تعليم و تربيت و متخلق كردن انسانها به اخلاق اسلامي و انساني هدف بزرگ پيامبر اسلام(ص) بوده است تا جايي كه آن حضرت مي فرمايد: من معلم برانگيخته شده ام. قرآن كريم روشهاي تربيتي خاصي را براي تعليم و تربيت مسلمانان ارائه كرده است كه نويسنده مقاله كوشيده است با نگاهي اجمالي و گذرا آنها را مورد بررسي قرار دهد.
اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم.
معني تربيت
تربيت به معناي پرورش دادن و به فعليت رساندن استعدادهاي دروني انسان يكي از وظايف و اهداف پيامبران است. به نظر مي رسد كه اگر براي پيامبران اهداف و وظايف ابتدايي، مياني و غايي برشماريم پرورش و تربيت انسان ها براساس آموزه هاي قرآني از اهداف غايي و نهايي آنان شمرده مي شود. هر چند كه از نظر واژه شناختي ميان تربيت و ربوبيت تفاوتي است و ريشه واژه نخست ربو به معناي فزوني و نمو و رشد (لسان العرب ج5 ص 126 و مفردات راغب ص 340) و ريشه ربوبيت واژه ربب به معناي پرورش است، ولي با اين حال برخي بر اين باورند كه اصل ربو و تربيت از مضاعف ربب بوده است؛ از اين رو راغب اصفهاني در تعريف واژه رب مي نويسد: رب در اصل به معناي تربيت است كه به معناي ايجاد چيزي به صورت تدريجي تا رسيدن آن به حد كمال و نهايي مي باشد. (مفردات ص 336)
بر اين اساس است كه استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب تعليم و تربيت در اسلام مي نويسد: بر اين اساس تربيت به معناي پرورش دادن و استعدادهاي دروني، بالقوه را به فعليت رساندن است. (تعليم و تربيت در اسلام؛ استاد شهيد مطهري ص 57)
شخصي كه در مقام تربيت و يا ربوبيت قرار مي گيرد مي كوشد تا با نوعي تصرف در چيزي يا كسي آن را به كمال لايق آن چيز برساند و قوا و نيروهاي نهفته در وي را آزاد و شكوفا نمايد و به نمو و رشد كامل برساند. بنابراين خداوند را از آن رو كه خالق و آفريدگار است مقامي است و از آن رو كه اشخاص و يا اشيا را به گونه اي تربيت و پرورش مي دهد تا به مقام لايق و شايسته ايشان برسند در مقام پروردگاري و ربوبيت نشسته است.
برپايه اين تفسير و تبيين معناشناختي از دو واژه ربوبيت و تربيت مي توان گفت كه هر كسي كه اقدام به پرورش ديگري نمايد در حكم پروردگاري است و مي بايست از وي به عنوان پروردگار و ربوبيت طولي سخن و تشكر كرد. بر اين اساس است كه مربيان پرورشي و تربيتي كودكان و يا هر كس ديگري در مقام بلند و والايي نشسته اند و از مقام ربوبيت طولي بهره مند مي شوند؛ به ويژه اگر اين افراد بتوانند با بهره گيري از قدرت ربوبي و پروردگاري خويش استعدادها و ظرفيت هاي نهفته در ديگري را بارور و شكوفا نمايند و به كمال شايسته آن برسانند.
اهميت تربيت
در ارزش و اهميت نقش تربيت و پرورش همين بس كه خداوند در آيات بسياري خود را رب و پروردگار موجودات دانسته و پس از مقام الوهيت به ربوبيت و پروردگاري خويش بر جهانيان اشاره مي كند. در آيه 129 و 151 سوره بقره مقام تربيت و رشد انسان ها را به عنوان وظيفه پيامبران و هدف بلند ايشان مي شمارد و تزكيه به معناي رهاسازي شخص از عناصر بازدارنده براي دست يابي به مواد و منابع نمو و رشد را از اصول دعوت و وظيفه يكايك پيامبران برمي شمارد.
در آيه 164سوره آل عمران و نيز آيه 2 سوره جمعه هدف از آموزه هاي وحياني و ارسال كتاب و پيامبران را تعليم و تربيت و تزكيه انسان ها مي داند.
در اين مسير است كه حضرت موسي(ع) براي يافتن استعدادها، ظرفيت ها و توانمندي هاي سرشته در نهاد خويش و شكوفايي آن به سراغ پروردگار و معلمي مي رود كه بتواند آن چه در ذات اوست به تعليم رشدي خويش آشكار و بارور سازد. وي با آن كه خود از پيامبران اولوالعزم و داراي اراده استوار و قوي است كه يكي از شرايع سه گانه جهاني را به نام خود ثبت كرده است؛ با اين همه از هيچ تلاش و كوششي براي شناخت استعدادها و ظرفيت هاي خود دست برنداشته و مي كوشد تا با بهره گيري از استادي دانا و توانا آن را بشناسد و شكوفا سازد.
نقش استاد
در آيه 66 سوره كهف به نقش مهم و اساسي معلم براي شناخت استعدادها و ظرفيت ها و آشكارسازي آن اشاره مي كند. در اين تفسير معلم انساني نيست كه دانش هاي اكتسابي را به شخص مي آموزد و تنها در مقام انتقال مفاهيم و كلمات است؛ بلكه معلم در تفسير قرآني و تحليل آن، شخصي است كه با بهره گيري از معارف و آموزه هاي خاص راه سير و سلوك را پيموده و توانسته است به دانش دست يابد كه قابليت هاي اشخاص را شناسايي كرده و به شخص ياري مي رساند كه آن را به فعليت رساند و در مسير تكاملي خود را به كمال لايق و شايسته برساند.
اين گونه است كه معلم خود شخصي كامل و به مقصد رسيده است و مي تواند با تصرف در ديگري او را به كمال برساند و يا استعدادهاي وي را به او بشناساند و به او كمك كند تا قواي خويش را به فعليت رساند. البته يافتن چنين استادي سخت و يا ناشدني است و حضرت موسي(ع) با آن همه علوم و دانش هاي وحياني و غيبي نيز تنها با ياري خداوند توانست به چنين استاد كامل و مكملي برسد و از او ياري بجويد.
هر شخصي در هر سني كه باشد مي بايست خواهان چنين استادي باشد تا بدان برسد. چنين استاداني هرچند كه دشوارياب و ناياب هستند ولي هرگز انسان بخواهد به حكم توكل و عنايت الهي بدان خواهد رسيد و خود ايشان دست او را خواهند گرفت. شرط نخست آن است كه بخواهد و به دانش خويش مغرور نشود؛ زيرا هر شخصي در هر درجه اي از فعليت باشد نمي تواند مدعي كمال باشد؛ زيرا هنگامي كه كمال مطلق يعني خداوند را معيار و مقصد قرار دهد در هر مرحله اي اگر باشد در راه است و از مقصد نهايي بي نهايت فاصله دارد. از اين روست كه انسان كاملي چون پيامبر(ص) كه در قاب قوسين او ادني (نجم) قرار دارد نيازمند صلوات خداوند و فرشتگان و مؤمنان است تا درجات كمالي خويش را طي كند.
اگر چنين معلمي كه بتواند تربيت و ربوبيت رشدي انسان را به دست گيرد سخت و دشوارياب و يا ناياب باشد ولي مي توان كساني را يافت كه دست بر آتش دارند و از توانايي خاص در برخي از علوم برخوردار مي باشند و در امري به مقام معلمي رسيدن باشند و در آن زمينه الگو و نمونه باشند. در قرآن تنها پيامبر(ص) به عنوان انسان كامل و مكمل ياد شده است كه مي تواند چنين استادي را در همه زمينه ها به عهده گيرد و به تربيت و پرورش آفريده ها بپردازد و آنان را به كمال برساند؛ از اين رو از مؤمنان خواسته شده است تا از پيامبر(ص) بخواهند كه در حق ايشان استغفار كند كه استغفار وي همانند ديگر استغفارها نيست. او انسان كاملي است كه هنوز نيز مي تواند در كائنات تصرف كند هرچند كه از دنيا بيرون رفته است. چگونه او نمي تواند تصرف كند كه بوي پيراهن يوسفي تصرفي مي كند و يا شهيدان زنده اند و حتي در حق مشركان در جنگ بدر است كه پيامبر(ص) آنان را آگاه تر مي شمارد و با آنان به سخن مي پردازد. اگر چنين است مي تواند از مقام ربوبيت طولي پيامبر(ص) به عنوان اسوه كامل بهره برد و از مقام او مدد و ياري گرفت و او را معلم خود دانست و قرار داد.
معلم هركسي باشد مي بايست در موردي كه به وي رجوع مي شود كامل و الگو باشد. البته هر كسي نمي تواند در همان مورد خود كامل مطلق باشد ولي كامل نسبي نيز مفيد و مؤثر است. چنين شخصي مي تواند با تصرف در شاگرد او را پرورش دهد و افزون بر معرفي توانايي ها و استعدادهايش او را ياري رساند كه به فعليت رساند.
استاد حسن زاده آملي بارها در سر درس مي فرمود كه حضور در كلاس درس را اصل قراردهيد و تا مي توانيد در كلاس حاضر شويد؛ زيرا براي استاد توانايي است كه از آن به توانايي تصرف ياد مي كرد. شخصي كه در درس حاضر مي شود تحت تصرف استاد و انرژي اي است كه از او ساطع مي شود. از اين رو بود كه آن استاد كامل همواره شاگردان را از ملانواري شدن باز مي داشت و مي گفت كه نوار و فيلم مي تواند براي يادگيري مفاهيم و كلمات تعليمي مفيد باشد ولي نمي تواند در جان شاگرد نفوذ كند و در او تصرف نمايد.
معلم و مربي مي بايست در تعليم خويش عناصر رشدي را مدنظر قراردهد. تعليم رشدي به اين است كه استعدادها و ظرفيت هاي شخص را شناسايي و معرفي كند و در كارگاه هاي علمي و عملي و پودماني آنان را به كمال رساند و در ذات شخص تحقق دهد و يا ياري رساند كه شخص آن ها را بشناسد و در خود پرورش دهد و به شكوفايي رساند. حضرت خضر(ع) آن عالم رباني كه دانش رشدي داشت اين گونه در مقام معلم قرارگرفت و شاگرد خويش را به توانايي هايش آگاه كرد. البته خضر(ع) به موسي(ع) اين مسئله را آموزش مي دهد كه هر كسي با توجه به شرايط و مقتضياتي كه از راه ارث و يا عوامل محيطي و ديگر عناصر تأثيرگذار در او پديد آمده است ممكن است از دست يابي به برخي از مقامات و علوم حضوري و شهودي ناتوان باشد ولي اين زماني است كه خود را بيازمايد و پيش از آن نمي بايست خود را از كار به كنار كشد.
به هر حال معلم رشدي معلمان تعليم و تزكيه هستند كه استعدادهاي شاگرد خويش را شناسايي و معرفي كرده و با تصرف و ياري به او مي كوشند تا شخص استعدادهاي خود را به فعليت رساند.
قرآن در آيه6 سوره تحريم با اشاره به اهميت تربيت يكي از بايسته هاي مؤمنان را تربيت ديني آنان برمي شمارد و در آيه129 سوره بقره تربيت و پرورش نفوس انسان ها و ذات ايشان را از اهداف بعثت پيامبران و مأموريت خاص آن مي داند.
بررسي روش هاي تربيتي
اكنون پس از بيان ارزش و اهميت تعليم و تربيت و مقام تعليم رشدي و پرورش استعدادها به روش ها و شيوه هاي درست آموزش و پرورش از ديدگاه قرآن مي پردازيم و از آن جايي كه در يك نوشتار كوتاه نمي توان به همه آن ها پرداخت به ذكر شماري محدود از آن ها كه به نظر مهم تر است پرداخته خواهد شد.
آسان گيري
از مهم ترين روش هاي آموزش در هر چيزي آسان گيري است. آسان گيري از آن رو لازم و ضروري است كه سخت گرفتن موجب دور شدن فرد مي شود. در گذشته استادي بود كه هنوز كلامي را نگفته بر دشواري و سختي دست يابي به فضيلتي و يا رهايي از رذيلتي توجه مي داده است و بلكه بر آن تأكيد مي ورزيد. اين گونه از آموزش و پرورش موجب دوري افراد و اشخاص مي شد.
انسان به صورت طبيعي از آسان شروع مي كند و كم كم پس از گذشت زماني به سختي ها گرايش مي يابد و آن را انجام مي دهد.
برخي از پرورش دهندگان عادت كرده اند كه كلام خويش را با معناي خاصي از تقوا آغاز كنند و انذار و ترساندن را اصل دركلام خويش قرار دهند. اگر به شيوه هاي آموزشي و پرورشي قرآن توجه شود ديده مي شود كه قرآن كلام خويش را با بشارت و سخنان نرم و تشويق و ترغيب شروع مي كند. با آن كه مخاطبان قرآن در آغاز مشركان معاند و مخالفان كينه توزي بود كلام را با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز مي كند و حتي قرآن را هدايت مشركاني مي داند كه اهل تقوا هستند. در آيات نخست سوره بقره از مشركان به عنوان متقين ياد كرده و مي گويد كه قرآن براي اين دسته از مشركان وارد شده است. متقي كسي است كه پروا از پـلشتي و زشتي ها عقلايي دارد و مثلا پيمان شكن نيست و يا دروغ نمي گويد و رفتاري نابهنجار و خلاف عرف و عقل و عقلا انجام نمي دهد.
لطيف سخن گفتن
قرآن با ياد كرد آنان به متقين مي كوشد تا جنبه هاي مثبت آنان را يادآور شود و با آن كه عناصر منفي در آنان بسيار است ولي آنان را به عناصر مثبت و فضايل اخلاقي مي ستايد كه دارا مي باشند. آن گاه مي گويد چنين مشركان متقي همان مخاطب كتاب خداوند هستند كه مي توانند از آن براي هدايت خويش بهره گيرند و بعدا مومنون به غيب شوند و بعدا به انفاق روي آورند و يا امور ديگري را انجام دهند. درحقيقت اينان فعلا مشركاني متقي هستند ولي بعدا مومنان واقعي مي شوند. و همين افراد مخاطبان واقعي قرآن هستند.
در اين آيات نخست مساله تشويق و ترغيب را درنظرگرفته است و ديگر آن كه با كارهاي آسان شروع كرده است و آنان را به ايمان كلي فرا مي خواند كه كم كم پس از ايمان به غيب به سوي انفاق و نماز و زكارت و امور ديگر رو مي آورند.
معرفي الگوهاي برتر
از ديگر روش هايي كه قرآن در تربيت و پرورش استفاده مي كند معرفي الگوهاي برتر در هر زمينه است قرآن در هنگام نقل زندگي پيامبران تنها به اوج هاي زندگي آنان اشاره مي كند. از هزاران پيامبر تنها شماري معدود را معرفي مي كند كه بهترين و قابل ارايه ترين افراد به همه جوامع بشري است و ديگر از ميان آن همه لحظات زندگي ايشان تنها به اوج هاي زندگي آنان اشاره مي كند كه قابل پيروي باشند.
قرآن همواره به مساله الگودهي و الگوپردازي توجه داشته است. الگوپردازي يعني اين كه معلم خود به تنهايي نمي تواند در همه زمينه ها الگو باشد، ولي مي تواند الگوهايي را به صورت نظري معرفي كند. آيات قرآني سرشار از الگوهاي عيني و يا ذهني است. به اين معنا كه گاه رفتاري را مطرح مي كند و و يا اين كه اشخاص و رفتارهاي آنان را تحليل مي كند و نشان مي دهد كه درهر مساله اي چگونه عمل و رفتاري مي تواند كامل ترين رفتار باشد.(آل عمران آيه 146و 147)
معرفي نمونه هاي ناپسند
از ديگر روش هاي قرآني الگو زدايي است به اين معنا كه با معرفي الگوهاي ناپسند مي كوشد تا مردمان را از آن پرهيز دهد و آثار مخرب رفتار را بنماياند. (نحل آيه 112و نيز يس آيات 13و 19)
استمرار رهنمودها و تكرار آن (قصص آيه 51) و اعتدال در برنامه هاي تربيتي (اسراء آيه 29 و 38 و نيز فرقان آيه 67 و لقمان آيه 17 و 19) و بشارت و نويد و تشويق (آل عمران آيه 194) و بيان تدريجي (فرقان آيه 32) برخي از روش هاي تربيتي قرآن است كه دراين مجال از آن ها ياد شده است. مجموعه اين رو ش ها را مي توان 30مورد شناسايي كرد كه در برخي از كتاب ها بدان اشاره شده است.
منبع:کيهان