موفقيت، از ماده ي « وفق » و « وفاق » و به معناي سازگاري، انطباق و همراهي است. انساني را موفق مي گويند که توانسته باشد بين تلاش ها و اهدافش سازگاري و انطباق ايجاد کند و سعي و کوشش خود را قرين و همراه اهداف خويش قرار دهد. به عبارت ديگر، انسان به هدف رسيده را انسان موفق مي گويند. اهداف انسان، متنوع و از سطوح و مراتب متعددي برخوردار است. بنابراين، موفقيت يک تعريف ندارد؛ بلکه هر فرد، بسته به اين که هدف او چه باشد، تعريف خاصي از آن به دست مي آورد: هدف شخصي براي خود در نظر گرفته باشد يا اجتماعي، هدف خلقت را بشناسد يا خير، راه رسيدن به کمال انساني را بداند يا نداند و... حتي نسبت به يک فرد، درتمام مراحل عمر، موفقيت معناي ثابتي ندارد؛ بلکه بستگي دارد به اين که فرد در چه مرحله اي از زندگي خود و به چه شکلي زندگي کند: کودک باشد يا بزرگ سال، زن باشد يا مرد، داراي رتبه ي اجتماعي بالايي باشد يا پايين، تحصيلکرده باشد يا بي سواد، شاغل باشد يا بي کار، مجرد باشد يا متأهل، شهري باشد يا روستايي و...
موفقيت براي يک زن - از آن جهت که زن است -، در اين است که بتواند مادر خوبي براي فرزندش باشد و به شکل شايسته اي آنها را تربيت کند، همسر خوبي باشد و بتواند کانون خانواده را گرم نگه دارد؛ ولي موفقيت براي يک مرد - از آن جهت که مرد است -، اين است که بتواند خانواده را به خوبي اداره کند، پدري مهربان و شايسته براي فرزندان و شوهري باوقار و متين براي همسر خود باشد، شأن اجتماعي درخوري را براي خانواده فراهم کند و نيازهاي معيشتي آنها را برآورده سازد.
ولي موفقيت براي هر دو دسته از آن جهت که انسان اند، اين است که هدف خلقت و هستي و خالق هستي را بشناسند، جايگاه خود را در هستي بدانند و وظايف خود نسبت به خالق، طبيعت و سايرين را شناسايي کرده، به آنها عمل کنند.
موفقيت براي يک نوزاد، در اين است که بتواند خوب تغذيه کند و مادر را از گرسنگي و نياز خود به نظافت باخبر کند، محبت ديگران را به خود جلب کند و به آنها پاسخ گويد و دنياي اطراف خود را تجربه کند؛ ولي موفقيت، براي يک نوجوان، معناي متفاوتي دارد. او هنگامي موفق است که بتواند در درس هاي خود موفق باشد، روابط اجتماعي مناسبي با ديگران برقرار کند، دوست پيدا کند و به دوستي هاي خود، عمق و دوام و تعالي ببخشد و آمادگي هاي لازم براي ورود به مراحل بعدي زندگي را فراهم کند؛ همچنين تفکر، محبت کردن، سپاسگزار بودن، عشق و تنفر، استقلال، خودباوري و اعتماد به نفس، تلاش سازنده، مفيد بودن، از خودگذشتگي و بخشيدن، آداب هم نشيني و رفاقت، احترام به اصول انساني و قوانين اجتماعي، وطن دوستي و هويت ملي، تدين و هويت ديني، شرافت و هويت انساني و... را بشناسد، ياد بگيرد، تمرين کند و خود را به آنها آراسته گرداند.
و به همين منوال، نسبت به جوان و بزرگ سال و افراد ديگر با مختصات شخصي، اجتماعي و فرهنگي متفاوت، موفقيت، معناي خاص خود را دارد.
بنابراين، مفهوم موفقيت داراي مراتبي است که از کم ترين رتبه، يعني موفقيت در زمينه هاي علمي، شغلي و اجتماعي ادامه مي يابد و به موفقيت کامل و جامع در زمينه هاي مادي و معنوي، جسماني و روحاني و دنيوي و اخروي ختم مي شود.
از زاويه اي ديگر، انسان داراي دو دسته اهداف است : اهداف مادي و دنيوي، اهداف غير مادي و معنوي. رسيدن به اهداف مثل پول و ثروت، شغل، مقام و قدرت اجتماعي يا سياسي و.... مستلزم موفقيت هاي مادي و دنيوي است و رسيدن به اهدافي چون صفات و فضايل اخلاقي، قدرت و نفوذ معنوي، بصيرت ديني، توانمندي روحي و معنوي، کمالات شخصيتي و... مستلزم موفقيت غير مادي است. ناگفته پيداست که به لحاظ برتري و تقدم غيرماده بر ماده، آخرت بر دنيا و معنويت بر ماديت، اهداف دسته ي دوم و موفقيت در نيل به اين اهداف نيز از رتبه و جايگاه بالاتري برخوردارند.
در روان شناسي جديد، به خصوص در روان شناسي سازماني و مديريت، بحث از موفقيت و کاميابي عمدتا از موفقيت مادي و دنيوي سر در مي آورد.
جردن (1) مي گويد: در دنياي ما، کمال واقعي، درست زندگي کردن است...
منظور از درست زندگي کردن اين است که افراد بتوانند براي نيل به دستاوردهاي ارزشمند از طريق درک رهبري اصول مدار، قابليت عمل خود را بالا ببرند.(2)
اگرچه در کلمات آنان صحبت از کمال نيز مي شود ولي مراد آنان عمدتا معطوف به کمال، در حوزه ي امور مادي و زندگي دنيوي است.
در اين زمينه، تورا (3) مي گويد: « اين حقيقت که انسان قادر است با تلاش هاي آگاهانه، زندگي خود را ارتقا بخشد، حقيقتي دل گرم کننده و جرئت آفرين است».
ارتقاي زندگي در اين عبارت - همچنان که در جردن به آن تصريح مي کند -، به اين است که فرد بر محيط و طبيعت، مسلط شود. (4)
بلانکارد(5) نيز در اين زمينه مي گويد: « در اجتماع پر تنش، پر شتاب و پر رقابت امروزي.... انسان هاي متمدن، براي تأمين زندگي آتي، خود را به هر آب و آتشي مي زنند تا خروش بيشتري داشته باشند، پست هاي بالاتري را احراز کنند و خلاصه، پلکان هاي موفقيت را يکي پس از ديگري، در نوردند ». (6)
ملاحظه مي شود که موفقيت، به دستيابي به فروش بيشتر، احراز رتبه هاي بالاتر و بهره مندي از مظاهر حيات مادي تفسير مي شود.
البته گاهي نيز صحبت از موفقيت همه جانبه مي شود:(7) ولي اين چيزي غير از موفقيت جامع است. مواردي که در موفقيت همه جانبه مد نظرند عبارت اند: پيشرفت اقتصادي، اجتماعي، شغلي و علمي، و پيشرفت در روابط با ديگران.
بعد از روشن شدن مفهوم موفقيت و تقسيمات مربوط به آن، عوامل و موانع موفقيت را به طور اختصار مورد بررسي قرار مي دهيم.
عوامل موفقيت
در يک تقسيم بندي کلي، عوامل موفقيت را مي توان به دو دسته تقسيم کرد: عوامل دروني و بيروني.
در عوامل دروني، مهم ترين نقش را عوامل شخصيتي بر عهده دارند و در عوامل بيروني، محيط (مثل خانواده، دوستان وفرهنگ عمومي جامعه، وضعيت اجتماعي اقتصادي سياسي). به نظر نگارنده، نقش عوامل دروني و شخصيتي در رسيدن به موفقيت و کاميابي، بسيار با اهميت و اساسي است و مي توان ادعا کرد که در اين زمينه، حرف اول با اين دسته از عوامل است و عوامل بيروني و محيطي، بيشتر نقش تسهيل کننده و زمينه سازي را به عهده دارند.
عوامل دروني (شخصيتي): عده اي از نويسندگان تصريح مي کنند که براي رسيدن به يک زندگي کامياب، بايد به بازسازي کامل شخصيت و افزايش توان روحي پرداخت و آن را بر پايه اي محکم و استوار بنا کرد. تنها با پرورش قدرت رواني افراد است که مي توان کمال فردي آنها را آشکار ساخت. منظور از کمال فردي، رسيدن به احساس تعادل، آرامش و رضايت خاطر و داشتن ارتباطاتي مثبت با محيط و ديگران است.کاوي، در کتاب خويش - که قبلا بدان اشاره شد -، از «هفت منش شخصيتي» نام مي برد که مي تواند به «هفت گام به سوي کاميابي» و موفقيت تبديل شود. اين هفت عامل عبارت اند از :
1- اثر گذار بودن :(8) اين اصطلاح از «فرانکل»(9) به ما رسيده است و به اين معنا است که «افراد انساني، براي زندگي خود قبول مسئوليت کنند». واژه مسئوليت، مفهوم قدرت انتخاب پاسخ را در خود دارد. انسان هاي اثر گذار، انسان هايي مسئول اند. آنها شرايط و محيط را سرزنش نمي کنند و آنها را به تنهايي، مسبب و رفتارهاي خود نمي دانند. رفتار و اعمال آنها ناشي از انتخاب آزادانه و آگاهانه ي خود آنهاست. بر اساس ارزش ها، احساساتشان را شکل مي دهند و با اراده، تقدير خود را مي سازند.
انسان، طبيعتا اثر گذار است و برده و اسير دست بسته ي محيط نيست. اگر احساس تابعيت از محيط در کسي هست، مربوط به قصور و ناتواني خود اوست که چنين خواسته و اجازه داده تا محيط بر او سلطه و غلبه داشته باشد. چنين فردي، حالتي انفعالي و واکنشي به خود مي گيرد و محيط، بر او اثر مي گذارد نه او بر محيط.
اما انسان هاي اثر گذار، اعمال و رفتارشان بر اساس اراده و ارزش هاي خودشان است. البته اين بدان معنا نيست که آنان با محيطشان رابطه ندارند و محيط بر آنها اثر نمي گذارد؛ بلکه در رابطه ي متقابل انسان اثرگذار با محيط، هم اوست که دست بالا را دارد و به محيط شکل مي بخشد. بر اين اساس، اين سخن حکيمانه مشهور شده است که : « هيچ کس نمي تواند شما را آزرده سازد، مگر آن که شما خود چنين اجازه اي را به او داده باشيد». بنابراين، بايد ابتکار عمل را به دست گرفت. ابتکار عمل داشتن به مفهوم زور گفتن، آمرانه عمل کردن و پرخاشگر بودن نيست؛ بلکه به معناي شناختن مسئوليت و در جهت آن گام برداشتن و عمل کردن به آن است.
2- توجه به عاقبت کار، قبل از شروع آن. عاقبت انديشي و تدبير، موجب مي شود که ما با سيستم هدايت دروني خود، تماس برقرار کنيم. اگر ما تصويري ذهني از آخر زندگي و عاقبت کارهايمان داشته باشيم، مي توانيم با بررسي هر بخش از زندگي و رفتارهاي خود در امروز، فردا، هفته آينده و... مشخص کنيم که چه چيز براي ما بيشترين اهميت را دارد. با در نظر داشتن عاقبت کار در ذهن خود، مي توانيم بفهميم که هر روز از زندگي ما چه کمکي مي تواند به تصوير ذهن ما از آينده بکند.
عاقبت انديشي به ما کمک مي کند که درک صحيحي از مسيري که بايد طي شود، پيدا کنيم. از اين طريق، بهتر مي توانيم درک کنيم که هم اکنون در چه شرايطي هستيم و آيا مسيري را که انتخاب کرده ايم صحيح است يا خير.
3- کارهاي مهم را اول انجام دادن (اولويت سنجي).
4- داشتن تفکر «برنده -برنده». فرمول برنده - برنده، يک فلسفه ي کلي در روابط و تعامل بين انسان هاست. برنده - برنده به اين معناست که بر اساس آن توافق ها يا راه حل ها براي هر دو جانب، سودمند و راضي کننده است و همه ي طرف ها، احساس خوشايندي در مورد تصميم گرفته شده و توافق به عمل آمده، دارند و خود را نسبت به اجراي طرح وبرنامه ي عملي حاصل از توافق متعهد مي دانند اين چارچوب، زندگي را نه يک صحنه رقابت، بلکه صحنه همکاري مي دانند. بر اساس اين تعريف، براي همه به اندازه ي کافي امکانات هست و موفقيت هر فرد، به قيمت از دست رفتن موفقيت ديگران به دست نمي آيد؛ بلکه مي توان طوري عمل کرد که همه موفق باشند، گو اين که موفقيت براي هر کس معناي خاص خودش را دارد.
5- اول درک کردن، سپس درک شدن، اين امر، مقدمه ي همدلي است.
6- هم افزايي، يعني به اشتراک گذاردن توانايي ها و خلق محصولي جديد که جز از راه مشارکت حاصل نمي شود.
7- تجديد متوازن قوا. ايجاد توازن بين چهار بعد جسمي، روحي، ذهني و اجتماعي- احساسي، در بعد جسمي، با ورزش، تغذيه ي مناسب و کنترل تنش ها؛ در بعد روحي، با وضوح بخشيدن به ارزش ها و انتظارات و تأملات روحاني؛ در بعد ذهني، با خواندن، تجسم و تخيل، برنامه ريزي و نوشتن؛ و در بعد اجتماعي - احساسي، با خدمتگزاري، همدلي، امنيت دروني و هم افزايي.
و در نهايت با ايجاد توازن بين اين چهار بعد، مي توان آخرين گام به سوي کاميابي و موفقيت را برداشت.
در منابع اسلامي، از يک سو بر قدرت و توانايي هاي بسيار انسان و برتري او نسبت به ساير موجودات تأکيد مي شود و از سوي ديگر، اهدافي که بايد انسان به سوي آنها جهت گيري کند، به او معرفي مي شود.
انسان، گل سر سبد خلقت، که تاجي از کرامت (11) بر سردارد، معرفي مي شود. موجودي که شايستگي آن را دارد که مسجود(12) ملائکه قرار گيرد و راه کمال را تا بي نهايت بپيمايد.
براي انسان در اين منابع، هدف غايي و متعالي اي ترسيم شده است که همانا رسيدن به بالاترين درجات کمال است.(13) انسان موجودي است که از خداست و به سوي او باز مي گردد(14) و خداوند، ذاتي است که همه ي صفات کمال را به شکل مطلق، در خود جمع دارد. حقيقت هستي است و يگانه مطلقي که محدود به ماده، زمان و مکان نيست و از هر عيب و نقصي پيراسته و منزه است. بي نياز مطلقي که همه به او نيازمندند(15) و اگر يک لحظه عنايت او نباشد کائنات درهم مي ريزند. حرکت کمال انسان به سوي کمال مطلق حرکتي دائمي و پايان ناپذير است. انسان براي اين خلق شده که از طريق عبادت و بندگي، راه کمال را بپيمايد و به سرچشمه هاي خير و نيکويي، جمال و زيبايي، فضايل ومکارم، محبت و عشق، ايمان و يقين، قدرت و آفرينش و...متصل شود و با سيراب شدن از اين سرچشمه ها کامل تر شود.
در اين منابع، خداوند به عنوان سرچشمه ي موفقيت و غايت آن معرفي مي شود. از آن جا که دين، اولا و بالذات دغدغه ي هدايت و حيات معنوي و اخروي بشر را دارد و اساسا براي اين است که راه صحيح زندگي را به انسان بياموزد و براي زندگي او برنامه اي ارائه دهد که با عمل به آن بتواند سعادت جامع (مادي و معنوي، دنيوي و اخروي) را به دست آورد. بنابراين از فلاح و فوز سخن مي گويد.
راغب اصفهاني، فلاح را اين گونه معنا مي کند: «پيروزي و رسيدن به مطلوب ».(16) او درباره ي فوز مي گويد که فوز، رسيدن به خوبي همراه با سلامت است. مي بينيد که هر دو واژه، در مورد امور دنيوي و اخروي کاربرد دارند.
از نظر قرآن، موفق کسي است که ايمان دارد و پاي ايمان خويش با جان و مال ايستاده است.(17) کسي که جزاي مناسب صبر و پايداري خويش در راه هدف را مي گيرد.(18)
کساني که از خداوند و فرستاده او اطاعت مي کنند و از خدا عاشقانه مي ترسند و پروا دارند.(19)
کساني که طوري زندگي کرده اند که لياقت ورود به بهشت خدا را دارند.(20)
کساني که در ترازوي اعمال آنها کفه ي خير و خوبي و صلاحشان سنگين تر است.(21)
کساني که خدا، رضايت او و اوامر و خواست هاي او را هدف قرار داده اند. (22)
کساني که از خست نفس خويش مصون مانده اند.(23)
کساني که دنباله هدايت پروردگار خويش را گرفته اند (24) و به حزب خدا پيوسته اند.(25)
از نظر قرآن، موفقيت واقعي در اين است که انسان در زندگي، جايگاه و وظيفه ي خود را بشناسد و از برنامه ي زندگي اي که خدا براي او تنظيم کرده است ( دين)، پيروي کند و در نهايت، به رضوان الهي برسد.(26)
موفقيت واقعي در اين است که انسان طوري رفتار کند که خدا از او و او از خدا راضي باشند؛(27) در اين است که به معامله اي که با خدا انجام داده شادمان باشد(28)؛ در اين است که در پرتو دوستي با خدا، از بيم و اندوه رهايي پيدا کند و در سايه ي ايمان و تقوا در زندگي دنيوي و اخروي خويش مژده گيرد.(29)
موفقيت بزرگ اين است که از عذاب خداوند ايمني حاصل کند.(30) در روايات نيز همين معاني مورد تأکيد قرار مي گيرند. نکته مهم اين است که در بينش اسلامي، منشأ تمام خوبي ها خداوند متعال است و موفقيت نيز در دست اوست.(31) بايد از او خواست(32) که به تلاش ها و فعاليت هاي ما برکت دهد و آنها را قرين موفقيت سازد.
البته اين هرگز به معنا بي ثمر بودن تلاش هاي ما نيست و هر کس گمان کند که بدون تلاش مناسب، خواهد توانست به موفقيت دست يابد، به تعبير روايات، خود را مسخره کرده است.(33)
موانع موفقيت :
موانع موفقيت نيز به دو دسته ي کلي دروني و بيروني تقسيم مي شوند که در اين جا نقش عوامل دروني با اهميت تر و بيشتر از عوامل بيروني است.
موانع دروني
موانع دروني موفقيت را مي توان به دو دسته موانع شناختي و موانع عاطفي تقسيم کرد.
الف. موانع شناختي : اين دسته از موانع، به نگرش و بينش افراد در مورد خود و توانايي هاي خود و به اهداف و مسيري که بايد طي کند مربوط مي شود. هر کس از خودش و توانايي ها و ضعف ها، گرايش ها و بي ميلي ها، قضاوت ديگران درباره ي خود و... تعريف و تصوري دارد که در اصطلاح به آن «خود پنداره»(34) مي گويند.
خودپنداري مفهومي است که فرد از خودش دارد و نگرش ها، عواطف و رفتارهاي خود را بر اساس آن تنظيم و تعريف مي کند.
اين که خودپنداره ي شخص چه باشد، تأثير غير قابل انکاري در عواطف و رفتارهاي او دارد. اگر خود را انساني هدفدار، مصمم، خودباور، توانا، صادق و صريح بداند، طوري رفتار خواهد کرد و اگر خود را معلق، بي هدف، مردد، ناتوان و ضعيف، متزلزل و وابسته بداند، طوري ديگر.
آدم هاي موفق، خود پنداره ي مثبتي دارند و ضمن اين که ضعف هاي خود را مي شناسند، به توانايي هاي خويش نيز باور دارند و در راه رسيدن به اهدافي که براي خود در نظر گرفته اند، مصمم و با اراده تلاش مي کنند و هرگز ضعف وسستي يا ترديد و دو دلي به خود راه نمي دهند.
ب. موانع عاطفي: در بعد عاطفي نيز وضع به همين منوال است. اساسا عواطف ما تابعي تخلف ناپذير از شناخت ها، نگرش ها و بينش هاي ما هستند. با هر شناختي عاطفه اي همراه است و عواطف و هيجانات ما مستقل از شناخت ها و نگرش هاي ما نيستند. اگر ما درباره ي خود مثبت بينديشيم، قطعا نسبت به خود، عواطف مثبتي نيز خواهيم داشت و برعکس، اگر درباره ي خود، منفي فکر کنيم و شناخت هاي منفي داشته باشيم، عواطف ما نيز چنين خواهند بود.
موانع بيروني
در اين جا به يکي از مهم ترين موانع دستيابي به موفقيت، يعني موانع رفتاري اشاره اي خواهيم داشت.
موانع رفتاري : مانع رفتاري يعني ناتواني از انجام رفتار موفقيت آميز، که گاه به دليل فقدان الگوي رفتاري مناسب و گاه به دليل ناآموختگي نسبت به رفتار مناسب، پيش مي آيند.
طبق نظريه « يادگيري اجتماعي »، بخش اعظم يادگيري هاي ما از طريق الگو قرار دادن رفتارهاي ديگران حاصل مي شود. در صورت فقدان الگوهاي رفتاري که بتوانند سرمشق ما قرار گيرند، ما از انجام دادن رفتار مناسب در موقعيت هاي خاص، ناتوان مي شويم.
همچنين اگر ما نسبت به انجام دادن رفتارهاي خاصي تمرين نداشته باشيم و آمادگي هاي لازم براي آن دسته از رفتارها را قبلا کسب نکرده باشيم، نمي توانيم مطمئن باشيم که در موارد لزوم، رفتار خاصي را که اثري شگرف در موفقيت ما دارد، از خود بروز دهيم.
پس مي توان با پيدا کردن الگوي مناسبي که خود، مسير موفقيت را به سلامت طي کرده و به مراتب بالايي از موفقيت دست يافته است و نيز با تمرين رفتارهاي موفقيت آميز، براي اين نوع از موانع فايق آمد.
موفقيت داراي آثار و علايمي است. شناسايي اين علايم و آثار، حداقل دو فايده دارد: اول اين که ما را از افتادن در دام سراب و پندارهاي خام حفظ مي کند؛ دوم اين که در صورت عدم مشاهده اين آثار، پي مي بريم که يک جا اشتباه کرده ايم. يا اهداف را درست انتخاب نکرده ايم، يا مسير را درست نپيموده ايم و يا در اين مورد که آيا به اهداف رسيده ايم يا نه، دچار اشتباه شده ايم.
از مهم ترين علايم و آثار موفقيت مي توان به احساس ايمن و آرامش و احساس سرور و شادي اشاره کرد.
انسان به مقصد رسيده و يا حتي انساني که به سوي مقصد در حرکت است، ولي هنوز به مقصد نهايي نرسيده است، به دليل اين که تلاش هايش به بار نشسته و يا در آستانه به بار نشستن است، از اضطراب « چه خواهد شد؟!» رهايي مي يابد و به ساحل امنيت و آرامش مي رسد؛ چرا که ابهامي درباره ي اهداف، وظايف، تلاش ها و سرانجام آنها باقي نمي ماند تا زمينه اي براي بروز دلشوره و اضطراب وجود داشته باشد. همچنين کسي که قله هايي از ارتقاي مادي و معنوي را فتح کرده، ولي هنوز احساس شادماني، شادکامي و سرور نمي کند، نمي تواند موفق تلقي شود. پس با ملاحظه ي کساني که در برخورداري مادي و بهره مندي از ثروت، مقام، شهرت و قدرت، احساس شادي نمي کنند و اندوهگين و افسرده اند، بايد به اين فرض بينديشيم که هنوز به موفقيت دست نيافته اند و تلاش هايشان آنان را به اهدافشان نرسانده است. در اين مورد هم ممکن است اشکال از اين باشد که يا اهدافشان را درست شناسايي نکرده اند و يا مسير و جهت حرکت را درست نپيموده اند و يا دچار پندار و سراب شده اند و آن را واقعيت و آب شمرده اند.
پي نوشت:
1. Jordan s
2. به نقل از : هفت گام به سوي کاميابي، استفان آر. کاوي، ترجمه : اشرفي، الواني و پيروز بخت، تهران، نشر ني، 1376.
3. Thoreau H.D
4. ر.ک به : هفت گام به سوي کاميابي، استفان آر. کاوي.
5. Blenchard K
6. سيري در کمال فردي، کنت بلانکارد، ترجمه : محمد رضا آل ياسين، تهران : نشر مترجم، 1374.
7. همان جا.
8. Proactive
9.Frankle V
Robbins A.10
11. سوره ي اسراء، آيه ي 70.
12. سوره ي طه، آيه ي 116.
13. سوره ي الذاريات، آيه ي 56.
14. سوره ي بقره، آيه ي 156.
15. سوره ي فاطر، آيه ي 15.
16. المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، ص 644.
17. سوره ي توبه، آيه ي 20.
18. سوره ي مؤمنون، آيه ي 111.
19. سوره ي نور، آيه ي 52.
20. سوره ي حشر، آيه ي 20.
21. سوره ي مؤمنون، آيه ي 102.
22. سوره ي روم، آيه ي 38.
23. سوره ي حشر، آيه ي 9.
24. سوره ي لقمان، آيه ي 5.
25. سوره ي مجادله، آيه ي 22.
26. سوره ي نساء، آيه ي 13.
27. سوره ي مائده، آيه ي 119.
28. سوره ي توبه، آيه ي 111.
29. سوره ي يونس، آيه ي 62-64.
30. سوره ي صافات، آيه ي 60.
31. سوره ي غافر، آيه ي 10.
32. الدعاء مفاتيح النجاح و مقاليد الفلاح ( بحار الانوار، ج 93، ص 341 ).
33. امام رضا ( ع): و من سأل الله التوفيق و لم يجتهد فقد استهز بنفسه ( همان، ج 78، ص 356).
34.Self concept
منبع: کتاب حديث زندگي