نهضت عاشورا و حوادثي که در آن فاصله زماني رخ داد، تاکنون از زواياي بسياري مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است. يکي از نکات مورد توجه در اين نهضت، تلاشي است که براي حفظ کرامت و حجاب بانوان اهل بيت(ع) صورت گرفته است. آنچه در اين مقاله آمده است نگاهي به همين موضوع داردنهضت حسيني از زواياي مختلف قابل نظر، تأمل و درسآموزي است. اين حادثه شگفت تا کنون بيشتر از زاويه ظلمستيزي، زير بار زور نرفتن، تن به ذلت ندادن بررسي ميشد و ارزش الگويي آن به عنوان مبارزهاي تمامعيار که در آن تمامي مقررات جنگي و تاکتيکهاي نظامي به کار رفته و در طي آن، سپاه امام، با نيروي اندک که بسيار کمتر از 1% نيروي دشمن بوده ساعتها مقاومت کرده و زير بار خفت و خواري نرفته، مطرح شده است.
اکنون در نظر داريم از ديدگاه ديگري به نظاره اين حادثه سرشار از عبرت بنشينيم و جايگاه حجاب و کرامت زن را در اين واقعه بررسي کنيم.
1ـ تدبير امام حسين(ع) در حفظ امنيت اهلبيت و جلوگيري از تعرض دشمنان به آنان
الف: کندن خندق در اطراف خيمه ها براي
جلوگيري از نفوذ دشمن
حضرت دستور داد چادرها و خيمهها را به هم نزديک کنند و در اطراف خيمهها خندقي حفر کنند و در درون آن خاشاک، هيزم و نِي بريزند تا هنگام شروع جنگ، خندقها را مشتعل سازند و دشمن، تنها از يک طرف با آنها بجنگد. به هر حال، مسأله حفر خندق و يا وضع خاشاک در آن وضع بحراني با تعداد نفرات کم، علاوه بر نشان دادن تاکتيکهاي نظامي حضرت اباعبداللّه(ع)، نشانه دقت ايشان در حمايت از اهلبيت خويش است.
مرحوم شيخ مفيد در کتاب ارشاد مينويسد: «وَ اَمَر بِحَطَبٍ وَ قَصَبٍ کان من وراء البيوت ان يترک في خندق کان قد حُفِرَ هناک و ان يُحرَقَ بالنار مخافة ان يأتوهم من ورائهم»(1)
حضرت اباعبداللّه دستور داد هيزمها و نيها را از پشت خيمهها به درون خندقي که حفر شده بود بريزند و آن را به آتش بکشند تا دشمن نتواند از پشت سر بيايد.
آيا خندق، شب عاشورا کنده شد يا قبل از آن؟ آيا به دست لشکريان حضرت کنده شد يا از قبل آماده بوده است؟ از عبارت ارشاد معلوم نميشود. شايد خندق از قبل بوده و مسير سيلاب و امثال آن بوده و حضرت آنجا را براي خيمه زدن انتخاب کرده تا در موقع مناسب از خيمه استفاده کند و ممکن است آن خندق در همان چند روز يا تنها در شب عاشورا حفر شده باشد که در هر دو صورت حاکي از قوت، عزم، اراده و زحمت طاقتفرساي حضرت و اصحابش است.
ب: برپا ساختن خيمه ها به صورت نزديک به هم و تو در تو ساختن طنابهاي آنها و بالاخره هلالي قرار دادن آنها
حضرت از حفظ امنيت خيمهها لحظهاي غافل نشد و علاوه بر دستور آتش زدن هيزمهاي خندق، در شب عاشورا فرمان داد تا خيمهها را به هم نزديک کنند تا دشمن نتواند از لابهلاي خيمهها رد شود.
شيخ مفيد اين حادثه را از قول حضرت سجاد(ع) چنين نقل ميکند: در شب عاشورا نشسته بودم و عمهام زينب به پرستاري من مشغول بود. پدرم و جُوْيَنْ ـ که قبلاً غلام ابوذر بود ـ به کناري رفتند و او شمشير پدرم را اصلاح ميکرد و پدرم اشعار «يا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ
خَليلِ ...» را ميخواند و تکرار ميکرد تا من مراد پدرم را دريافتم [اشعار از بيوفايي دنيا و کشته شدن افراد خبر ميداد] و دانستم که بلا نازل شده است. عمهام نيز شنيد و به گريه افتاد و از جا پريد. در حال حرکت جامهاش به زمين ميکشيد، به نزد حسين(ع) شتافت و سر به گريه و ندبه گذاشت. حضرت نگاهي به او کرد و فرمود: «اي خواهر، شيطان بردباري تو را نربايد» و چشمهاي پدرم پر از اشک شد ... سپس حضرت بر صورت زينب آب پاشيد و ... آنگاه حضرت از نزد خواهرش به نزد اصحاب رفت و به آنان دستور داد تا خيمهها را به هم نزديک کنند و طنابها را در يکديگر داخل کنند و خودشان بين چادرها واقع شوند و با دشمن از يک طرف مواجه شوند؛ در حالي که خيمهها پشت سرشان و جانب چپ و راستشان واقع شود و آنان را احاطه کرده باشد مگر از طرفي که دشمن به سوي آنان ميآيد.(2)
روشن است که تاکتيک نظامي، بسيار دقيق بوده است؛ زيرا علاوه بر خندق که مانع از تجاوز دشمن به خيمهها ميشده، طنابهاي چادرها تو در تو واقع ميشده تا دشمن نتواند از بين آنها عبور کند و محدوده ميدان را نيمهلالي قرار دادهاند و خودشان نيز در دهانه آن نيمهلال واقع شدهاند و علاوه بر مواجه شدن با دشمن از يک سو از سوي خيمهها از هر گونه گزند و تجاوز در امان ميمانده است.
ج: سخنان حضرت(ع) در قتلگاه
پس از شهيد شدن اصحاب و اقوام، همگان به سوي حضرت اباعبداللّه(ع) حملهور شدند. هر کس جلو ميآمد از حضرت شکست ميخورد تا اينکه عمرسعد فرياد زد: اين مرد فرزند عليّ است: «هذا ابن قتال العرب» «اين فرزند شجاعترين مرد عرب است». و دستور داد تا از هر طرف به حضرت حمله کردند و بين او و خيمهها فاصله انداختند.
در اين هنگام امام حسين(ع) فرياد کشيد و فرمود:
«و يحکم يا شيعة آل ابيسفيان! ان لم يکن لکم دين و کنتم لاتخافون المعاد، فکونوا احرارا في دنياکم و ارجعوا الي احسابکم اذ کنتم اعرابا. فناداه شمر فقال: ما تقول يا ابنفاطمة؟ قال: اقول: انا الذي اقاتلکم و تقاتلوني، و النساء ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتکم عن التعرض لحرمي ما دمت حيا»(3)
«واي بر شما اي پيروان آل ابيسفيان! اگر دين نداريد و از معاد هراسي نداريد، در دنيايتان آزادمرد باشيد و به حسب و شرافت خود نگاه کنيد، چون شما عرب هستيد. شمر ندا برآورد که چه ميگويي فرزند فاطمه؟ حضرت فرمود: ميگويم من با شما ميجنگم و شما با من، زنان گناهي ندارند. تا من زندهام طغيانگران خود را از حرم و اهلبيت من بازداريد.»
بله حضرت با اينکه ميداند تا لحظهاي ديگر هيچ مدافعي براي اهلبيتش نيست و تنها مدافع آنان نيز تا لحظات ديگر از پا درميآيد، ولي باز حاضر نيست ببيند اهلبيتش مورد هجوم دشمن واقع شوند و شرافت عربي آنان را گوشزد ميکند تا شايد بدين وسيله آنان را از تعرض به زنان بازدارد. آيا اين عمل حضرت درس حميّت، غيرت و دفاع از تمام خانواده براي تمام مردان جهان نيست؟ آيا دوستداران حضرت نبايد براي حفظ خانواده از تعدّي ديگران تلاش کنند؟
د: شايعه حمله به خيمهها و تشنه برگشتن حضرت اباعبداللّه(ع) از فرات
در کتاب مناقب آل ابيطالب، داستاني نقل شده که مضمون آن چنين است:
حضرت اباعبداللّه(ع) پس از تنهايي و کشته شدن اصحاب و ياران، براي رفع تشنگي و تجديد قوا براي جنگيدن، به سوي فرات رفت. صف دشمن را شکافت و خود را به آب رساند. همين که با اسب در شريعه قرار گرفت و دست به سوي آب دراز کرد، يکي از لشکريان عمرسعد فرياد زد:
«يا اباعبداللّه! تتلذّذ بشرب الماء و قد هتکت حرمک؟! فنفض الماء من يده و حمل علي القوم فکشفهم فاذا الخيمة سالمة.»(4)
«اي حسين، آيا از نوشيدن آب بهرهمند شده و لذت ميبري در حالي که اهلبيت تو مورد تعرض واقع شدهاند؟! حضرت آب را از دست ريخت و بر قوم حمله کرد، صف آنان را دريد و خود را به خيمه رسانيد، ديد خيمهها سالم است و مورد هجوم واقع نشده است.»
درست است که حضرت ميتوانست يک لحظه درنگ کند و آب بياشامد و سپس به سراغ خيمهها رود، ولي اين عمل (ريختن آب و برگشتن با سرعت) نشانگر اوج اهتمام حضرت به حفظ حريم خويش از تعرض بيگانگان است به طوري که آشاميدن آبي که با رنج فراوان خود را به آن رسانيده، در نظرش کماهميت جلوه ميکند و مهمتر اينکه دشمن نيز از اين روحيه امام آگاه است و از آن سوءاستفاده ميکند و به دروغ شايع ميکند به خيمهها حمله شده است و اين مسأله آنقدر درنظر حضرت مهم است که شايعه آن نيز حضرت را از آشاميدن آب منصرف ميکند و به سوي خيمهها ميکشاند.
2ـ نقش اهل حرم (زنان، دختران و ...) در حفظ حجاب خويش در کربلا و کوفه
اهل حرم يعني مجموعه زناني که همراه امام حسين(ع) در کربلا شرکت داشتند. اصرار زيادي بر حفظ حجاب خويش در برابر نامحرمان ميورزيدند و در آن هواي گرم و سوزان، و آن تشنگي و گرسنگي طاقتفرسا، هيچ گاه از پوشش و حجاب غافل نميشدند که گوشهاي از تلاش آن پاسداران حجاب به عنوان نمونه ذکر ميشود.
الف: فاطمه صغرا و مسأله حجاب
علامه مجلسي در بحارالانوار، حادثهاي را از زبان فاطمه صغرا دختر امام حسين(ع) به اين مضمون نقل ميکند:
«جلوي خيمه ايستاده بودم و بر بدن پدر و اصحابش که قطعه قطعه شده بودند و مانند گوشتهاي قرباني بر زمين ريخته بودند و اسبها بر بدنهاي آنان ميتاختند، نظر ميکردم و فکر ميکردم که بنياميه بعد از کشته شدن پدرم با ما چگونه رفتار ميکنند؟ آيا ما را ميکشند؟ اسير ميکنند؟ ... ناگهان مردي را ديدم بر اسبي سوار است و با ته نيزه، زنان را ميراند و آنان به يکديگر پناه ميبرند، و چادرها، مقنعهها و ... آنها گرفته شده است و فرياد وا محمداه، وا علياه، وا جداه، وا ابتاه و ... بلند است. قلبم فرو ريخت و بدنم به لرزه افتاد. از ترس او شروع کردم به اين طرف و آن طرف به دنبال عمهام امکلثوم دويدن. در همين حال ناگهان ديدم که آن سوار به طرف من آمد. با سرعت تمام پا به فرار گذاشتم. فکر ميکردم از دست او نجات مييابم.. ديدم به طرف من ميآيد. از خود بيخود شدم. ناگهان ته نيزه او به کتفم خورد. با صورت به زمين خوردم. مقنعهام را کشيد، پرّه گوشم را پاره کرد و گوشوارههايم را برد و خون بر گونههايم جاري شد و آفتاب بر سرم ميتابيد. او به طرف خيمهها برگشت و من بيهوش شدم. ناگهان عمهام را ديدم که در کنار من قرار گرفته و گريه ميکند و ميگويد: بلند شو برويم ببينيم بر سر خواهران و برادر بيمارت چه آمده است! بلند شدم و گفتم: «يا عمتاه! هل من خرقة استربها رأسي عن اعين النظّار؟ فقالت: يا بنتاه و عمتکِ مثلکِ، فرأيتُ رأسها مکشوفة و متنها قد اسود من الضرب».(5)
«اي عمه! آيا پارچهاي هست که سرم را از ديد تماشاچيان با آن بپوشانم؟ فرمود: عزيزم عمه تو نيز همانند توست. نگاه کردم ديدم سرش برهنه است و دستش از کتک سياه شده است. وقتي به خيمه برگشتيم ديدم خيمه و آنچه در آن بوده غارت شده و برادرم علي بنالحسين با صورت روي زمين افتاده و از شدت گرسنگي، تشنگي و مرض، طاقت نشستن ندارد. با مشاهده حال او، ما بر او ميگريستيم و او بر حال ما ميگريست.
آري، فاطمه صغرا که تا آن لحظه گرسنه و تشنه بود و پس از شهادت امام حسين(ع) کسي به او و ديگر بازماندگان، آب و غذا نداد بلکه خيمههاي آنان را آتش زدند و آنان با حالت تشنگي فرار مينمودند، برخي نيز زخمي شده بودند ولي با اين حال فاطمه صغرا(س) با عمهاش شکوه از تشنگي و گرسنگي نکرد بلکه در اولين لحظه که به هوش آمد درخواست پارچهاي براي پوشش خود نمود.
ب: اهل بيت و درخواست بازگشت
حجابها و پوششها
مرحوم مفيد از حميد بنمسلم نقل ميکند که گفت: «به خدا سوگند مکرر ميديدم زني از زنان يا دختران يا اهل بيت امام حسين(ع) را که چادرش از پشت سر گرفته ميشد و کشيده ميشد تا بالاخره زن مغلوب ميشد و چادر يا لباسش به غارت ميرفت؛ تا سرانجام به علي بنالحسين که بسيار مريض بود و در ميان رختخواب خفته بود رسيديم ... و عمر بنسعد آمد. زنان در مقابل او فرياد کشيدند و گريه کردند. لذا او به يارانش گفت: هيچ کدام حق نداريد بر خانههاي اين زنان وارد شويد و متعرّض اين جوان مريض ـ علي بنالحسين ـ نشويد.
«زنان از او درخواست کردند که لباسهاي غارت شده آنان برگشت داده شود تا خودشان را بپوشانند. و عمرسعد دستور داد که هر کس از وسايل اينان چيزي برده برگرداند. ولي به خدا سوگند هيچ کس چيزي برنگرداند.»(6)
باز روشن است که زنان اهل بيت تقاضاي آب، نان و هيچ چيز مادي ندارند و تنها حجابهاي خود را ميخواهند تا خود را بپوشانند و عمر سعد دستوري ميدهد ولي يا دستور جدي نبوده و يا آنان دستور را جدّي تلقي نميکنند و به هر حال حجاب اهل بيت به آنان برگردانده نميشود و آنان را مانند اسراي کافر، بدون حجاب وارد کوفه ميکنند که داستان ورود اسرا به کوفه را از زبان مسلم جصاص (گچکار) پي ميگيريم:
ج: ورود اسرا به کوفه و نخوردن نان و خرماهاي صدقه
مسلم جصاص ميگويد: به تعمير فرمانداري کوفه اشتغال داشتم که ناگهان صداي فريادهاي فراواني از اطراف کوفه به گوشم رسيد. از مستخدمي که به خدمت مشغول بود پرسيدم: چه خبر است و اين صداها و فريادها براي چيست؟!
گفت: همين الآن سر طغيانگري را که بر يزيد خروج کرده است وارد کوفه کردهاند. گفتم آن خروجکننده اسمش چيست؟ گفت: حسين بنعلي!!
هنگامي که مستخدم بيرون رفت، بر سر و صورتزنان، دستهايم را شستم و از درب پشت فرمانداري خارج شدم و خود را به کُناس ـ دروازه ورودي کوفه ـ رساندم.
در آن حال که آنجا ايستاده بودم و مردم در انتظار آمدن اسرا بودند، چهل شتر که زنان اهل بيت و اولاد فاطمه بر آنها سوار بودند وارد شدند ... و اهل کوفه شروع کردند به کودکاني که بر محملها سوار بودند تکههايي از نان، خرما و گردو بدهند. امکلثوم فرياد زد: «يا اهل الکوفة! ان الصدقة علينا حرام» اي اهل کوفه صدقه بر ما حرام است.
و شروع کرد نان و خرماها را از دست و دهان اطفال برگيرد و به زمين بيندازد.»(7)
اگر اين حادثه و گرسنگي بچهها و خوردن نان و خرما و عمل حضرت امکلثوم را کنار عمل ديگري که باز در کوفه اتفاق افتاد و اسرا چادر و مقنعههاي اعطايي را قبول کردند بگذاريم، شايد حقيقت بيشتر روشن شود، داستان از اين قرار است:
د: اسراي اهل بيت و قبول کردن چادرها و مقنعههاي اعطايي
سيد بنطاووس نقل ميکند که عمر بنسعد اسراي اهل بيت را به کوفه برد. هنگامي که نزديک کوفه رسيدند، اهل کوفه براي تماشاي اسرا اجتماع کردند. يکي از زنان کوفي که بر سطحي ايستاده و بر آنان مشرف بود، پرسيد: «مِنْ أيِّ الأساري اَنْتُنَّ؟» شماها از کدامين اسرا هستيد؟
جواب دادند: «نحن اساري آل محمد» ما اسراي آل محمد هستيم.
زن از سطح پايين آمد و هر چه چادر، مقنعه، روسري و پارچهاي که داشت جمع کرد و به آنان داد و آنان خود را پوشانيدند.»(8)
سؤال مهم و قابل تأملي که در اينجا مطرح ميشود اين است که چرا اهل بيت با آنکه گرسنه بودند نان و خرما را قبول نکردند و حتي از دهان اطفالي که تکليف هم ندارند، آنها را بيرون کشيدند و بر زمين انداختند ولي چادر و مقنعهها را قبول کردند؟ آيا نميخواهند بفهمانند که حجاب اهميتش بسيار زياد است و حتي ميتوان عطيّهها، بخششها و يا حتي صدقههاي ديگران را قبول کرد و با آن خود را از ديد نامحرم حفظ کرد؟!
آيا اينها زنان ما را به رعايت حجاب در هر حال و هر موقعيت و با هر وسيله دعوت نميکند؟!
پرواضح است که حجاب نشانه کرامت و ارجمندي زن مسلمان است و زنان عاشورايي و زينبگونه که پيامبران حريت و آزادگي و آيات عصمت و عفت بوده و هستند حفظ کرامت و شخصيت خود را بر همه چيز مقدم ميدارند.
3ـ تلاش اهل بيت در دور داشتن خود از ديد بيگانگاندرشام
پس از چند روزي که اسرا در کوفه ماندند، آنان را به سوي شام روانه کردند. در هنگام حمل و نقل اسرا از مکاني به مکان ديگر، آنان را همانند اسراي کفار و گاه بدون پاسداشت حرمت آنان از نظر امکان حفظ کامل حجاب، انتقال ميدادند و اين کار، اعتراض اهل بيت(ع) و حضرت سجاد(ع) را برميانگيخته و آنان براي حفظ حجاب از هيچ کوششي فرو گذار نميکردند و حتي اگر لازم بود به خواهش و تمنّا نيز متوسل ميشدهاند، در حالي که هيچ سراغ نداريم که امام حسين(ع) يا اهل بيت(ع) براي امور مادي به دشمن متوسل شده يا التماس کرده باشند و حتي يک مورد هم پيدا نميشود که مثلاً امام حسين(ع) از دشمن طلب آب کرده باشد و باز هيچ موردي نمييابيد که اهلبيت(ع) پس از اسارت از دشمن تقاضاي نان، آب و ساير امور مادي را داشته باشند ولي دقت در حوادث شام، اصرار اهلبيت بر حفظ پوشش و حجاب و دور نگه داشتن خود را از انظار تماشاچيان روشن ميکند و باز بر اهميت حجاب دلالت ميکند. قبلاً تقاضاي زنان از عمرسعد در صحراي کربلا ذکر شد که بنا به نقل شيخ مفيد:
«و سألته النسوة ليسترجع ما اخذ منهن ليسترنّ به»
«زنان از او خواستند تا آنچه از آنان گرفته شده بازگردانده شود تا خود را با آن بپوشانند»(9)
اما چون آن خواسته اثري نداشت و دستور عمرسعد کارساز نشد و کسي چادرها و مقنعهها را بازنگرداند اين بار تقاضاي خود را بهگونهاي ديگر و به فردي ديگر ابراز کردند. اکنون حادثه
ورود اسرا به شام را پي ميگيريم.
الف: تقاضاي دور نگه داشتن سرها ازکجاوهها
سيد بنطاووس نقل ميکند که «چون اسرا به دمشق نزديک شدند، امکلثوم به شمر نزديک شد و گفت: از تو درخواستي دارم. شمر گفت: درخواستت چيست؟ گفت: هنگامي که خواستي ما را به شهر وارد کني از دروازهاي که تماشاچيان آن کمتر باشند وارد کن و به مأموران پيشنهاد کن سرها را از بين کجاوهها بيرون ببرند و از ما دور کنند، زيرا ما از بس در چنين حالتي و چنين وضعي مورد ديد واقع شديم خوار و ذليل شديم. ولي شمر از بس ظالم و ياغي بود، دستور داد سرها را بر نيزهها در بين کجاوهها قرار دهند و آنان را با آن حال از بين تماشاچيان عبور داد.»(10)
از اين حوادث، علاوه بر مظلوميت اهل بيت(ع) و اصرار آنان بر پاکدامني و دوري از نگاه ناظران، پليدي، خباثت و کفر و کينه بيش از حد مخالفان آنان نيز روشن ميشود و معلوم ميشود که آنان به کشتن امام و غارت اموالش اکتفا نکردند و با شکستن حريم و آسيب رساندن به حيثيت خاندان وحي اندوه اسيران را بيشتر کردند. آنان در صدد محو آثار اسلام بودند و با اين هدف تلاش ميکردند حجاب و پوشش شرعي را که يکي از رهآوردهاي اسلام براي حفظ صيانت شخصيت زن مسلمان بود بيارزش و منسوخ نشان دهند. از اينروست که با تقاضاي امکلثوم مخالفت ميکردند.
ب: تقاضاي حضرت سکينه از سهل بنسعد
صاحب مناقب از سهل بنسعد نقل ميکند که: در مسير بيتالمقدس، به شام رسيدم. ديدم مردم شادند و به يکديگر بشارت ميدهند. زنان به دفزني و پايکوبي مشغولند. پيش خود گفتم: اهل شام عيدي ندارند که ما ندانيم. از گروهي که کناري ايستاده بودند از علت اين شادماني سؤال کردم ... گفتند: اين سر حسين است که از عراق به شام هديه شده است. گفتم: عجيب!! سر حسين را ميآورند و مردم چنين شادي ميکنند ... ناگهان اسبسواري را ديدم که بر نيزهاش سري است که بسيار شبيه سر رسولاللّه(ص) است و ناگهان پشت سر او زناني را ديدم که بر شتران بدون جهاز سوارند. به اولين نفر آنان نزديک شدم و عرض کردم: «اي دخترک، تو کيستي؟» گفت من سکينه
دختر حسينم. گفتم: حاجتي داري؟ من سهل بنسعد هستم. جدّ تو را ديدهام و سخنش را شنيدهام. گفت: اي سعد! به کسي که اين سر به دست او است بگو سر را جلوتر ببرد تا مردم مشغول تماشاي آن شوند و چشمشان به اهلبيت رسولاللّه(ص) نيافتد. سهل ميگويد: نزد صاحب سر رفتم و گفتم خواستهاي دارم که اگر برآوري چهارصد دينار به تو خواهم داد. گفت: خواستهات چيست؟ گفتم: اين سر را از کجاوه جلوتر ببر، او انجام داد و من آنچه وعده داده بودم به او دادم.(11)
اگر ملاحظه شود که هر دينار طلا يک مثقال بوده است معلوم ميشود چهارصد دينار بيش از هزار و پانصد گرم طلا خواهد شد و از اينکه کسي اين مقدار طلا ميبخشد تا تنها بعضي از زنان اهلبيت رسولاللّه(ص) کمتر مورد ديد واقع شوند، اهميت حفظ حجاب به خوبي روشن ميشود.
ج: اعتراض به سلب پوشش از اهل بيت
وقتي که اسراي اهلبيت(ع) را وارد شام کردند و آنان را به مجلس يزيد بردند و او با تکبّر به بيان افتخارات و پيروزيهاي خود پرداخت، برخي از اهلبيت(ع) سخناني گفتند. آنگاه حضرت زينب(س) به پا خاست و با بيان آياتي از قرآن، استهزاءگري يزيد را ناشي از تکذيب آيات الهي، و مهلت دادن خداوند به او را براي افزون شدن گناهان او، و سرانجام گرفتار شدنش به عذاب الهي دانست و سپس فرمود:
«اَمِنَ العَدْلِ يا ابنَ الطُلَقاءِ تَخْديرُکَ حَرائِرَکَ وَ إمائَکَ وَ سَوْقُکَ بَناتِ رسولِ اللّه(ص) سَبايا قَدْ هُتِکَتْ سُتُورُهُنَّ وَ اُبْدِيَتْ وُجُوهُهُنَّ تَحدو بِهِنَّ الاعداءُ مِنْ بَلَدٍ اِلي بَلَدٍ»(12)
«آيا اين عدل است ـ اي فرزندان آزاد شده ـ که تو زنان و کنيزکان خود را در پشت پرده و حجاب نگاه داري و دختران رسولاللّه(ص) در حالت اسيري، در حالي که پوششهاي آنان هتک برداشته شده و چهرههاي آنان آشکار ساخته شده، آنان را دشمنان از شهري به شهر ديگر برانند؟!»(13)
نکته مهمي که زينب(س) به آن تصريح ميکند و از آن سخت آزرده است اين است که زنان يزيد پوشيدهاند و او و زنان ديگر پوشش کامل ندارند و به همين جهت نميگويد زنان تو در کاخ و اسيران در کوخند يا زنان تو سير و اسيران گرسنهاند بلکه تنها و تنها بر حجاب اصرار ميکند و اين يکي از مهمترين درسهايي است که بانوان ما از نهضت امام حسين(ع) ميتوانند بياموزند.
منابع
1ـ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص95.
2ـ همان، ص93 و 94 ... ثم خرج الي اصحابه فامرهم ان يقرب بعضهم بيوتهم من بعض، و ان يدخلوا الاطناب بعضها في بعض، و ان يکونوا بين البيوت فيستقبلون القوم من وجه واحد و البيوت من ورائهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم قد حفّت بهم الاّ الوجه الذي يأتيهم منه عدوهم»
3ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1403، ج45، ص51.
4ـ ابو الفرج اصفهاني، مناقب آل ابيطالب، ج4، ص58؛ بحارالانوار، ج45، ص51.
5ـ بحارالانوار، ج45، ص60 و 61.
6ـ الارشاد، ج2، ص112 و 113.
7ـ بحارالانوار، ج45، ص114.
8ـ همان، ص108.
9ـ الارشاد، ج2، ص113.
10ـ بحارالانوار، ج45، ص127.
11ـ همان، ص127 و 128.
12ـ همان، ص134.
13ـ وقتي پيامبر اکرم(ص) مکه را فتح کرد از مشرکاني که قانونا بايد اسير و يا کشته ميشدند و سالياني دراز با پيامبر(ص) مبارزه کرده بودند، پرسيد: در باره من چه فکري ميکنيد؟ گفتند: «اخ کريم و ابن اخ کريم» «برادري بزرگوار و فرزند برادري بزرگوار هستي» و از تو انتظار کرامت و بزرگواري داريم. حضرت فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» برويد شما رها و آزاديد. (بحارالانوار، ج21، ص132)
اکنون حضرت زينب به آن حادثه اشاره ميکند و ميفرمايد شما در عوض آن نعمت آزادي که پيامبر(ص) به شما داد، دختران او را اسير کرده، از شهري به شهري ميرانيد!
منبع: ماهنامه پيام زن
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله