« بروس فردريک اسکينر» يکي از مشهورترين روان شناسان آمريکايي در جهان و رهبر علم رفتار در قرن بيستم است که در 20 مارس سال 1904 در شهري کوچک به نام « سوسکوهانا» در پنسيلوانيا متولد شد و از دو پسر خانواده، بزرگ تر بود. پدرش وکيل و مادرش خانه داري با ذکاوت و پر توان بود. آنان آدم هاي سخت کوشي بودند که مقررات رفتار مناسب را در فرزندان شان القا مي کردند. مادرش هرگز از معيارهاي سخت و جدي خود منحرف نمي شد.
پدر « اسکينر» با آگاه ساختن او از عاقبتي که به تبهکاري منجر مي شود، در آموزش اخلاقي فرزندش مشارکت داشت. «بروس» پسري بسيار فعال و اهل تفريح بود، مدرسه را دوست داشت و از چند معلم خوب خود،اطلاعات زيادي درباره ي زبان انگليسي، ادبيات، رياضيات و علوم کسب نمود. او به عنوان يک پسر، همواره در حال خلق کردن بود. او اسکيت، رورؤک، سورتمه، گاري، الاکلنگ، چرخ و فلک، تيرکمان، تفنگ بادي، بادبادک و هواپيماي مدل مي ساخت.
« اسکينر» در کالج « هاميلتون» در رشته ي زبان و ادبيات انگليسي تحصيل کرد و پس از فارغ التحصيلي، انتظار داشت که رمان نويس شود. او که توسط اظهار نظر مطلوب شاعر نامي« رابرت فراست» درباره ي اثر خود ترغيب شده بود، در اتاق زيرشيرواني خانه ي والدين خود در شهر «اسکرانتون» مطالعه را آغاز کرد و تصميم گرفت بنويسد اما نتيجه ي تلاش هاي او بسيار ضعيف بود. او به فکر افتاد که به يک روان پزشک مراجعه کند اما پدرش معتقد بود که اين کار، هدر دادن پول است.
« اسکينر» پس از شکست در نويسندگي، «اسکرانتون» را به مقصد دهکده ي « گرينويچ» در نيويورک ترک کرد اما دريافت که در آن جا هم نمي تواند بنويسد. سرانجام نتيجه گرفت که نمي تواند نويسنده ي موفقي شود چون حرف مهمي براي گفتن ندارد، سپس چون به رفتارانسان ها علاقه داشت، در سال 1928 براي تحصيلات تکميلي، وارد دانشگاه « هاروارد» شد.
« اسکينر» پس از 3 سال تحصيل در برنامه ي تحصيلات تکميلي روان شناسي،در سال 1931 از « هاروارد»مدرک دکترا گرفت. سپس دوره ي فوق دکتراي 5 ساله را در آزمايشگاه« کروزير» گذراند. او در سال 1936، اولين مقام دانشگاهي خود در دانشگاه « مينه سوتا» را به دست آورد و در اين دانشگاه توانست داستان بلند « والدن 2» را بنويسد. « والدن 2» ماجراي يک جامعه ي آرماني کوچک بود که براساس اصول تقويت اداره مي شد. اين کتاب هنوز هم به چاپ مي رسد و تا به حال بيش از 2 ميليون نسخه از آن به فروش رفته است.
از ديگر کتاب هاي « اسکينر» مي توان به « علم و رفتار انسان»، « رفتار کلامي»، « تراکم نگاري»، « فن آوري تدريس»، « وابستگي هاي تقويتي»، « فراسوي آزادي و شأن»، « درباره ي رفتارگرايي»، « جزئيات زندگي من»، « شکل گيري يک رفتارگرا»، « مسأله ي پيامدها»، « از پيري لذت ببريد» و « تأمل بيش تر» اشاره نمود.
« اسکينر» بنيان گذار آموزشگاه واکاوي تجربي رفتار و نويسنده اي پر کار بود که 21 عنوان کتاب و 180 مقاله نگاشته است. او در سال 1968، مدال ملي دانش، در سال 1971، مدال زرين بنياد روان شناسي آمريکا و در سال 1972، جايزه ي اومانيست سال را دريافت نمود و در سال 1990 نيز به پاس يک عمر خدمت برجسته براي روان شناسي، از او قدرداني شد.
در يک بررسي که درست پيش از مرگ« اسکينر» انجام گرفت، از مورخان روان شناسي و مديران بخش هاي روان شناسي در دانشگاه ها خواسته شد تا 10 نفر از برجسته ترين روان شناسان( معاصر و تمام تاريخ) را رده بندي کنند. مورخان روان شناسي در فهرست روان شناسان تمام طول تاريخ، « اسکينر» را در رديف هشتم و در فهرست روان شناسان معاصر، او را در رديف اول قرار دادند. مديران بخش هاي روان شناسي، او را در هر فهرست، در رديف اول جاي دادند.
امروزه از نظريه ي « اسکينر» در درمان کودکان اتيستيک( در خود مانده)، لکنت زبان، فوبي ها( هراس ها)، اختلال هاي خوردن و رفتار پسيکونيک( روان پريشي) استفاده ي فراوان مي شود. هم چنين فنون تغيير رفتار او نيز در مدارس، دنياي تجارت، مؤسسه هاي اصلاحي و بيمارستان ها مورد استفاده قرار مي گيرد.
يکي از مهم ترين خدمات « اسکينر» به روان شناسي، نظريه ي او در رابطه با اثرات تنبيه و جانشين هاي آن مي باشد که امروزه بسياري از درمان گران و خانواده ها از آن استفاده مي کنند. تنبيه، براي حذف رفتار نادرست، خطرناک يا نامطلوب از طرف فرد تنبيه کننده طرح ريزي مي شود و فرض بر اين است که کسي که به خاطر انجام رفتاري تنبيه مي شود، با احتمال کم تري آن رفتار را انجام خواهد داد اما متأسفانه موضوع به اين سادگي ها نيست. پاداش و تنبيه، از لحاظ تغييري که در رفتار ايجاد مي کنند، صرفاً در جهت ايجاد تغيير با هم متفاوت نيستند. کودکي که به سبب دعوا کردن با خواهر کوچک ترش به شدت تنبيه مي شود، به طور لزوم تمايل کم تري نسبت به انجام اين کار از خود نشان نخواهد داد و شخصي که به علت حمله به ديگران زنداني مي شود، الزاماً نسبت به حمله به ديگران تمايل کم تري نخواهد داشت. پس از آن که وابستگي هاي تنبيهي از ميان رفت، رفتار تنبيه شده دوباره ظاهر مي شود.
« اسکينر» معتقد است که تنبيه در دراز مدت، بي تأثير است و صرفاً موجب بازداري يا واپس زدن رفتار تنبيه شده مي شود. او مي گفت:« گرچه تنبيه اغلب خيلي مؤثربه نظر مي رسد اما تأثير آن فريبنده است و در واقع، تنها اثري ناپايدار بر جاي مي گذارد.» دلايل ديگر« اسکينر» عليه تنبيه به قرار زير است:
*تنبيه، آثار جانبي هيجاني نامطلوبي به بار مي آورد. کسي که تنبيه مي شود، مي ترسد و اين ترس به محرک هاي مختلفي که هنگام تنبيه شدن او حضور دارند، تعميم مي يابد.
*تنبيه به شخص تنبيه شده نشان مي دهد که چه کار نکند، نه اين که چه کاري را انجام دهد. تنبيه عملاً هيچ گونه اطلاعي در اختيار شخص تنبيه شده نمي گذارد يعني فرد تنبيه شده به بينش نمي رسد که چرا نبايد اين کار را انجام ندهد.
*تنبيه، صدمه زدن و کتک زدن به ديگران را توجيه مي کند. اين مورد، البته در پرورش کودکان بيش تر صادق است؛ وقتي کودکان تنبيه مي شوند، تنها چيزي که مي آموزند، اين است که در بعضي موقعيت ها صدمه زدن به ديگران و هم چنين کتک کاري، جايز است.
*اگر تهديد تنبيه وجود نداشته باشد، رفتار تنبيه شده دوباره ظاهر مي شود. منظور اين است که در غياب عوامل تهديد کننده، ممکن است کودکان فحش بدهند، شيشه بشکنند، با بزرگ ترها بي ادبانه رفتار کنند، به بچه هاي کوچک تر آزار برسانند و ... اين کودکان آموخته اند که در حضور عوامل تنبيه کننده، اين رفتارها را واپس بزنند اما دليلي نمي بينند که در غياب عوامل تنبيه کننده، اين رفتارها را انجام ندهند.
*تنبيه، اغلب يک پاسخ نامطلوب را جانشين پاسخ نامطلوب ديگري مي سازد. براي نمونه، کودکي که به سبب ريخت و پاش اشياء تنبيه مي شود، يک بچه ي گريه کن از آب در مي آيد؛ درست همان گونه که شخصي که براي دزدي تنبيه مي شود، ممکن است پرخاش گر شود و در فرصتي مناسب، به جرايم سنگين تري دست بزند.
به جز مواردي که در بالا گفته شد، تنبيه مي تواند:
*موجب احساس گناه در تنبيه شونده شود و آينده ي او را تحت تأثير قرار دهد.
*در انسان ها تعارضات شديدي را ايجاد کند.
*موجب ناهمخواني ها پاسخ ها شود.
*فرد را ترسو کند و در نتيجه او نمي تواند در مواقع سرنوشت ساز، تصميم گيري کند.
*موجب پرخاش گري شديد کودکان و مشکلات تغذيه اي شود.
« اسکينر» تعدادي روش جانشين براي تنبيه را به قرار زير معرفي کرده است:
*دور ساختن محرک هاي درد سر ساز: براي نمونه، اگر کودک خود را براي شکستن ظروف تنبيه مي کنيد، دور ساختن ظروف شکستني از دسترس او سبب خواهد شد که ديگر ظرف ها را نشکند و شما او را تنبيه نکنيد.
*دلزدگي افراطي: در اين جا مي توان رفتار نامطلوب را با اجازه دادن به کودک که تا سر حد اشباع يا دلزدگي، به آن رفتار ادامه دهد، از بين برد؛ مانند اين که به کودک اجازه داده شود تا هرچه مي خواهد، شيريني بخورد يا کبريت ها را آتش بزند. اگر رفتار نامطلوب، ناشي از مرحله ي رشد کودک است، مي توان منتظر ماند تا کودک به سن بالاتري برسد؛ در اين صورت مشکل خود به خود برطرف خواهد شد.
*گذشت زمان: روش ديگر اين است که فرصت دهيم تا زمان، خود مشکل را حل کند اما ممکن است اين زمان خيلي طولاني شود. در اين جا بايد حواس مان باشد که نگذاريم اشتباهات به عادات تبديل شوند.
*بي توجهي و ناديده گرفتن: «اسکينر» مي گويد بهترين فرآيند جانشيني براي تنبيه، خاموشي ست. اين روش، زمان مي برد اما از فراموشي طبيعي، خيلي سريع تر اتفاق مي افتد. به نظر مي رسد که اين روش، خالي از عوارض نامطلوب است. براي نمونه پيشنهاد مي کنيم که پدر يا مادر به رفتار نامطلوب کودک خود « بي توجهي» کنند. با بي توجهي و ناديده گرفتن والدين، کم تر احتمال دارد که کودک به رفتار نامطلوب خود ادامه دهد.
منبع:نشريه شادکامي، شماره 72 /ع