اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايد: " آدم صبور و پر حوصله پيروزي را از دست نخواهد داد هر چند مدت درازي براي رسيدن به آن طول بکشد ". ظفر و موفقيت، آن محبوب و معشوق عمومي است که همه افراد بشر در هر رشته و هر مقام که هستند وسيله و راه آن را جستجو مي کنند. بديهي است که هر کسي محبوب و مطلوبي دارد و آرزوي رسيدن به آن محبوب همواره دل او را زنده مي دارد و دائما در انديشه است که چه وسيله اي او را ياري خواهد کرد که موفق شود و به محبوب و مطلوب خود برسد. افراد و اشخاص در تشخيص اين وسيله يکسان نيستند. کساني که هيچ گونه واقع بيني در آنها نيست و با وهم و خيال قضايا را بخواهند حل کنند خيال مي کنند يگانه چيزي که بايد به کمک و ياري آدمي بيايد و به او ظفر و موفقيت بدهد بخت و تصادف است. گمان مي کنند هر کسي با يک بخت و شانس مخصوص به دنيا آمده است، اگر خوشبخت به دنيا آمده باشد هيچ چيز نمي تواند او را بدبخت کند، او برود راحت بخوابد که بخت و اقبالش بيدار است و اما اگر بدبخت و بدشانس به دنيا آمده باشد هيچ چيز قادر نخواهد بود او را خوشبخت سازد، نه علم و نه ايمان و نه عمل و نه اخلاق و ملکات فاضله، به هر راه راست و صراط مستقيم که قدم بگذارد آن بخت بد و سياه مانند سايه همراه اوست، نمي گذارد به نتيجه برسد:
بدبخت اگر مسجد آدينه بسازد *** يا سقف فرود آيد و يا قبله کج آيد
به گمان اين اشخاص هيچ قدرتي در جهان قادر نيست که خوشبخت را بدبخت و بدبخت را خوشبخت نمايد زيرا:
گليم بخت کسي را که بافتند سياه *** به آب زمزم و کوثر سفيد نتوان کرد
اين يک طرز تفکر است در ميان بسياري از مردم که متأسفانه شيوع دارد. بديهي است که اگر بشر اندکي واقع بين باشد و روابط علي و معلولي حوادث و قضاياي عالم را درک کند، اگر اندکي در مسائل جهان علمي فکر کند، اگر کمي عقل و انديشه خود را به کمک بخواهد، مي فهمد که مساله شانس و بخت، يک خيال و يک واهمه شيطاني بيش نيست. نه عقل مساله شانس و بخت را به رسميت مي شناسد و نه دين. خداوند احدي را خوشبخت بالذات و بدبخت بالذات نيافريده، گليم بخت هيچ کس نه آنچنان سفيد بافته شده است که قابل سياه شدن نباشد و نه آنچنان سياه بافته شده است که قابل سفيد شدن نباشد، گليم بخت هر کس همان صفحه روح و آئينه قلب خود اوست، اين صفحه، هم قابل سفيد شدن و صيقل يافتن است و هم قابل سياه شدن و تکدر يافتن. علم و معرفت، ايمان و تقوا، مداومت بر عمل صالح، اين صفحه را سفيد و صيقلي و نوراني مي کند، جهل و خرافات و تعصبات و فسق و فجور، آن را سياه و تاريک مي سازد.
قرآن مجيد در سوره دهر مي فرمايد: " ما بشر را آفريديم از نطفه اي که آن نطفه ترکيبي است از استعدادات مختلف ". همه گونه استعداد در آدمي هست. همه گونه راهي به روي او در اين جهان باز است. او آزاد و مختار آفريده شده است و اين خود اوست که بايد راه راست را تشخيص بدهد و درست عمل کند و سقوط نکند. برخي ديگر از مردم که در جستجوي وسيله ظفر و موفقيت هستند اين قدر مي فهمند که به يک عامل موهوم و غير واقعي تکيه نکنند. تکيه خود را روي عوامل موجود مي اندازند ولي در ميان عوامل موجود، خود را فراموش مي کنند و فقط ديگران را به حساب مي آورند، چشم طمع به ديگران دارند، مي خواهند پارتي و توصيه همواره کارشان را روبراه کند.
داستان اين اشخاص داستان همان فردي است که ماري بر سکويي خفته ديد و گفت دريغ از مردي و سنگي، چيزي را که به حساب نمي آورند همان شخصيت خودشان است، فکر نمي کنند که در همان جامعه اي که آنها در آن زندگي مي کنند و معتقدند که جامعه فاسدي است، کمال و لياقت بي اثر است و تنها توصيه و پارتي است که اشخاص را بالا و پايين مي برد. در همان جامعه بالاخره مردم دو دسته اند: يک دسته آنها که با توصيه بالا مي برند و يک دسته آنها که با توصيه بالا مي روند. پس بالاخره در همان جامعه نيز يک عده ولو عده قليل وجود دارند که مستقل و متکي به خود مي باشند و ديگران متکي به آنها مي باشند، پس اگر صحيح است که در آن جامعه تا اين حد پارتي و توصيه حکمفرماست چرا انسان سعي نکند از آن اقليت مستقل و متکي به خود باشد نه از آن اکثريت طفيلي و متکي به غير. راه صحيح اين است که انسان شخصيت خود و استعدادهاي مکتوم خود را فراموش نکند، بداند که درست است که عالم، عالم اسباب است اما در اين عالم اسباب از همه اسباب بهتر همان اسبابي است که همراه وجود خود ماست، خداوند هر موجودي را که آفريده او را مجهز ساخته به استعدادات و تجهيزاتي که جزء شخصيت خود اوست. اختصاص به انسان ندارد، همه موجودات در داخل وجود خود مجهزند به تجهيزاتي که همانا وسيله سعادت آنها مي باشند.
يکي از اموري که در توفيق يافتن انسان دخالت زيادي دارد و شرط موفقيت در کارها بالاخص در کارهاي بزرگ است، حوصله و صبر زياد است. کم حوصلگي و کم صبري مانع است که انسان در يک کار مفيد که متناسب با استعداد اوست مداومت کند، همه کارها را ناقص مي گذارد و دائما از اين شاخ به آن شاخ مي پرد و از اين کار به آن کار رو مي آورد و در نتيجه هيچ کاري را به طور کامل انجام نمي دهد. بسياري افراد ديده شده اند که استعداد يک کار علمي يا فني و صنعتي يا ادبي و ذوقي را تا حد نبوغ دارند ولي در اثر از اين شاخ به آن شاخ پريدن و از اين کار به آن کار رو آوردن هيچ کار را به طور کامل انجام نمي دهند و حال آنکه ديگري که نيمي از نبوغ و استعداد او را ندارد، مثلا در دوره مدرسه هميشه از او عقب بوده، در اثر مداومت و صبر وحوصله زياد ترقي و پيشرفتي مي کند که موجب اعجاب همگان واقع مي گردد.
منبع: http://www.tahoor.com
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله