بازخواني نگاه قرآن
درچنين شرايطي، بازخواني نگاه قرآن در رابطه با روابط چهارگانه انسان الزامي مي نمايد، زيرا انسان غربي چونان که به مطالعه گرفته شد، نازايي و عقيمي فرهنگ و نظام آموزشي - پرورشي رايج غرب را تجربه کرده و ديگر اميدي به ساختن جامعه سالم و تربيت فرد متعهد و مسئول براساس هدايت علم يا بازگشت به مذاهب سنتي و اجدادي خود ندارد.
نظام آموزشي و فرهنگ غربي سال هاست که درجهان اسلام به عنوان جايگزين فرهنگ و نظام آموزشي اسلام عرضه شده و حکومت هاي فاسد و احزاب وابسته، با حمايت هاي گوناگون و جدي قدرت هاي استکباري در جهت جا افتادن آن
تلاش کرده اند. هم اکنون نيز غرب «از خودبيگانگي» و «شيء» پروراندن فرد مسلمان را در راستاي تأمين اهداف سياسي و اقتصادي خود ضروري مي شناسد و با توجه به ابزار، امکانات و روش هاي کارآمدتري که در اختيار دارد، محاصره فرهنگي او را در مقايسه با گذشته امکان پذيرتر مي داند.
مسلمان، همچنان به جامعيت و قداست هدايت ها و ديدگاه هاي قرآن باور دارد و براي سيراب شدن از زلال وحي در تمام عرصه هاي زندگي، از مال و جان خود هزينه مي کند. بنابراين عرضه بايسته و شفاف نظام هاي قرآني، بهترين راهکار براي کنترل نفوذ غرب خواهد بود.
توجه به واقعيت هاي فوق نه تنها ايجاد حس مسئوليت و اميدواري را همراه دارد که پيمودن راه دشوار تحقيق پيرامون هدايت هاي وحياني را در باب تربيت، به رغم ناهمواري راه، گوارا مي نمايد، بدان جهت که تلاش هايي از اين سنخ، کمکي است براي پايان يابي مهجوريت قرآن، جلوگيري از اسارت فرهنگي مسلمان و درمان از خودبيگانگي انسان.
مقاله «قرآن و بازتاب تربيتي روابط چهارگانه انسان» با چنين هدفگيري نگارش يافته و درصدد است تربيت انسان خداگونه را در قالب روابط سامانمند و متقابل خدا، انسان، جامعه و طبيعت به دقت بگيرد، با اصرار براين مطلب که باروري هر کدام از روابط چهارگانه، شکوفايي سه رابطه ديگر را به ارمغان مي آورد و به فراموشي سپردن يکي، سير رو به رشد ساير روابط را نيز آسيب مي زند و در نتيجه نظام تربيتي قرآن به ثمر نمي نشيند و فساد و خونريزي و تباهي در روي زمين توسط انسان که استعداد خليفه ي خدا شدن را در نهاد خود دارد، تداوم مي يابد. با توجه به چنين تأثيرو تأثري، اين مقاله سيستم روابط چهارگانه را به عنوان مهم ترين اصل در فلسفه تربيت قرآني مي شناسد.
سيستم تکامل چهارگانه انسان
تداوم کنش ها و واکنش ها در حوزه روابط چهارگانه، به صورت مثبت، پرورش «ابر من، جامعه آرماني و ريزش برکات طبيعت» را به ارمغان مي آورد. قرآن با
چنين هدفگيري، انسان ها را به تطبيق نظام تربيتي و ساز و کار عملي خود فرا مي خواند.
الف)ارتباط با خدا
فرانکل، وجدان - يعني نيروي روحي درک خوب و بد - را عملکرد روان ناخودآگاه، متعالي ساز و صداي خداوند (فرانکل، /68 ،88 و 92) مي دانست و مي افزود:
«غيرمذهبي ها از آن جلوتر نمي روند و از منشأ آن نمي پرسند، ولي مذهبي ها آن را ماقبل آخر مي شناسند.» (همان، /91)
اما نوئل کانت ديدگاهي شبيه ديدگاه غيرمذهبي ها دارد که تکليف و قانون اخلاق را پديده روحي و رواني مي شمرد، ولي خداوند را منشأ و تکليف کننده نمي دانست. (هواردا، /57)
توقف غيرمذهبي هاي معتقد به فطرت و وجدان شگفت انگيزاست! متعالي بودن و متعالي آفريني اين صدا نمي تواند بدون منشأ و خواستگاه باشد. قرآن با صراحت هرچه تمام تر به اين سؤال پاسخ مي دهد. واژه هاي «ألهمها فجورها و تقواها» و «فطرت الله»، انتساب صداي فطرت را به منشأ آن بسيار برجسته مي نمايد. به همين دليل خودشناسي وسيله خداشناسي قلمداد شده است. (مطهري، 431/22) در روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (مجلسي، 32/2)؛ «هر که جانش را شناخت، يقيناً پروردگارش را مي شناسد.»
شناخت خداوند از طريق شناخت نفس تفسيرهاي زير را بر مي تابد:
يک. گرايش هاي فطري جز براساس باور به خدا قابل توجيه نمي باشد. اين تلقي با استدلال فرانکل سازگار است که مي گفت: «وقتي نداي وجدان متعالي و تعالي پرور است، بايد منشأ متعالي هم داشته باشد.»
دو. با شناخت خود پي مي بريم که خداگرايي نيز در کنار گرايش هاي ديگر قابل شهود است، با اين تفاوت که گرايش به توحيد نقش زيربنا را دارد و ساير گرايش ها با تقويت آن، تقويت مي شود.
سه. کسي که متوجه ظرفيت ضمير انسان، نظام حاکم برعالم روح و پيوستگي حالات روحي شود، نمي تواند از اعتراف به وجود نيروي سازمان دهنده سر باز زند.
در هر صورت قرآن در پي اين است که انسان را به درون نگري عميق فرابخواند و با استفاده از عبارت هاي «ذکري» (اعراف/9 و عنکبوت/51)، «تذکرة» (طه/3) و «ذکراً» (طلاق/10)، آشنايي قبلي او را با تعاليم خود گوشزد کند، بر اساس يافته هاي فطري بني آدم، طرح تنظيم چهارگانه آنها را به اجرا گذارد و نخستين يافته او را گرايش به پروردگار دانسته و پرورش آن را جزء اهداف خود شناسد. مولوي مي گويد:
جان شو و از راه جان جان را شناس
يار بينش شو نه فرزند قياس
استارت انس با خدا در ضمير ناخودآگاه، با ژرف نگري به فطرت زده مي شود، ولي اين آغاز تا بي نهايت بايد رشد کند و بازتابش رشد علمي، اخلاقي و اجتماعي انسان باشد.
قالب هاي ارتباط
پيش از بيان قالب هاي انس، اين نکته قابل يادآوري مي نمايد که انسان نيازمند به تقرب الي الله است. احساس فقر و بيچارگي، او را به بازگشت به سوي خدا فرا مي خواند. (مطهري، 147/23 و مکارم شيرازي، 221/1) دشواري هاي يافتن و پيمودن راه، نگراني شديدي را به همراه دارد.
قرآن با تأکيد بر فقر و نقص انسان، انس با خدا را شانس دستيابي به تکامل و رمز رهايي از فقر مي شناسد. به همين دليل از آن به عنوان عامل زدايش تشويش و تأمين آرامش روحي ياد مي کند؛
(يا أيها أنتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد) (فاطر /15)
«اي مردم! شما نيازمند به سوي خداييد، تنها خداوند بي نياز و شايسته هر گونه ستايش است.»
صفت «الحميد» به معناي شايسته تمام ستايش ها، به وجود خوبي ها و کمالات در ذات پروردگار اشاره دارد و نيازمندي انسان ها را بدان ها گوشزد مي کند. شباهتي
وجود دارد بين اين آيه و آيه دهم سوره «فاطر» که مي گويد: «عزت از آن خداوند است و طالبان عزت بايد با عمل صالح به سوي او بالا مي روند و به عزت نايل آيند.»
رو آوردن به خدا و اميد رسيدن به غنا و عزت، نگراني ها را مي زدايد؛
(الا بذکرالله تطمئن القلوب) (رعد/28)
«آگاه باشيد تنها با ياد خدا دل ها آرامش پيدا مي کند.»
با توجه به نکته ياد شده، قرآن قالب هايي را براي انس گيري با خدا مطرح مي کند که عبارت اند از: ايمان، پرستش، شکرگزاري، توکل و استغفار؛ زيرا توجه عملي به هر کدام ازاين مفاهيم، راه تکامل اعتقادي و خداباوري را تقويت مي کند و بازتاب هاي تربيتي متنوعي را به ارمغان مي آورد.
1- قالب ايمان
ايمان ترکيبي است از شناخت، دلبستگي و جهت گيري عملي. (طباطبايي، 259/18) به همين دليل ايمان زمينه ساز عمل صالح شناخته شده و دو جمله به هم پيوسته «و الذين آمنوا و عملوا الصالحات» پنجاه و دو بار در قرآن تکرارشده است؛ يعني در متن مفهوم ايمان، توصيه به رفتار شايسته نهفته است. به عبارتي، باور به خدا، نبوت، آخرت، نزول وحي و فرشتگان - که محورهاي پنج گانه ايمان را تشکيل مي دهد (بقره /177 و نساء /136) - التزام به عمل صالح و کارهاي شايسته را همراه دارد.
قران از ازدياد و رشد ايمان نيز خبر مي دهد (توبه/124، انفال/2، آل عمران /173 و احزاب /22) و در روايات پيرامون درجات متفاوت و رشد تدريجي و تحمل بار مسئوليت براساس ميزان رشد آن سخن رفته است (کليني، 45/2-42) تا بدين وسيله خداجويان را به تلاش در جهت تقويت و ريشه دارتر شدن باورشان فرا خواند که با مشاهده آيات و نشانه هاي موجود در هستي (طباطبايي، 11/9)، پرستش و عمل صالح - چونان که در آينده توضيح داده خواهد شد - ميسر مي باشد.
2- پرستش خداوند
عبادت به معني پرستش، در قرآن فلسفه خلقت جن و انسان (ذاريات/56)، سر لوحه دعوت همه پيامبران و وظيفه تمام بشريت معرفي شده است؛
(ولقد بعثنا في کل امة رسولاً ان اعبدوا و اجتنبوا الطاغوت) (نحل/36)
«ما در هر امتي رسول برانگيختيم که خداي يکتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب کنيد.»
(يا أيها الناس اعبدوا ربکم) (بقره /21)
«اي مردم! پروردگارتان را پرستش کنيد»
عبادت قالب هاي مختلف دارد و حج، روزه، نماز، دعا و تلاوت قرآن بخشي از آنها را تشکيل مي دهد. تمام قالب ها در کنار پيام هاي چسبيده به عمل و يا يک متن خواندني تنها، يک مفهوم و معناي مشترکي را نيز به ذهن پرستش کننده انتقال مي دهد که عبارت است از به ياد آوردن خداوند. از اين رو قرآن در مورد استفاده نماز، ياد خدا را مهم تر از ساير پيام هاي آن مي شمارد:
(أقم الصلاة لذکري) (طه /14)
«نماز را براي ياد من به پا دار.»
(ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر) (عنکبوت /45)
«همانا نماز (انسان را) از زشتي ها و گناه باز مي دارد و ياد خدا بزرگ تر است (از ترک زشتي ها و گناه).»
راز برتري ياد خدا از ترک زشتي ها و گناه - با اينکه هر دو بازتاب اقامه نماز است - در اين نهفته است که نمازگزار با تحول روحي ناشي از ياد خدا، آماده مي شود که تمام کارهاي خير و خداپسندانه را انجام دهد و از هر کاري که خشم الهي را بر مي انگيزد، حتماً پرهيز کند. (فضل الله، 59/18) به همين دليل به جاي تأکيد بر قالب ها، قرآن اصرار دارد که ياد خدا هر چه بيشتر افزايش پيدا کند؛ ( و اذکروا الله کثيرا) (جمعه/10، احزاب/41، اعراف/205 و شعراء/227) و بشارت مي دهد که اگر به ياد خدا باشيد، خدا نيز به ياد شما مي افتد و رحمت و عنايتش را شامل حال شما مي سازد؛ (فاذکروني أذکرکم) (بقره/152).
البته افزايش ياد خدا راهي جز جامه عمل پوشاندن مکرر و بيشتر به قالب هاي عبادت ندارد، ولي قرآن در پي اين است که اصالت را به محتوا بدهد و نه قالب روي اين اصل، زياد به ياد خدا بودن را مورد تأکيد قرار مي دهد؛
«ياد خدا و بندگي، سطوح و مراتب مختلفي دارد و شرايطي، موضوع بهشت و جهنم در مسير تکامل، از انگيزگي پرستش الهي برکنار مي شود و خود پرستش که عبارت است از جذب شدن به شعاع جاذبه الهي، هدف قرار مي گيرد.» (جعفري، فلسفه و هدف زندگي، /97)
با دستيابي به چنين مرحله از سطوح پرستش، خداپسندانه زيستن با توسعه عبادت امکان مي پذيرد که در حديث نبوي بدان اشاره شده است؛
«و ما يتقرب الي عبدي بمثل اداء ما افترضت عليه و لايزال عبدي يبتهل الي حتي احبه و من احببته کنت له سمعاً و بصراً و يداً و موئلاً، ان دعاني اجبته و ان سئلني أعطيته.» (مجلسي، 284/5)
«عملي مثل اداي واجبات براي تقرب بنده ام به سوي من وجود ندارد و بنده ام پيوسته دعا و نيايش دارد تا زماني که او را دوست بدارم. من براي کسي که دوستش دارم، گوش، چشم، دست و پناهگاه مي باشم. اگر مرا بخواند، اجابت مي کنم و اگر چيزي طلب کند، مي دهم.»
«لايزال العبد يتقرب الي بالنوافل مخلصاً حتي احبه و اذا احببته، کنت سمعه الذي يستمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش به ان سألني اعطيته و ان استعاذني لأعيذنه.» (شعيري،82/1)
«بنده به وسيله نمازهاي مستحبي که از روي اخلاص مي خواند، پيوسته به سوي من نزديک مي شود تا جايي که دوستش مي دارم. زماني که دوستش داشتم، پس گوش او هستم که به وسيله آن مي شنود، چشم او هستم که به وسيله آن مي بيند و دست او هستم که به وسيله آن مي گيرد. اگر خواسته اي مطرح کرد، مي دهم و اگر طالب پناهندگي شد، پناهش مي دهم.»
اين، يعني تمام تلاش ها و کنش ها در تمام عرصه ها و حوزه هاي ارتباط گيري رنگ خدايي پيدا مي کند، آن گونه که در زندگي پيامبر تجلي يافت (انعام /142) و سبب گرديد که آن حضرت به عنوان الگوي نيکو معرفي گردد (احزاب /21).
در سايه چنين تقربي، زمينه تطبيق تدبير الهي بر کل وجود انسان فراهم مي آيد و با تلاقي و به هم پيوستن روشنايي فطرت و وحي، نور هدايت به سرعت در سراسر کشور وجود او گسترش يافته و به سلطه باطل و تاريکي در عرصه باور، اخلاق، انديشه، احساسات، تصميم ها و اعمال او پايان مي دهد؛
(الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور) (بقره /257)
«خداوند سرپرست کساني است که ايمان آورده اند، آنها را از تاريکي ها به سوي نور بيرون مي برد.»
خلاصه سخن اينکه پرستش با چنين فلسفه اي جزء برنامه تربيتي دين قرار گرفته و مي تواند به آساني روح عبوديت و بندگي را در عرصه زندگي و سراسر وجود عبادت کننده حاکم سازد. به ميزان افزايش اعمال خداپسندانه و صالح، شتاب تقرب به سوي خدا نيز افزايش مي يابد. قرآن مي گويد:
(من کان يريد العزة جميعاً اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه) (فاطر /10)
«کسي که خواهان عزت و پيروزمندي است، پس تمام عزت از آن خداست. سخنان پاکيزه (و مؤمن معتقد به سخنان پاکيزه) به سوي خدا اوج مي گيرد و عمل صالح او را بالا مي برد.»
تأثير و تأثر تقرب به خدا و عمل صالح پاياني ندارد. در تعامل آن دو، خداگونگي تقويت مي شود.
3- قدرداني نعمت ها
از نظر قرآن، طبيعت با تمام ذخايرش، هديه اي است که در خدمت انسان قرار مي گيرد تا با احساس آسايش و آرامش کامل به تعقيب اهداف بپردازد. اين حقيقت با دو تعبير «خلق لکم» و «سخر لکم» به صورت مکرر بيان شده است. آيه (و سخر لکم ما في السماوات و ما في الأرض جميعاً منه) (جاثيه /13) کوتاه ترين و جامع ترين جمله به حساب مي آيد که مي گويد: «آنچه در آسمان ها و زمين وجود دارد، از
سوي خدا در اختيار شما قرار گرفته است.» بخشي از محتواي اين آيه در سوره ابراهيم (34-31) و نحل (18-4) توضيح داده مي شود. ويژگي تبيين آيات سوره ابراهيم در اين است که مي گويد: تمام نيازهايتان برآورده شده و نعمت هاي اهدايي به شما از شمارش بيرون است؛
(و آتاکم من کل ما سألتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار) (ابراهيم /34)
«و از هر چيزي که از او خواستيد، به شما داد و اگر نعمت هاي خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد کرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است!»
نعمت هاي الهي شامل چشم و گوش و قلب انسان نيز مي شود که براي رشد عقلي و علمي آفريده شده است؛
(و الله اخرجکم من بطون أمهاتکم لا تعلمون شيئا و جعل لکم السمع و الأبصار و الأفئدة لعلکم تشکرون) (نحل /78)
«خدا شما را از بطن مادرانتان بيرون آورد و هيچ نمي دانستيد. و برايتان چشم و گوش و دل بيافريد، شايد سپاس گوييد.»
مطلب اصلي اين است که خداوند در برابر اين همه نعمت، از بندگانش قدرداني مي خواهد و خود را نيز با تعبير «شکور» - بيش از ده بار در قرآن تکرار شده است - قدردان تر معرفي مي کند.
يکي از مصاديق قدرداني بيشتر خدا، افزايش نعمت است که در قرآن به عنوان يکي ازنتايج سپاسگزاري مطرح مي باشد؛
( و اذ تاذن ربکم لئن شکرتم لأزيدنکم و لئن کفرتم ان عذابي لشديد) (ابراهيم /7)
«و (همچنين به خاطر بياوريد) هنگامي را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاري کنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسي کنيد، مجازاتم شديد است!»
نکته قابل توجه اين است که ناسپاسي دو مصداق دارد که عبارت اند از بهره گيري نکردن و به کارگيري ناروا. هيچ کدام از اين دو با شکر عملي سازگاري ندارد که عبارت است از به کارگيري نعمت الهي در راه طاعت و کسب رضايت خداوند، (فضل الله، 83/13) يا به کارگيري تمام نعمت هاي خداوند در راستاي هدف آفرينش آنها. (مکارم شيرازي، 287/10)
درحقيقت شکر نعمت هاي الهي عبارت است از استثمار مسئولانه و خداپسندانه کل طبيعت و نيروهاي نهفته درآن! تحرکي با اين گستردگي يقيناً به شکوفايي و باروري بسياري ازاستعدادهاي فراوان انسان مي انجامد. اين مي تواند بارزترين مصداق افزايش نعمت به حساب آيد.
4- توکل (تعهد دو جانبه خدا و عبد)
توکل به عنوان يکي از قالب هاي ارتباط با خدا در تعاليم انبيا مطرح بوده است و قرآن دستور به آن را با تعابير «فعليه توکلوا»، «توکل علي الله» و «علي الله فليتوکل المتوکلون» روايت مي کند و در کنار آن با تعبير «فعلي الله توکلت» يا «علي الله توکلنا» از عملي شدن اين اصل در گذر تاريخ پرده بر مي دارد و در نهايت، اهميت مسئله را دراسلام نيز مورد تأکيد قرار داده و از عينيت يافتن آن توسط پيامبر و مسلمانان صدر اسلام خبر مي دهد؛
(فاذا عزمت فتوکل علي الله ان الله يحب المتوکلين) (آل عمران/159)
«هنگامي که تصميم گرفتي، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زيرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
(و قالوا حسبنا الله و نعم الوکيل) (آل عمران /173)
«گفتند: خدا ما را کافي است و او بهترين حامي ماست.»
توکل در رابطه با انجام وظيفه و نتيجه عمل مطرح است و غرض از آن، زدودن پاره اي از تشويش هاست که مکلف را هدف قرار مي دهد، زيرا موقع انجام کار و رسالتي، اين دغدغه که «نتيجه چه خواهد بود؟» به سراغ انسان مي آيد. تشويق به توکل اين پيام را دارد که اگر عمل در راستاي انجام مسئوليت و اطاعت خدا باشد، نتيجه خوب را خداوند تضمين مي کند. شهيد مطهري مي فرمايد:
«در توکل دو تعهد و دو عهده داري نهفته است؛ بنده به عهده مي گيرد که در مسير اطاعت خدا باشد و خداوند به عهده مي گيرد که سرنوشت بنده اش را که به او واگذارکرده، به بهترين صورت رقم زند.» (مطهري، 410/27)
با توجه به اين وعده الهي، بنده با اميدواري کامل به آينده، تمام توجهش را متمرکز مي کند روي خداپسندانه تر انجام دادن کار و دقت دراداي تکليف و انجام وظيفه. جمله «کفي بالله وکيلا» و «توکل علي العزيز الرحيم» که در آن بر کفايت، عزت و مهرباني خداوند تأکيد شده است، در پي اين است که مؤمن توجه و فکرش را بين عمل و نتيجه آن تقسيم نکند، بلکه آن را اختصاص دهد به انجام وظيفه تا محتواي معنوي و کيفيت ظاهري آن تا بي نهايت رشد کند و بدين وسيله تحقق نتيجه بهتر تضمين گردد.
5- پوزش و بازگشت
توبه، آخرين نماد ارتباط با خداوند و بر دو پايه پوزش طلبي و آهنگ بازگشت به سوي خدا استواراست. به همين دليل قرآن مي فرمايد:
(استغفروا ربکم ثم توبوا اليه) (هود /3)
«از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد، سپس به سوي او بازگرديد.»
از منظر قرآن تمام انسان ها نيازمند طلب استغفارهستند، همان گونه که مشرکان (فصلت/6) و مؤمنان (بقره/199) بايد استغفار کنند. پيامبر نيز مأمور به استغفار است (نصر/3)، زيرا پوزش طلبي بازتاب دغدغه آلايش روح و احساس ترس از خداست. در وجود مقدس پيامبر، گناه اصطلاحي زمينه نداشت، در عين حال نگراني و ترس از خدا بر آن حضرت چيره بود. به اين دليل که دنيا خانه اي پر از انواع و اقسام گرد و غبار است و آلوده شدن بدان ها در سطوح مختلف، روح تمام انسان ها را تهديد مي کند. (مطهري، 543/23 و 519/27) پيامبر ناگزير بود به عنوان الگو، سيره اي از خود به جا گذارد که سختگيرانه نباشد، به همين دليل بايد به بهره جويي هاي نفس، هر چند به صورت مشروع و محدود توجه مي کرد. همين توجه اندک، روح نوراني آن بزرگوار را آزار مي داد و وادار به پوزش طلبي مي نمود. (مجلسي، 204/25) در روايتي آن حضرت مي فرمايد:
«همانا کدورتي بر قلبم مي نشيند، تا جايي که در روز صد بار (و به روايتي هفتاد بار استغفار مي کنم.» (مجلسي، 282/90 و 204/25)
پوزش طلبي ناشي از يک ندامت عميق روحي است. هرچه روح آلودگي بيشتر پيدا مي کند، احساس ندامت در آن ضعيف و ضعيف تر مي شود. ولي در روان هاي پاکيزه، يک ترک اولي هم مي تواند انفجار ايجاد کند و نگراني ناشي از احتمال آسيب تقرب به سوي خدا، او را به فرياد وا دارد.
به هرحال قرآن در پي اين است که روحيه اميدواري را در قلب بندگان خدا زنده نگه دارد و کمال خواهي و تقرب به سوي خدا را خواسته اجتناب ناپذير بشناساند. از اين رو قرآن براي اميدواري هر چه بيشتر آنان، خداوند را «غفور» (نساء/106)، «غفار» (نوح/10) و «تواب» (نساء/16، حجارت/12، نصر/3) معرفي مي کند که به معناي نهايت پوزش پذيري مي باشد و تأکيد مي کند که خداوند تائبان را دوست مي دارد (بقره/222) و خود را در تنگناي بن بست ديدن و نااميدي، ويژه کافران است (يوسف/87، عنکبوت/23)؛ يعني بهانه اي براي قطع ارتباطت با خدا وجود ندارد و در غفران و توبه پذيري هميشه باز است.
منبع:نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59. ادامه دارد... /ج