جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
قرآن و بازتاب تربيتي روابط چهارگانه انسان(5)
-(6 Body) 
قرآن و بازتاب تربيتي روابط چهارگانه انسان(5)
Visitor 481
Category: دنياي فن آوري

 

ج)ارتباط انسان با انسان
 

جامعه گرايي در تمام مکاتب تربيتي، مهم ترين هدف شناخته شده است. تعليم و تربيت کمونيستي به صورت افراطي در پي اين بود که اهداف فردي به اهداف عمومي تبديل شود؛ فرد بايد خود را در قالب جمع بشناسد، فردگرايي که نشانه اخلاق سرمايه داري است، جاي خود را به جمع گرايي بسپارد (هواردا، /517 و 520) و با ملي شدن وسايل توليد و ايجاد نظام اقتصادي متمرکز، جامعه بي طبقه برادروار و دادگر به وجود آيد. (فروم، /316) در تعليم و تربيت ليبرال نيز (به رغم تأکيد بر تفرد) چونان که پيش از اين يادآوري شد، رشد منش اخلاقي و جامعه پذيري، جايگاه ويژه اي دارد؛ هدف هاي شخصي تا جايي قابل پيگيري است که با اهداف عمومي هماهنگ باشد و اين وظيفه تربيت است که «يکي را در ديگري ادغام کند». (برزينکا،/163)
در اين رابطه نظام تربيتي اسلام ويژگي هاي مخصوص به خود را دارد. نويسنده «مباني فلسفي تعليم و تربيت» با اشاره به چگونگي تحقق تحول اجتماعي نثبت مي گويد:
«هدف اساسي فلسفه هاي شرق، ايجاد تحول اجتماعي است، اما تحول بزرگ اجتماعي معمولاً با دگرگون شدن افراد آغاز مي شود؛ افراد بايد تلاش کنند تا خود را متحول سازند. پس از آنکه افراد زيادي متحول شدند، جامعه نيز تغيير خواهد کرد. درست است که آدميان ضعيف اند و به دنبال لذت و ماده گرايي، اما
مي توانند خود را به گونه اي متحول کنند که به دنبال چنين اموري نباشند. ناکامي هايي نيز وجود دارد، اما اين ناکامي ها مربوط به افراد است و هر کس مي تواند از طريق شهود، انفاق، روزه گرفتن و نماز خواندن بر آنها غالب شود.» (هواردا، /186)
مصداق برجسته اين گفته، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي است که براساس آن، تا انسان از ناحيه اخلاقي تکامل پيدا نکرده باشد، يعني از درون خودش، از حيوانيت خودش رهايي پيدا نکرده باشد، امکان ندارد که در رابطه اش با انسان هاي ديگر حسن رابطه داشته باشد؛ يعني بتواند از اسارت انسان هاي ديگر رهايي يابد يا خودش انسان ديگر را به اسارت خود در نياورد. (مطهري، 521/5)
در اين تفکر، خودپردازي و خودجويي فردي، اساس همگرايي و تکامل اجتماعي را تشکيل مي دهد. انگيزه جامعه پذيري از اين نوع، ريشه در توجه به هنجارهاي اجتماعي و مطالعه انتظار و توقع ديگران ندارد، بلکه فرد با درون کاوي، خاستگاه آن را در ضمير فطرت خويش مشاهده مي کند و بدان پاسخ مثبت مي دهد. به عبارتي با کاوش و ژرف نگري در زمين سرشت خود، فرد به حقيقتي دسترسي پيدا مي کند که نشان دهنده هويت و نوعيت اوست. بنابراين رشد گرايش هاي فطري و تلاش هاي مربوط به آن، هم زمان رشد شخصيت و تکامل اجتماعي را با هم به ارمغان مي آورد و «خودخواهي و از خودگذشتگي» را به گونه اي با هم پيوند مي دهد که پيگيري رضامندي خودخواهانه، به طور خودکار به ياري ديگران مي انجامد و کوشش نوع دوستانه نيز به صورت طبيعي پاداش و رضاي فرد را در پي دارد. يعني تضاد و دوگانگي بين خودخواهي و نوع دوستي مستحيل و منتفي مي شود. (مزلو، /195)
تأکيد بر اين واقعيت و حقيقت در اظهارات بسياري از دانشمندان (اعم از مسلمان و غيرمسلمان) قابل مطالعه است. به عنوان نمونه موارد ذيل قابل مطالعه اند:
«فقط به وسيله پرتويي از فروغ عرفان مثبت است که نخست «من» انساني را به خود او بشناساند و او با اين شناخت بفهمد که «من» او که شعاعي از اشعه خورشيد عظمت الهي است، چقدر خوب و زيبا و دوست داشتني است و چون
ديگر انسان ها هم از همين «من» برخوردارند، پس محبت بر همه انسان ها ضرورت دارد.» (جعفري، عرفان اسلامي، /130)
«چگونه است که هر چه عميق تر به درون خودمان به عنوان فردي خاص و منحصر به فرد در جستجوي هويت فردي خودمان فرو مي رويم، کل نوع بشر را بيشتر مي يابيم. کشف نوعيتتان در سطحي به حد کافي عميق، با کشف هويتتان يکي مي شود. دست يافتن به کمال انساني به معناي انجام هر دو کشف هويتتان يکي مي شود. دست يافتن به کمال انساني به معناي انجام هر دو کشف مزبور، به طور هم زمان است... حرکت به سوي سلامت رواني [با خودشکوفايي و تعهد به ارزش هاي فطري]، حرکت به سوي آرامش روحي و هماهنگي اجتماعي نيز هست.» (مزلو، /253و264)
«در سايه عشق به ديگران هم فعال مي شويم و هم از هستي فردي خود فراتر مي رويم. اين نوع پيوند علامت سلامت رواني است. «دوستت دارم» يعني هر چه انسانيت در وجود تو است، دوست دارم؛ هر چه زنده است، دوست دارم. همچنين خودم را در درون تو دوست دارم.» (فروم، /53-49)
قرآن در کنار يادآوري تولد تمام انسان ها از يک پدر و مادر (آدم و حوا عليهما السلام) که منطقي بودن همگرايي را نشان مي دهد، از کرامت ذاتي (اسراء/70) و رشد و بالندگي آن با غذاي تقوا (حجرات/13) سخن مي گويد که حقيقت آن را گرايش به خوبي ها و بيزاري از بدي ها تشکيل مي دهد. سپس به قصد فراخواني به خودپروري و ضرورت رشد شخصيت انساني، تلاش هاي فردي و اجتماعي بشر را بازتاب شکل گيري حالات روحي آنها معروفي کرده و مي گويد:
(قل کل يعمل علي شاکلته) (اسراء/84)
«بگو: هر کس طبق روش (و خلق و خوي) خود عمل مي کند.»
با اين زمينه سازي ها، قرآن دل ها را آماده مي کند براي مطالعه اين حقيقت که وضعيت ظاهري و بيروني جامعه (به ويژه تعامل اجتماعي) بر اساس سنت الهي، محصول و ثمره همگاني شدن خودسازي است که توسط خود افراد انجام مي پذيرد؛
(ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم) (رعد/11)
«خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتي) را تغييرنمي دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.»
تعالي گرايش هاي ناظربه روابط اجتماعي که در قالب عدالت گستري، ياري رساني و پاسخگويي به نياز نيازمندان به نمايش گذاشته مي شود، با عوامل سه گانه کنش فطرت، توقع جامعه و خواست خداوند عينيت پيدا مي کند. قرآن مي گويد:
(ان الله يأمربالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنکر و البغي) (نحل/90)
«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديکان فرمان مي دهد و از فحشا و منکر و ستم نهي مي کند!»
در حقيقت تابش نور وحي بر دل انسان، مزرعه فطرت را به آبياري مي گيرد (انفال/24) تا رشد شخصيت انسان سرعت بيشتري بگيرد و بار و ثمره عدالت و احسان را به جامعه هديه دهد. قرآن اين مطلب را در قالب يک تشبيه و تمثيل اين گونه بازگو مي کند:
(الم تر کيف ضرب الله مثلاً کلمة طيبة کشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء* تؤني أکلها کل حين باذن ربها) (ابراهيم/25-24)
«آيا نديدي چگونه خداوند «کلمه طيبه» (و گفتارپاکيزه) را به درخت پاکيزه اي تشبيه کرده که ريشه آن (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! هر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مي دهد.»
توصيف پاکي اشاره دارد به پيراسته بودن از هر نوع آزار رساني، همان گونه که مددرساني خداپسندانه و نامحدود از توانايي و انگيزه خيررساني پرده برمي دارد. وقتي که تمام افراد جامعه شخصيتي با اين دو ويژگي دارند، تکامل اجتماعي پديد مي آيد که قرآن با عبارت هاي (انما المؤمنون اخوة) (حجرات/10). (رحماء بينهم) (فتح/29) و (ألف بين قلوبهم) (انفال/63) به يادآوري و توضيح آن مي پردازد؛ يعني دوستي و بخشندگي با هم سبب به هم پيوستگي افراد مي شود.
واژه «الفت» به تجمع و به هم پيوستگي اجتماعي گفته مي شود که آميخته با تمايل، رغبت و شيفتگي مي باشد. (قرشي، 92/1) سازنده تمايل و گرايش متقابل در
جامعه دين مدار، وحدت اعتقاد، انديشه، اخلاق، عواطف و تصميمات مشترک است که همساني و همانندي در رفتار را به همراه دارد. شايد بهترين تبيين در اين رابطه، تبيين مولانا باشد که مي گويد:

 

مؤمنان معدود ليک ايمان يکي
جسشمان معدود ليکن جان يکي

غير فهم و جان که در گاو و خر است
آدمي را عقل و جان ديگر است

جان حيواني ندارد اتحاد
تو مجو اين اتحاد از روح باد

جان گرگان و سگان هر يک جداست
متحد جان هاي شيران خداست

جمع گفتم جان هاشان من به اسم
کان يکي جان صد بود نسبت به جسم

همچو آن يک نور خورشيد سما
صد بود نسبت به صحن خانه ها

ليک يک باشد همه انوارشان
چون که برگيري تو ديوار از ميان

حسن عدالت گستري و نيکي رساني، کنشي را در افراد پديد مي آورد که گذشته، آينده و حال در قلمرو آن مي گنجد. مؤمن ناگزير است که چهره هاي عدالت و احسان را الگوي خود بشناسد و ده بار درهرشبانه روز از خدا بخواهد که توفيق دهد تا راه اهل نعمت را - که عبارت اند از پيام آوران، صالحان، صديقين و شهدا (نساء/69)- بپيمايند و از سقوط در مسير مغضوبين و گمراهان در امان باشد (حمد/7-5) و آيندگان تاريخ نيز وي را در دل مي پروراند (شعراء/84) واز خداوند مي خواست که از نسل وي امتي فرمانبردار خويش قرار دهد (بقره/128) و حضرت زکريا (ع) پاکي نسلش را تقاضا مي کرد (آل عمران/38) و هر انساني بايد آرزو کند که نسل وي از شايستگي سودمند به حال او برخوردار شود (احقاف/15).
عدالت طلبي مؤمن، ارتباط گيري وي را با انسان هاي معاصرش تحت عنوان دفاع از مظلوم (نساء/75) و رويارويي با ستمگران و فتنه انگيزان (بقره/193) تنظيم مي کند، در عين حال در عرصه خصومت و دشمني، رعايت عدالت را وظيفه او مي شناسد (مائده/8)، بدان دليل که دشمني عادلانه، وسيله دستيابي به تقوا و تقوا، عامل رستگاري مي نمايد.
احسان با ياري رساني قابل تعريف است که احتياج و نياز، خاستگاه آن به شمار مي آيد. احتياج و نياز، هزاران گونه دارد؛ نداري، نقص عضو، درماندگي، نوميدي، خطاکاري و ضعف اخلاق (لوماريه،/49-47) نمونه هايي از آنها را تشکيل مي دهد. گويا اين تفسير از احسان با نگاه قرآن سازگاري دارد، زيرا قرآن جهاد در راه خدا (عنکبوت/69)، گذشت از گناه خيانت (مائده/13)، کمک مالي به جهاد (بقره/195)، گذشت از اشتباه ديگران (آل عمران/134)، رسيدگي به پدر و مادر (انعام/151) و مطلق کمک به ديگران (قصص/77) را احسان دانسته است. بنابراين معيار احسان، رسيدگي به احتياج ديگران است که تمام نيازهاي مادي و معنوي را شامل مي شود و فعاليت هايي چون دعوت به اسلام و امر به معروف و نهي از منکر و تمام گونه هاي دلداري و غمخواري نيز در قالب آن مي گنجد. بنابراين ثروتمندترين فرد ممکن است نيازمندترين فرد باشد و در مرحله اي از تکامل فردي، پذيرش کمک توسط فقير از سوي غني، احسان تلقي گردد و قدرتمندترين زمامدار، مشورت فقيري را بزرگ ترين احسان بداند!
البته قرآن در باب احسان به معناي ياد شده روي اولويت هايي تأکيد دارد و مواردي چون احسان به والدين، احسان به همسر، احسان به خويشاوندان، احسان به اقشار آسيب پذير (مانند فقرا، ايتام، درماندگان، گدايان و آزادي بردگان) و احسان به مؤمنان را به صورت مستقل نام برده و درباره تأمين نيازمندي هاي آنها سفارش جداگانه به عمل آورده است. ولي اين با نگاه عمومي و فراگير قرآن که در آن نيکي به نامسلمانان بدون مانع اعلام مي شود، ناسازگاري ندارد؛
(لاينهاکم الله عن الذين لم يقاتلوکم في الدين ولم يخرجوکم من ديارکم أن تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين) (ممتحنه/8)
«خدا شما را از نيکي کردن و رعايت عدالت نسبت به کساني که در راه دين با شما پيکارنکردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نمي کند، چرا که خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.»
بر اساس روايتي، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پاسخ به سؤالي دراين باره که چه کسي دوست داشتني تراست، فرمود: «أنفع الناس للناس» (کليني، 164/2)؛ «سودمندترين مردم براي مردم (محبوب ترين آنها نزد خداوند است).»
محبوبيت دادگران و نيکي کنندگان نزد خداوند که در قالب جمله «ان الله يحب المقسطين»و «ان الله يحب المحسنين» (بقره/195، مائده/13و93)تکرار شده، به گونه اي به هم پيوستگي رو به تکامل ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با خودش و ارتباط انسان با انسان را مي نمايد و از تعامل و داد و ستد اين روابط در مسير رشد پرده برمي دارد.در حقيقت ياد خدا به دادگري واحسان فرا مي خواند. عادت به عدالت و احسان، محبوبيت نزد خدا و مقبوليت اجتماعي را هديه مي دهد و احسان چنين مقبوليتي، انگيزه دادگري و احسان را دوچندان مي سازد.
قرآن به قصد افزايش شتاب بيشتر و فزاينده تر، حرکت تکامل اجتماعي و فعاليت جمعي را درحوزه عدالت گستري و خيررساني پيشنهاد مي کند. جمله هاي (تعاونوا علي البرو التقوي) (مائده/2)، (تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر) (عصر/3)، (تواصوا بالمرحمة) (بلد/17) و (رابطوا) (آل عمران/200) که دستور به مشارکت در خيررساني و حق مداري را بازگو مي کند، يادآوري اهميت اين روش را نيز به همراه دارد.
مشارکتي شدن خيررساني در کنار رشد کيفيت و نتيجه دهي زودهنگام آن، محبت متقابل افراد گروه را نيز به ارمغان مي آورد. هرکدام از افراد گروه علاوه بر نگاه انسان شناختي مشترک که گرايش هاي زيباي فطري را در متن خود دارد، شاهد تبارز خوبي هاي برخاسته از فطرت در فعاليت هاي همديگراست. قرآن، رفتار شايسته و باورمندانه را سبب محبوبيت مي شناسد؛
(ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وداً) (مريم/96)
«مسلماً کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتي براي آنان در دل ها قرار مي دهد.»
در روايتي پيامبر (ص) و سلم مي فرمايد: «ولو اجتمعتم علي البر لتحاببتم» (ابن ابي فراس، 134/1)؛ «اگر براي انجام خيررساني به هم بپيونديد، به همديگر علاقمند مي شويد.»
منبع:نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.
ادامه دارد...

Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image