27 آذرماه سالروز شهادت رادمردي است كه در راه پيوند دو نهاد انسانسازِ حوزه و دانشگاه لختي به خود ترديد راه نداد و كوشا و ساعي عمر گرانمايه خود را در راه تعالي و سعادت جامعه مبذول داشت شهيد مفتح راه سعادت امت را اسلام ميداند و عقيده دارد برنامههاي عبادي اين آيين، انسانها را نجات ميدهد وي معتقد است كه شعائر و سنتهاي مذهبي مردم ايران در مقابل شدائد مقاوم بار آورده است.
با وجود آن كه شهيد مفتح عاليترين درجههاي تخصص را در حوزه و دانشگاه احراز كرده بود، به برنامههاي تعبدي و اعمالي كه سازنده روح وروان انسانهاست، توجه داشت و دعا را يكي از سرمايههاي بسيار ارزنده و از حقايق مسلم اسلام و قرآن ميدانست آن متفكر عالي مقام در خصوص دعا و نيايش مينويسد: نيايش درخواست كمال، مقام، موقعيت و خلاصه همه چيزي است كه بايد با لياقت و كارداني به دست نيايشگر آيد و تكرار اين دعا و خواستن مانند شعاري است كه در روح انسان، اثر ميگذارد و در او نيروي اميد و عشق و علاقه به وجود ميآورد و او را دوره رسيدن به آن هدف به تكاپو و جنبش واميدارد و در اسلام هيچگاه دعا به جاي عوامل طبيعي و علل و اسباب به حساب نيامده بلكه هميشه همراه و در كنار آن اسباب قرار ميگرفته است.»
آن انديشمند سترگ بر اين باور است كه اگر استعمار بگذارد مسلمانان جهان با هم ارتباط يابند و اختلافات مرزي و قومي از بين برود اقتدار اسلامي ارمغان آن است كه توفان استعمار را در هم ميپيچد. اين توان مذهبي اگر تحقق يابد ديگر به ابرقدرتها اجازه چپاول، غارت و سلطهگري توام با ظلم و ستم به محرومان را نميدهد به حقيقت آن انديشمند والامقام منادي وحدت تمامي اقشار جامعه بود كه با الهام از قرآن و سخنان اهل بيت قوميتگرايي، مليتپرستي و گرايشهاي نژادي را آفتي مهلك براي اين تشكل قومي اعلام ميدارد. ميگويد:
ناسيوناليسم حربه استعمار است و از اين طريق بين مسلمين بذر نفاق و تفرقه ميافشاند. او در سخنان و نوشتههاي نيكوي خويش از دامهاي گوناگوني كه استكبار براي مسلمانان تدارك ميبيند پرده برداشته، به اين حقيقت اشاره ميكند كه وقتي امپرياليستها احساس كردند روند سلطه بر مسلمين قابل دوام نخواهد بود و ممكن است اين مردم هويت ديني خويش را بازيابند و زنجيرهاي اسارت را پاره كنند، كوشيدند تا حس ديني مردم را ضعيف كرده ترديد و دودلي در پايههاي اعتقادي آنان به وجود آورند و با آسودگي خاطر به غارت منابع آنها ميپردازند.
عشق به اهل بيت:
مرحوم مفتح در خانوادهاي تربيت شد كه ناشر فرهنگ اهل بيت بودند و پدر بزرگوارش در روضهها و سخنان شيواي خويش به مدح و منقبت اهل بيت ميپرداخت و اين فرزند پاك طينت از دوران كودكي با عشق به اين خاندان آشنا گرديد. طبيعي است چنين روندي، ارمغاني چون محبت به ساحت مقدس آن چشمههاي ولايت و امامت را به دنبال دارد. اما دكتر مفتح از راه ديگر به تعميق اين علاقه پرداخت و آن افزايش معرفت خويش نسبت به اين خاندان بود. او هرچه بر ايمان و شناخت خويش و اطاعت از اوامر الهي سعي و مجاهدت ميكرد حب فطري و ملكوتي را در وجود خود افزونتر ميساخت به طوري كه هرچه را از خدا و منتسب به او بود، دوست ميداشت.
از سوي ديگر چون عاشق كمالات بود و اهل بيت را آراسته به فضائل ميشناخت آنان را شايسته دلبستگي و مهروزي ميدانست و با اين عشق و محبت دل را صفا ميداد و روان را در چشمه اين علاقه، تطهير مينمود. عشق و گرايش قلبي آن شهيد نسبت به ستارگاني درخشاني آسمان ولايت و خاندان پيامبر تنها علاقهاي معمولي نبود بلكه اين ارتباط قلبي وسيله جذب و جلب معنويات و بهره گرفتن از خورشيد معرفت و معنويت آن بزرگواران شد. همچنين اين عطوفت معنوي آن شهيد را به جهتگيري در مقابل مسائل عصر خويش واداشت و ضمن تلاشهاي فكري و تبليغي با الهام از سيره اهل بيت به ستيز با ظلم برخاست و در اين راه يك لحظه آرام ننشست و خود را موجي دانست كه آسودگي آن با عدم، مساوي است آن مجتهد ژرف انديش بر اين باور بود كه زيارت بارگاه اهل بيت و سوگواري براي اين خاندان دلها را احيا كرده، درس فداكاري و قيام به انسانها ميآموزد.
ستيز با جهل و خرافات:
شهيد مفتح مبارزه با عنصريت جهل را مهمترين وسيله براي مبارزه عليه رژيم پهلوي ميدانست او عقيده داشت براي ايجاد تحول در انديشههاي مردم لازم است آنان را از دره ناداني به قله آگاهي رسانيد وي بعثت پيامبر اسلام را نهضتي علمي- فرهنگي ميدانست كه بر پيكر مرده اجتماع آن عصر روحي تازه دميد و اين تحول ريشهدار علمي تمامي مسائل اخلاقي و اجتماعي را بر پايه تعقل و مباني علمي قرار داد. سلسله مقالاتي كه تحت عنوان نقش دانشمندان اسلام در پيشرفت علوم، در مجله مكتب اسلام(سال چهارم) از سوي استاد به رشته تحرير درآمد، در پي همين مقصود بود. نفرت ايشان از ناآگاهي و خرافات و مسائل موهوم در نوشتهها و مقالات و سخنرانيهايش به خوبي آشكار است و گويا رنج آن انسان متفكر از مسائل خرافي و جهل تودهها بيشتر از ناگواريهاي ديگر است. از نظر ايشان توسعه علم و پيشرفت افكار تاثير غيرقابل انكاري در بالابردن سطح اعتقادات و باورهاي ديني مردم دارد. او ميگويد: پارهاي از خرافات و افكار بياساس چون پردهاي چهره نوراني حقايق اسلام را ميپوشاند و حربه برندهاي به دست دشمنان و غارتگران سرمايههاي مادي و معنوي مسلمين ميدهد.
تكبير وحدت:
در زماني كه تبليغات استثمارگران، دانشگاه را در نظر علما به عنوان مركز كفر معرفي ميكرد و تحصيل علوم جديد اعراض از دين شمرده ميشد، شهيد مفتح بياعتنا به افكار موهوم استعماري در حالي كه از استادان برجسته حوزه علميه قم به شمار ميرفت با انتخابي آگاهانه پا به دانشگاه و جمع دانشجويان نهاد. در آن ايام ايشان درجه اجتهاد را در حوزه احراز كرده بود و پس از مدتي حضور در دانشگاه موفق به اخذ درجه دكتري شد و ساواك در حركتي حساب شده با دعوت ايشان به دانشگاه براي تدريس مانع از رفتن او به قم شد تا از فضاي حوزه دور شود اما آن متفكر پرهيزكار براي تقويت آموزههاي اسلامي و بوجود آوردن تحولي در فرهنگ اين كانون علم و همكاري با استاد شهيد مطهري كه آن وقت در دانشكده الهيات بود اين دعوت را پذيرفت. اين دو انديشمند مسلمان از سالها قبل در سنگرهاي مختلف مشغول فعاليتهاي فكري و فرهنگي بودند. دكتر مفتح در شوراي مركزي جامعه روحانيت مبارز تهران دركنار شهيد با فضيلت، استاد مطهري در شكلدهي و هدايت مبارزات اسلامي ملت ايران، بويژه مردم تهران، نقش فعالي داشت و در تلاشهاي علمي و اجتماعي دست در دست شهيد مطهري و به همراهي او پيش ميرفت.
يكي از شيوههاي اخلاقي شهيد مطهري اين بود كه در انجام كارهاي حساس همواره از دوستان نزديك و با وفاي خويش مدد ميگرفت و كارها را به نام و به دست آنان اجرا ميكرد و خود به طور غيرعلني حساب كار داشت. يكي از افرادي كه بيش از هركس ديگر در ارتباط با استاد شهيد اين مسئوليت را ميپذيرفت، دكتر مفتح بود. وي عقيده داشت استاد مطهري در تاريخ معارف اسلامي هيچگاه فراموش نميشود و در بزرگداشت شهادتش فرمود: آنچه بيشتر ما را ناراحت كرده، آن تقوا و معنويت، عرفان و پاكي مرحوم آقاي مطهري است و به حق جز براي خدا و اسلام به هيچ چيز نميانديشيد. در جلسه مورخه 25/9/51 گروه فلسفه و حكمت اسلامي دانشكده الهيات كه با حضور دكتر مفتح، استاد مطهري و اساتيد ديگر تشكيل شد درباره يك طرح تحقيقاتي، مذاكراتي به عمل آمد و مقرر شد كتاب ابوعلي سينا پس از مقابله با نسخ خطي معتبر ترجمه و همراه با متن اصلي چاپ شود، كه دكتر عزتي قسمت منطق و دكتر مفتح بخش فلسفه آن را براي اين مهم عهدهدار گرديدند. ناگفته نماند كه در اين سالها شهيد مفتح در گروه فلسفه و حكمت اسلامي دانشگاه تهران عضويت داشت در حالي كه مدير اين گروه استاد مطهري بود بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به استاد مطهري پيشنهاد تصدي رياست دانشكده الهيات را دادند كه ايشان نپذيرفتند و مرحوم مفتح را معرفي كردند. وي كه سرپرستي كميته انقلاب اسلامي منطقه چهار را عهدهدار بود، رياست دانشكده الهيات و معارف اسلامي را پذيرفت و در دانشگاه براي تغيير برنامههاي درسي و ايجاد وحدت بين حوزه و دانشگاه جديت فراواني بكار برد نامبرده در دانشكده الهيات كلاسهاي منظم و مختلفي ترتيب داده بود كه شهيد مطهري، حجت الاسلام رفسنجاني و 000 در آن شركت ميكردند. استاد مفتح با عضويت در شوراي گسترش آموزش عالي كشور سعي در پايهريزي يك دانشگاه اسلامي نمود كه با شهادت ايشان، برنامه مزبور ناتمام ماند.
الفت دو نهر خروشان در انديشه و علم شهيد مفتح:
شهيد بزرگوار دكتر مفتح متوجه اين نكته بود كه دين و علم در كشور ايران قرنهاي متوالي باهم بودند و علم در همان بوستاني ميروييد كه دين در آن جوانه ميزد و رشد ميكرد ولي از زمان شروع حركتهاي استعماري و توطئههاي غارتگران اروپايي در قلمرو فرهنگ ايران و ورود روشنفكران بريده از دين و دور از اسلام و معنويت و شكلگيري دانشگاه منهاي معرفت ديني، خطراتي چند نهاد دانشگاه را تهديد ميكرد. پس در پي اين هدف با كليد دين، باغ انديشه را باز كرد و دانشگاه را به روي حوزه گشود و با تدريس در دانشگاه نشاي مكتب را در مزرعه دانشگاه به وجود آورد و زماني كه توفان سهمگين استكبار از نوع شرقي و غربي آن مشغول پژمردن شكوفههاي انديشه بود، نسيم ايمان را به سوي دانشگاه روانه كرد و براي تسخير دلها و حاكميت حق و محكم نمودن باورهاي ديني نسل جوان، چشمه پر بهره دين را در كوير انسانيت جاري ساخت. شهيد مفتح و شهيد مطهري همچون دو خورشيد تابناك در آن شب ظلماني دانشگاه دست به نورافشاني زدند و با درك صحيح از واقعيتهاي جامعه و شناخت مقتضيات زمان و درك ضرورت تاريخي اين مهم سعي در زنده كردن فرهنگ اسلامي در محيط دانشگاه نمودند و افشاي فرهنگ استعماري را در كلاسهاي درس، جلسات مخفي و علني و سخنرانيهاي ارشادي در دستور كار خويش قرار دادند و كوشيدند تا بتوانند حقانيت و اصالت فرهنگ اسلامي را به جوانان ثابت كنند آيت الله مفتح براي مبارزه با استكبار جهاني سنگري را انتخاب كرده بودند كه اگرچه حاصل آن خيلي سريع آشكار نشد اما به موقع توانست اثر عميق و محتوايي خود را بروز دهد، و آن پديده انقلاب فرهنگي بود كه تحقق آن را مثل هر حركت سياسي در جهان براي ملتي كه خواهان استقلال به تمام معنا در تمام ابعاد و جوانب است، ممكن ساخت. او در كنار مبارزه با ستم به نقش فرهنگ و آموزش اهميت ميداد و جنگيدن با خطوط انحرافي و التقاطي در حيطه فكر و انديشه را كمتر از ستيز با استبداد نميدانست.
شهيد دكتر محمد مفتح از حوزه علميه برخاسته و در كوي دانشگاه عاشقانه و صادقانه اقامت گزيده بود و به اين دو كانون سرنوشتساز عشق ميورزيد. به باور او استقلال و آزادي واقعي هر ملت در گرو فرهنگ مستقل و فارغ از قيد و بند شرق و غرب و بر بينش رسته از سلطه فكري ابرقدرتها استوار است و تنها وسيله رهايي از اين قيودات، پيگيري فرهنگ اصيل و خلاق اسلامي در دانشگاههاي كشور است كه ميتوانند نيازهاي علمي و صنعتي كشور را تامين نمايند. او معتقد بود كه دانشگاه بازوي تواناي اسلام و مسلمين و مركز تبلور انديشهها و تجربيات و مهد استقلال و سربلندي كشور است. و ميديد چه بسيارند دانشجويان پاك و انسانهاي بيآلايشي كه در دانشگاهها در كمال صفاي قلب و پاكي طينت به قصد سرافرازي مردم مسلمان مشغول فراگيري علوم و فنوناند، بدين علت از نخستين روزهايي كه تلاشهاي فكري خود را آغاز كرد به انس اين كانون با بوستان حوزه توجه داشت. تشكيل كانون اسلامي دانشآموزان و فرهنگيان قم در واقع از اين اقدام ايشان در پي برقراري اين الفت به حساب ميآيد. او بر اين واقعيت واقف بود كه اتحاد و همبستگي دو قشر روحاني و دانشگاهي منافع استعمارگران را در معرض خطر جدي قرار خواهد داد و موجب ميشود كه آنان به اهداف پليد و نيات شوم خويش نرسند حضرت امام نيز با تكيه بر اين نكته به استقلال دانشگاهها اهميت فوقالعادهاي داده و تاكيد داشتند: دانشگاهها بايد تغيير بنياني كند و بايد از نو ساخته شود كه جوانان ما را تربيت كنند به تربيتهاي اسلامي نه اينكه اينها را تربيت كنند به تربيتهاي غربي000 بايد دانشگاه اسلامي بشود تا علومي كه در دانشگاه تحصيل ميشود، در راه علت و در راه تقويت علت و با احتياج علت همراه باشد000 معناي اسلامي شدن دانشگاه اين است كه استقلال پيدا كند و خودش را از غرب جدا كند و يك ملت مستقل، يك دانشگاه مستقل، يك فرهنگ مستقل داشته باشيم. از اين رو احتياج به نيروهاي پر توان و كاردان به منظور هدايت مردم با فرهنگ اصيل اسلامي و تلاش براي پيوند دادن دو بال انديشه و علم، بيش از هر زمان ديگر نمايان شده بود. لحظهاي حساس و سرنوشتساز كه دير جنبيدن و سكوت اختيار نمودن با هلاكت و افتادن در ورطه استعمار و مرداب وابستگي مساوي بود. اما بر اين باور بود كه اگر دانشگاه از روحانيت جدا بشود و روحانيت از دانشگاه و هر دو از مردم جدا بشوند، اين نهضت به ثمر نميرسد. از اين جهت توصيه امام بر آن بود كه دانشگاه پيوند خويش را با فيضيه محكم كند و فيضيه محكم كند پيوستگي خودش را با دانشگاه. شما دو قشري هستيد كه اگر اصلاح بشويد، اصلاح ميشود ملتها000
دانشگاه و حوزه دو مركز قوي فرهنگي و دانشجو و روحاني دو مغز متفكر اجتماعاند. حركت همگون و هماهنگ اين دو نيروي فكري موجب رشد و تعالي امتي در جهت صلاح و صواب است. از اين رو در گذشته سعي بر آن بود كه با تبليغات وسيع و روزافزون ميان اين دو قشر همگون فاصله انداخته، حتي نوعي بيگانگي، تضاد و درگيري به وجود آورند. شهيد دكتر مفتح با پشتوانهاي از علم و ايمان دانشگاهيان را متوجه اين توطئه خطرناك نمود و تلاش وي در اين زمينه به قدري موثر واقع شد كه طبقه تحصيلكرده و دانشگاهي اعم از استاد و دانشجو نياز شديد خود را در پيوند با حوزه حس كرده، به سرعت در صدد رفع موانعي برآمدند كه استعمار بر سر اين راه به وجود آورده بودند. پيوند فكري دانشگاه با حوزه و هماهنگي اين دو در آگاه كردن عموم مردم سبب افزايش سطح آگاهيهاي عمومي و گسترش و اوجگيري فرهنگ اسلامي در سطوح مختلف جامعه شد. دكتر مفتح كه در پي ايجاد يك جامعه نياز شديد خود را در پيوند با حوزه حس كرده به سرعت درصدد رفع موانعي برآمدند كه استعمار بر سر اين راه به وجود آورده بودند. پيوند فكري دانشگاه با حوزه و هماهنگي اين دو در آگاه كردن عموم مردم سبب افزايش سطح آگاهيهاي عمومي و گسترش و اوج گيري فرهنگ اسلامي در سطوح مختلف جامعه شد. دكتر مفتح كه در پي ايجاد يك جامعه زنده از بذل جان خويش دريغ نكرده معتقد بود كه يك جامعه زنده همانند يك فرد زنده بين همه اقشار و گروههايش هماهنگي است. يعني همه بايد باهم يك مسير و هدف را تعقيب كنند و درست هماهنگ و موزون و حساب شده به سوي يك مقصد رهسپارند.
بنابراين بايد در جهت ايجاد يك وحدت اساسي كه عامل احياي زندگي دوباره است كوشيد.
او از خداوند ميخواست كه اتحاد قشرهاي پيشرو جامعه بتواند مبارزه با استكبار و استبداد را به پيروزي برساند و انقلاب اسلامي مرزهاي جغرافيايي را درنورديده، نه تنها كشورهاي اسلامي را از سلطه نجات دهد بلكه محرومان جهان را حركت داده، در آنها جنبش به وجود آورد و بر اندام ابرقدرتها لرزه افكند. سعي او بر اين بود تا آن هماهنگي و اختلاط سازنده با مردم جامعه كه ارزشهاي سالم و از خصوصيات بارز حوزههاي علميه است در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گيرد. و نيز دانشجو مردم جامعه خود را از نزديك بشناسد و آموختن دانش، او را از اين پديده مهم غافل نكند. او براي آنكه اخلاص، صفا، ايثار، معنويت، احترام به سنتهاي اصيل و ارزشمند را به دانشگاه ببرد با تمامي توان و بر خلاف جو آشفته آن زمان كوشيد وقتي كه گروهي تفرقهافكن شايع كرده بودند كه ايشان ميخواهد در لباس دانشجويان تغييراتي به وجود آورد، در سخناني كه در جمع دانشجويان مدرسه عالي پارس به سال 1358 ايراد نمود، گفت: لباس را من ابداً مطرح نكردم. الان دانشجويان خود من در دانشكده الهيات، دانشجويان مذهبي هستند، اكثرشان هم در اين لباس كه من هستم، نيستند، آنجا كه ميگوييم قشر روحاني و دانشگاهي، نميگوييم قشر معمم و غيرمعمم، سخن از لباس نيست، سخن از محتوا است000 مسير پيشرفت جامعه را مغزهاي انديشمند و متفكر تعيين ميكنند؛ اين مغزهاي انديشمند خواه انديشمندان آگاه در علوم معنوي و مذهبي و يا انديشمندان در علوم مادي و رشتههاي ديگر اگر باهم باشند، جامعه جلو ميرود.
آن متفكر وارسته احساس كرد كه دانشگاه همواره بستر توطئههاي مخرب دشمنان است و يكي از شيوههاي مصونيت محيطهاي علمي از چنين انحرافاتي، وحدت حوزه و دانشگاه است. از نظر وي دانشگاه به تهذيب و تربيت اسلامي كه ويژگي بارز حوزههاي علميه است نياز دارد به موازات آن شيوههاي جديد پژوهش و تحقيق علمي دانشگاهي در مراكز حوزوي بايد مورد توجه قرار گيرد وقتي دانشجو سادگي و بيآلايشي زندگي و درس طلبهها را از نزديك مشاهده كند و نسيمي از اين صفا و خلوص در فضاي دانشگاه بوزد و عطري از اين بارقههاي معنوي در مشام جان تحصيلكردهها پراكنده شود روح تفاهم و دوستي و عطش براي نزديكتر شدن حوزه و دانشگاه، افزايش مييابد و اين همان مسألهاي است كه استاد مطهري و دكتر مفتح در پي آن بودند.
اقدام عملي شهيد مفتح به دنبال تحقق اين وحدت سعي در تغيير نظام آموزشي دانشكده الهيات بود. وي راه حل مشكلات كشور را اسلامي كردن دانشگاه ميدانست، دانشگاهي كه هدف آن پرورش انسانهاي دانشمند، ديندار، متعهد و درستكاري است كه علم و تخصص خود در راه آبادي كشور و تامين سعادت مردم به كار ميگيرند و در طريق استقلال، عزت و عظمت كشور جديت دارند. در برنامه اين دانشگاه دروسي تدوين ميشود كه بر طبق نيازهاي واقعي كشور و مردم است و جنبههاي معنوي هم رعايت ميگردد.
محيط چنين دانشگاهي عرصه بحث و تحقيق، علم و عمل توأم با اخلاص و معنويت است و افراد آن تعليم و تعلم و كوشش علمي و تلاشهاي فكري را عبادت تلقي ميكنند. به عقيده دكتر مفتح انس حوزه و دانشگاه با يكديگر در تحقيق اهداف ياد شده تاثير مهمي دارد. البته رسيدن به چنين وحدت خود نياز به تربيت ديني و معرفت دارد. دليل اينكه مرحوم مفتح در پي وحدت اقتصادي و فرهنگي دانشگاه و حوزه تلاش ميكرد، آن بود كه همكاري و تشريك مساعي اين دو قشر در دو محور حياتي و بسيار مهم ظاهر ميشود. يكي از اين دو محور مشاركت حوزه و دانشگاه در زمينه احياي علوم انساني و جنبه علمي و تحقيقاتي است از نظر علمي چنين تعامل و همكاري ضرورت تام دارد. گرچه علم به صاحبش روشنايي و توانايي ميبخشد ولي بايد جوياي علم از ايمان و تقوا برخوردار باشد تا عشق و اميد و مسئوليت در او احيا گردد و از طرفي ايمان فاقد معرفت هم چندان ارزشي ندارد و ايمان در روشنايي علم از خرافات و تعصبها و گرايشهاي جاهلي دور ميماند. پس علم و ايمان نه تنها باهم تضادي ندارند بلكه يكديگر را تكميل ميكنند و اين خود ضرورت وحدت دو مركز علم و دين را به وجود ميآورد. جامعه ايدهآل معنوي و اسلامي بايد در پرتو معرفت الهي و علوم حوزوي آميخته با علوم بشري و وحدت تمامي اقشار به عرصه ظهور پيوندند. استاد شهيد مطهري چه نيكو گفته است: آنچه كه ايمان بوده و علم نبوده است مساعي بشردوستانه افراد صرف اموري شده كه نتيجه زياد و احياناً خوب به بار نياورده است و گاهي منشأ تعصبها و جمودها و احياناً كشمكشهاي زيانبار شده است. تاريخ گذشته بشر پر است از اين گونه امور.
آنجا كه علم بوده و جاي ايمان خالي مانده است مانند برخي جوامع عصر حاضر تمام قدرت علمي صرف خودخواهيها و خودپرستيها، افزونطلبيها، برتريطلبيها، استثمارهاي و 000 شده است. محور ديگر همكاري اين دو كانون مقدس اداره و مديريت نظام جمهوري اسلامي است، زيرا نظام مطلوب اسلامي تلاش خود را بر بهرهوري از دستاوردهاي علوم بشري در مسير كمال و رشد معنوي انسان ميگمارد و اين مهم جز به مديريت كامل و فراگير كه هم ديني باشد و هم عملي، صورت نخواهد گرفت. اصولاً تشكيلات جمهوري اسلامي و اداره آن كه در قانون اساسي ترسيم شده مشاركت سازنده و همكاري نزديك و مستحكم اين دو مركز را نويد ميدهد كه جز در پرتو دو ركن اساسي پايه و مايه نميگيرد:
الف- وحدت ريشهاي در باورها و انگيزههاي ديني، معنوي، اخلاقي وعبادي
ب- برخورداري از فرهنگ و زبان مشترك و فراهم بودن زمينه براي ارتباطات فرهنگي حوزه و دانشگاه با تلاش متفكراني چون شهيد مطهري و شهيد دكتر مفتح اين دو قشر نياز به هماهنگي را در وجود خويش حس كردند.
قشر دانشگاهي درك كرد كه بدون هماهنگي با روحانيتي كه بر عموم جامعه تاثير همه جانبه دارد و مبلغ و ناشر فرهنگ اسلامي است هيچ اقدام مثبتي نميشود انجام داد و اگر هم تلاشي صورت گرفته ناقص بوده و غايت آن به شكست خواهد انجاميد.
آنچه سبب شد تا روحانيت به دانشگاهي توجه كند اين واقعيت بود كه بدون در نظر گرفتن اقشار صاحب تخصص و داراي تواناييهاي علمي و فني و برخوردار از مهارتهاي پژوهشي رشد و توسعه علمي، فرهنگي و رونق و شكوفايي جامعه ميسر نخواهد شد.
فهرست منابع:
1- مفتح، محمد: روش انديشه، تهران، موسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور.
2- مفتح، محمد: حكمت الهي و نهجالبلاغه، تهران، پيام آزادي.
3- مفتح، محمد: نقش دانشمندان در پيشرفت علوم، روابط عمومي سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي ايران.
4- مفتح، محمد: مكتب اخلاقي و تربيتي امام صادق عليهالسلام، قم، جهانآرا.
5- مفتح، محمد: آيات اصول اعتقادي قرآن، تهران، موسسه تحقيقاتي و انتشاراتي نور.
6- باقربيدهندي، افكار استاد شهيد دكتر محمد مفتح، قم، پيام اسلام.
7- فرازهايي از زندگي شهيد دكتر مفتح، واحد فرهنگي بنياد شهيد.
8- زماني، مصطفي: ابراهيم بت شكن يا قهرمان توحيد، قم، پيام اسلام.
9- شهيد مفتح و احياي تفكر اسلامي، پيام انقلاب، ش 74
10- مردي در راستاي تشيع سرخ، مجله اعتصام، شماره 8
11- به ياد منادي وحدت روحاني و دانشجو، مجله پيام انقلاب، شماره 299
منبع: سازمان تبليغات اسلامي