جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
همگرايي ديني در خانواده
-(5 Body) 
همگرايي ديني در خانواده
Visitor 403
Category: دنياي فن آوري
پرسش:
اگر دين اعضاي خانواده با هم يکي نباشد چگونه مي‏توانند در کنار هم زندگي کنند؟
اختلافات عقيدتي، ديني، فرهنگي، سياسي و ... خانواده را چگونه بايد حل و فصل کرد و چنانچه به راه حلي دست پيدا نکرديم چه بايد کرد؟ مثلاً پدر خانواده داشتن اعتقاد خاص فرزند خود را به منزله کفر بداند و همچنين ساير اعضاي خانواده نسبت به همديگر. و نيز اگر مرجع تقليد پدر خانواده با زن متفاوت باشد؛ مثلاً اعمالي را مرجع پدر حرام بداند و مرجع زن حرام نداند و برعکس و يا وظايفي را مرجع پدر براي زن واجب بداند که مرجع زن واجب نداند و يا برعکس، اين گونه اختلافات در فروع دين را چگونه مي‏توان بين اعضاي خانواده حل کرد و چگونه بايد با آن کنار آمد؟
پاسخ:
براي دستيابي به پاسخ اين پرسش به چند اصل اشاره مي‏کنيم.

1ـ اصل گونه‏ گوني و اختلاف فکري

انسان از اين جهت که موجودي داراي فکر و اراده و انتخاب‏گر است، تعارضات و مناقشات فکري در ساحت انديشه او امري طبيعي است. اديان الهي براي اين به بشر عرضه شده‏اند تا انسان بتواند با کمک آن، نزاعها و درگيري‏هاي خود با هم را حل کند و اختلافات و منازعات خود را در سايه تعليمات الهي‏رو به سامان برد و پراکندگي به جمعيت مبدل شود، ولي آدميان نه تنها نتوانستند و يا نخواستند از اين فرصت پيش آمده و سرمايه بي‏همتا در راه سعادت خود بهره برند، که همين امر به نوبه خود وسيله‏اي براي اختلافات و مناقشات تازه در زندگي بشر شد، زيرا پس از اعلام و ترويج هر يک از اديان آسماني به واسطه يک پيامبر، گروهي به آن مي‏گرويدند و گروهي نيز در برابر آن موضع مي‏گرفتند.
ريشه اختلاف نوع اول عمدتا به جهت فقدان قانون و ناشناخته بودن حقوق و مرزها در زندگي اجتماعي بود، ولي اساس تفرق در نوع دوم سرکشي و ستمگري انسان و طغيان او در برابر خداوند جهان بوده است.
قرآن کريم مي‏فرمايد:
«کان النّاسُ امّةً واحدةً فبعث اللّه‏ النبيّين مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس في ما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الاّ الّذين اوتوه بغيا بينهم فهدي اللّه‏ الّذين آمنوا لما اختلفوا فيه من الحقّ بإذنه و اللّه‏ يهدي من يشاء الي صراط مستقيم؛
مردم بر طريقه واحدي بودند، آنگاه خداوند پيامبران را برانگيخت تا بشارت دهنده و انذار دهنده باشند و با آنان کتاب را به حق نازل کرد تا بين مردم در آنچه اختلاف دارند داوري کند، و سپس تنها همان کساني که کتاب به آنان داده شد پس از آنکه نشانه‏ها و شواهد روشن به سويشان آمد، از روي ستمگري در کتاب حق شبهه و اختلاف افکندند، سپس خداوند مؤمنان را به اذن خود به سوي حق هدايت کرد و خداوند هر کس را بخواهد به راه راست رهنمون مي‏شود.»(1)
و باز مي‏فرمايد:
«و ما تفرّقوا الاّ من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم ...؛
آنان جز پس از آگاهي و علم از روي ستم از دين حق پراکنده نشدند.»(2)
مرحوم علامه طباطبايي اختلاف نوع دوم مطرح شده در آيه نخست را درون ديني و عامل آن را عالمان به کتاب و دين خدا دانسته‏اند.(3) در حالي که آيه کريمه معنايي عام دارد و شامل اختلاف در اصل پذيرش دين نيز مي‏شود و در اين صورت نمي‏توان عامل آن را دانشمندان فاسق به حساب آورد، بلکه ريشه آن را بايد در سرشت طغيانگر بشري جستجو کرد. گرچه نقش اين گروه در ايجاد فرقه‏گرايي و اختلافات درون‏مذهبي، نقشي يگانه يگانه است.
بنابراين گرچه اختلاف در ساحت پيروان اديان، به لحاظ ارزشي امري مردود و غير قابل قبول است ولي واقعيتي است که همواره در حيات ديني بشر حضور داشته و آنگونه که از آيات قرآن پيداست امتِ هيچ يک از رسولان الهي يکدست و يکصدا نبوده و هميشه عده‏اي از آنان را مؤمنان و عده‏اي ديگر را نيز کافران تشکيل مي‏داده‏اند.
البته اين امر، با توجه به نظام تکوين و ويژگي آفرينش بشر با خصوصيت اراده و اختيار و نقش آن در سرنوشت او، مطلوب و مورد خواست خداوند است.
قرآن کريم مي‏فرمايد: «قل فللّه‏ الحجة البالغة فلوشاء لهداکم أجمعين؛
بگو حجت گويا و بالغ، از خداوند است پس اگر مي‏خواست همه شما را هدايت مي‏کرد.»(4)
به عبارت ديگر خداوند خواسته است تا بشر با اراده و اختيار خود راه حق و شريعت الهي را پيروي کند، نتيجه چنين خواستي آن است که همواره گروهي از مؤمنان و گروهي نيز از کافران باشند.
اين رهايي، که حاصل نظام احسن است، تنها در دنيا و زندگي اين سويي بشر وجود دارد، ولي خداوند حساب کار اهل باطل و اعراض‏کنندگان از حق را به قيامت موکول فرموده است. و از عذاب آنان در دنيا صرف نظر کرده است.
قرآن کريم مي‏فرمايد:
«و لو لا کلمة سبقت من ربّک لقضي بينهم فيما کانوا فيه يختلفون؛
و اگر سخني از خدايت از پيش ـ مبني بر مهلت دادن به آنها تا قيامت ـ صادر نشده بود يقينا در آنچه در آن اختلاف کرده‏اند داوري مي‏کرد.»(5)

2ـ اصل همگرايي

ريشه «انسان» از «انس» است و نوع بشر را از اين جهت انسان گفته‏اند که به راحتي با همنوعان خود انس مي‏گيرد و ارتباط عاطفي برقرار مي‏کند.
آدميان از جهت انسان بودن خود، تا وقتي به تجاوز و فساد دست نيالوده‏اند داراي حقوقي‏اند، که بايد مراعات شود، گرچه اگر اضافه بر آن جنبه ايماني در کسي وجود پيدا کرد سبب پيدايش حقوقي بسيار فراتر از آن خواهد شد.
قرآن کريم در مواردي دستور به عفو و گذشت و معاشرت نيکو با پيروان ساير مذاهب و مکاتب داده است.
براي نمونه مي‏فرمايد:
«فاصفح عنهم و قل سلام فسوف يعلمون؛
از کافران در گذر و با مسالمت با آنها مواجه شو، پس به زودي خواهند دانست.»(6)
و باز مي‏فرمايد:
«يا ايها الّذين آمنوا انّ من ازواجکم و اولادکم عدوّا لکم فاحذروهم و اِن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإنّ اللّه‏ غفورٌ رحيم؛
اي اهل ايمان، قطعا برخي از همسران و فرزندان شما ـ به جهت اصرار بر گمراهي شما ـ دشمن شما هستند پس از آنان برحذر باشيد و اگر گذشت کنيد و از آنان بگذريد و از بدرفتاري‏هايشان چشم‏پوشي کنيد پس خداوند يقينا بخشنده و مهربان است.»(7)
در اين آيه کريمه، در عين حالي که ابتدا دستور به پرهيز از بستگان و نزديکان منحرف و تأثيرنپذيري از گفته‏ها و تمهيدات آنان داده است، به رفتار پسنديده و معاشرت نيک نيز فرمان مي‏دهد.
همچنان که در خصوص پدر و مادر مي‏فرمايد:
«و وصّينا الانسان بوالديه حسنا و ان جاهداک لتشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما اِليّ مرجعکم فأونبّئکم بما کنتم تعملون؛
ما انسان را نسبت به احسان و نيکي به پدر و مادرش سفارش کرديم و اگر آنها بکوشند تا تو را مشرک کنند از آنان مپذير بازگشتتان به سوي من است سپس شما را به آنچه کرده‏ايد آگاه مي‏کنم.»(8)
در جاي ديگر پس از توصيه به نافرماني در صورت دعوت به شرک از سوي آنان مي‏فرمايد:
«... و صاحبهما في الدّنيا معروفا...؛
با آنان در دنيا به خوبي و نيکي همنشيني کن.»(9)
و نيز قرآن کريم ازدواج موقت با زنان اهل کتاب را جايز شمرده است(10) که معاشرت نيک گرچه موقت در چنين کاري روشن است.
امير مؤمنان در عهدنامه خود به مالک اشتر مي‏نويسند:
«و اشعر قلبک الرّحمة للرّعيّة و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تکوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم أکلهم، فإنّهم صنفان: إمّا أخ لک في الدّين أو نظير لک في الخلق ...؛
به قلب خود رحمت و محبت و لطف به شهروندان خويش را بفهمان و بر ضرر آنان موجودي درنده‏خو که خوردن آنان را غنيمت بداني مباش، زيرا آنان بر دو دسته‏اند: يا برادران ديني تواند و يا در آفرينش مانند و همنوع تو هستند ...»(11)
هدف از اين همگرايي و توصيه به رحمت، احسان و علاقه‏مندي به همنوع از جهت انساني دو امر است:
1ـ تلاش در جهت ارشاد و هدايت آنان به خداپرستي و دين‏داري و نجات آنها از گمراهي و پيروي شيطان که هيچ خدمتي به انسانيت بالاتر و شريف‏تر از آن نيست و اين نيز جز با محبت و دلسوزي به افراد انساني حتي به کافران به طور شايسته ميسر نيست. سيره پيامبر اکرم(ص) نشان مي‏دهد که آن حضرت نه تنها نسبت به مؤمنان بلکه نسبت به ساير انسانها چنين محبتي داشت و با عشق و علاقه فوق‏العاده براي هدايت و نجات آنان تلاش مي‏کرد به قدري که خداوند خطاب به آن حضرت فرمود:
«لعلّک باخعٌ نفسک أن لا يکونوا مؤمنين؛
شايد تو خود را از اينکه آنان اهل ايمان نيستند به هلاکت اندازي.»(12)
و نيز مي‏فرمايد:
«فلعلّک باخع نفسک علي آثارهم إن لم يؤمنوا بهذا الحديث أسفا؛
پس تو شايد خود را بر پيامدها و عواقب وخيمي که در صورتي که به اين قرآن ايمان نياورند، بر آنان مي‏آيد، از روي تأسف و تأثر هلاک کني.»(13)
«محدث قمي» از «قاضي عياض» نقل مي‏کند: «و روي انّه لما کسرت رباعيّته و شجّ وجهه يوم أحد شقّ ذالک علي أصحابه شديدا و قالوا لو دعوت عليهم فقال: إنّي لم ابعث لعّانا و لکنّي بعثت داعيا و رحمة، اللهم اهد قومي فإنّهم لا يعلمون؛
روايت شده است که وقتي در جنگ احد دندان مبارک پيامبر شکست و صورتش مجروح شد، اصحاب آن حضرت شديدا ناراحت و متأثر شدند و به آن حضرت پيشنهاد نفرين بر کافران را دادند. آن درياي رحمت فرمودند: من نفرين‏گر و لعنت‏فرست مبعوث نشدم؛ من براي رحمت و دعوت و هدايت مردم برانگيخته شده‏ام، پروردگارا! قوم من را هدايت کن. يقينا اينان در جهالت به سر مي‏برند.»(14)
2ـ رعايت حقوق انسان، اخلاقي و اجتماعي در معاشرتهاي عمومي و بالاتر از آن در خانواده و در ارتباطهاي فاميلي و خويشاوندي، بويژه والدين و بستگان نزديک، همچون احسان به پدر و مادر و معاشرت نيکو با آنان، صله‏رحم و خبرگيري و احوالپرسي و خدمت‏گذاري و کمک به آنها در رفع گرفتاريها و مشکلات زندگي آنان و امثال آن که وظيفه‏مند شدن به اينگونه امور هم‏عقيدگي و اشتراک ديني را لازم ندارد.

3ـ پرهيز از دوستيهاي ويرانگر

اسلام در عين حالي که به همگرايي و برخوردهاي پسنديده با همنوعان گرچه غير مسلمان سفارش فرموده است از ايجاد دوستيها و روابطي که به تضعيف و خلل در ايمان شخص بينجامد و يا موجب همکاري با کافران بر ضد جامعه اسلامي و ايجاد فساد در آن شود، به شدت نهي فرموده است.
در اين باره آيات فراواني است که به نمونه‏اي از آن اشاره مي‏کنيم. قرآن کريم مي‏فرمايد:
«لا تجد قوما تؤمنون باللّه‏ و اليوم الاخر يوادّون من حادّ اللّه‏ و رسوله و لو کانوا آبائهم أو ابنائهم أو اخوانهم أو عشيرتهم اولئک کتب في قلوبهم الايمان ...؛
هيچ گروهي را نمي‏يابي که ايمان به خدا و روز واپسين داشته باشند، در عين حال کساني را که با خدا و رسول عداوت و کينه مي‏ورزند دوست داشته باشند، گرچه آنها پدران يا فرزندان يا برادران يا بستگان آنان باشند، آنها کساني‏اند که خداوند در قلبهايشان ايمان را نوشته و ثابت گردانيده است ...»(15)
در شأن نزول اين آيه کريم گفته شده است: روزي عبيداللّه‏ پسر «عبداللّه‏ بن‏ابيّ بن‏سلّول» سرکرده منافقان مدينه نزد پيامبر اکرم(ص) بود. در همين هنگام آن حضرت جام آبي را سر کشيدند. او به پيامبر(ص) عرض کرد: بخشي از اين آب را باقي بگذاريد تا به پدرم بدهم بنوشد شايد خداوند به برکت آن نفاق قلبش را زايل کند. پيامبر اکرم(ص) اينچنين کردند و او باقيمانده آب را نزد پدرش آورد، او وقتي به حقيقت کار پر برد با جمله‏اي توهين‏آميز از آن روي برتافت. عبيداللّه‏ خدمت پيامبر(ص) رسيد و از آن حضرت خواست تا اجازه دهد پدرش را به جهت اين توهين به قتل رساند. پيامبر(ص) در پاسخ به او فرمان مدارا و معاشرت نيک و همراه با ملاطفت با پدر دادند.(16)
ملاحظه مي‏کنيد، رسول اکرم(ص) در عين حالي که دستور به رفق و مدارا در برخورد با پدر منافق و کافر او مي‏دهد، در اين آيه که در شأن اين جريان نازل شده است، دوستي و محبتي که شخص را از جبهه اهل ايمان و دوستي با آنان خارج کرده و به صف کافران ملحق کند و از دار و دسته آنان و ملحق به آنان گرداند، مذمت و صاحبان آن از زمره مؤمنان خارج دانسته شده است.
بنابراين محبت، عاطفه و دلسوزي از جهت جنبه انساني که اولاً: موجب شود انسان به بزرگترين خدمت به همنوع خود، يعني ارشاد و هدايت او اقدام کند و ثانيا: به ساير وظايف و حقوقي که از ناحيه ديگران بر عهده اوست عمل کند، پسنديده و لازم است، ولي دوستي و علاقه‏اي که سبب دلگرمي غير مسلمان و گمراه، نسبت به کفر و ضلالت خود گردد و موجب اشاعه و ترويج باطل و سست شدن بنيه ايماني شخص شود، زشت و مردود است.

4ـ تقدم حق‏گرايي بر همگرايي در تعارضات

اين همگرايي با شرحي که داده شد، تا وقتي مطلوب است که اين تقابل تنها در محدوده انديشه و تضاد عقيدتي باشد، ولي اگر اين تقابل در وضعيتي خاص به رودررويي فيزيکي و نبرد در صحنه کارزار مبدل شود، تمام اين علاقه‏ها و روابط و عواطف بي‏اعتبار مي‏شود و دفاع از حق و اصول ارزشها مقدم بر همه آن وظايف و حقوق مي‏شود و حتي گاهي علقه پدر و فرزندي نيز منقطع مي‏گردد.
تاريخ جنگهاي صدر اسلام نمونه‏هاي فراواني از اين دست دارد که اجمال آن در گزارش امير مؤمنان(ع) و رنجنامه آن حضرت اينچنين آمده است:
«فلقد کنا مع رسول‏اللّه‏ صلي‏اللّه‏ عليه و آله و إنّ القتل ليدور علي الآباء و الابناء و الإخوان و القرابات، فما نزداد علي کلّ مصيبة و شدّة إلاّ إيمانا و مضيّا علي الحقّ و تسليما لِلاْءمر و صبرا علي مضضّ الجراح ...؛
تحقيقا ما ـ در جنگها ـ همراه پيامبر گرامي(ص) بوديم و نبردها بر محور تقابل پدران و فرزندان و برادران و خويشان دور مي‏زد و اين نوع برخوردها و کشتارها جز بر ايمان ما و تثبيت بر حق و تسليم در برابر فرمان الهي و صبر و تحمل بر سختيهاي زخمها و جراحتهاي ناشي از جنگ، نمي‏افزود ...»(17)
اختلافهاي اصولي درون‏ديني
از آنچه در مورد اختلافات برون‏ديني گفته شد مي‏توان به شيوه همگرايي در مورد اختلافات درون‏ديني نيز پي برد، زيرا آنها اصول و پايه‏هايي‏اند که با قدري کسر و انکسار و شدت و ضعف در ساير اختلافات عقيدتي فکري نيز جاري است و دسته‏بنديها و منازعات اعتقادي و معرفتي درون‏ديني را هم در بر مي‏گيرد و شاهد اين سخن شيوه و سيره امير مؤمنان و برخي امامان ديگر «عليهم‏السلام» با جريانها و مخالفان اينچنين است، که آن بزرگواران با ايجاد ارتباط و معاشرت نيک با مخالفان خود سعي مي‏کردند با شيوه جدال احسن و گفتگو، آنان را هدايت کنند و حقيقت را بر آنان آشکار سازند و همراه آن به حقوق همکيشي، همجواري و يا خويشاوندي خود با آنان اقدام کنند و اگر آنها عناد و لجاجت مي‏ورزيدند و بر پياده کردن آراء و اعتقادات باطل خويش در جامعه پاي مي‏فشردند و جبهه حق را به رويارويي نظامي و صحنه جنگ مي‏کشاندند با قاطعيت، شجاعت و شفافيت تمام، خود را در ميدان حاضر مي‏کردند و از عقيده و روش حق خود پاسداري مي‏کردند.
همگرايي در اختلافات فروعي
آنچه تاکنون گفتيم در حوزه مسايل اعتقادي و معرفتي بود، ولي توافق بر سر فروع و مسايل عملي راحت‏تر و دست‏يافتني‏تر است. زيرا گذشته از اينکه موارد اتفاق در فتواهاي مجتهدان بسيار فراتر از موارد اختلافي است، هر يک از زن و شوهر و يا اعضاي ديگر خانواده، در مسايل اختلافي مطابق فتواي مجتهدي عمل مي‏کند که او را به عنوان مرجع و مفتي خود برگزيده است و در بسياري از موارد، جز در برخي عمل هيچ يک، ارتباطي با ديگري پيدا نمي‏کند.
در موارد استثنا نيز، دو طرف به آساني مي‏توانند با هم کنار آيند. مثلاً در مورد طهارت و نجاست يک نفر از مجتهدي تقليد مي‏کند که مي‏گويد چيزي که با ادرار نجس شده است، با آب کر، يک بار شستن آن کافي است و ديگري مقلّد کسي است که دو بار شستن آن را لازم مي‏داند و يا يکي مي‏گويد براي تطهير فرش و لباس و مانند آن فشار لازم است و ديگري چنين فتوا نمي‏دهد، در اين صورت در جايي که اثر طهارت و يا نجاست به هر دو نفر ارتباط پيدا مي‏کند و مورد ابتلاي هر يک است،
مي‏توانند به گونه‏اي عمل کنند که خواست هر کدام برآورده شود. مثلاً در مورد تعداد شستن دو بار بشويند و در مورد دوم نيز پس از آب‏ريزي آن را فشار دهند، و اگر در موارد نادري نيز بويژه در مسايل حقوقي قابل جمع نباشد و کار به نزاع بکشد هر حکمي که قاضي صادر کند براي هر يک از آنها لازم‏الاجراست، چه با فتواي مفتي او موافق باشد و يا نباشد.(18)
و در مورد اينکه ممکن است مرجع تقليد مرد، وظايفي را براي زن در قبال شوهر واجب بداند که مرجع تقليد زن آن را قايل نيست و يا برعکس، در اين صورت روشن است که هر يک بايد يا مي‏تواند مطابق فتواي مفتي خود عمل کند و الزامي به رعايت فتواي مجتهد ديگري نيست مگر اينکه از روي دوستي و توافق اخلاقي اين کار صورت پذيرد. يا از اول به عنوان حقوق ازدواج در عقد شرط شده باشد.
نتيجه اينکه: در مورد اختلافهاي عملي و فروعي مي‏توان به صورتي اقدام کرد که به تنازع و تعارضي بين اعضاي خانواده کشيده نشود و در عين حال هر يک نيز مطابق وظيفه
خود عمل کرده باشد. و در اختلاف نظرهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و روحي هم مي‏توان با شيوه مدارا و تحمل روابط و مناسبات خوب و سالمي را با ديگران برقرار کرد. که برابر حديث رضوي(ع) مدارا کردن صفتي است که بايد فرد مؤمن از رسول خدا(ص) بياموزد و در خود پياده کند.(19) انسان مسلمان در سايه مدارا به سبب اين دوگانگي‏هاي فکري و اختلافهاي سليقه‏اي و جزيي، به روابط خويشاوندي خود صدمه‏اي وارد نمي‏سازد، به ديدار آنان مي‏رود و در وقت گرفتاري به آنها کمک مي‏کند و در جهت رفع آن، صادقانه مي‏کوشد و همواره مراقب است تا از بحث و جدل و مشاجرات بي‏حاصل و زيانبار در اين گونه مسايل بپرهيزد و نسبت به دوگانگي‏هاي عقيدتي و اصولي نيز مطابق با اصول ياد شده، روابط خود را با نزديکان غير مسلمان و مخالف خود سامان مي‏دهد.

پي نوشت:

1 ـ سوره بقره، آيه 213.
2 ـ سوره شوري، آيه 14.
3 ـ تفسير الميزان، چاپ ايران، ج10، ص29. ايشان گويا از جمله: «الاّ الّذين أوتوه ...» و يا: «من بعد ما جائهم العلم ...» اين چنين استفاده‏اي کرده‏اند در حالي که ظاهر آيه نشان‏دهنده آن است که مقصود عموم مردمي‏اند که کتاب و علم به آنان عرضه شده است.
4 ـ سوره انعام، آيه 149.
5 ـ سوره يونس، آيه 19.
6 ـ سوره زخرف، آيه 89.
7 ـ سوره تغابن، آيه 14.
8 ـ سوره عنکبوت، آيه 8.
9 ـ سوره لقمان، آيه 15.
10 ـ سوره مائده، آيه 5.
11 ـ نهج‏البلاغه، صبحي صالح، نامه 53، ص427.
12 ـ سوره شعراء، آيه 3.
13 ـ سوره کهف، آيه 6.
14 ـ کحل البصر في سيرة سيدالبشر، قم، انتشارات الرسول المصطفي، ص59.
15 ـ سوره مجادله، آيه 22.
16 ـ مجمع‏البيان، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج9، ص255.
17 ـ نهج‏البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خ122، ص179.
18 ـ ن.ک: تحريرالوسيله، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، ج1، ص10، مسأله 33.
19 ـ اصول کافي، تهران، دار الکتب الاسلاميّة، ج2، ص241، باب «المؤمن صفاته و علاماته»، ح39.

منبع: پيام زن
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image