و خانواده ي مادرسالار

در خانواده، قدرت در دست چه کسي است؟ پاسخ گفتن به اين سؤال، از نوع ديگري از دسته بندي خانواده حکايت دارد که عبارت است از: خانواده ي پدرسالار و خانواده ي مادرسالار. پيش از توضيح اين دو نوع، خوب است بدانيم که در طول تاريخ، به ندرت ديده شده است که قدرت در خانواده به طور مساوي بين زن وشوهر، تقسيم شده باشد. در بيشتر جوامع و در بخش بزرگي از تاريخ بشر، مرد از قدرت زيادي برخوردار بوده است. هرچند گاهي زنان نيز از قدرت قابل توجه بي نصيب نبوده اند. اين که قدرت، بيشتر در دست مرد باشد يا زن، تأثير زيادي بر ساختار خانواده و ابعاد ديگر آن مي گذارد. همان گونه که در بالا نيز اشاره کرديم، خانواده از جهت ساختار قدرت دروني، بر دو گونه است:
1-2. خانواده پدرسالار: به خانواده اي که پدر در آن از قدرت بالايي برخوردار باشد، خانواده ي پدر سالار (patriarchal family) اطلاق مي شود. پدرسالاري، مستلزم ويژگي هاي ذيل است:
الف- زن پس از ازدواج، به محلّ اقامت شوهر- که معمولاً همان مسکن پدر و مادر شوهر است- عزيمت مي کند (پدرمکاني).
ب- پدر، محور نسب است؛ يعني افراد خانوده، خود را فرزند پدر مي دانند و نسل خود را از جانب پدر، رديابي مي کنند (پدر نسبي).
ج- فرزندان، نام خانوادگي خود را از پدر مي گيرند (پدر نامي).
د- عمده ميراث يا همه ي آن به فرزندان ذکور منتقل مي شود.
ه- پس از مرگ پدر، پسر ارشد، جانشين او مي شود.
2-2. خانواده ي مادرسالار: خانواده اي را که در آن، مادر از اقتدار بيشتري بهره مند است، خانواده ي مادرسالار (matriarch family) مي نامند. در اين نوع خانواده، برخلاف نوع پيشين، مادرمکاني، مادرنسبي، مادرنامي و تقدم دختران در ارث و جانشيني، برجسته است. بدين معنا که هر چه را که در بالا از ويژگي هاي پدرسالاري برشمرديم، در مورد مادر صدق خواهد کرد. (4)
البته در اين که چه زماني در تاريخ کهن بشر، پدرسالاري و يا مادرسالاري حاکم بوده است در بين انديشمندان، اختلاف است. برخي معتقدند پس از يک دوره هرج و مرج در ساختار خانواده، نخست، مادرسالاري حاکم شده است و بعدها پدرسالاري ظهور کرده است. در جوامع امروزي ما، خانواده به سوي برابري نسبي اقتدار بين زن و شوهر پيش مي رود. هر چند هنوز هيچ جامعه اي را مي توان يافت که در آن، برابري کامل وجود داشته باشد. به عنوان نمونه، مطالعاتي که در مورد خانواده ي طبقه متوسط انگلستان درصورت گرفته، نشان مي دهد که مردان در مورد منابع اقتصادي خانواده، از قدرت بيشتري برخوردارند. بر حسب برخي از اين مطالعات، تصميم هاي بسيار مهم (مثلاً در امور مالي) تنها توسط شوهر اتخاذ مي شود. و تصميم هاي مهم (مثلاً در مورد آموزش کودکان) را غالباً هر دو مي گيرند. ولي عملاً زن، هيچ يک از اين دو مورد را به تنهايي تصميم نمي گيرد. زنان معمولاً تنها مسئوليت تصميم هايي را بر عهده دارند که هم زن و هم مرد، آن را کم اهميت مي دانند. (5)

3. خانواده کامل و خانواه ي ناقص (تک همسر)

در يک تقسيم بندي ديگر، خانواده را از حيث وجود و حضور پدر و مادر يا يکي از آنها به گونه ي خانواده کامل و خانواده ناقص، تقسيم بندي مي کنند.
خانواده کامل به خانواده اي اطلاق مي شود که درآن، زن و مرد با هم و در کنار فرزندانشان زندگي مي کنند؛ امّا خانواده ي ناقص (single parent family) خانواده اي است که يکي از دو همسر، بر اثر مرگ يا طلاق و يا به دلايل ديگري در خانواده حضور ندارد و سرپرستي، تنها بر عهده ي يکي از آنهاست. هر چند اين نوع خانواده در همه ي جوامع و همه ي دوره هاي تاريخي وجود داشته است، امّا ميزان آن در جوامع و دوره هاي مختلف، متفاوت بوده است.
در نيمه ي دوم قرن بيستم، با افزايش سريع نرخ طلاق و گسترش روابط جنسي نامشروع در جوامع غربي، ميزان اين نوع خانواده، همواره رو به رشد بوده است. مثلاً در سال 1976 کمتر از چهارميليون خانوار امريکايي تک سرپرست وجود داشت؛ در حالي که اين رقم در سال 1991 به بيش از ده ميليون خانوار رسيد. در انگلستان نيز در سال 1971 در حدود 570هزار خانواده ي تک همسر وجود داشت؛ امّا در سال 1996 به يک ميليون و ششصد هزار خانوار افزايش يافت. (6)

4. همخانگي يا زندگي مشترک بدون ازدواج

ازدواج، پديده اي است فراگير که در همه ي جوامع انساني وجود داشته است و در طول تاريخ، تنها راه مشروعيت بخشيدن به خانواده، پيمان ازدواج بوده است. با وجود اين، همراه با شکل گيري وسيع روابط جنسي ميان زن و مرد که در غرب اتفاق افتاد، نوع ديگري از روابط کمتر پايدار در اين جوامع رواج يافت که به آن همخانگي يا زندگي مشترک بدون ازدواج (cohabitation) گفته مي شود. در اين نوع ازخانواده، زن و مردي بدون اين که با هم رسماً ازدواج کنند، براي مدتي با هم زندگي مي کنند بر اساس آمارها در سال 1960 در امريکا 43900 نفر زندگي بدون ازدواج داشته اند و در سال 1998 اين رقم به 4236000 رسيد. در انگلستان تقريباً 30% زنان واقع در سنين 20 تا 31 سال به همخانگي روي آوردند. (7)
شايان توجه است که اين نوع از خانواده (اگر بشود نام آن را خانواده نهاد) از ويژگي هاي فرهنگ غرب است. در همه ي فرهنگ ها، بويژه فرهنگ اسلامي، تشکيل خانواده تنها از طريق ازدواج، مشروعيت الهي و پذيرش اجتماعي دارد. دين اسلام براي کساني که به هر دليلي نمي توانند يا نمي خواهند ازدواج دائم داشته باشند، الگوي ازدواج موقت را ارائه داده است تا هم در آن، مشروعيت الهي باشد و هم مقبوليت اجتماعي و اين از ويژگي هاي يک دين کامل و فرازماني است.

کارکردهاي خانواده

يکي ازمباحث مهم پيرامون خانواده، بيان کارکردهاي اين نهاد مهم اجتماعي است. با توجه به اين که نهادهاي اجتماعي بدين دليل به وجود مي آيند که به نيازهاي بشر پاسخ گويند و آنان را برآورده سازند، سؤال اين است که خانواده به عنوان يک نهاد اجتماعي مؤثر، چه نيازهايي را بري بشر برآورده مي سازد. در اين جا به نمونه هايي ازکارکرد خانواده اشاره مي کنيم.
1. تنظيم رفتار جنسي و زاد و ولد: انسان نيز به مانند موجودات ديگر، نياز جنسي اي دارد که بايد برآورده شود. از سوي ديگر، در نهاد بشر، نياز به توليد مثل براي بقاي نسل، وجود دارد. اين دو نياز، انسان را وا مي دارد تا براي خود جنس مخالفي را برگزيند؛ امّا رفع اين نياز از هر طريق و به هر صورت و با هر جنس مخالفي امکان پذير نيست. از اين رو، جامعه در تنظيم روابط جنسي، مسئوليت دارد. مثلاً جامعه مي تواند با تشويق روابط جنسي مشروع و مقبول، شکل صحيح ارضاي نياز جنسي را به افراد جامعه نشان دهد.
2. مراقبت از کودکان و افراد سالمند و ناتوان: بدون شک در هر خانواده اي، تعدادي از اعضا، توانايي مراقبت و محافظت از خود را ندارند. مثلاً کودکان و افراد خردسال که هنوز درک درستي از خوب و بد و آسيب ها ندارند ، هميشه در معرض خطرند. برخي افراد هم در خانواده هستند که توانايي عقلي دارند و از خوب و بد، درک درستي دارند، امّا به دلائلي چون پيري و ناتواني هاي جسمي و معلوليت ها، به درستي نمي توانند از خود مراقبت کنند. مراقبت و محافظت ازاين گونه افراد نيز بر عهده ي خانواده نهاده شده است. اين امر در گذشته- که هنوز سازمان هاي رسمي اي چون بهزيستي و خانه ي سالمندان به وجود نيامده بود – از کارکردهاي برجسته ي نهاد خانواده بوده است.
3. جامعه پذير کردن فرزندان: جامعه پذيري ، فرايندي است که انسان ها از طريق آن شيوه هاي زندگي جامعه شان را ياد مي گيرند، شخصيتي کسب مي کنند و آمادگي عملکرد به عنوان عضو يک جامعه را پيدا مي کنند. در سراسر تاريخ، خانواده، همواره عاملي اصلي جامعه پذير کردن فرزندان بوده است. پس از تولد کودک، خانواده براي يک دوره زماني طولاني، تنها گروهي است که با کودک تماس گسترده اي دارد. از اين رو، خانواده نقش برجسته اي در شکل گيري رويکردها، ارزش ها و باورداشت هاي کودک بر عهده دارد و بر نوع روابطي که او با عوامل و نهادهاي ديگر اجتماعي برقرار مي کند، تأثير مي گذارد.
4. تثبيت جايگاه و منزلت اجتماعي فرد: هر جامعه اي، نظامي از قواعد تباري را براي تعيين جايگاه و منزلت اجتماعي متناسب کودکان به کار مي بندد و از اين طريق، خويشاوندان و خانواده ي فرد را مشخص مي سازد. سه نوع قاعده ي تنظيم تبار در جوامع بشري وجود دارد که عبارت اند از: 1- پدرتباري (که بر حسب آن کودک با يک گروه نسبي مذکّر پيوند مي يابد) 2. مادرتباري (که بر اساس آن، کودک با يک گروه نسبي مؤنث، رابطه ي نسبي پيدا مي کند. 3. دوسوتباري (که بنابر آن، يک کودک، هم با يک گروه نسبي مذکر و هم يک گروه نسبي مؤنّث، پيوند نسبي پيدا مي کند). (8)
5. امنيت اقتصادي: در بسياري از جوامع سنّتي (مبتني بر کشاورزي)، خانواده از نظر اقتصادي، هم يک واحد توليدي است و هم مصرفي. خانواده در اين نوع جوامع، مسئول برآوردن نيازهاي اقتصادي اعضايش است. خانواده در جوامع سنّتي به عنوان يک واحد يکپارچه، به صورت دسته جمعي، کالاها و خدمات مورد نياز اعضايش را توليد مي کند و براي کساني که توانايي کارکرد ندارند، وسائل ضروري زندگي را فراهم مي سازد.

دگرگوني در کارکردهاي خانواده

واحد خانواده در جوامع صنعتي، تنها مصرف کننده ي کالاهها و خدمات است. در اين گونه جوامع، خانواده، بسياري از کارکردهايش را به نهادهاي اجتماعي ديگر، واگذار کرده است. در جامعه ي صنعتي، به خاطر تخصصي شدن کار، هر شخص، کارکرد اقتصادي ويژه اي دارد (ديگر خبري از کار و توليد واحد در خانواده نيست). کارکرد اجتماعي کردن کودکان پس از سن شش سالگي نيز ازخانواده گرفته شده، به مدرسه واگذار مي شود. بسياري ازکارکردهاي اقتصادي نيز از خانواده گرفته شده اند. بدين گونه که حکومت از طريق برنامه هاي رفاهي، تأمين اجتماعي، تأمين مسکن و خدمات بهداشتي و ... بيشتر مسئوليت هاي تأمين آسايش و رفاه ناتوانان و سالمندان را به عهده گرفته است. کارکرد حفاظتي نيز از خانواده گرفته شد، به دولت واگذار شده است. آموزش هاي مذهبي نيز- که روزي در دست خانواده بود – امروزه بر عهده ي مؤسسات مذهبي (چون حوزه هاي علميه و کانون هاي مساجد و هيئت هاي مذهبي و ...) گذاشته شده است. امّا با همه اينها، خانواده (اين نهاد پايدار و کهن انساني) هنوز که هنوز است، کارکردهاي مهمي چون: حمايت هاي عاطفي و احساسي دارد که هيچ نهاد اجتماعي ديگري توان برآوردن آنها را ندارد.
هنوز هيچ سازمان رسمي اي پيدا نشده است که نيازهاي عاطفي و احساسي انسان را برآورده سازد و اين جز ازنهاد خانواده بر نمي آيد. اسلام نيز يکي از اهداف تشکيل خانواده را آرامش رواني وسکون روحي انسان ها بيان مي کند.«از نشانه هاي خدا اين است که ازجنس خودتان همسراني را آفريد تا در کنار آنها به آسايش برسيد» (9) و شايد همين کارکرد مهم است که نهاد خانواده را در مقابل امواج سهمگين صنعتي شدن و تجدّد خواهي و نوگرايي، همچنان محکم وپابرجا نگاه داشته است.

دگرگوني در ساختار خانواده

سه عامل مهم، دگرگوني در شکل و ساختار خانواده در جوامع نوين صنعتي را سبب شده است.
الف- کوچک شدن حجم خانواده: که به چند عامل بستگي دارد.
1. دگرگوني در نقش فرزندان است که خود، پيامد گذر از يک جامعه ي سنتي به يک جامعه ي صنعتي است. در جامعه ي سنتي، داشتن فرزند براي کار درمزرعه، نيازي ضروري بود؛ امّا در جامعه ي شهري و صنعتي، فرزندان، بيشتر بار خاطرند تا يار شاطر.
2. بالا رفتن سطح آموزش. جامعه شناسان کشف کرده اند که زوج هايي که تحصيلات بالايي دارند، در مقايسه با زوج هايي که تحصيلات کمتري دارند، کمتر به فرزند آوري گرايش دارند.
3. دسترسي آسان به وسائل ضدبارداري، به افراد، اين امکان را داده است که بر تعداد فرزندان خود، کنترل داشته باشند.
ب- تغيير نگرش به طلاق: اين که طلاق براي پايان دادن به زندگي زناشويي به صورت روش پذيرفته شده وقابل دفاعي درآمده است، دگرگوني هايي در ساختار خانواده به وجود آورده است.
ج- تغيير درنقش زنان و مردان: دگرگوني در نگاه به نقش زن و مرد (خصوصاً زن) عامل دگرگوني در ساختار خانواده شده است. روز به روز، تعداد زناني که کار مي کنند و در درآمد زندگي سهيم اند و در خانواده، اقتداري به هم مي زنند، روبه افزايش است و استقلال اقتصادي زنان، آستانه ي تحمّل زنان را پايين آورده است. آنان خود را بي نياز از سايه ي مرد مي بينند؛ از اين رو، بيشترين طلاق، در بين اين گونه زنان، به وقوع مي پيوندد. (10)

اسلام و خانواده

اسلام به خانواده، عنايتي ويژه دارد و آن را محبوب ترين بنا، در نزد پروردگار مي داند. (11) خانه و خانواده تا حدي مقدس است که کسي حق ندارد سرزده وارد آن بشود. (12) اسلام، تشکيل خانواده را برابر با احراز نصف دين مي داند. (13). و عبادت فرد داراي خانواده را برتر از عبادت افراد مجرد مي داند (14) . در اسلام، اساس حيات خانوادگي بر مبناي انس و محبت و مدارا و گذشت و تفاهم وهمدلي است. روابط زن وشوهر، بر مبناي ايمان و اخلاق و وظيفه ي آنها در ميان خانواده، حفظ قداست هاست. قرآن کريم، زن و مرد را لباس يکديگر مي داند که هم موجب آراستگي همديگرند و هم مکمّل هم، و رازدار و عيب پوش هم! (15)

پي نوشت ها:

1. درآمدي بر جامعه شناسي، بروس کوتن، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران: نشر توتيا، 1375، ص 127.
2. همان، ص 128.
3. همان، ص 57 و 58.
4. اسلام و جامعه شناسي خانواده، حسين بستان، قم: پژوهشکده ي حوزه و دانشگاه، 1383، ص 57.
5. جامعه شناسي، آنتوني گيدنز، ترجمه: منصور صبوري، تهران: نشر ني، 1376، ص 436.
6. اسلام و جامعه شناسي خانواده، ص 59.
7. همان، ص 61.
8. درآمدي بر جامعه شناسي، ص 132.
9. سوره ي روم، آيه ي 21.
10. درآمدي بر جامعه شناسي، ص 134.
11. ميزان الحکمة، ج 4، ص 271
12. سوره ي نور، آيه ي 27.
13. ميزان الحکمة، ج 4، ص 272.
14. همان، ص 273.
15. سوره ي بقره، آيه ي 187.

منبع:نشريه حديث زندگي

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image