مي خواهم چيزهايي به شما بگويم که مطمئن هستم در ابتدا به آنها اعتراض ميکنيد و ميگوييد که دارم اشتباه ميکنم ولي من ميخواهم بزرگترين راز موفقيتم را برايتان بازگو نمايم .
اين راز به قدري به من کمک ميکرد و آنقدر برايم مفيد بود که قبل از اين کشف و عمل به اين راز بزرگ، کسب و کارم رو به ورشکستگي بود .
من از 19 سالگي روياي کارآفريني را در سر داشتم و دلم ميخواست با همين کاري که الان انجام ميدهم پول دربياورم .
اما در 7 سال اول يک شکست خورده به تمام معني بودم. شايد هم کلمه "شکست" واژه زياد مناسبي نباشد. اوضاع از يک شکست وخيمتر بود .
بعد از اين که دانشگاه را ترک کردم، وارد دنياي کارآفريني شدم ولي تا شش سال، شکستها يکي پس از ديگري رخ دادند و در اين مدت 6 بار شغلم را عوض کردم .
چهار سال پيش، من ساعتي 10 دلار درآمد داشتم و با بيميلي سرکاري که از آن متنفر بودم، کار ميکردم. پدر و مادرم هم شک داشتند که آخر و عاقبت خوشي در انتظارم باشد و من بالاخره بتوانم روزي درست و حسابي پول در بياورم . بايد بگويم که خودم هم چندان مطمئن نبودم که حتي به آن "هيچ جا" هم برسم ! ولي هيچوقت نگذاشتم روياي ذهنيام بميرد، هرگز. چيزي که ميخواهم به شما بگويم بسيار مهم است. اين نکته و عمل به آن به قدري مفيد بود و هست که تصورش را هم نميکردم و توانستم آنقدر پول در بياورم که در طي 30 سال هم به ذهنم نرسيده بود. اين نکته به ظاهر ساده و کوچک به من کمک کرد که روياهايم را به چشم ببينم .
من عادت داشتم که در همان قدم اول شروع کار، خواهان نتيجه 10 سال بعد بودم. وقتي که موفقيت را تصور ميکردم ميليونها و ميلياردها دلار را ميديدم که روي هم انباشته شدهام و من فاتحانه روي آنها نشستهام! خب فکر ميکنيد نتيجه اين بلندپروازي و خيالپردازي بيجاي من چه شد؟ در يک کلام : "شکست". خب بايد بگويم که چطور شکست خوردم :
من حساب و کتاب کارهايم را نگه نداشتم و آن پولي که در دستم بود را درست مديريت نکردم. کمي بعد نه توانستم قرضهايم را بپردازم و نه کرايه خانهام را. بسياري از افرادي که با اين طرز تفکر و بلندپروازي بيمهابا موفق شدهاند، آن را به ديگران هم توصيه ميکنند ولي اين گروه پولدارها، معدودند و نسخهاي که براي عده اندکي شفابخش بوده معلوم نيست که براي همه جواب دهد. من نيز جزء آن "همه" هستم .
بله من هم مثل همه کارآفرينان در ابتداي کارم آرزوهايي در سر داشتم و هنوز هم اهداف خاصي را براي خودم و کسب و کارم پيش رو قرار دادهام. ولي اشکال کارم اين بود که ايدهها و طرح و نقشهاي که براي نيل به اهدافم در نظر گرفته بودم، آنقدر بزرگ و هيولا بودند که اصلاً نميدانستم چطور بايد شروع کنم يا چگونه به آنها نزديک شوم. حالا راه حل چه بود؟ فقط يک جمله : "با اهداف کوچک و نزديک شروع کنيد." حتماً بسياري از شما تعجب کردهايد و شايد فکر کنيد که گوشتان اشتباه شنيده ولي هيچ اشتباهي در کار نيست. بله گفتم که با اهداف کوچک و نزديک آغاز کنيد. مثلاً اگر 2000 دلار در ماه درآمد کسب ميکنيد، هدفتان را درآمد 3000 تا 4000 دلار قرار دهيد نه يک پول هنگفت 20 هزار دلاري. در اين جا شرح ميدهم که چطور از آن عادت وضع اهداف دور از دسترس و زيادي بزرگ دست کشيدم و اين روش گزينش اهداف منطقي و زودبازده را در کسب و کارم به جريان انداختم .
وقتي که درآمدم ماهانه 300 دلار بود، هدف را 500 دلاري فرض ميکردم وقتي که دخل هر ماهم 1000 دلار بود، خواستهام در نهايت به 1200 دلار ميرسيد .
زماني که موفق ميشدم آخر هر ماه 2 هزار دلار به دست بياورم، هدف آن ماه 2500 دلار بود .
درآمد 5 هزار دلاري با يک خواسته 6500 دلاري همراه بود و الي آخر .
حالا دقت کنيد که وضع اهداف کوچک هم به تنهايي کافي نيست. يک نظم و انضباط دقيق و حساب شده لازمست تا همين اهداف کوچک محقق شوند تا راه براي رشد تدريجي اهداف کسب و کار هموار شود .
بسياري از کارآفرينان را ميشناسم که بسيار تيزهوشند و ايدههاي خلاقانه و کاربردي در سر دارند ولي اشکال کارشان اينست که از همان ابتداي کار هدفي بس بزرگ و دور از دسترس براي کسب و کارشان در ذهن ميآورند که باعث ميشود وقتشان را به فکر کردن درباره آن بگذرانند! طرح و نقشه آن قدر پيچيده و دشوارست که ديدنش هم ترسناک است چه برسد به اين که بخواهند واردش شوند. همانطور که گفتم اين روش اشتباه سالها عادت من نيز بود .
اين عده از همان ابتداي کار براي بزرگي و فرمانروايي نقشه ميکشند ولي شما سعي کنيد اينقدر در اول کار دامنه فکر و ايدهها و اهداف کارآفرينيتان را گسترش ندهيد. وقتي که در يک مرحله کار ميکنيد، از آن پله به ده تا پله بعد فکر نکنيد فقط براي يک پله بعد برنامهريزي کنيد .
يادتان باشد که فکر کردن راجع به شروع کار و رسيدن به موفقيت فايدهاي ندارد. هر قدر هم کتابهاي روشهاي رسيدن به موفقيت، مديريت موفق، تحليل شرايط يک کسب و کار و . . . را بخوانيد ولي دست به کار نشويد، هيچ فايدهاي نخواهد داشت. اينها راجع به شروع کار حرف ميزنند ولي به جاي شما دست به کار نميشوند و شروع نميکنند. شما هم ممکن است به خود بگوييد : «نه الان آمادگي ندارم. بهتر است چند جلد کتاب ديگر هم بخوانم.» بدانيد که همه اينها عذر و بهانه است و همانچيزيست که مانع از موفقيت ميشود. طرحها و اهدافي که تدوين نمودهايد آنقدر بزرگ هستند که جرات نميکنيد به آنها نزديک شويد و هنگامي هم که ميخواهيد نقشه دسترسي به آنان را عملي سازيد، با خطوطي پيچ در پيچ رو به رو ميشويد که مثل يک لابيرنت ترسناک پيش رويتان هستند و حاصل ورود به يک لابيرنت چيزي نيست جز سرگرداني. پس عذر و بهانهها را دور بريزيد و با اهدافي ساده و نزديک و نقشهاي قابل فهم دست به کار شويد .
از خودتان بپرسيد قدم بعدي که ميتوانيد برداريد، چيست؟
براي ماه بعد چه هدف منطقي و واقعگرايانهاي را ميتوانيد برگزينيد؟ مردم ميخواهند که به يکباره هماي سعادت از آسمان روي شانهشان فرود بيايد و آنها يک شبه به آرزوهايشان برسند. ولي بدانيد که هماي سعادت و پولداري !! همينطور تصادفي و شانسي بر شانه کسي نمينشيند. اين خوشبختي و کاميابي را بايد صيد کرد. اين صيد موفق هم بهايي دارد و هر کسي که خواهان آنست بايد بپردازد. به چنگ آوردن اهداف ارزشمند است و بهايي که ميپردازيد هدر نميرود .
اگر يک ماه خود را عادت دهيد که از اين عادت مخرب و عجولانه دست بکشيد، به تدريج شاهد پيشرفتهايي خواهيد بود که قدرت اين طرز فکر جديد را نشانتان خواهند داد. آن وقت متقاعد ميشويد که عادت گذشته چقدر مخرب و زيانبار بوده است. گفتهاند که "ترک عادت موجب مرض است" ولي من ميگويم که بعضي اوقات باعث رفع مرض است و اين که "گر صبر کني ز غوره حلواسازي ".
من به عنوان يک مشاور تجاري معتقدم که هر کارآفريني بايد رويايي در سر داشته باشد ولي وضع اهدافي کوچک و نزديک و برنامهريزي روشن و ساده مهمتر از خود روياست. اگر هدف بيحساب بزرگ باشد، مجبوريد آنقدر خود را بالا بکشيد که دست آخر سرتان لابهلاي ابرها پنهان ميشود و ديدگاه واقعگرايانه را از دست خواهيد داد. از بالاي ابرها بياييد پايين و روي زمين و کنار کسب و کارتان بايستيد. گام بعدي کسب و کارتان چه ميتواند باشد؟ اقدام بعدي براي ارتقاي اوضاع کاري شما چه خواهد بود؟
به گام بعدي فکر کنيد و دست به کار شويد. دقت کنيد؛ گفتم "گام بعدي"، نه "گامهاي بعدي" آماده شويد و با جديت عمل نماييد و در راه پيشرفت و ارتقاي کسب و کارتان از هيچ کوششي فروگذار نکنيد و هرگز پشتکار را از ياد نبريد .
رازي که در اين هست، همان روش فکر کردن شماست. عجله نکنيد، خيالپردازي و بلندپروازيهاي بيجا را کنار بگذاريد. 10 هدف کوچک و قابل دسترس بهتر از يک هدف بزرگ و ترسناک جوابگر خواهد بود. اصلاً يک مثال ديگر، فرض کنيد يک تکه گوشت بزرگ گاو به شما ميدهند و ميگويند که آن را سرخ کنيد. در نگاه اول سرخ کردن يک تکه گوشت 10 کيلويي غيرممکن است وي شما آن را به تکههاي کوچک تقسيم ميکنيد و بعد اين تکهها را سرخ مينماييد. در آخر به جاي يک تکه گوشت بزرگ و بد منظره تکههايي کوچک و خوشمزه خواهيد داشت که اشتهاآورند. نميتوان موفقيت را در يک چشم بر هم زدن و در همان بار اول تصاحب نمود. اگر کسي بخواهند از نردباني بالا برود،بايد از پله اول شروع کرده پلهها را يکي پس از ديگري طي کند. ممکن نيست که از همان اول پايش را از پله اول روي پله بيستم بگذارد .
هرگز فراموش نکنيد که شما يک انسان فوقالعادهايد و کسي که به کارآفريني دست ميزند، تيزهوش و خلاق است. اين قدرت و نيروي روحي و فکري را در پلکان موفقيت به جريان بيندازيد. پلهها را تک به تک بالا برويد و از بالاي آن تحقق اهدافتان را به نظاره بنشينيد . فقط مراقب باشيد که در بالا رفتن عجله نکنيد و پلهها را سه تا يکي نپريد، چون از پلهها به پايين خواهيد افتاد! اين رمز نردبان موفقيت است .
منبع: روزنامه تفاهم
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله