جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
جايگاه حُديث و نرجس خاتون در غيبت صغرا
-(6 Body) 
جايگاه حُديث و نرجس خاتون در غيبت صغرا
Visitor 334
Category: دنياي فن آوري

اشاره:

عملکرد سياسي حُديث و نرجس‌خاتون از فرازهاي مهم در تاريخ پرفروغ مکتب‌الاسلام و به ويژه مذهب تشيّع است. «حُديث» مادر امام عسکري(ع) با زندگي و مبارزة خود در عرصه‌هاي گوناگون اجتماعي، فرهنگي و سياسي و اتخاذ شيوه‌هاي مدبّرانه، توانست از حريم ولايت و امامت دفاع نمايد. امام عسکري(ع) او را وصيّ خود قرار داد و آن بانو داراي مسئوليت نيابت گرديد.
حضرت نرجس‌خاتون نيز ادامه‌دهندة خطّ مشي سياسي و مبارزاتي حديث بود وي پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) و در سخت‌ترين عرصه‌هاي سياسي، در مقابل خلفاي ظلم و جور عباسي ايستاد و از امام زمان(ع) دفع خطر نمود. در اين مقاله ابتدا دربارة نقش اين دو بانوي گرانقدرسخن خواهيم گفت.

حُديث مادر امام حسن عسکري(ع)

حديث (حديثه، حربيه، سليل، سوسن) مادر امام حسن عسکري(ع) از جمله شخصيّت‌هايي بود که نقش اساسي و مهمي در جريانات سياسي روزگار خود داشت و به لقب «جدّه» معروف بود؛ چون جدّة حضرت حجّت(ع) بود، امّا فقط جدّه بودن ايشان سبب شهرت وي نشد، بلکه ايشان مقامي بسيار بزرگ داشت و در نهايت تقوا و ورع زندگي مي‌کرد و بانويي عالم و محدّث بود. امام هادي(ع) دربارة او فرمود: «سليل از بدي‌ها و زشتي‌ها و ناپاکي‌ها و آلودگي‌ها پاک است».
در ادامه، حضور چشم‌گير حديث در جريانات سياسي و اجتماعي دوران وي در دو مقطع مورد بررسي قرار مي‌گيرد:

الف) نقش حُديث در دوران امام هادي(ع)

اين بانوي بزرگوار از زماني که وارد خانة امامت شد (يعني پيش از سال 232 ق. که به نقلي، ميلاد امام حسن عسکري(ع) فرزند اوست) با مشکلات و فشارهاي رواني و سياسي متعددي، که از سوي دستگاه خلافت بر بيت امام وارد مي‌شد، مواجه گرديد که بارزترين آنها را مي‌توان در تبعيد امام هادي(ع) به سامرا مشاهده نمود. يکي ديگر از برخوردهايي که دستگاه خلافت با آن حضرت داشت به دوران متوکل برمي‌گردد. وي با شيعيان بسيار مخالف بود و رسماً از ذريّة حضرت علي(ع) و شيعيان آن حضرت اظهار انزجار و تنفر مي‌کرد و هر کسي را که به او نسبت طرف‌داري و دوستي حضرت علي(ع) و خاندان آن حضرت مي‌دادند نابود و مالش را مصادره مي‌کرد.
متوکل در پي سعايت‌هايي که از امام هادي(ع) در مدينه شد، آن حضرت را از مدينه به سامّرا فرا خواند. در اين سفر، حديث همراه و همدل آن حضرت بود. امام هادي(ع) به همراه حديث و فرزندشان امام حسن عسکري(ع) که کودکي خردسال بود، به همراه يحيي‌بن هرثمه، در سال 234 ق. وارد سامّرا شد و تا پايان عمر خويش (بيش از بيست سال) در اين شهر به سر برد. در طيّ اين دوران، ايشان با مشکلاتي مانند اختناق موجود عصر متوکل، بازداشت‌هاي مکّرر و هتک حرمت مواجه بود؛ چنانکه به دستور متوکل بارها سربازان و مأموران نابهنگام و غافل‌گيرانه به منزل امام(ع) حمله برده و خانه ايشان را مورد بازرسي قرار مي‌دادند. در يکي از اين هجوم‌هاي شبانه، امام(ع) را در اتاقي دربسته يافتند که فرشي جز ريگ نداشت، در حالي که آن حضرت لباس پشمينه بر تن کرده بود و آياتي از قرآن را زمزمه مي‌کرد. حضرت را در همان حال به مجلس متوکل بردند. وي که در حال نوشيدن شراب بود، جامي را که در دست داشت به ايشان تعارف کرد. حضرت فرمود: «مرا معذور و معاف دار، تاکنون گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است». متوکل پذيرفت. پس از آن متوکل از امام(ع) تقاضاي خواندن شعر کرد. حضرت فرمود: «کمتر شعر مي‌خوانم». گفت چاره‌اي نيست. آن حضرت اشعاري را که متضمن بي‌وفايي دنيا و مرگ سلاطين و ذلّت و خواري ايشان پس از مرگ بود انشا فرمود. اين اشعار متوکل و اطرافيانش را سخت تحت تأثير قرار داد. آنگاه خليفه دستور داد بساط شراب را برچينند و امام را به خانه‌اش بازگردانند.
متوکل امام را وا مي‌داشت تا مانند رجال دربارش لباس‌هاي فاخر بپوشد و مانند ديگران در رکاب وي راه برود، در حالي که فتح بن خاقان مانند متوکل سواره راه مي‌رفت. دو سال پس از ورود امام(ع) به سامرا، متوکل دستور داد آرامگاه سرور شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را در کربلا که از مراکز عمدة تجمع و زيارت شيعيان بود و نيز بناهاي اطراف آن را ويران نمايند و زمين پيرامون آن را کشت کنند. وي همچنين دستور داد تا مردم را از زيارت مرقد امام حسين(ع) و ساير ائمه(ع) منع کنند و هر کس را در اين مکان‌ها بيابند دستگير نمايند. در زمان متوکل زندگي سادات علوي که در حجاز بودند، وضعيت رقّت‌باري پيدا کرده بود، چنان‌که بانوان علوي از تن‌پوش مناسب برخوردار نبودند و به وقت نماز کهنه چادري را به نوبت به سر مي‌کردند و نماز مي‌گزاردند. ايشان پيوسته در چنين سختي بودند تا متوکل به هلاکت رسيد.
متوکل در آخرين روزهاي زندگي خود تصميم گرفت امام هادي(ع) را به شهادت برساند. از اين رو، آن حضرت را به دست سعد حاجب سپرد تا نقشة خود را عملي سازد، امّا خود او دو روز بعد شبانه مورد حمله سران ترک قرار گرفت و کشته شد. بدين سان، امام(ع) از خطر وي رهايي يافت. امام هادي(ع) پس از مرگ متوکل عباسي قريب هفت سال از دوران امامت خود را با سه تن از خلفاي عباسي معاصر بود. سرانجام در سوم رجب سال254 در سنّ چهل‌سالگي، در ايام خلافت معتز، به شهادت رسيد. پس از مراسم تشييع، پيکر پاک آن حضرت را طبق وصيّت ايشان در منزل مسکوني‌شان در محله عسکر سامرا به خاک سپردند.
بازداشت‌هاي مکرر و شهادت امام هادي(ع) طبعاً براي حُديث بسيار ناگوار بود و مشکلاتي را به همراه مي‌آورد. امّا اين مشکلات نه تنها او را منفعل ننمود، بلکه با حضوري مؤثر در حوادث و جريانات سياسي اين دوران، بازوي همسر انقلابي خود بود. در واقع، مي‌توان گفت: خطرهايي که بر سر راه زنان و مادران رهبران بزرگ وجود داشت کمتر از مخاطره‌هاي موجود بر سر راه رهبران جامعه نبود و با يک تصوير ذهني از موقعيّت اين‌گونه مردان، مي‌توان به وضعيت زنان آنان نيز پي برد. افزون بر آن، در خانه‌اي که ملجأ و پناه بود و اسرار در آن بيان مي‌گرديد، بايد زنان اين خانه نيز محرم اسرار بودند و به طور پنهاني به فعاليّت‌هاي سياسي خود مي‌پرداختند. به هر حال حُديث علاوه بر نقش تربيتي و پرورش فرزندي همچون امام حسن عسکري(ع) و بر حسب تعليمات امام دهم(ع) بر طبق آموزش و پرورش مکتب نبوت بود، به مبارزه نيز پرداخت و حتي ممکن است به خاطر جنسيتش، که کمتر موجب حساسيت سياسي مي‌شد، در موارد مهم و مخاطره‌آميز از وجود او استفاده شده باشد مانند سپردن امام زمان(ع) به او و رهسپار شدنش به مکه در دوران امام حسن عسکري(ع). اين بانوي ارجمند زماني که در مدينه مي‌ِزيست زنان بزرگ عرب و مشايح علما در محضر او جمع مي‌شدند و از وي کسب فيض مي‌کردند.

ب) نقش سياسي ـ اجتماعي حُديث در دوران امام عسکري(ع) و پس از شهادت آن حضرت

1. نگاهي گذرا به شخصيّت و زندگي امام حسن عسکري(ع):

فرزند گرامي حديث ـ امام حسن عسکري(ع) ـ در مدينه در سال 232ق. ديده به جهان گشود و در سن چهار سالگي به دستور متوکل و همراه پدر و مادر خود به سامرا عزيمت نمود و تا پايان عمر شريفش در اين شهر به سر برد. با شهادت امام هادي(ع) در سال 254 ق. و به نصّ آن حضرت، امام عسکري(ع) به سمت امامت شيعيان اثناعشري منصوب گرديد. اکثريت عظيم شيعيان با توجه به وصيّت و تنصيص امام هادي(ع) که از نظر آنان نشانة صحت امام بعدي بود، آن حضرت را به امامت پذيرفتند. مدّت امامت آن حضرت شش سال بود. امام عسکري(ع) در وضعيتي مسئوليت هدايت وامامت مردم را به عهده گرفت که دستگاه خلافت عباسي و جامعة آن روز به نهايت آشفتگي رسيده و سران ترک بر اوضاع حکومت مسلط شده بودند و کارها از دست خلفا بيرون رفته بود. از خليفة عباسي به جز مقامي تشريفاتي، قدرتي بر جاي نمانده بود. امّا اين شرايط از فشارها عليه امام(ع) و ياران ايشان نکاست بلکه دائم محدوديت‌ها بيشتر مي‌شد و مراقبت و نظارت حکومت عباسي نسبت به امام حسن عسکري(ع) و شيعيان آن حضرت در دوران امامت ايشان (254-260 ق.) همچنان ادامه يافت. آن حضرت مانند پدر خويش ناچار شد در سامّرا اقامت کند. در مدت کوتاه اين اقامت، سه تن از خلفاي عباسي (معتز، مهتدي و معتمد) به خلافت رسيدند و حضرت مجبور بود در روزهاي دوشنبه و پنج‌شنبه در کاخ خليفه حاضر شود.
حکومت عباسي که از نفوذ و موقعيت اجتماعي امام نگران بود، در دوران معتز امام(ع) را بازداشت و زنداني کرد. همچنين معتز تصميم گرفته بود که امام عسکري(ع) را به قتل برساند و به همين منظور به سعيد حاجب دستورداد که امام را به کوفه ببرد و در بين راه به قتل برساند، ولي پس از سه روز ترکان خود او را به هلاکت رساندند.
پس از معتز، مهتدي به حکومت رسيد. مهتدي نسبت به امام حسن عسکري(ع) و ياران حضرت کينه داشت و با ايشان دشمني مي‌ورزيد و در سرکوب و وارد آوردن فشار بر اهل بيت از سيرة پيشينيان خود پيروي مي‌کرد تا آنجا که گفته بود: «به خدا قسم آنان را از روي زمين درو خواهم کرد».
در دوران حکومت او تا شبي که کشته شد، امام(ع) در زندان به سر مي‌برد. وي حتّي تصميم داشت امام(ع) را به قتل برساند. ما پيش از آنکه به تصميم خود جامة عمل بپوشاند، فرماندهان ترک بر او يورش بردند و وي را به قتل رساندند. با کشته شدن مهتدي امام(ع) از زندان آزاد شد.
پس از مهتدي، معتمد در سال 256ق. به وسيلة سران ترک به خلافت رسيد. پنج سال از دوران امامت حضرت عسکري(ع) در دوران حکومت او سپري شد. در طول دوران حکومت وي، امام(ع) در حال تقيّه يا تحت نظر مي‌زيست، زيرا معتمد عباسي محدوديّت‌هاي بسياري بر آن حضرت تحميل و ايشان را توسط جاسوسان خود محاصره کرده بود. به همين دليل، بيشتر پيروان آن حضرت از تماس آزاد با ايشان محروم بودند و فقط تني چند از خواص يارانش مي‌توانستند شخصاً با ايشان ارتباط داشته باشند. زيرا خاندان عباسي و سردمدارن حکومت بر اساس روايات و اخبار متواتر که از طريق پيامبر(ع) و ساير ائمه(ع) توسط شيعه و سني نقل شده بود،مي‌دانستند مهدي موعود(ع) که در هم کوبندة حکومت‌هاي ظالم است از نسل امام عسکري(ع) خواهد بود. به همين سبب، پيوست مراقب زندگي او بودند تا بتوانند به فرزند آن حضرت دسترسي يابند و او را از بين ببرند. از اين رو، امام(ع) تحت کنترل و نظارت شديد مأموران عباسي بود. معتمد عباسي آن حضرت را به زندان انداخت و علي‌بن جرين را مأمور مراقبت از ايشان نمود، علي‌بن جرين در پاسخ معتمد که دربارة امام(ع) از وي سؤالاتي نموده بود، چنين گفت: «روزها روزه‌دار و شب‌ها مشغول نماز است».چندي بعد امام(ع) به حکم معتمد آزاد شد و اجازه يافت به خانه‌اش بازگردد، ولي در خانه نيز او را سخت زير نظر داشتند. در دوران معتمد خطرهاي بسياري خلافت عباسي را تهديد مي‌کرد، از جمله: شورش صاحب الزنج، قيام يعقوب‌بن ليث و مدعيان ديگر.
به رغم مشکلات و اشتغالات گوناگوني که حکومت با آن روبه‌رو بود، محدوديت و مراقبت همچنان بر امام عسکري(ع) اعمال مي‌شد و جاسوسان حکومت آن حضرت را محاصره کرده، زير نظر داشتند. از اين‌رو، امام(ع)‌ مانند پدر بزرگوارشان همان روش مبارزة مخفي را در پيش گرفتند و همواره در خفا و تقيّه به سر مي‌بردند. زيرا امام(ع) براي غيبت فرزندشان زمينه‌سازي مي‌کردند و يکي از ويژگي‌هاي عصر غيبت، تقيّه بود. آن حضرت به نسبت ساير امامان(ع) به شديدترين حالات پنهان‌کاري زندگي مي‌کردند. از اين‌رو، در منزل ايشان به روي عامه شعيه بسته بود و جز خواصّ شيعه، کس ديگري را به حضور نمي‌پذيرفتند. با اين حال، بيشتر اوقات زنداني بودند.
سبب اين همه فشار آن بود که اوّلاً، در آن دوران جمعيّت شيعه رو به افزايش بود و اينکه شيعه به امامت قايل بودند و ائمه شيعه نيز شناخته مي‌شدند. از اين رو، خلفاي عباسي بيش از پيش ائمه را تحت مراقبت قرار داده، با نقشه‌هايي مرموز در محو و نابودي آنان مي‌کوشيدند، ثانياً حکومت عباسي پي برده بود که خواصّ شيعه براي امام يازدهم(ع) به وجود فرزندي معتقدند و طبق رواياتي که از خود امام يازدهم و امام دهم(ع)، از پدر ايشان نقل مي‌کنند، فرزند او را همان مهدي موعود(ع) مي‌شناسند که به موجب اخبار متواتري که از پيامبر(ع) نقل شده او را امام دوازدهم مي‌دانند.
بدين سبب امام يازدهم بيش از ساير ائمه(ع) تحت مراقبت حکومت عباسي درآمده و خليفه وقت تصميم گرفته بود که به هر طريق ممکن به جريان امامت شيعه خاتمه بخشد . از اين رو، آن حضرت را مسموم نمود و به شهادت رساند.

2. حُديث وصيّ امام حسن عسکري(ع):

بنابر گزارش‌هاي تاريخي و روايات، امام حسن عسکري(ع) پيش از شهادت، روزي با مادر خويش، حديث، دربارة وقايع سال 260ق. و شهادت و مسموم شدنش سخن گفت و او را از اخبار و رويدادهاي آن سال آگاه کرد. سپس مهدي موعود(ع) را به او سپرد تا از سامرا خارج کند و براي سفر حج به مکه برود، پس از آن حديث و نواده‌اش تحت حفاظت احمدبن مطّهر، يار صميمي و نزديک امام عسکري(ع) به مکه رفتند.
با توجه به اوضاع سال‌هاي 295-260 ق. بدون شک سفر حجّ اين بانو که به امر امام(ع) صورت گرفت تنها يک سفر عبادي و معنوي نبود، بلکه براي حفظ جان وليّ خدا، حضرت بقيةالله‌الاعظم(ع) از آسيب و خطر دشمنان بود. پس از برگزاري مناسک حج، حديث به مدينه عزيمت کرد و آنجا را محلّ اختفاي امام دوازادهم(ع) قرار داد. وي هر روز از اخبار عراق جويا مي‌شد تا اينکه اطلاع يافت فرزندش امام حسن عسکري(ع) در سامّرا از دنيا رفته است. از اين‌رو از مدينه به سامّرا بازگشت.
همين‌که خبر بيماري امام يازدهم(ع) را به معتمد گزارش دادند، طبيب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و چند نفر از قضات از جمله حسين بن ابي الشوراب (قاضي‌القضا) را به خانة امام روانه نمود و دستور داد پيوسته ملازم وي و مراقب اوضاع داخلي منزل باشند، اين وضع ادامه داشت تا اينکه امام(ع) به شهادت رسيد.(260ق) پس از اين حادثه، خانه امام عسکري(ع) به دستور خليفه معتمد بررسي دقيق شد و همه چيز مهر و موم گرديد. پس از آن تلاش‌هاي پيگيرانه‌اي براي يافتن فرزندي از آن حضرت آغاز شد، حتّي کنيزان حضرت نيز تحت نظر قرار گرفتند.
از موارد مهم و مخاطره‌آميز پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) و سال‌هاي آغازين غيبت، حفاظت از جان حضرت مهدي(ع) بود. امام حسن عسکري(ع) در دوران حيات خود بشارت تولد فرزند مبارک خود مهدي(ع) را از عامه پنهان نگه داشتند و جز چند تن از خواص و ارحام نزديک، کسي را بر آن آگاه نساختند. اينچنين بود که هنگام رحلت آن امام همام، جز همان افراد زبده و منتخب که محرم اين سرّ الهي بودند، کسي از وجود فرزندي براي حضرت عسکري خبر نداشت. امّا بلافاصله پس از شهادت آن حضرت، خواصّ اصحاب ايشان به رياست عثمان‌بن سعيد به جامعة شيعيان اعلام داشتند که امام(ع) فرزندي از خود بر جاي نهاده‌اند که جانشين ايشان و اکنون متصدي مقام رفيع امامت است. به گفتة عثمان‌بن سعيد، دليل اخفاي آن بزرگوار اين بود که در صورت پديدار شدن، به دست عمال حکومت به شهادت مي‌رسيد. به دليل وجود حالت تقيّه در آن سال‌ها اطلاعات تفضيلي مربوط به آن حضرت تا سال‌ها از عامه مردم مخفي نگه داشته مي‌شد تا آنجا که حتّي در مورد تاريخ ولادت مبارک ايشان، اختلاف‌نظر فراوان به وجود آمد. مادر بزرگ ايشان، حضرت حديث به ظاهر اظهار فرمود که ايشان در زمان شهادت بدر، هنوز چشم به جهان نگشوده و در بطن مادر بوده‌اند.
بنابر روايات و نقل‌هاي تاريخي، امام حسن عسکري(ع)‌ تنها حديث را وصيّ خود قرار داد، با آنکه هم فرزند داشت و هم برادرش در قيد حيات بود. شيخ مفيد در کتاب «فصول‌العشر» پس از نقل ماجراي وصي قرار دادن حديث از سوي امام(ع) به ذکر دلايل عقلي و نقلي اين کار مي‌پردازد و از اين حرکت به عنوان يک اقدام سياسي ياد مي‌کند. پس از آنکه حديث از مدينه به سامرا بازگشت، مشاهده نمود که جعفر ـ برادر امام حسن عسکري(ع) ـ به دروغ ادعاي ارث امام حسن عسکري(ع) را مي‌کند. از اين رو به عنوان تنها وصيّ امام حسن عسکري(ع) نزد قاضي وفت و اقامة دعوي نمود در حالي که در اين زمان جعفر ادعاي جانشيني امام عسکري(ع) را مي‌نمود. او يکي از فرزندان امام هادي(ع) بود، ولي روشي برخلاف پدران گرامي‌اش در پيش گرفته بود. گفته شده: مخفي بودن ولادت حضرت مهدي(ع) نيز به اين امر کمک کرد. از اين رو، بعد از شهادت امام حسن عسکري(ع) تمام اموال آن حضرت را تصاحب کرد. وي در اين‌گونه اعمال خويش از سوي معتمد نيز حمايت مي‌شد. با مصادرة اموال حضرت امام حسن عسکري(ع) بازماندگان امام در وضعيتي بسيار اسف‌انگيز قرار گرفتند. تا جايي که در آن شرايط، خانواده امام(ع) نه مسکن مناسبي داشتند و نه خوراک و پوشاک و نه کسي جرئت مي‌کرد دم از آشنايي با آنها بزند، زيرا اگر چنين مي‌کردند دشمن سرسخت دولت قلمداد مي‌شدند.
طبق روايتي وقتي جعفر با بازماندگان امام حسن عسکري(ع) در باب فوت منازعه مي‌کرد، حضرت مهدي(ع) ناگهان در مقابل عموي خود مي‌ايستند و بر وي فرياد مي‌زند: «يا جعفر! مالک تعرض في حقوقي»؛ جعفر! حق نداري متعرض حقوق و اموال من شوي. سپس از نظرها غايب مي‌شود. جعفر که مات و مبهوت شده بود، هر چه در بين مردم به دنبال آن حضرت مي‌گردد اثري از ايشان به دست نمي‌آورد.
ادعاي جعفر در مورد جانشيني امام حسن عسکري(ع) موجب دو دستگي در بيت جليل امام نيز شد. حديث مادر حضرت عسکري(ع) و حکيمه عمة محترمه ايشان. ـ دختر امام جواد(ع) ـ از وجود و امامت فرزند حضرت عسکري(ع) هواداري مي‌نمودند. شيعيان نيز در اين ماجرا دو دسته شدند: يک گروه از جعفر و گروهي ديگر از حديث مادر حضرت امام عسکري(ع) پشتيبابي مي‌کردند. در بحبوحة اين شرايط ادعاي وصايت حديث نزد قاضي اثبات شد و بخشي از اموال آن حضرت به وي داده شد.
لازم به ذکر است که اموال امام، افزون بر خانة آن حضرت شامل موقوفات و صدقات شيعيان نيز بود که بايد صرف امور شيعيان مي‌شد و آن حضرت حديث را لايق اين مسئوليت ديده بود.
از ديگر وظايف و مسئوليّت‌هاي حديث پاسخ‌گويي به شبهات و سؤالات شيعيان بود. چنان‌که اشاره شد، پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) اوضاع شيعيان چنان بحران‌زده بود که به نقل مورّخان و انديشمندان، در زمان هيچ‌يک از ائمه(ع) چنين وضعيّتي پيش نيامده بود.
در اين بحران سياسي و تحيّر و سرگشتگي، حديث مفزع و پناه شيعيان بود، چنان‌که طبق روايتي، احمدبن ابراهيم پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) نزد حکيمه، عمة آن حضرت، رفت و از اعتقاد او دربارة امامت پس از امام حسن عسکري(ع) پرسيد. حکيمه پاسخ گفت که به حجّت‌بن الحسن(ع) اقتدا مي‌کند، وي از محل و شخصيت امام زمان(ع) پرسيد و سپس اظهار داشت، پس از شيعه به چه کسي پناه ببرد؟ حکيمه پاسخ داد: «به جدّه، مادر ابومحمّد»، او گفت: آيا من به کسي اقتدا کنم که يک زن را وصي خود قرار داده است؟ حکيمه با درايت و درک وسيع خود پاسخ داد: «به امام حسين(ع) اقتدا کن که خواهرش زينب را وصيّ خويش قرار داد».اين روايت از موقعيت و مقام والاي حديث حکايت مي‌کند. اينکه يک زن در بحران سياسي و تحيّر و سرگشتگي، پناه شيعيان باشد و رهبر جامعه او را وصيّ خود در امور مهم اقتصادي و ديني خويش قرار دهد، روشن است که از مقام والايي برخوردار بوده و نقش اجتماعي ـ سياسي مهمي بر عهده داشته است. زيرا تا وقتي ظرفيت و توانايي‌هاي افراد آزموده نشود هرگز از سوي اولياي دين، مسئوليت‌ها و منصب‌هاي کليدي به آنان واگذار نخواهد شد. اين مسئوليّت نشانة ظرفيت و توانايي بالاي او بود که از سوي امام عسکري و امام عصر(ع) به عنوان وصي و پناه شيعه معرفي شد و به خوبي از عهدة اين مهم برآمد.
اين بانوي بزرگوار پس از شهادت حضرت عسکري(ع) مدتي در قيد حيات بود، پس از آن در سامرا وفات يافت. هنگامي که مي‌خواستند او را طبق وصيت وي در کنار فرزند و همسرش در سامّرا به خاک بسپارند، جعفر مانع شد و اظهار داشت اين خانه از من است و من نمي‌گذارم. وي حتّي رعايت ادب و احترام حديث را نيز نکرد. در اينجا، امام مهدي(ع) در مقابل عموي خود ظاهر شد و روبه‌رويش ايستاد و به صورت استفهام انکاري فرمود: «ادارک هي؟؛ اين خانه از توست؟» او فوراً از نظر پنهان شد و ديگر جعفر او را نديد. به اين ترتيب، امام زمان(ع) از حق جدّه‌اش دفاع نمود و سپس ازنظرها غايب گرديد.

3. نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع)

مادر گرامي امام زمان(ع) بانويي رومي بود به نام «نرجس». ايشان را ريحانه، سوسن و صيقل نيز مي‌گفتند. دربارة فضيلت و منزلت نرجس، روايات گوناگوني وارد شده است. پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام صادق(ع) او را بهترين کنيزان و سيّدة آنها خوانده‌اند.
حکيمه عمة امام حسن عسکري(ع) که خود از بانوان عالي‌قدر خاندان امامت است، او را بانوي خود و بانوي خانوادة خويش و خود را خدمتگزارش مي‌دانست. آنچه اهميّت دارد اين نکته است که آن بانوي بزرگوار در عظمت و برتري به جايي رسيد که مادر امام زمان(ع‌) شد وي در شرايط سياسي ـ اجتماعي سخت و خطرناکي وارد خانة امامت شد. پدرش «يشوعا»، پسر قيصر روم و مادر او از فرزندان «شمعون‌بن حَمون الصفا» از حواريون حضرت عيسي(ع) بود. حضور نرجس در خانة اهل بيت دست کم از سال 253ق. اثبات شده است، زيرا امام زمان(ع) در سال 255ق. به دنيا آمد و با تطبيق حوادث و رخدادهاي دهة پنجاه و جنگ اعراب و روم، اسارت او به دست مسلمانان در همين سال‌ها بود. طبق نقل شيخ طوسي در کتاب «الغيبه» و شيخ صدوق در «کمال‌الدين» در حملة مسلمانان به سرزمين روميان، نرجس بر اثر خوابي که ديده بود خود را در ميان اسيران مي‌افکند و او را به بغداد مي‌آورند و بشربن سليمان انصاري که از شيعيان مخلص حضرت امام علي‌النقي(ع) و امام حسن عسکري(ع) بود، از طرف امام هادي(ع) مأموريت داشت او را براي آن حضرت خريداري نمايد.
حضرت امام هادي(ع)، نرجس‌خاتون را براي تعليم آداب اسلامي به خواهر خود حکيمه مي‌سپارد. پس از چندي امام هادي(ع) نرجس خاتون را به عقد فرزندش امام حسن عسکري(ع) درمي‌آورد. داستان حمل نرجس‌خاتون به تفصيل در کتاب‌هاي شرح حال ائمه(ع) آمده است و چنان‌که نقل شده آثار حمل بر نرجس‌خاتون جز در ساعات ولادت امام زمان(ع) آشکار نگرديد. بنا برنقل مشهور، امام دوازدهم در نيمة شعبان سال 255 متولد شد. تولد امام عصر(ع) مصادف با فشار فزايندة دستگاه حکومت بر اهل‌بيت(ع) بود پدر و جدّ آن بزرگوار بر اساس رفتار شوم عباسيان مجبور بودند براي حفظ وجود مقدس امام زمان(ع) اغلب فعاليّت‌هاي خويش را به صورت پوشيده و مخفي انجام دهند، مگر در برابر اصحاب خويش که احياناً مطالبي را به طور صريح به آنها مي‌گفتند. علي‌رغم کنترل و نظارت شديد و مراقبت ويژه‌اي که از سوي مأموران نسبت به زندگي ايشان صورت مي‌گرفت، موفق شدند فعاليّت‌ها، دريافت‌ها و پرداخت‌هاي مالي، تبليغاتي و تعاليم خود را آنچنان محرمانه انجام دهند که از قسمت اعظم آزارها و شکنجه‌ها هم خود و هم اصحاب گرامي‌شان را حفظ کنند و به مقدار زيادي به مقاصد و اهداف خويش دست يابند و از طرفي موفق به حفظ جان حضرت مهدي(ع) شوند، به خصوص در زمان معتمد عباسي که امام مهدي(ع) از آغاز زندگي خود معاصر حکومت و خلافت او بود. امام عسکري(ع) نيز كه مي‌بايست بر تولد فرزند گرامي‌شان تأکيد مي‌کردند و ايشان را به خواص شيعه نشان مي‌دادند و وجود مهدي(ع) را اعلام مي‌نمودند، خبر ولادت فرزندشان را براي تعداد قليلي از پيروان صديق خود مانند عثمان‌بن سعيد و فرزند او محمّدبن عثمان و ابوهشام داودبن قاسم جعفري، احمدبن اسحاق، حکيمه و خديجه، عمّه‌هاي امام يازدهم بيان کردند.
حضرت در دو نوبت، يکي چند روز بعد از تولد حضرت مهدي(ع) و ديگري چند روز قبل از شهادت خود، اين خبر را اعلام فرمودند و در خلال اين مدت حضرتش را به خواصّ اصحاب به‌طور تک تک نيز نشان دادند: از جمله به عمرو اهوازي، که حضرت را به او نشان دادند و فرمودند: «هذا صاحبکم».
روايتي منسوب به محمّدبن عثمان، سفير دوم امام عصر(ع) بيان مي‌دارد که امام عسکري(ع) چهل نفر از پيروان مورد اعتماد خود را گرد آورده، فرزند خود را به آنان نشان داد. و فرمود: «اين امام شماست بعد از من و خليفة من بر شما، از او اطاعت كنيد و بعد از من هم جدا و متفرّق نشويد كه سرانجام در گرداب عقايد گوناگون هلاك خواهيد شد».سپس براي توجه دادن به آنها مي‌فرمايد: اين تنها فرصتي است که براي ديدار شما از مهدي(ع) پيش آمده است، بعد از اين ديگر او را نخواهيد ديد.
در ماجراهاي بازداشت‌هاي امام حسن عسکري(ع) و فضاي اختناق‌آميز سامّرا در آن زمان و نيز نگراني‌هاي مادرانه در مورد حفظ جان حضرت مهدي(ع) و دوري و فراق از او به خاطر مصلحت بالاتر ـ يعني حفظ جان آن مولود، پس از آنکه به همراه مادر امام حسن عسکري(ع) به مکه فرستاده شد ـ مي‌توان نقش نرجس خاتون را مشاهده نمود. او هنگام شهادت امام حسن عسکري(ع) در سامرا، نزد امام بود. و رفتار آزاردهنده مأموران دستگاه خلافت را مي‌ديد و به يقين اسراري از اهل بيت(ع) را در سينه نگه داشته بود.
حضرت به خانه امام(ع) هجوم آوردند و منزل را بازرسي و سپس مهرو موم کردند. امام(ع) از غفلت آنان استفاده کرد و از منزل خارج شد. آنان نرجس خاتون مادر حضرت مهدي(ع) را دستگير کردند و براي بازجويي نزد مأموران بردند تا دربارة کودک از او سؤال کنند، نرجس براي حفظ جان امام زمان(ع) ادعاي بارداري کرد و بازداشت شد. التبه بنا بر برخي گزارش‌ها، طراح اصلي اين حرکت حديث بود و نرجس با صلاح‌ديد وي آن را اجرا نمود. پس از دستگيري نرجس مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت. در اين دوران که تحت مراقبت عباسيان و در خانة معتمد خليفه عباسي بود، به يقين مشکلات زيادي براي او به وجود آمد و اين محدوديت‌ها براي نرجس ناراحت‌کننده بود. پس از انقضاي اين مدت به علت درگيري‌ها و آشوب‌هايي که در نقاط مختلف خلافت عباسي روي داد (مانند قيام صالح‌ الزنج و حملة يعقوب بن ليث و مرگ ناگهاني عبيدالله بن يحيي بن خاقان) حکومت عباسي تمام نيروي خود را براي رويارويي با اين حرکت‌ها بسيج کرد و ديگر مجال سخت‌گيري در مورد خاندان امام(ع) باقي نماند. از اين‌رو، از ايشان رفع توقيف به عمل آمد.
نرجس پس از رهايي مدتي در خانه حسن بن جعفر کاتب نوبختي به سر برد و مورد توجه شيعيان قرار گرفت و آوازة صلاح، تقوا و مستجاب‌الدعوه بودن او در ميان شيعيان پيچيد. با توجه به کمال عظمت و فضيلت و پاکي وي، خيل عظيم مشتاقان اهل بيت(ع) براي استجابت دعا و رفع گرفتاري و مشکلات خويش به او رجوع مي‌کردند و اين موجب سوء ظن عباسيان گرديد. از اين‌رو، وي را از دسترس جامعه شيعه دور نمودند. اين جريان مصادف با دوران معتمد عباسي بود. وي نيز مانند متوکل مخالف جدي شيعيان بود. از اين‌رو نرجس‌خاتون را از خانه حسن بن جعفر نوبختي بيرون کشيد و در قصر خود محبوس نمود تا اينکه در دوران معتمد عباسي، اين بانوي گرامي و بافضيلت وفات يافت و در کنار مرقد پاک امام حسن عسکري(ع) و امام هادي(ع) در سامرا به خاک سپرده شد.
منبع:فصلنامه بانوان شيعه، ش 16، صص 141ـ164
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image