نويسنده: محمد رضا انصاري
غدير کجا... مدائن کجا...؟!
يک جوان ايراني در پايتخت هفتصد سالهي ايران کجا... بلندترين متن از داستان غدير کجا...؟
يک اتفاق کوچک نتايج زيبايي را به ثمر رساند که در نگاه اول نه جوان ايراني انتظارش را داشت و نه حذيفه يماني. حتي تاريخ گمان نميکرد چنين حقايق ناگفتهاي در آن روز از زبان يکي از معتمدترين اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر صفحاتش نقش ببندد.
ما اکنون بلندترين روايت از واقعهي غدير را پيش رو داريم که شامل ناگفتههاي بسياري از زواياي مختلف آن است. آنچه در اين حديث بلند آمده ثمرهي سؤالات يک جوان کنجکاو و پرشور ايراني است که در شهر بزرگ مدائن در محضر صحابي گرانقدر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حذيفهي يماني مطرح کرده است.
اين صحابي دانشمند نيز بعنوان بزرگترين اتمام حجت در عمر خود، بيپرده حقايق زير خاک ماندهي غدير و دشمنانش را بر زبان آورده؛ و مقارن طلوع دوبارهي خورشيدِ غدير، زنگارهاي بيست و پنج ساله را زدوده است.
جا دارد از دور دستهاي زمان، از حذيفة بن يمان تشکر نماييم که در سن کهولت و با تحمل زحمت، اين داستان بلند را در پاسخ به سؤالات يک جوان ايراني با تمام جزئياتش بيان نموده، که هر بخش آن پروندههايي از گذشتهي اعتقادي ما را ميگشايد و آگاهي دو چندان نسبت به آنچه تا کنون دربارهي آنها ميدانستهايم در صفحات عقيدهي ما ميافزايد.
از آن جوان ايراني نيز تشکر ميکنيم که از بين آن جمعيت به خواب رفته در اثر تبليغات سقيفه، اين گونه آگاهانه تاريخ دينش را دنبال کرده است. در حقيقت او باني شده تا چنين حقايقي از لسان يکي از معتمدترين اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازگو شود و ما پس از هزار و چهارصد سال ثمرهي شيرين آن را- که به عظمت يک تحقيق تاريخي است- در قلب خود احساس کنيم.
متن کتاب " بلندترين داستان غدير! "