خودداري از بدگماني:
امروزه دست اندرکاران امور تربيتي به خوبي پي برده اند که يکي از عوامل مهّم رشد و اصلاح جامعه، پرهيز از بدگماني و حسن ظنّ نسبت به معاشران و اطرافيان است. مربيّان و عالمان آگاه که از راز و رمز نفس و حساسيّت آن به خوبي آگاهند بر اين نکته تأکيد دارند که بينش و نوع گمان آدمي نسبت به ديگران – خصوصاً افرادي که رابطه ي دوستي و محبّت بين آنان برقرار است – بسانِ نيروي جهت دهنده ي قدرتمندي معاشران و همراهان انسان را به اين سو و آن سو سير مي- دهد.
کم نيستند افرادي که بدگماني ديگران، آنان را به بيراهه سوق داده، و بسا خلاف کاراني که به خاط نيّت پاک و حسن ظنّ مصاحبانِ نيک انديش، به راه صلاح و رستگاري کشيده شده اند، اين مسأله آن چنان جدّي و مجرّب است که گويي صفحات زندگي آدمي تا حدّ زيادي تحت تأثير جاذبه هاي نيک و بدِ فکر و انديشه و گمان همراهان رقم مي خورد.
گمان بد علاوه بر پي آمدهاي نامطلوب معنوي و آثار ناخوشايند روحي، پايه هاي محبّت و ارکان ارتباط و اتحّاد را متزلزل کرده، فضاي زندگي را دستخوش طوفان هاي ويرانگر بدبيني، بي اعتمادي و سلب اطمينان خاطر مي نمايد.
پرهيز از هر کار يا عملي که لازمه اش تضعيف، بدبيني و رنجش ديگران است، نه تنها کانون گرم خانواده را از آثار مخرّب سويظنّ در امان مي دارد، بلکه به عنوان يک وظيفه ي شرعي بايد از سوي همگان خصوصاً زنان و مرداني که مسؤوليت زندگي مشترک را پذيرفته اند، مدّنظر و مورد توجّه کامل قرار گيرد. به سخن نزديکان نيز چنان چه منشأ بدبيني گشته و بذر دشمني را در محيط زندگي افشاند نبايد ترتيب اثر داد
رازداري:
پرهيز از تفحّص در امور شخصي مردم، خودداري ازپي بردن به اسرار، و نگهداري راز ديگران از عوامل مهمّي است که نقش تعيين کننده اي در استحکام و بقاي دوستي ، صميميّت و اتّحاد بين افراد ايفاي مي نمايد.
گرچه انسان به اقتضاي حسّ کنجکاوي و گاه به خاطر علاقه و محبتّش به ديگري، درصدد تفحّص و جستجوگري برمي آيد، امّا نبايد فراموش کرد که اين کار در مواردي ضايعات و مفاسد بزرگي را در پي خواهد داشت، از اين رو براي حفظ روابط و ارتباطات بايد از دخالت در امور شخصي ديگران و از تفحّص در آن چه که امنيّت محبّت را به مخاطره مي افکند. بپرهيزد و از افشاي اسرار مردم برحذر بوده، رازداري و حفظ امانت آنان به عنوان يک تکليف شرعي و وظيفه -ي انساني تلقّي نمايد.
زن و شهور نيز بيش از ديگران بايد به رعايت اين امر حياتي همّت گمارند و هرگز پنهان کردن برخي از امور شخصي را از يکديگر، نشانه ي عدم اعتماد به حساب نياورند.
سازگاري:
روزگار هميشه مطابق خواسته هاي ما نمي چرخد. زندگي داراي فراز و نشيب هاي فراواني است. اگر امروز دنيا را در مقابل خود مي بينيم، روزي ديگر آن را در کنار خويش و همساز و همنواي خود احساس خواهيم کرد.
انسان داراي ويژگي هاي مثبت فراواني براي بهره گيري در جهت عبور از تنگناها و ناهمواري هاي زندگي است. انس با محيط و خُلق سازگاري را در زمده ي همين خصايص مثبت مي توان برشمرد. اگر انسان فرهنگ سازگاري را بر صفحات ذهن و اوراق کتاب زندگي خويش ترسيم نمايد تحمّل گرفتاري ها و ناملايمات براي او آسانتر خواهد شد.
هرگز نبايد انتظار داشت همسر و دوست و همکارمان در جميع امور همراه و هم فکر و در سليقه و انديشه داراي نقطه نظرهاي مشترکي با ما باشند.
چه بهتر که انسان در اين گيرودار بيش از آن چه که نسبت به جنبه هاي اختلاف حسّاسيّت نشان مي دهد به قابليّت ها و اشتراکات و خصيصه هايي که زمينه ساز وحدت است بپردازد.
اشکال تراشي هاي بي مورد، نق زدن هاي ملال انگيز، چون و چراهاي بي حاصل و آزاردهنده، نه تنها مشکلي را حلّ نمي کند، بلکه علاوه بر آزردن روح و روان آدمي، اميد به آينده ي بهتر را نيز از قلب و سينه انسان زايل کرده و ثمره ي آن فضاي مسمومي است که زندگي در آن غير قابل تحمّل مي گردد.
با بردباري و شکيبايي از آن چه نمي پسندي در گذر تا لذّت مَنِش مردان بزرگ را در خود بيابي. آنان نيز همه چيز ما را نمي پسندند و رفتار و گفتاري شايسته تر از آن چه که از ما سر مي زند انتظار دارند، امّا نمي بين که چگونه کريمانه از آن چشم مي پوشند؟ تو گويي هرگز جز نيکي و صلاح از ما نديده اند!
امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل مي کنند که آن حضرت فرموده -اند:
«مَا اصطَحَبَ اثنَانِ إِلاّ کَانَ أَعظَمُهُما أَجراً وَ أحَبُّهُما إِلي اللهِ عَزَّوَجَلَّ أَرفَقَهُما بِصاحِبِهِ».
«هيچ دو نفري با هم رفاقت و مصاحبت نمي کنند مگر آن که هر کدام که سازگاري و نرمي او با رفيقش بيشتر است، نزد خداي بزرگ پاداش او بيشتر و محبوبيّتش افزون تر است».
همياري:
مرد و زن با پذيرش زندگي مشترک، تن به قبول مسؤوليّت هاي فراواني مي دهند که جز با همکاري و همياري و اعانت يکديگر، انجام پذير نخواهد بود. گر چه زندگي داراي زمينه ي مسؤوليّتي فردي بر دوش يکي از همسران بار مي اندازد، ليکن کانون مشترک حيات زن و مرد، آن گاه از طراوت و گرمي و نشاط کافي برخوردار مي گردد که با مساعدت و ياري رساندن به هم خصوصاً در مواردي که هر يک نيازمند اعانت ديگري است، يکديگر را آن گونه که محبّت و همدلي ايجاب مي کند کمک نمايند تا در هيچ شرايطي خود را تنها نيايند و پيوسته به زندگي مشترک خود اميدوار و دلگرم باشند.
کم نيستند مردان بزرگي که موفقيّت هاي آنان در زمينه هاي مختلف علمي، فرهنگي، ديني و معنوي ، مرهون فداکاري بانوان دلسوز و باوفاي آنان بوده است.
چه نيکو است عمل نيک مرداني که در اوقات فراغت در خانه به ياري همسران خويش مي شتابند تا از اين رهگذر علاوه بر بهره مندي از لذّت سروري که از لبخند رضايت آميز بانوان خويش مشاهده مي کنند، به پاداش بي بديل اخروي نيز نايل گردند.
حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند:
«رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به منزل ما آمدند. حضرت فاطمه (عليهما السلام) کنار ديگ غذا نشسته بودند و من عدس پاک مي کردم . آن حضرت ( با مشاهده ي کار من) فرمودند: گفتارم را (به خوبي) گوش کن که جز به فرمان خداوند سخن نگويم: هيچ مردي در خانه، همسرش را ياري نمي کند مگر آن که ... پاداش يک سال کسي را به او دهند که روزها روزه و شب ها به عبادت خدا مشغول باشد، و (به خاطر اين عمل انساني که از محبّت و بردباري او حکايت مي کند) خداوند اجر صابرين و پاداش (پيامبراني چون) داود و يعقوب و عيسي (عليه السلام) به او عطا فرمايد... »
اقتصاد و ميانه روي:
نيل به کمالات معنوي و دستيابي به فضايل انساني در سايه ي قابليّت و پشتکار، و به يمن همّت بلند و تلاش بي وقفه است. انحراف از بهره وري صحيح از اين سرمايه هاي بزرگ که از سوي قادر منّان در انسان به وديعت گذارده شده، به مثابه ي خيانت در امانت، و به منزله ي حرکت در بيراهه و در جهت خلاف مصالح عالي انساني خواهد بود.
بلندپروازي و همّت عالي و تلاش خستگي ناپذير، خصلت هاي گرانبهايي است که مي تواند وسيله ي رشد و تعالي و يا ابزار انحطاط و سقوط در ورطه ي تاريک دنياطلبي قرار گيرد.
استفاده ي به جا و درست از اين مواهب عظيم الهي در صورتي ميسور و امکان پذير است که اقتصاد و ميانه روي و دوري از اسراف و تبذير، آسايش و آرامش نخواهد داشت. البته هم چنان که اسراف و تبذير کاري ناپسند و مورد نکوهش عقل و شرع است تنگ گرفتن در امر معيشت نيز نه مطلوب شرع و نه مقتضاي طبع آدمي است.
قناعت و ميانه روي اگر با اغماض، بردباري و شکيبايي، پرهيز از سخت گيري و توجّه به ناپايداري دشواري ها توأم گردد مي تواند زندگي را با همه ي سختي هايش شيرين و گوارا سازد.
انسان گر چه از فقر و تنگ دستي رنج مي برد امّا اين مستلزم فدا کردن همه ي استعدادها، سرمايه -ها و مقاصد بزرگ آدمي نيست. فراهم نبودن مايحتاج زندگي، کاستي ها و کمبودها هريک مي -تواند زندگي را به کام آدمي تلخ، و دنيا را در مقابل ديدگان او تيره و تار سازد، امّا تلخ کامي ها هميشه زاييده اين پديده هاي آزاردهنده نيست، چرا که فراوانند بخت برگشتگان سياه روزي که با فراهم بودن جميع امکانات رفاهي و مادّي، از کمترين سکونت دل و اطمينان خاطر بي بهره، و با خوشي و سرور و شادکامي بيگانه اند.
چه بسيار لب هاي خندان و دل هاي شادي که از کمترين ضروريات حيات برخوردار نبوده، و زندگي را با گرميِ محبّت و نور اميد و غناي قناعت صفا بخشيده، از روزگاري سرشار از مهر و نشاط و فرح و شادي برخوردارند.
همسران که در تلخي و شيريني زندگي شريک و در فراز و نشيب هاي حيات مشترک، همراه و هم گام يکديگرند، با برگزيدن الگوي ميانه روي، ضمن مصونيت از مفاسد فراواني که دامنگير زندگي نيک و بد اين دوران است، نه تنها از مزاياي يک زندگي انساني بهره مند خواهند شد بلکه از پي امدهاي انحراف از مسير ميانه – که بعضاً ارتکاب گناهاني بزرگ و در برخي موارد تباهي سرمايه ها و متلاشي شدن ارکان زندگي مشترک است – به دور خواهند ماند.
تدبير و مديريت:
اداره صحيح و موفّق يک اجتماع – هر چند کوچک و محدود – در گرو وجود عوامل متعدّد، و رعايت اموري چند است که نقصان هر يک از آن ها، تحقّق اهداف مورد نظر آن اجتماع را با مشکل مواجه خواهد نمود.
وجود سرپرستي قدرتمند، با اختيارات کافي و متناسب را مي توان از جمله مهمترين عوامل توفيق هدايت يک اجتماع به سوي مقاصد و اهداف تعيين شده برشمرد.
بشر امروز با تجربه اي که از زندگي چندين هزارساله خود به دست آورد، به خوبي واقف است که حتّي يک اجتماع دو نفره براي انجام مسؤوليتي که به آنان محوّل گشته، در صورتي که از عهده ي انجام صحيح و بي نقص آن برخواهند آمد که مسؤوليّت سرپرستي و اداره ي گروه شان به يکي از آنان واگذار گردد، والاّ دير يا زود هرج و مرج ناشي از فقدان سرپرستي بر فضاي آن اجتماع حاکم خواهد گرديد.
خانواده يک واحد کوچک اجتماعي است و همانند هر اجتماع ديگري نيازمند رهبر و سرپرستي واحد است.
مرد و زن براي پيشبرد اهداف زندگي مشترک، و پيشگيري از دردسرهاي ناشي از هرج و مرج ، ناگزير از رعايت اين مسأله در اجتماع کوچک خويش هستند.
بديهي است گزينش فردي براي اداره ي يک گروه، به تناسب نيازها، مشکلات، موانع و مقاصدي که فراراه آنان است، بر اساس ضوابطي خاص و مبتني بر مسؤوليّت ها، امکانات و توانمندي هاي بالقوّه و بالفعل او صورت مي پذيرد تا علاوه بر حصول اطمينان از انجام نيکوي تعهّدات، خود موجب پيدايش مشکلات تازه اي نگردد.
اسلام که احکام فردي و اجتماعي را به اقتضاي نيازهاي واقعي و به مقتضاي گرايش هاي فطري بشر وضع فرموده، مسؤوليّت سرپرستي خانواده را بر دوش مردان نهاده، و آنان را از هر گونه
زياده روي و اجحاف در خلال انجام تکاليف الهي خويش برحذر داشته است.
«اين موقعيّت به خاطر وجود خصوصيّاتي در مرد است، مانند ترجيح قدرت تفکّر او بر نيروي عاطفه و احساسات (به عکس زن که از نيروي سرشار و عواطف بيشتر بهره مند) و ديگري داشتن بنيه و نيروي جسمس بيشتر که با اوّلي بتواند بينديشد و نقشه طرح کند و با دوّمي بتواند از حريم خانواده ي خود دفاع نمايد.
به علاوه، تعهّد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه هاي زندگي و پرداخت مهر و تأمين زندگي آبرومندانه همسر و فرزند ، اين حق را به او مي دهد که وظيفه سرپرستي به عهده او باشد .
البته ممکن است زناني در جهات فوق برشوهران خود امتياز داشته باشند ، ولي قوانين به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد بلکه نوع و کلي را در نظر مي گيرد ، و شکي نيست که از نظر کلي، مردن نسبت به زنان براي اين کار آمادگي بيشتري دارند ، اگر چه زنان نير مي توانند وظايفي به عهده بگيرند که اهميت آن مورد ترديد نيست ....))
قرآن مي فرمايد :
((الرِّجالُ قَوّاموُنَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلي بَعضٍ وَ بِما أنفَقُوا مِن أَموالِهِم ))
(( مردان به خاطر برتري هايي که خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاق هايي که از اموال خود مي کنند، سرپرست و نگهبان زنانند )) .
تقبل رهبري مرد از سوي زن نه به معناي تسليم شدن در برابر نظام ناحق سلطه، نه به مفهوم پذيرش يک قرارداد اجتماعي محض، بلکه گزينشي درست ، و حرکتي همراه و همسو با چرخش نظام آفرينش است که مرد و زن را در مسير حيات اجتماعي و نيل به اهداف عالي انساني ياري
مي رساند .
طفره رفتن در مقابل اين امر فطري نه به مصلحت زن و نه به صلاح مرد است، و حاصلي جز تشويش، حيرت و محروميت از حظ زندگي دربر نخواهد داشت، بسياري از مشکلات و چالش -هاي اجتماعي و حرکت هاي ناهنجار خانوادگي در جوامع متمدن کنوني از پنداشت نادرست بانواني سرچشمه مي گيرد که با ناديده گرفتن جايگاه و منزلت عظيم زن در عرصه حيات اجتماعي ، تن دادن به رهبري مرد را تحقير آميز و دور از عدالت و انصاف تلقي مي کنند بلکه از زن بودن خويش احساس حقارت کرده، با انکار ويژگي هاي زن و مرد ف با حرکت هايي که نتيجه اش چيزي جز تخريب شخصيت خود آنان نيست، درصدد توجيه اين انديشه ناهماهنگ با ناموس طبيعت و فطرت برآمده اند .
خودبزرگ بيني، تحقير همسر، ناديده گرفتن ضعف هاي طبيعي خويش، انگشت گذاشتن بر نقاط ضعف شوهر و شانه خالي کردن از وظائف طبيعي را به عنوان بخشي از اين حرکت هاي غيرواقع بينانه و زيان بار مي توان نام برد و در اثر همين غفلت ضمن همگامي با فرهنگ هاي غير واقع بينانه، به انواع و اقسام مفاسد اجتماعي دچار گشته و عواقب وخيم آن دامنگير خود، همسر و فرزندان آنان بلکه کلّ جامعه خواهد گرديد.
اصبغ بن نباته يکي از اصحاب بزرگ اميرمؤمنان (عليه السلام) از آن بزرگوار چنين نقل مي کند:
«يَظهَرُ فِي آخِرِ الزَّمانِ وَ اقتِرابِ السّاع?ِ وَ هُوَ شَرُّ الأزمِنَ?ِ، نِسوَ?ٌ کاشِفاتٌ عارِياتٌ مَتَبَرِّجاتٌ، مِنَ الدّينِ خارِجاتٌ، فِي الفِتَنِ داخِلاتٌ، مائِلاتٌ إِلَي الشَّهواتِ، مُسرِعاتٌ إِلَي الَّلذّاتِ، مُستَحِلاّتُ المُحَرَّماتِ فِي جَهَنَّمَ خالِداتٌ».
« درآخرالزمان و هنگام نزديک شدن قيامات که بدترين زمان هاست زناني پيدا مي شوند که آشکار کننده خود هستند، آنان برهنه اند و خود را براي نامحرمان مي آرايند، از دين خارج گشته در فتنه ها وارد مي گردند. به لذّاتد و شهوات روي مي آورند و محرّمات الهي را حلال مي- شمارند. (در نتيجه) در آتش جاودانه خواهند ماند».
پرهيز از برانگيختن احساسات:
زن سرشار از عاطفه، و لبريز از احساسات است، و ابعاد وجودي مرد آن گاه به کمال حقيقي خويش نايل خواهد شد که از پرتو اين عواطف و احساسات به خوبي بهره مند گردد.
هرگز نبايد با برانگيختن احساسات زن، خود و جمع خانواده را از منافع فراوان اين موهبت الهي محروم ساخت. با شناخت صحيح زن و رفتاري متناسب با خلقت او مي توان زندگي را از لطافت ، صفا و طراوت وجود او سيراب نمود.
بزرگ جلوه دادن کار خود در خارج از منزل ، و کاستن از ارزش زحمات طاقت فرساي زن در خانه، تعريف بي مورد از همتايان او، سرکوفت، طعنه و ملامت بي مورد و دور از انصاف، هريک بسان انفجار باروتي است که فضاي پاک زندگي را به آتش کشيده و بهره مندي از خير وجود او را ناممکن مي سازد.
پي نوشت ها:
. کافي : 2/98 باب رفق ح 15.
. جامع الأخبار / 102 ف 59.
. تفسير نمونه : 3 / 412.
. سوره ي نساء : آيه ي 34.
. من لايحضره الفقيه : 3 / 247 ح 1174 ، وسايل : 20/35 ب 7 ح 5
منبع:فرهنگ تربيت