5راز ارتباطي با زن ها :
راز (1):زن ها عاشق حرف زدن و صحبت کردن هستند، زيرا حرف زدن توليد کننده ي ارتباط است.
راز (2):زن ها با صداي بلند فکر مي کنند و با صداي بلند نيز احساس مي کنند!
راز (3):زن ها همواره با ذکر جزئيات همه چيز را بيان مي کنند.
راز (4):زن ها از صحبت کردن و حرف زدن به عنوان روشي براي تخليه ي تنش هاي خود استفاده مي کنند.
راز (5):زن ها هميشه ناراحتي و نگراني خود را کمتر از آنچه به راستي هست نشان مي دهند.
راز ارتباطي (1):
«زن ها عاشق حرف زدن و صحبت کردن هستند زيرا حرف زدن توليد کننده ي ارتباط است»
زني پس از صرف شام به همراه شوهرش بر روي کاناپه مي نشيند. شوهرش کنترل تلويزيون را بلند مي کند و آماده است تا تلويزيون را روشن کند. زن به شوهرش رو مي کند و مي گويد: «عزيزم، بيا اول يه خورده صحبت کنيم.»
مرد در حالي که سريعاً حالت تدافعي به خود مي گيرد مي گويد: «چرا؟ مگه مشکلي پيش اومده؟»
آيا تبادل فوق براي تان آشنا نيست؟ چنانچه تا به حال با کسي رابطه داشته ايد، مطمئنم که تبادل فوق براي تان آشناست.نظير همين صحنه هر روزه شايد ميليون ها بار در خانه هاي سراسر دنيا ميان زن ها و مردها اتفاق مي افتد. بدين ترتيب که زن ها سعي مي کنند با شوهرانشان صحبت کنند و مردها نيز سعي مي کنند به هر قيمت که شده از آن سرباز بزنند.براي بسياري از مردها کلمات «بيا حرف بزنيم» کلمات وحشتناکي هستند.به محض اين که اين سه کلمه را مي شنوند، آه مي کشند، غرغر مي کنند، دندان هايشان را به هم فشار مي دهند و خود را مهياي نبرد مي کنند.حال چه با «مگه مشکلي پيش اومده» پاسخ گويند و چه با «مگه مجبوريم؟» يا:«اُه، خداي من، اين دفعه چي شده؟» يا:«بذار يه دقيقه آسايش داشته باشم. تمام روز سخت کار کرده ام.» پيامي که به زن ها مخابره مي شود در هرحال يک چيز است: «نمي خواهم با تو صحبت کنم.»
گذشته از اين که چقدر مردها را خوب درک مي کنيم يا اينکه چند بار اين اتفاق برايمان مي افتد، اما با وجود اين مي رنجيم و از اين گونه پاسخ سر درگم و سرخورده مي شويم.چرا؟ زيرا ما زن ها عاشق صحبت کردن هستيم بخصوص با شوهرمان.به علاوه صحبت کردن موجب توليد ارتباط، نزديکي و صميميت مي شود.آيا بايد دلايل ديگري نيز داشته باشيم؟ آيا صرف ميل و نياز به احساس نزديکي و صميميت با مردي که دوستش داريم کافي نيست که بخواهيم با او صحبت کنيم . به همين دليل است که وقتي مي گوييم «بيا صحبت کنيم» و در جواب مي شنويم که: «چرا؟ مگه چي شده؟» يا: «اَه، دوباره شروع شد.» گيج و سردرگم مي شويم.گويي تنها هنگامي مي شود صحبت کرد که مشکل بزرگي وجود داشته باشد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها نياز به دليل خاص به خصوصي براي صحبت کردن با مرد زندگي شان ندارند.
لازم نيست هدف يا مقصود خاصي را از اين خواسته شان دنبال کنند.ما فقط به اين جهت دوست داريم با شما صحبت کنيم که دوست داريم با شما مرتبط باشيم.
مردان عزيز:اين يکي از مهمترين رازهايي است که بايد درباره سبک ارتباطي زن ها بياموزيد.براي زن ها حرف زدن و صحبت کردن روشي است براي عشق ورزيدن، ارتباط برقرار کردن و تبادل انرژي. هدف تنها صرف فرآيند ارتباط برقرارکردن است ونه هيچ هدف يا نتيجه ي خارجي ديگر.يک روز تمثيل جالبي دراين باره شنيدم که هنوز آن را به ياد دارم. اينکه مردها در مواجهه با اين درخواست زن شان که:«بيا صحبت کنيم» همواره به دنبال هدف و مقصود خاصي هستند، به اين مي ماند که هرگاه مردي از همسرش مي خواهد:«بيا عشق بازي کنيم»زن در جواب به او مي گويد: «چرا؟ مي خواهي بچه درست کني؟»
چنانچه زني به اين درخواست شوهرش چنين پاسخ گويد مرد چنين فکر خواهد کرد که همسرش به راستي عجيب و غريب است، اما آيا اين همان عکس العمل مردها نيست؟ گرچه عشق بازي به راستي مي تواند زني را آبستن کند و تولد بچه اي را در پي داشته باشد، اما ما انسان ها معمولاً از سر لذت طلبي يا عشق ورزي به اين کار اقدام مي کنيم بي آنکه هدف و نتيجه ي خاصي را از آن در ذهن خود دنبال کنيم.به طرز مشابهي نيز با اينکه صحبت کردن مي تواند موجب حل و فصل مشکلات شود و تبادل اطلاعات را در بر داشته باشد، اما بيشتر هدف از آن خود فرآيند مرتبط شدن آن هم توسط واژگان و کلمات است و نه هيچ چيز ديگري.
اعتراف مي کنم که گاهي اوقات هنگامي که زن ها مي گويند:«بيا صحبت کنيم» در واقع به دنبال بهانه اي مي گردند تا بمبي کلامي از گلايه ها و شکايت هايشان را بر سر نامزد/همسرشان خالي کنند.در کتاب رازهايي در باره ي مردان که هر زني بايد آن ها را بداند، زن ها را از انجام اين کار بر حذر داشته و پيشنهاد کرده ام که در عوض دورنمايي از آنچه را که مي خواهند درآن باره صحبت کنند از پيش به او ارائه دهند و از او بپرسند که آيا الآن وقت مناسبي براي صحبت کردن هست و اين که آيا نامزد/همسرشان آمادگي صحبت کردن را دارد يا نه.
اما خانم هاي عزيز:چنانچه اين عادت را داريد که بدون اطلاع قبلي به طرزي ناگهاني به نامزد/همسرتان حمله کنيد و بازتاب منفي خود را ناگهان بر سر او بريزيد او درمقابل هرگونه دعوت شما مبني بر مکالمه و گفت و گو از خود مقاومت نشان مي دهد و همواره از اين که آنچه را که مي خواهيد درباره اش صحبت کنيد ناخوشايند و گزنده باشد خواهد ترسيد.
در زير رازي بسيار مهم درباره ي زن ها آورده شده است که هم مردها و هم خود زن ها بايد آن را درک کنند:
زن ها فرآيند مدار هستند وتنها نفس فرآيند براي شان با معنا و لذت بخش است و از آن هيچ هدف، مقصود يا نتيجه ي خاصي را تعقيب نمي کنند.
زن ها فرآيند مدار هستند.صرف فرآيند انجام يک چيز براي ما ارزش دارد. چنانچه به دنبال هدف خاصي نيز باشيم، همواره به خود فرآيند نيز به همان ميزان تمرکز و توجه داريم.به همين دليل است که دو زن مي توانند در کنار هم بنشينند و بگويند: «بيا صحبت کنيم» بي آنکه به دنبال هدف يا مقصود خاصي باشند.يا باز به همين دليل است که يک مادر مي تواند بنشيند و ساعت ها با فرزندش بازي کند، بي آنکه هدف خاصي را تعقيب کند يا به دنبال آن باشد که مطلب خاصي را به او بياموزد.باز به همين دليل است که زن ها مي توانند يک روز تمام را از خودشان مرخصي بگيرند و هيچ کاري انجام ندهند ولي با وجود اين درانتهاي همان روز کاملاً احساس شادابي کنند و پر از انگيزه و انرژي باشند. به همين دليل است که ما زن ها مي دانيم که تنها صرف بودن در کنار عزيزي که دردمند است بسيار تسلي بخش و التيام دهنده است حتي اگر چيز مهمي نيز گفته نشود.يا باز به همين دليل است که نوشتن مطالبي در دفترچه ي يادداشت شخصي مان بسيار براي ما زن ها آرام کننده است و توان بخش، حتي اگر هنوز نيز راه حلي براي مشکلات مان پيدا نکرده باشيم.بنابراين هنگامي که از همسرم مي خواهم تا با هم صحبت کنيم بيشتر وقت ها هيچ هدف خاصي را از گفت و گو دنبال نمي کنم و تنها مقصودم همان فرآيند مکالمه و برقراري ارتباط با او است. گويي مي گويم: «بيا عشق بازي کنيم منتها نه با بدن هايمان بلکه فقط با کلمات.»
در اينجا مي خواهم از فرصت استفاده کنم و به پرسشي پاسخ گويم که مردها هميشه از من مي پرسند:«چرا زن ها اين قدر صحبت مي کنند؟»خب، پاسخ من اين است که احتمالاً مي دانند که يکي از راه هاي ايجاد ارتباط، صميميت و نزديکي با مرد زندگي مان استفاده از کلمات است. کلمات مانند پل هايي هستند که ما را از دنياي شخصي و خصوصي خودمان بيرون برده و به دنياي نامزد/همسرمان وارد مي سازند و برعکس.
کلمات سکوت هاي ما را به هم مي پيوندند تا بتوانيم معشوق خود را از درون بشناسيم و او نيز از رازهاي درون ما آگاه شود.
عقيده دارم که وجود کلمات بدين منظور لازم است که انرژي بدون شکل عشق را بگيرد و آن را در جعبه هايي بسته بندي کند.سپس اين انرژي شکل يافته، احساسات ما را سيراب مي سازد به طوري که بتوانيم مجدداً آنها را به پاي همسرمان بريزيم.هرگونه ابراز عشق و محبت، تشکر و قدرداني و امتنان، هديه اي است زيبا و گرانبها که به معشوق خود ارزاني مي داريم.هربار که چيزي از خودمان ـ حال چه فکري و چه احساسي ـ را با همسرمان سهيم مي شويم، گويي بخشي از وجود خود را به او هديه داده ايم.با اين توصيف مکالمه و گفت و گو شکلي از عشق ورزي است. عشق بازي به گونه اي کلامي. به همين دليل است که زنان آن را گونه اي از پيش نوازش تلقي مي کنند.
چرا مردها مانند زن ها از صحبت کردن لذت نمي برند
اگر زن ها تا بدين حد از صحبت کردن لذت مي برند، پس چرا مردها نمي توانند از آن لذت ببرند.مردها بيشتر در اين زمينه با زن ها مشکل دارند. زيرا اساساً هدف مدار هستند.مردها صرفاً با شرکت در يک فرآيند، احساس ارزشمند بودن نمي کنند، بلکه بايد حتماً به نتيجه يا هدف مشخصي برسند.
مردها هدف مدار و راه حل مدار هستند.آن ها بايد حتماً احساس کنند که شرکت آن ها در يک فرآيند، حال چه مکالمه باشد و چه ارتباط برقرارکردن، وقت گذراني با فردي ديگر يا شرکت در يک فعاليت، هدف و منظور مشخص يا از پيش تعيين شده اي را تأمين خواهد کرد.
در زير برخي از دلايل اين که چرا مردها به همان طريقي که زن ها از صحبت کردن لذت مي برند، از آن لذت نمي برند آورده شده است:
01 مکالمه و گفت و گو بدون يک هدف مشخص يا از پيش تعيين شده مردها را آزار مي دهد،زيرا احساس مفيد بودن و مؤثربودن نمي کنند.
به همين دليل است که مردها بيشتر به هنگام مکالمه و گفت و گو با زن ها چنين جملاتي را بر زبان مي آورند (يا دست کم اين جملات از ذهن شان خطور مي کند):
*آيا اين مکالمه نتيجه اي هم خواهد داشت؟
*آيا نکته اي در اين گفت و گو نهفته است؟
*ميشه لطفاً بري سر اصل مطلب؟
*خب، نتيجه و خلاصه ي کلام اين شد که...
*از اين صحبت ها مي خواهيم به کجا برسيم؟
آيا کلماتي را که به نحوي اشاره به هدف و منظور و رسيدن به نتيجه اي خاص در آنها مستتر است ملاحظه کرديد؟ به همين دليل که مردها هنگامي بهتر با شما ارتباط برقرار مي کنند که از پيش بدانند مي خواهند به چه چيزي برسند.آنها مي خواهند بدانند هدف ومنظور از مکالمه چيست و اين که زن زندگي شان چه خواسته يا چه نيازي از آنها دارد.
مردها به طرزي ناخودآگاه احساس فشار مي کنند که بايد همه چيز را درست انجام دهند و عملکرد و اجراي خوبي داشته باشند. بنابراين هنگامي که هدف از چيزي را ندانند گيج مي شوند و نمي دانند که بايد چه کار بکنند.به همين دليل مردها بيشتر دوست ندارند بدون اينکه از پيش به آنها «خط» داده شود خود را در مکالمه اي درگير کنند.براي يک فکر و ذهن مذکر، پرداختن به يک مذاکره و گفت و گو بدون آگاهي از هدف و منظور آن به معناي بيهوده و بي ثمر بودن است.فکر و ذهني که همواره مي خواهد مفيد و مثمرثمر باشد.
از سوي ديگر زن ها نياز ندارند که هدف و مقصود ويژه اي را دنبال کنند تا از مکالمه لذت ببرند.صرف شرکت در فرآيند گفت و گو با کسي که دوستش دارند نياز عميق آنها به ارتباط برقرارکردن و مرتبط بودن را ارضا مي کند. همان گونه که در راز ارتباطي (2)نيز خواهيم ديد، سبک گفتاري ما زن ها ظاهراً نقطه ي مقابل سبک گفتاري مردها است.بدين معنا که متمرکز و هدف دار نيست! لذا نمي توانيم بفهميم چرا هنگامي که مي خواهيم با نامزد/همسرمان صحبت کنيم او را آزار مي دهيم. در نتيجه بي علاقگي و بي حوصلگي او را به معناي بي علاقگي به ما و فرار از صميميت بينابيني تعبير مي کنيم.
02 مردها دوست ندارند کاري را انجام دهند که در آن احساس تسلط و مهارت لازم نمي کنند.
براي بسياري از مردها دنياي پر رمز و راز درون واحساسات، مانند دنياي افکار و ذهنيات قلمرو شناخته شده و آشنايي نيست.از همان زمان که مردان پسربچه هاي کوچکي هستند به اندازه ي دختر بچه ها به ابراز احساسات و نشان دادن عواطف خود تشويق نمي شوند.يک نتيجه ي اين شرطي شدن ها اين است که بيشتر مردها به اندازه ي زن ها در ارتباط با احساسات و عواطف در خود احساس اعتماد به نفس نمي کنند.ممکن است مردها نتوانند به سرعت زن ها با احساسات شان تماس برقرار کنند.يا اين که احساسات و عواطف شان را در قالب الفاظ و عبارات بيان کنند.
به يدا داشته باشيد مردها دوست دارند احساس توانايي، لياقت و موفق بودن کنند و چنين آموزش ديده اند که هويت خود را با اين ارزش ها تعريف کنند. از اين رو به طرزي طبيعي دوست ندارند به کاري دست بزنند که احساس کاستي، ناتواني، ضعف، بي لياقتي و ناامني به آنها بدهد. پرواضح است که صحبت کردن درباره ي احساسات و مسائل و موضوعات عاطفي قطعاً براي آن ها جزو همين دسته از امور قرار مي گيرد.
آيا مي توانيد درک کنيد چرا هنگامي که زني به نامزد/همسر خود روي مي آورد و با شور و اشتياق تمام به او مي گويد:«عزيزم، بيا درباره ي خودمان و رابطه مان صحبت کنيم.» مرد فوراً خود را پس مي کشد و سرباز مي زند؟ آنچه براي زن جشنواره اي صميمانه از عشق به حساب مي آيد براي او به منزله ي يک جلسه ي سنگين و طولاني از بدنسازي ايروبيک محسوب مي شود!
هرگز فراموش نمي کنم که هر بار که با اولين مرد زندگي ام درباره ي چيزي صحبت مي کرديم، ناراحت و عصباني مي شد. ماه ها تلاش کردم تا بفهمم چرا از صحبت کردن درباره ي هر چيز که به نحوي به «ما» مربوط مي شد، بيزار بود.سرانجام يک شب از شدت عصبانيت منفجر شد و موضوع را «لو»داد:«چون که نمي تونم به پاي تو برسم و پا به پاي تو صحبت کنم!
منظورش را نفهميدم.پرسيدم:«از اين که مي گويي به پاي تو نمي رسم، منظورت چيست؟
«منظورم اين است که نمي توانم با سرعت و به رواني تو صحبت کنم به خوبي تو با احساساتم تماس برقرار کنم و به اندازه ي تو هم تمايل و آمادگي ندارم. گويي يک آماتورهستم که با يک قهرمان دو المپيک مسابقه داده ام.به گرد پاي او هم نمي رسم!»
به ياد دارم احساسات بدي را آن لحظه تجربه کردم اما هنوز به درستي متوجه منظور او نشده بودم.سالها گذشتند تا سرانجام توانستم معناي گفته هاي او را درک کنم.او مردي بسيار باهوش بود اما در قلمرو احساسات و عواطف، احساس اعتماد به نفس چنداني نداشت بنابراين سعي مي کرد تا حد ممکن از صحبت درباره ي اين طور چيزها با من طفره برود.تعجبي نيست از اين که در باره ي رابطه مان صحبت کنيم بيزار باشد.
آيا توانستيد با اين داستان ارتباط برقرار کنيد؟ به همين دليل است که بيشتر مردها صحبت کردن با نامزد/همسرشان را خسته کننده و طاقت فرسا مي دانند.زن ها فکر مي کنند که اين گفته ي مردها بهانه اي بيش نيست اما من مي دانم که اين طورنيست و براستي صحبت در باره ي احساسات براي شما مانند ماراتوني است که دوست نداريد در آن شرکت کنيد و بدويد.
03 مردها فرآيند تفکر را دروني کرده و تنها نتيجه ي نهايي آن را اعلام مي کنند.زن ها با سرخوردگي از من مي پرسند:«چرا نامزدم تفکراتش را با من در ميان نمي گذارد؟ هيچ گاه نمي توانم بگويم چه چيزي در افکارش مي گذرد؟»هنگامي که پاسخ اين سؤال شان را مي دهم خوشحال شان نمي کند: «افکارش را با تو در ميان نمي گذارد، زيرا نمي خواهد و دوست ندارد اين کار را انجام بدهد.» سپس مي پرسند: «چرا نه؟» «زيرا مردها فقط هنگامي دوست دارند خودشان را ابراز کنند که به جواب رسيده باشند و افکار و احساسات شان را به وضوح درک کرده باشند نه پيش از آن، آن ها فرآيند تفکر خود را دروني کرده تا هنگامي که به راه حل يا عقيده اي که از آن مطمئن باشند نرسيده اند، صبر مي کنند.
مردها دوست دارند در سکوت و درخلوت خودشان بر روي مسائل درنگ کرده آن ها را کند وکاو نمايند. براي نمونه چنانچه شما يک مرد هستيد و مشغول مطالعه ي اين مقاله، به احتمال قوي پس از مطالعه ي هرنکته پيش از آن که در آن باره با نامزد/همسرتان يا هرکس ديگري صحبت کنيد (حتي چنانچه کنار شما نيز نشسته باشد.)کمي فکر مي کنيد.ممکن است حداکثر سر خود را به علامت توافق تکان دهيد يا زير لب هوم هوم کنيد.اما چيزي نمي گوييد.اين در حالي است که چنانچه يک زن هستيد احتمالاً به سرعت با نامزد/همسرتان يا هر کس که دردسترس شماست شروع به صحبت کرده ايد. اين بدان دليل است که زن ها با صداي بلند فکر مي کنند.
بيشتر مردها براي صحبت کردن با نامزد/همسرشان احساس آمادگي نمي کنند.زيرا زن مي خواهد همين حالا «الآن» صحبت کند و به شما وقت نمي دهد تا بر روي موضوع درنگ کرده آن را کندوکاو نماييد.البته زن ها اين را نمي دانند که شما مشغول تأمل هستيد يا پيش از آن که بتوانيد درباره چيزي صحبت يا مذاکره کنيد به وقت بيشتري احتياج داريد.بلکه فوراً احساس مي کنيم که نمي خواهيد با ما حرف بزنيد. بعداً در اين باره بيشتر صحبت خواهيم کرد.
راه حل:
مردان عزيز: مي دانيم که ما زن ها بيشتر از شما حرف مي زنيم! اين را نيز مي دانيم که شما نمي توانيد به راحتي درباره ي مسائل احساسي و عاطفي صحبت کنيد. مي دانيم که بيشتر ترجيح مي دهيد فقط ساکت باشيد ولي ما شمارا دوست داريم و نياز داريم که با صحبت کردن با شما ارتباط برقرار کنيم.
01 حتي با اين که مي دانيد در صحبت کردن درباره ي احساسات مهارت کافي نداريد بهتر است همان «دست و پا شکسته» آن را انجام دهيد تا اينکه اصلاً با ما حرف نزنيد.هرچه بيشتر تمرين کنيد مهارت بيشتري کسب مي کنيد. درست مثل هر چيز ديگر.
02 هنگامي که زني شروع به صحبت مي کند، از او بپرسيد درباره ي چه چيزي مي خواهد حرف بزند.با اين کار هدف و منظور از صحبت کردن را زودتر خواهد فهميد و احساس راحتي بيشتري خواهيد کرد.چنانچه پاسخ داد چيزخاصي نيست و فقط مي خواهد صحبت کند حرفش را باور کنيد.در اين اوقات زن ها فقط مي خواهند کمي صميميت توليد کنند.حتي شايد هم فقط مي خواهند احساس نزديکي روحي بيشتري با شما بکنند تا بتوانند آمادگي نزديکي جسماني و جنسي با شما را پيدا کنند.
راز ارتباطي (2):
زن ها با صداي بلند فکرمي کنند و با صداي بلند احساس مي کنند!
«هرگاه همسرم با من صحبت مي کند، همه جا مي رود. مي دانم زن باهوشي است اما خيلي از اوقات پريشان فکر و حواس پرت به نظر مي رسد.»
«نامزدم را بسيار دوست دارم و هميشه سعي مي کنم به نيازهايش پاسخ دهم. اما هر وقت که شروع به صحبت مي کند هي آن را کش مي دهد.در اين اوقات احساس مي کنم که صحبت هايش تمامي ندارد.»
«مدتي است سعي مي کنم وقتي همسرم از چيزي ناراحت است بيشتر از او حمايت کنم.اما راستش را بخواهيد نيمي از اوقات اصلاً نمي دانم درباره چه چيزي صحبت مي کند.گويي يک يک افکاري را که از سرش عبور مي کنند با صداي بلند به من مي گويد.»
بگذاريد در رابطه با يک چيز که مردها را گيج کرده است با خودمان صادق باشيم. چرا ما زن ها گاهي اوقات هنگامي که افکار و احساسات مان را ابراز مي کنيم بسيار گيج، حيران، پريشان افکار، حواس پرت و از هم پاشيده به نظر مي رسيم؟ اما با وجود اين ادعا مي کنيم که خيلي هم خوب مي دانيم در باره ي چه چيزي حرف مي زنيم؟ چرا به نظر مردها پرچانه هستيم و صحبت هاي مان تمامي ندارد.اما باوجود اين هميشه بعد از صحبت کردن احساس بهتري داريم؟ آيا ما زن ها خودمان متوجه هستيم که حرف هايمان را چندين بار تکرار مي کنيم؟ آيا خودمان آگاهي داريم که تنها ظرف پنج دقيقه درباره بيست چيز مختلف صحبت مي کنيم؟
پاسخ تمامي اين سؤالات در راز ارتباطي (2)نهفته است:ما زن ها جريان افکارو احساسات خود را با صداي بلند گزارش مي دهيم.
خانم هاي عزيز:مي دانيد درباره ي چه چيزي حرف مي زنم؟ تصور کنيد شما و همسرتان مشغول خوردن صبحانه هستيد و سپس تصميم مي گيريد او را از برنامه هايي که براي آن روز در نظر گرفته ايد باخبر کنيد:
«عزيزم، مي شه حتماً کت و شلوارهاتو بذاري بيرون روي تخت چونکه مي خوام بدمشون خشکشويي. مي دونم هفته ي ديگه براي مسافرتت بهشون احتياج داري.پس بايد حتماً پيش از ظهر ببرمشون تا بتونم فردا پسشون بگيرم.راستي حالا که دارم مي رم خشکشويي مي تونم فيلم هايي رو که براي آخر هفته کرايه کرده بوديم به ويديوکلوپ پس بدم.چون که نزديک خشکشويي يه.اُه، اما او فيلمي رو که خيلي هم دوست داشتي ببيني هنوز نديده اي. اين طور نيست؟ آره، نديدي.خب، پس حالا که اينجوري شد فيلم ها رو نمي برم. اُه.داشت يادم مي رفت.آيا بهت گفتم که استيو و آرلن ديروز زنگ زدند.گفتند که خونه شون فروش رفته. آيا عالي نيست؟ خوب شد يادم اومد.هنوز يه کارت تشکر براش نفرستادم تا به خاطر گل هايي که براي سالگرد ازدواج مون فرستاده بودن تشکر کنم.راستي دفترچه يادداشت مو کجا گذاشتم؟ ديشب اينجا بود.به هرحال، راستي مي خواستم برم خشکشويي آيا کار ديگه يي هست برايت سر راه انجام بدم؟»
اما آيا اين زن به راستي چه کاري انجام مي دهد جزاين که شوهرش را عصبي کند؟ او يک يک افکاري را که از سرش مي گذرند با صداي بلند تجربه مي کند و اجازه مي دهد که هرفکر به فکر ديگري بيانجامد که آن هم با صداي بلند بيرون مي ريزد.از ديد شوهرش او فقط دارد شلوغ مي کند.اما همان گونه که هر زن ديگري نيز مي داند، اصلاً اين طور نيست.اين زن مشغول کاري است که من آن را «پيچ و تاب خوردن» مي نامم.
عبارت پيچ و تاپ خوردن را پس از مطالعه ي تفاوت هاي فرآيند تفکر در مردان و زنان ابداع کردم. مسير جريان فکري ما زن ها درست به مانند يک پلکان مارپيچ دوراني است.به عقيده ي من نمودار فکري يک زن شباهت بسيار زيادي به زهدان او دارد که اساساً نيز گرد، مدور و حلقوي است. جريان تفکر ما زن ها بدين شکل است که ابتدا آنچه را که درباره اش فکر مي کنيم، ابراز مي کنيم.سپس آن فکر موضوع ديگري را به ياد ما مي آورد.و در پي آن شروع به صحبت درباره ي آن فکر مي کنيم.به زودي مجدداً آنچه را که در ابتدا مي خواستيم درباره اش صحبت کنيم به ياد مي آوريم و به آن سو پيچ مي خوريم و همين طورالي آخر در دوايري مدام فکرمان دوران پيدا کرده و از يک فکر و احساس به فکر و احساس بعدي منتقل مي شود و پيچ و تاب مي خورد.از ديد يک شاهد عيني غير حرفه اي (در اينجا مذکر!)اينطور به نظر مي رسد که موضوع اصلي اي را که درابتدا مي خواستيم درباره اش صحبت کنيم فراموش کرده ايم.زيرا مدام حاشيه مي رويم، اما در واقع اين طور نيست.چنانچه مدتي به گوش دادن ادامه دهيد خواهيد ديد که نهايتاً با يک چرخش دوراني ديگر به همان جايي که از آنجا شروع کرده بوديم باز مي گرديم.به همين دليل است که اين فرآيند را پيچ و تاب خوردن ناميده ام. حتي ممکن است اين فرآيند را در طول يک مکالمه ي واحد چندين بار تکرار کنيم!
چرا ارتباط برقرار کردن آن هم به اين طريق براي زن ها مؤثر واقع مي شود و کارآيي دارد؟ زيرا ما زن ها فرآيند مدار هستيم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
ما زن ها با گوش دادن به صحبت هاي خودمان درمي يابيم که در اندرون مان چه مي گذرد.ما با بيان افکار و احساسات خود با صداي بلند سعي داريم آن ها را بفهميم و درک کنيم.
اين عادت پيچ و تاب خوردن زن ها بيشتر مردها را عصبي مي کند. چرا؟ خب، چنانچه به تمثيلي که در ابتدا به آن اشاره کردم، برگرديم ـ همانگونه که ملاحظه مي کنيد من نيز در بين افکار خود مشغول پيچ و تاب خوردن هستم!ـ خواهيم ديد همان گونه که جريان فکري زن ها به زهدان آن ها شباهت دارد،مسير فکري مردها نيز بي شباهت به اندام جنسي مذکر نيست که اساساً مستقيم بوده همواره به يک نقطه اشاره دارد.مردها همواره در امتداد يک خط مستقيم فکر مي کنند و مي توان گفت که معادله ي تفکر آنان خطي است به همين دليل است که مردها هميشه دوست دارند در پايان به نکته اي برسند.در سمينارهايم همواره به موقع شرح تفاوت هاي فکري مردها و زن ها از تمثيل اندامهاي جنسي مردانه و زنانه استفاده مي کنم زيرا هم سرگرم کننده است و هم به خاطرسپاري و يادآوري اطلاعات ارائه شده را سهل و آسان مي کند.
هرگاه مردها به مارپيچ هاي دوراني افکار زن ها گوش مي کنند، بيشتر فرض را بر اين مي گذارند که زن ها در تفکرات خود نامنظم و سازمان نايافته هستند.پيش خودشان فکر مي کنند:«خب، حداقل ما وقتي که حرف مي زنيم مي گوييم چه مي خواهيم و کاري انجام مي دهيم.هرگز با حاشيه رفتن و از اين شاخه به آن شاخه پريدن وقت ديگران را تلف نمي کنيم.»از ديد يک مرد که ذهن اش هميشه سعي مي کند به نکته و نتيجه اي برسد فکر کردن زن ها پراکنده و بي نظم و ترتيب و حتي اندکي زيادي و افراطي به نظر مي رسد.
چرا هنگامي که زن ها پيچ و تاب مي خورند، از ديد مردها پريشان افکار و از هم پاشيده به نظر مي رسند؟
01 ما هيچ چيز را ويرايش نمي کنيم.
02 از يک موضوع به موضوع ديگري مي پريم و ظاهراً
«منطقي »فکر نمي کنيم.
03 حرفهايمان را بارها، بارها و بارها تکرار مي کنيم.
04 بسيار احساساتي، حساس و زودرنج و تحريک پذير به نظر مي رسيم.
مردان عزيز، آنچه زن ها دوست دارند شما بدانيد اين است که هرگاه پيچ و تاب مي خوريم دچار «پرش افکار»نشده ايم.گيج و سردرگم نيستيم، به بن بست نرسيده ايم و يک کلمه از تمامي آنچه را که گفته ايم هم فراموش نکرده ايم! ما در اين اوقات کاملاً آگاهيم که حرفهايمان را تکرار مي کنيم.اين را نيز مي دانيم که از يک موضوع به موضوع ديگري مي پريم.از اين حقيقت آگاه هستيم که احساسات و عواطف ما پايين و بالا شده و دستخوش تغيير مي گردند. براي خودمان، تمامي اين چيزها کاملاً طبيعي و منطقي به نظر مي رسند، زيرا ما افکار و احساسات خود را با صداي بلند پردازش مي کنيم و هنگامي که اين کار را به پايان مي بريم حالمان به مراتب بهتر شده است.
البته زن هاي ديگر خيلي خوب درک مي کنند.هرگز نمي شنويد در وسط يک مکالمه ي طولاني زني به زن ديگر بگويد:«چقدر مي خواهي به حرف زدن ادامه دهي؟ مقصود و منظورت از اين صحبت ها چيست؟ مي خواهي به کجا برسي؟ چندين بار حرف هايت را تکرار مي کني؟» اين حرف ها براي زن ها حتي خنده دار به نظر مي رسد. هرگز نمي توانيم فکر آن را هم بکنيم که به هنگام گفتگو چنين سؤالاتي را از يکديگر بپرسيم. زيرا پيچ و تاب خوردن را خوب مي شناسيم و با آن آشنا هستيم.آن را خوب درک مي کنيم اين درحالي است که اين عادت زن ها بيشتر براي مردها آزار دهنده و ناخوشايند است و بيشتر پاسخ و واکنش مثبتي در قبال آن از خود نشان نمي دهند.
اشتباه مردها:
01 فرض را بر اين مي گذاريد که ما گيج و سردرگم شده ايم.مردان عزيز: تنها صرف اين دليل که شما منطق افکار زن ها و چگونگي بيان احساساتشان را درک نمي کنيد به اين معنا نيست که ما گيج و حيران هستيم.گرچه در تلاش هايتان به منظور اين که با ما مهربان و مفيد باشيد طوري با ما حرف مي زنيد که گويي يک بچه يا يک بيمار رواني هستيم و در يک آسايشگاه رواني بستري شده ايم.دراين گونه اوقات سعي مي کنيد با صدايي منطقي با قاعده و «روشمند» با ما صحبت کنيد بلکه بتوانيد راه روشنايي را به ما نشان دهيد و ما را از ظلمت جهالت برهانيد.اين کار تنها ما را ناراحت مي کند و مي رنجاند زيرا برخلاف آنچه ممکن است حتي خودمان بگوييم اصلاً نيز گيج و سردرگم نيستيم.بلکه فقط مشغول پردازش افکار و احساسات خود هستيم و به زودي در اين مکالمه يا در مکالمه ي ديگري به وضوح و روشني کامل خواهيم ديد.اما هنگامي که فرآيند دوراني شکل افکار ما را متوقف يا مختل مي کنيد، تنها موجب مي شويد همه چيز کش پيدا کند و طولاني تر شود!
02 حرف ما را قطع مي کنيد زيرا فکر مي کنيد صحبتهايمان پاياني نخواهد داشت.
اعتراف مي کنم که زن ها اين قابليت و توانايي را دارند که مدتها بدون آنکه پاياني براي آن وجود داشته باشد همينطور صحبت کنند وبه پيچ و تاب خوردن خود ادامه بدهند. درست مانند درويشي که درخلسه ذکر مي گويند و مشغول رقص سماع هستند.اما حقيقت آن است که ما از پردازش افکار و احساسات خود با صداي بلند لذت مي بريم. اين کار به ما کمک مي کند تنش خود را تخليه کنيم. اين در حالي است که شما مردان بيشتر به ما فرصت کافي نمي دهيد و عملاً پيش تر از گفتن تمامي هرآنچه مي خواستيم بگوييم، وسط حرفهاي ما مي پريد و صحبت هايمان را قطع مي کنيد. گاهي اوقات حتي اجازه ي اين را هم به ما نمي دهيد که شروع کنيم و کل فرآيند را از همان ابتدا با گفتن جملاتي نظير جملات زير در نطفه خفه مي کنيد: «آيا اين را هم يکي ديگر از آن ماراتون هاي اعتراف هميشگي خواهد بود؟» يا:«وقت ندارم.» البته مي ترسيد چنانچه ما را متوقف نکنيد تا طلوع خورشيد پيش ما گير بيافتيد!ادعا نمي کنم که غير ممکن است اين اتفاق بيافتد. زيرا گاهي اوقات اين صحبتهاي ما واقعاً طولاني مي شوند.اما هنگامي که احساس مي کنيم با بي حوصلگي بي صبرانه منتظر نشسته ايد تا ما به نتيجه اي برسيم تنها ما را عصبي تر و مضطرب تر مي سازيد و موجب مي شويد فرآيند به درازا بکشد و بيش تر از آن که قرار بود، به درازا بکشد.
03 معناي تحت اللفظي آنچه را که مي گوييم برداشت مي کنيد.
ممکن است بپرسيد:«خب، پس بايد چه معنايي را از گفته هاي شما برداشت کنم.» خب، توصيه ام به شما اين است که بگذاريد ما صحبت کنيم و حساب خواسته هايمان را اظهارکنيم بدون اينکه شما خود را مجبور کنيد به هر اشتباه کوچک ما رسيدگي کنيد و در رابطه با هر نکته ي مبهم و مستتر در گفته هاي ما از ما توضيح بخواهيد.براي نمونه ممکن است زني به شوهرش بگويد: «خيلي خسته ام.استرس زيادي دارم. ما هيچوقت تفريح نمي کنيم. احساس مي کنم همه اش مجبورم کار کنم. کار، کار، کار.» شما اين جمله را مي شنويد و پيش خود فکر مي کنيد:«يک دقيقه صبر کن ببينم. همين يک هفته پيش بود که به سينما رفتيم.او زياد دقيق صحبت نمي کند. زيادي دارد غلو مي کند.» سپس به او مي گوييد: «عزيزم، حقيقت ندارد ما خيلي زياد هم تفريح داريم. همين هفته ي پيش به سينما رفتيم.»
اتفاقي که در اينجا مي افتد اين است که شما به ميزان صحت و دقت گفته هاي او فکر مي کنيد بدون اينکه پيامي را که در پشت گفته هاي او نهفته است دريافت کنيد.پيامي که او در تمام مدت سعي داشته است با کلمات و جملات خود به شما منتقل کند.نتيجه اين مي شود که هميشه دست آخر ما احساس مي کنيم که شما به ما اهميتي نمي دهيد، بي احساس هستيد، و اينکه اصلاً نمي شود با شما صحبت کرد.
04 مأيوس، سرخورده و دلسرد مي شويد زيرا به نتيجه ي مشخص و واضحي نمي رسيد.
از آنجا که مردها هدف مدار و راه حل مدار هستند. از اين رو براي شان بسيار مأيوس کننده و دلسرد کننده است که مدتي طولاني را پاي صحبت کسي بنشيند بي آنکه طرف شان نيز به نتيجه ي مشخص و واضحي برسد. در اين اوقات احساس نمي کنند کار مفيدي انجام داده اند. حتي شايد همسرشان هنوز هم ناراحت به نظر برسد. اما شايد او مشغول تکرار همان چيزي باشد که در ابتداي صحبت هايش هم گفته بود. اجازه ندهيد اين چيز شما را گمراه کند. حتي هنگامي که به نظرتان نمي رسد که گفت و گو پيشرفت خاصي داشته و به جايي رسيده باشد باورکنيد که رسيده است.
صرف اين حقيقت که پاي صحبت ما نشستيد، قلب مان را سيراب مي کند و آرام ترمان مي سازد. به طوري که يک ساعت يا يک روز بعد در کمال شگفتي خواهيد ديد که ناگهان در رابطه با آنچه سعي داشتيم بفهميم به وضوح و روشني مي رسيم.
راه حل:
01 درباره مفهوم پيچ و تاب خوردن با زن زندگي خود صحبت کنيد. چنانچه تأييد کرد که اين دقيقاً همان روشي است که او افکار و احساساتش را پردازش مي کند، گوش دادن محض را تمرين کنيد: گوش داده بدون چشمداشت به هيچ نتيجه ي مقصودي نهايي.
02 چنانچه پيچ و تاب خوردن نامزد/همسرتان زياد طول مي کشد و شما از اين بابت ناراحت و نگران هستيد، محدوديت هاي زماني خود را از پيش با او در ميان بگذاريد، به جاي آن که يک دفعه صحبت هاي او را قطع کنيد. در هر حال ما زن ها ترجيح مي دهيم که مکالمه ي کوتاه و مختصري با شما داشته باشيم تا اين که اصلاً با شما حرف نزنيم.
مثال:عزيزم: خيلي دوست دارم همه چيز رو درباره ي روزي که پشت سر گذاشتي برام تعريف کني. بايد دوش بگيرم، پيش از او ده دقيقه وقت دارم. اما توي اين ده دقيقه تمام توجهم به تو خواهد بود.
منبع:رازهايي درباره زنان/خ