كودكان، آينه رفتار والدين هستند؛ هر آن چه مقابل اين آينه حساس قرار گيرد، به همان سان آن را منعكس خواهد كرد. بدين ترتيب كودكان، رفتارهاي والدين را تقليد مينمايند و آن را در زندگي خود اجرا ميكنند، زيرا محيط خانواده، اوّلين محيطي است كه نوزاد زندگي خود را شكل ميدهد. در پايهريزي شخصيت و چگونگي رشد عواطف انساني، هيچ عاملي به پاي محيط كوچك خانواده نميرسد. تار و پود رواني اشخاص در كانون خانواده به هم تنيده ميشود. و والدين در تكوين شخصيت سالم، توانا، باتقوا و سازنده فرزندان خود نقش انكارناپذيري دارند.
كودك در اوّلين سالهاي زندگي، قبل از اين كه زبان باز كند، در اثر ارتباطاتي كه با اعضاي خانواده دارد، تصويري از خويشتن در او ايجاد ميشود، و هنگامي كه زبان ميگشايد درسهاي زيادي براي سازگاري بيشتر با محيط اطراف ميآموزد. كودك به تدريج رشد ميكند و توجه او با قضاوت ديگران درباره خود بيشتر ميشود و خودپنداري او انعكاسي از قضاوتها و ارزيابيهايي ميشود كه افراد و اعضاي خانواده در مورد او به عمل ميآورند.
اگر اين ارزيابيها نادرست و ناپسند باشد و جنبه تحقيرآميزي به خود بگيرد، كودك خود را تحقير شده و بيارزش ميشمارد و اين امر در او حس خود كمبيني و حقارت ايجاد ميكند كه در مراحل بعدي زندگي باعث آزارهاي روحي و عقدههاي رواني ميگردد.
بر عكس، اگر كودك در رابطه خود با خانواده، از پذيرفتن و گرمي و محبّت و از احترام متقابل برخوردار باشد كه در آن به شخصيت و سلامت رواني كودك ارزش قائل شوند و به اصطلاح او را آن گونه كه هست بپذيرند، كودك خود را عضو باارزش و مفيدي ميپندارد و در نتيجه فردي خوش بين و با اعتماد به نفس بار خواهد آمد.
كانون خانواده، تنها پناهگاه فرزند و تكيهگاه او است هر چند خانواده كوچكترين واحد اجتماعي است، ولي هسته اصلي جامعه، سرچشمه اجتماع بزرگتر است؛ يعني زماني كه نوزاد چشم به جهان ميگشايد، با افكار، احساسات، نظرها، آرزوها و انتظارات اعضاي خانواده احاطه ميشود. محيط خانواده، محلي است كه كودك چگونگي زندگي كردن را ياد ميگيرد و شيوههاي فرهنگ را عموما و فرهنگ خانواده را خصوصا ميآموزد. در اين محيط بايد عواطف و احساسات هيجاني كودك در پناه امنيت و آرامش نضج گيرد و پرورده شود. او در هر زمينهاي نياز به راهنمايي دارد. در رفتارش بايد توجّه كامل و مراقبت صحيح به عمل آيد. بايد محيط را به گونهاي جلوه داد تا كودك به خوبي احساس كند كه در پناه حمايت والدين است. بايد كودك درك كند كه راهنمايي آنها بر پايه صحيح و منطقي استوار است. اگر طفل از وضع نوين و غير منتظرهاي احساس آشفتگي و اضطراب كند، بايد با توضيح كافي و سازگار با منطق و درك او، ذهن وي را روشن كرد. اغلب عوارض و مشكلات رفتاري بزرگسالي، ريشه در زمان كودكي دارد.
هرگاه والدين در هر مرحلهاي از رشد، به كودك مسؤوليتي در خور توانش بدهند، به تدريج درباره خود به عنوان يك فرد قابل اعتماد و شايسته ميانديشد. اگر والدين صادقانه به او محبّت كنند، او دوست داشتن ديگران و مورد علاقه ديگران بودن را ياد ميگيرد؛ و بالاخره اگر والدين از اعتماد به نفس او نسبت به استقلال يافتن جلوگيري نكنند، او قادر خواهد بود در خلال دوره نوجواني به درجهاي از اعتماد به نفس دست يابد و به تدريج خود را از وابستگي كودكانه رها سازد. از پيامبر گرامي اسلام(ص) روايت شده است كه فرمودند: «رَحِمَ اللهُ مَنْ اَعانَ وَلدَه عَلي برّه. قال قُلْتُ كَيفَ يُعينُهُ عَلي برهّ؟ قالَ يَقْبَلُ مَيْسُورَهُ و يتجاوَزُ عن مَعسورِه و لايُرْهِقُهُ و لايَخرُقُ بِه؛ خدا رحم كند بر كسي كه فرزندان خود را بر نيكي مدد رساند. شخصي ميگويد پرسيدم: چگونه او را بر نيكي كردنش اعانت كند؟ حضرت فرمودند: كار آساني كه از او به عمل آيد، قبول كند و كاري كه بر او دشوار باشد و او انجام ندهد، از او درگذرد و تكليفهاي دشوار به او معين نكند و با سفاهت و تندي با او برخورد نكند.»
نگرشها و رفتار والدين ميتواند تسهيل كننده و يا مانع جريان رشد و تكامل كودك باشد. والدين سختگير و خشن، مانع ميشوند فرزندانشان از روابط مثبت و سازنده با همسالان خويش كه براي استقلال آنان بسيار مهم است، بهره گيرند.
توقعات و محدوديتهاي والدين، اغلب فرآيند رشد را در كودكان و نوجوانان دشوار ميسازد. نتيجه رفتار والدين، بستگي تام به اين دارد كه كودك چگونه رفتار والدين را مشاهده و معناي آن را چگونه درك ميكند.
خانواده بايد ضمن حمايت از كودك فرصتهايي براي او فراهم آورد كه بتواند به روش خود و با توجه به رشد و تواناييهاي خويش، مهارتهايي را فرا گيرد و با مسائل خود به طور نسبي دست و پنجه نرم كند. كودك بدين ترتيب احساس خودارزشي و اعتماد به نفس ميكند، ولي حمايت بيش از اندازه و يا عدم حمايت،
موجب ميشود كودك در تواناييهاي خود شك كند و نتواند استعدادهاي خود را بشناسد.
والدين بايد در محيط خانواده به احساسات كودكان توجّه كنند و بيتفاوت نباشند. پدر و مادري كه به احساسات كودكان خود و حتي احساسات ساير مردم بيتفاوتاند، به احتمال زياد بازتاب همان ويژگي را در خصوصيات بزرگسالي فرزندانشان خواهند ديد. والديني كه آراي ديگران را برنميتابند و پيوسته از ديگران انتقاد و ثروت خود را بيهوده صرف ميكنند، يا در گفت و گوهاي خود از مذهب، درستي و مهرباني و ساير ارزشهاي اخلاقي با بدي و بيارزشي ياد ميكنند، بيترديد الگوهاي ناصوابي براي فرزندانشان خواهند بود. امام سجاد(ع) در اين زمينه ميفرمايند: «فاعْمَلْ في أَمرِه عَمَلَ المُتزَيَّن بِحُسْنِ اثره عليه في عاجل الدُّنيا؛1 با فرزندت آنچنان رفتار كن كه اثر نيكوي تربيت تو مايه زيبايي و جمال اجتماعي او شود، او را
كودكان، آينه رفتار والدين هستند؛ هر آن چه مقابل اين آينه حساس قرار گيرد، به همان سان آن را منعكس خواهد كرد. بدين ترتيب كودكان، رفتارهاي والدين را تقليد مينمايند و آن را در زندگي خود اجرا ميكنند.
چنان بار بياور كه بتواند در شؤون مختلف، دنياي خود را با عزّت و آبرومندي زندگي كند و مايه زيبايي و جمال تو باشد.»
بطور كلي، خانواده مطلوب و ايدهآل، خانوادهاي است كه امنيت عاطفي، احساس ارزشمندي، احساس تعلّق و عشق و علاقه را تأمين ميكند. هنگامي كه كودكي مورد علاقه و احترام خانوادهاش باشد، امكان و فرصت بيشتري براي نيل به استقلال و مسؤوليت خواهد داشت و براي برنامهريزي و انتخاب امور مربوط به خود در چارچوب معيارهاي اخلاقي، از تشويق لازم برخوردار خواهد شد. كودك و نوجوان در خانوادهاي كه همخواني و عدم تعارض در ارزشها، گرمي، ثبات و اعتماد و احترام لازم و متقابل در آن حاكم است، به سهولت با زندگي همساز ميشود.
از حضرت امام سجاد(ع) روايت شده است كه فرمودند: «و امّا حقَّ وَلدكَ فاَنْ تَعلَمَ انَّهُ مِنْكَ و مُضافٌ اليكَ في عاجِل الدّنيا بِخَيره و شَرَّه و انَّكَ مَسؤوُلٌ عَمّا وَلَّيتهُ به من حُسن الادَبِ و لدلالة علي ربَّهُ عَزَّوجَل والمَعُونَة له علي طاعَتِه فاعْمَلْ في امْره عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ انَّهُ مُثابٌ عليَ الاحسان اليه مُعاقبٌ علي الاسائةِ الَيه؛2 و امّا حق فرزندت بر تو اين است كه بداني وجود او از تو است و نيك و بدهاي او در اين دنيا وابسته به تو ميباشد، بداني كه در حكومت پدري و سرپرستي او مسؤولي، موظفي فرزندت را با آداب و اخلاق پسنديده پرورش دهي،
محيط خانواده، محلي است كه كودك چگونگي زندگي كردن را ياد ميگيرد و شيوههاي فرهنگ را عموما و فرهنگ خانواده را خصوصا ميآموزد. در اين محيط بايد عواطف و احساسات هيجاني كودك در پناه امنيت و آرامش نضج گيرد و پرورده شود.
او را به خداوند بزرگ راهنمايي كني و در اطاعت و بندگي پروردگارت يارياش نمايي، به رفتار خود در تربيت فرزندت توجه كني، پدري باشي كه به مسؤوليت خويش آگاه است، ميداند. اگر نسبت به فرزند خود نيكي نمايد، در پيشگاه خداوند متعال اجر و پاداش دارد، و اگر درباره او بدي كند، مستحق مجازات و كيفر خواهد بود.»
مهمترين نياز عاطفي و رواني كودك در محيط خانواده
مهمترين نياز عاطفي و رواني كودك در محيط خانواده، مهر و محبت، و توجه و احترام است. كمبودهاي عاطفي كودكان، صدمات جبران ناپذيري به آينده آنان وارد ميسازد. كودك بايد احساس كند كه او را دوست دارند و همان طوري كه هست او را قبول دارند اين احساس كودك، باعث حس خودارزشي او ميشود و از طرفي حس ايمني و نياز عاطفي كودك ارضا ميگردد. تحقيقات نشان ميدهد كه ريشه بسياري از ناسازگاريهاي دوران جواني و بزرگسالي از دوران كودكي آنان نشأت ميگيرد. اگر پدر و مادر بتوانند با رفتار و كردار خويش، نيازمنديهاي عاطفي كودكان خود را برآورند، مسلما در بزرگسالي از شخصيت سالمي برخوردار ميشوند. اشخاصي كه در كودكي، در محيط خانواده از والدين خود طعم محبّت را نچشيدهاند، بخصوص محبّت مادر را، در بزرگسالي از شخصيت سالمي برخوردار نميشوند و به گروههاي بزهكار گرايش پيدا ميكنند و بيماريهاي رواني بيشتر در ميان آنان گسترش پيدا ميكند.
به همين دليل است كه پيامبر بزرگ اسلام(ص) ميفرمايند: «و قرّوا كباركُم و ارحَموا صِغارَكُمْ؛3 بزرگسالان خود را احترام گذاريد و نسبت به كودكان خويش ترحم و عطوفت نماييد.»
حضرت امام علي(ع) نيز در نزديكهاي وفاتش وصيت ميكرد كه: «وارحَمْ مِن اهلِكَ الصَّغير وَ وَقّر مِنْهُم الْكَبير؛4 در خانواده خود با كودكان مهربان باش و بزرگترها را احترام كن.»
امام صادق(ع) در همين مورد ميفرمايند: «كسي كه نسبت به فرزند خود محبّت بسيار دارد، مشمول رحمت و عنايت مخصوص خداوند متعال است.»
تحقيقات نشان ميدهد، نوزاداني كه در آغوش گرم و مهرگستر مادر تغذيه ميكنند، تنها تغذيه جسمي نميشوند، بلكه از حيث روحي نيز تغذيه ميگردند. زماني كه كودك در آغوش مادر قرار ميگيرد، صداي قلب مادر، به كودك آرامش و امنيت خاطر ميبخشد. مادراني كه به شيردادن كودكان خود علاقهمند نيستند و آنها را با بيميلي و نارضايتي در آغوش ميگيرند، حالات در خود فرورفتگي و بيحسي در كودكان خود به وجود ميآورند.
روانشناسان، نخستين ارتباط چشمي ميان مادر و كودك، در لحظه حساس تولّد نوزاد را زمان «شوق ديدار» مينامند. اين ارتباط چشمي، زمينهساز شروع واكنشهاي غريزي مولود است. اين رابطه كه حاصل احساس و عواطف مادري است نشأت گرفته از تغييراتي است كه در تركيب و ايجاد ترشحات غدد داخلي به وجود آمده و براي مادر موجب سلسله رفتارهاي غريزي شده است، كه نقش بارزي در حفظ و مراقبت صميمي كودك به عهده دارد. اگر مادر موقع ارضاي نيازهاي كودك، محبّت لازم را ابراز دارد، اوّلين تجارب اجتماعي كودك نيز خوشايند خواهد بود. مادر بايد بين مراقبت بيش از اندازه و عدم مراقبت، موازنه ايجاد كند. توجه كافي و ابراز عواطف واقعي، اصيل و پايدار و به طور كلي روابط مادرانه قوي، باعث ميشود كه كودك دنيا را امن و قابل اطمينان بيابد و رشد طبيعي و سلامت شخصيت او تضمين شود.
مطالعه بر رفتار كودكاني كه در پرورشگاهها بزرگ شدهاند، نشان ميدهد كه اغلب آنان در معرض محيط نامناسبي از نظر عاطفي قرار ميگيرند، چنين كودكاني از تماس احساساتي و هيجاني گرم خانواده محروم هستند، و چون از مشاهده قيافههاي مهربان و با عاطفه اوليه محروم هستند، در مسير زندگي نميتوانند چهره معلمان و ديگران را جانشين قيافههاي دوست داشتني پدر و مادر خود سازند، در نتيجه فاقد محركهاي شخصي و فرصتهايي براي ايجاد رشد عاطفي و حس اطمينان و امنيّت هستند و نميتوانند روابط صحيح با ديگران برقرار كنند. به عبارت ديگر، جامعه پذيري هرگز در چنين كودكاني، ريشه نگرفته است و اين كودكان محبّت نديده، همواره دچار فقر عاطفي هستند، خلقي توأم با واكنش شديد و كودكانه پيدا ميكنند و ممكن است بيشرم، ظالم و مخرّب باشند.
چون كودك تجارب اوليه خود را از محيط خانواده كسب ميكند، ادراكات و تعبيرات او در پي كسب اين تجارب، طرح ريزي ميگردد. و تجارب دوران بعد كه شباهتهايي به تجارب اوليه دارد، با آنها ارزيابي ميشود. اين انتقال روش و سلوك افراد، كه از روابط خانوادگي سرچشمه ميگيرد و بعدا به افراد ديگر منتقل ميشود، در ارتباط با ديگران تأثير به سزائي دارد.
اگر والدين، از حساسيت عاطفي بهره كافي نداشته باشند، كودك از راه تقليد و ساختار همانند سازي، خويشتن را همانند پدر و مادر ميكند و ناخودآگاه از رفتار آنها شكل ميگيرد و مانند آنها بيمهر و عاطفه بار ميآيد. والدين بايد بدانند كه محيط خانواده محلي است كه كودك در آن مسائل مختلفي را فرا ميگيرد. گاهي والدين آگاهانه چيزهايي به كودك ميآموزند، ولي در موقعيتهاي متعدد، كودك از طرز كار و رفتار والدين چيزهايي ياد ميگيرد كه خود آنها متوجّه نيستند. بعضي والدين اشتباها چنين فكر ميكنند كه فقط هنگامي كه رفتار و كردار خوبي دارند، مورد سرمشق و الگو واقع ميشوند، در حالي كه آنها هميشه و در همه حال سرمشق و الگوي كودكان خود هستند و در همه حال كودكان از رفتار والدين خود سرمشق و الگو ميگيرند.
محبّت افراطي و نامهرباني
محبّت بيش از حد و نامهرباني بر سلامت رواني كودكان اثر نامطلوب ميگذارد. والديني كه بيش از حدّ معمول به اطفال خود توجّه ميكنند، كودكاني متكي به ديگران بار خواهند آورد. اين گونه والدين، بعضا در محبّت كردن قدري افراط ميكنند، كه رضايت كودك را بر مصلحتهاي واقعي تعليم و تربيت او ترجيح ميدهند، اين گونه كودكان، علاوه بر اتكايي بودن، اعتماد به نفس ضعيف، خجول بودن، در رشد هيجاني خود نيز تأخير نشان ميدهند.
محبّت افراطي هم چنين، باعث ميشود كه كودك بيشتر وقت خود را با والدين به سر برد و در نتيجه نميتواند با بچههاي هم سال خود ارتباط برقرار كند و بدين ترتيب رشد اجتماعي او به كُندي صورت ميگيرد. به همين دليل، حضرت امام محمد باقر(ع) شديدا از محبّت افراطي نهي كرده ميفرمايند:
«بدترين والدين، كساني هستند كه در اعمال محبت به فرزندان خود زياده روي و افراط مينمايند.»
خانواده بايد ضمن حمايت از كودك فرصتهايي براي او فراهم آورد كه بتواند به روش خود و با توجه به رشد و تواناييهاي خويش، مهارتهايي را فرا گيرد و با مسائل خود به طور نسبي دست و پنجه نرم كند.
عدم توجّه و محبّت به كودك نيز، سبب طرد شدن كودك ميشود و به هيچ وجه نسبت به محيطي كه در آن زندگي ميكند، احساس امنيّت نميكند. چنين كودكاني، معمولاً مشوّشاند و اختلالات شخصيتي از خود نشان ميدهند. عدم توجه و محبّت در ماههاي نخستين كودكي، باعث ميشود كه كودكان به تحريكات محيطي پاسخ ندهند و در موارد شديدتر، پژمرده شوند. به طور كلي، كودكان مطرود، عكسالعملهاي مختلفي از خود بروز ميدهند و اين كودكان در اصطلاح به گرسنگي عاطفي مبتلا ميشوند. گاهي اين كودكان مطرود يا محروم از مهر و محبت والدين، دچار بيماريهاي روان تني ميشوند. پيدايش پارهاي از آلرژيها در ميان بچهها، معلول همين امر است. بچههايي كه دچار تب يونجهاي و ساير ناراحتيهاي پوستي ميشوند، اغلب از طرف پدر و مادر طرد شدهاند، و يا مدتي از آنها دور بودهاند، گاهي اين دسته از كودكان، به كل زندگي و فرد بدبين هستند، و ديگران را دشمن خود فرض ميكنند و نسبت به اعمال آنها هميشه اعتراض مينمايند. در بعضي
موارد، بچههاي مطرود يا محروم از محبّت والدين حالت تسليم به خود ميگيرند، رفتار زننده والدين را تحمل ميكنند و به جاي اعتراض با روي خوش در مقابل اعمال آنها عكسالعمل نشان ميدهند و از اين راه، كوشش ميكنند محبّت آنها را به خود جلب كنند. بچههايي كه باهوش هستند و بيمهري پدر و مادر را احساس ميكنند، اغلب خود را به ناداني ميزنند، گاهي محبّت ديگران نسبت به او، بيمهري والدين را جبران ميكند و شخصيت او كمتر دچار تزلزل ميشود.
مطالعات نشان ميدهد، كودكاني كه طرد شدهاند متعلق به والديني هستند كه خود آنان، در كودكي زندگي را ناشاد و بدون عشق و محبّت گذراندهاند. كودكان معمولاً پس از پنج سالگي، بيش از هر چيز به پدر نياز خواهند داشت و غيبت طولاني پدر پس از آن سنّ، با بزهكاريهاي دوره نوجواني مرتبط و وابسته خواهد بود. بطور كلي، طرد كودك به حدّي در شخصيت كودك تأثير ميگذارد كه حتي نداشتن والدين آن تأثير را نميگذارد.
بطور كلي، خانواده مطلوب و ايدهآل، خانوادهاي است كه امنيت عاطفي، احساس ارزشمندي، احساس تعلّق و عشق و علاقه را تأمين ميكند.
محدوديت و آزادي
بعضي والدين با محبّت، كودكان خود را آزاد ميگذارند و بعضي ديگر همراه، با محبّت، كودكان خود را در محدوديت نگه ميدارند.
فرزندانِ آزاد گذارده، غالبا فعّال، اجتماعي و مستقل هستند، نسبت به ديگران محبّت دارند، خصومتي به خود و اطرافيان خود نشان نميدهند. گاهي احتمالاً كمي پرخاشگر و جاه طلب ميشوند ـ به خصوص در منزل ـ ولي در واقع اين حالات در نتيجه احساس ايمني و عدم وجود پاسخهاي نامطلوب از سوي والدين است و نشانه عصبانيت و ناكامي دائمي يا دروني نيست، گرچه ظاهرا كودكانِ آزاد گذارده شلوغ و پرفعّاليت هستند، ولي جنبههاي قوي شخصيّت آنها؛ مانند اعتماد به نفس، دوستي، احساس استقلال و تمايل براي تسلط بر محيط، نكات ضعف آنها را از ميان ميبرد.
والدين با محبّت و محدود كننده، كودكانشان معمولاً در روابط خود با همسالانشان قدرت طلبي ندارند. متكي بودن و خصومت، از ديگر خصوصيات اين اطفال است. محدوديت در شش تا ده سالگي ايجاد حالت اتكايي و رفتار پرخاشگرانه شديد نسبت به مادر ميكند. اگر محبّت والدين به ميزان كافي باشد حالات عصبي و رفتارهاي غير عادي در كودكان به وجود نميآيد، ولي محدوديت والدين، سبب ميشود كه كودك اتكاي بيشتر، فرمانبرداري، ادب، ناپرخاشگري و عدم تمايل براي رقابت با همسالان و به طوركلي،استقلالفرديكمترينشانميدهد.
متأسفانه، والديني وجود دارند كه كودكان خود را از محبّت سيراب نميكنند و رابطهاي خصمانه با كودكان خود برقرار ميكنند. بعضي از اين والدين، همراه با رابطه خصمانه، براي كودكان خود محدوديت نيز قائلند، ولي بعضي ديگر، رابطه خصمانه با كودكان خود دارند، ولي كودكان خود را آزاد ميگذارند.
رسول خدا(ص) در اين باره به حضرت علي(ع) ميفرمايند: «لعَنَ اللهُ والدينِ حَمَلا وَلدَهما علي عُقُوقِهِما؛5 نفرين الهي و دوري از فيض خداوند متعال بر والديني كه فرزند خويش را به عصيان و آزار خودشان وادارند و باعث قطع رابطه محبّت شوند.»
تبعيض و مقايسه كودكان
تبعيض و مقايسه كودكان با يكديگر، تأثير منفي فراواني بر سلامت رواني كودكان ميگذارد. كودكي كه نسبت به خواهر يا برادر ديگر خود كمتر محبّت و توجه ميبينند، از رفتار والدين خود بسيار آزرده ميشود و بعضا از اين كار والدين كينه به دل ميگيرد و درصدد انتقام از آنها و يا اجتماع برميآيد. از جمله هنگامي كه به
عدم توجّه و محبّت به كودك نيز، سبب طرد شدن كودك ميشود و به هيچ وجه نسبت به محيطي كه در آن زندگي ميكند، احساس امنيّت نميكند. چنين كودكاني، معمولاً مشوّشاند و اختلالات شخصيتي از خود نشان ميدهند.
آنها گفته ميشود كه به اندازه برادر يا خواهر و يا بچه همسايه يا فاميل باهوش و زرنگنيستند، ناراحت ميشوند و به شدّت رنج ميبرند. تنها كافي نيست كه والدين فرزند خود را دوست داشته باشند، بلكه بايد اين محبّت و دوست داشتن در اعمالشان مشهود باشد. والدين معمولاً علاقه و يا بيعلاقگي خود را به كودك با حالات و حركات صورت، آهنگ صدا و حتي در محبّت كردن با او نشان ميدهند. والدين حتي در تنبيه كودك نيز، نبايد اين احساس را در او ايجاد كنند كه ديگر هرگز دوستش نخواهند داشت و او را طرد كردهاند، بلكه بايد احساس كند كه به علت عملي كه انجام داده، تنبيه ميشود، نه به علت خستگي پدر و مادر يا عصبانيت آنها، در اين صورت كودك به معياري براي اعمال و رفتار خود دست نخواهند يافت.6
پي نوشت :
1 ) مكارم اخلاق، ص232.
2 ) همان، ص232.
3 ) عيون اخبار الرضا، ص163.
4 ) بحارالانوار، ج 16، ص154.
5 ) وسائل الشيعه، ج5، ص
6 ) در نگارش اين مقاله از منابع ذيل نيز استفاده شده است: 6 ـ 1 ) روانشناسي شخصيّت، نشر هادي، چاپ اوّل، تبريز 1375. 6ـ 2 ) كودك و روابط خانواده، دكتر علي محدث، نشر ايران زمين كهن، چاپ اوّل، 1370. 6ـ 3 ) بهداشت خانواده، دكتر رضا نوري، نشر اترك، چاپ اوّل، مشهد. 6ـ 4 ) روان شناسي كودك، دكتر سيروس عظيمي، نشر دهخدا، چاپ سوم، 1368.
6ـ 5 ) روان شناسي رشد، دكتر علي اكبر شعاري نژاد، نشر اطلاعات، چاپ ششم 1367. 6ـ 6 ) مباني جرم شناسي، دكتر مهدي كنينيا، نشر دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1370. 6ـ 7 ) كودكان آينه رفتار والدين، فرض الله قلي زاده (زير چاپ). 6ـ 8 ) بهداشت رواني، دكتر سيد شاملو، نشر رشد،چاپنهم،تهران،1369. 6ـ 9 ) روان شناسي رشد، دكتر حسن احمدي و شكوه بنيجمالي، نشر بنياد، چاپ سوم، 1368.
منبع:www.seraj.ir