چند روايت درباره کار و معنويت
در تمام دنيا گروهي از افراد وجود دارند که تمام وابستگيهايي را که به عنوان يک زيرمجموعه به شرکتها و تجارتخانههاي بزرگ دارند، ترک ميکنند و به دنبال حرفهاي مستقل ميروند.
هر ماه، حدود يک ميليون آمريکايي، از ميان آنهايي که شغل خود را از دست دادهاند يا در فکر تغيير شغل هستند، به طور فزايندهاي تصميم ميگيرند به حرفهاي مستقل براي خود روي آورند كه برخي از آنها نتايج خوبي هم ميگيرند. فكر ميكنيد چرا؟ در اين مقاله نگاهي مياندازيم به معناي «كار» و پس از آن، 6 مزيت برخورداري از يك شغل مستقل را مرور ميكنيم.
پروفسور اندرو. جي. دوبرين در کتاب روانشناسي کاربردي (اثربخشي فردي و سازماني)، تعبير جالبي درباره انگيزه و رفتار دارد. او ميگويد: «انگيزش به چرايي رفتار مربوط ميشود و بيانگر علت کاري است که افراد انجام ميدهند.» بسياري از روانشناسان معتقدند که همه رفتارها برانگيخته ميشوند؛ يعني هميشه براي کاري که انجام ميدهيم يک دليل وجود دارد. اگر به طور مرتب با تاخير سر کار خود حاضر ميشويد، ميتواند به اين معنا باشد که وظايف خود را خستهکننده ميدانيد يا شايد تلاش ميکنيد تا شما را از کار اخراج کنند و به همين خاطر از انجام کار، شانه خالي ميکنيد.
پروفسور دوبرين در ادامه نوشتههاي خود، انگيزش را از نظر فني يک نيروي انرژيزا ميداند که تحريککننده، جهتدهنده و تداومدهنده رفتار است و به عبارت سادهتر، برانگيختن به معناي حرکت دادن است.
خب، حالا به تعريف جامعهشناسان از فرهنگ ميرسيم. آنها معتقدند که هيچ کاري، بدون علت انجام نميشود و انسان براي همه کارهايي که انجام ميدهد، علتي دارد؛ حتي براي پيشپا افتادهترين کارها و بيمعناترين رفتارهايي که ممکن است مرتکبشان شود. همه اين علتهاي ريز و درشت را که جمع ببنديم، ميشود فرهنگ. به عبارت سادهتر، فرهنگ هر آدمي، مجموعه علتهايي است که با توجه و توسل به آنها، کارها و رفتارهاي خودش را انجام ميدهد و توجيه ميکند. ميبينيد تعريف روانشناسان و جامعهشناسان چقدر به هم نزديک است؟ پس براي برانگيختن انسانها براي بهتر کار کردن، بايد معنا و علتي را که از کار کردن دارند، عوض کنيم. به عبارت سادهتر، بايد نگرش آنها را نسبت به کار کردن اصلاح کنيم.
کار عاشقانه
جبران خليل جبران را که ميشناسيد؟ شاعر و انديشمند نامآشناي لبناني که کتابهايش به فارسي هم ترجمه شدهاند و در ايران طرفداران زيادي دارد. اين شاعر و انديشمند لبناني، کتابي دارد به نام «پيامبر». اين کتاب، شامل پندهايي است شاعرانه و عارفانه. بخشي از اين کتاب، به سوالي اختصاص دارد که مردم، از شخصيت اصلي کتاب، درباره کار ميپرسند. اين کتاب، با سوالهاي کوتاه مردم و جوابهاي شاعرانه و عارفانه شخصيت اصلي پيش ميرود. خليل جبران، درباره کار، از زبان شخصيت اصلي کتاب خودش ميگويد: «کار کنيد تا خودتان را با زمين و روح آن هماهنگ و همساز سازيد. زيرا تنبل و بيکار با فصول زمين بيگانه است. اگر کار کنيد، همچون ني خواهيد بود که مناجات روزگار را به صورت نغمهاي جاويد، در دلتان در ميآورد. بارها گفتهاند که کار، يک نفرين و بلا و بدبختي است! اما من به شما ميگويم که شما با کار کردن، پارهاي از آرزوها و روياهاي زمين را برآورده ميکنيد. آنکه کار کند و به زندگي عشق بورزد، زندگي نيز دل خود را به او ميگشايد و او را به دورترين اسرارش نزديک ميکند. اگر با عشق کار کنيد، خود را با ديگران پيوند ميزنيد و چنين پيوندي، باعث پيوندتان با پروردگار خواهد شد.» از نظر خليل جبران، کار بايد با چنان عشقي انجام شود که انگار، براي معشوق و محبوب خود داريد کار ميکنيد و انگار هر کار کوچک شما را، تمام مردگاني که رفتهاند، دارند به خوبي تماشا ميکنند و کار خوب، آن است که بخشي از خود را در آن بدميد.
جبران خليل جبران، حتي در توصيف عاشقانه خودش از کار، خيلي جلوتر ميرود و عبارتي سنگين به کار ميبرد؛ آنقدر سنگين که هر کسي را تاب تحملش نباشد: «آري! کار، صورت ظاهري عشق کامل است. پس اگر نتوانيد با عشق کار کنيد و آزردهخاطر و افسرده باشيد، بهتر است کارتان را رها کنيد و بر پلکان معبد بنشينيد و از آنها که با طمانينه و شادي کار ميکنند، دريوزگي (گدايي) کنيد.» نگاه زيبايي است به کار؛ نه؟
عرفان کار
جوانترها، گرايش خاصي به عرفان و عارفان دارند. عارفان و کساني که خودشان را عارف و عرفاني ميدانند، گرايشها و رفتارهاي مختلفي دارند. بعضيهايشان دنيا و اجتماع را رها ميکنند و به گوشهاي ميخزند و تنهايي پيشه ميکنند. بعضي ديگر نيز به سختي ميان جامعه زندگي ميکنند و اين حضورشان را، هم براي خودشان و هم براي ديگران، تلخ ميکنند. ولي عدهاي ديگر از اين عارفان، نه تنها از زندگي اجتماعي گريزان نيستند؛ که توانستهاند از پلههاي اين زندگي روزمره، راهي براي صعود به ملکوت پيدا کنند. شيخ رجبعلي نکوگويان، معروف به رجبعلي خياط، جزو اين گروه از عارفان بود. ساده بود و سواد مدرسهاي و حوزهاي نداشت اما روشنضمير بود و خيلي از بزرگان معاصر با احترام از او ياد ميکنند. اين شيخ خياط، زندگي کاري بسيار جالبي داشته. نويسنده زندگينامه اين عارف واصل، در توصيف زندگي کاري او ميگويد: «جناب شيخ در کار خود بسيار جدي بود و تا آخرين روزهاي زندگي، تلاش کرد تا از دسترنج خودش زندگياش را اداره کند.» جالب است بدانيد که شيخ، ارادتمندان زيادي داشت که حاضر بودند هزينههاي زندگياش را تامين کنند اما او خوشتر ميداشت که از دسترنج خودش، زندگياش را بگرداند و بعد، به انصاف در کار ميرسد. به نظر ميرسد که کار کردن و کار مردم را با کار خود راه انداختن و انصاف فراوان در کار داشتن، حتي از چلهنشينيهاي عجيب و غريب در خودسازي و رفع موانع ظاهري انسان هم مفيدتر واقع ميشود. نه تنها شيخ خياط، که سالکان راه معنويت ديگري هم بودهاند که کار کردن را، نوعي عبادت ميدانستند و قايل به اين بودند که اگر نيت کسي که کار ميکند، درست باشد؛ همين کار، او را به جاهاي خوبي خواهد رساند. از جمله، سيستم معنوي گورجيف که مبتني بر کار بود و مريدان در آن، بايد حتما مشغول به کاري ميبودند تا از دل اين مشغول بودن، تمرکز لازم را براي معنويت به دست بياورند.
در آستانه بهشت
احمدحسين شريفي، در کتاب «آيين زندگي، اخلاق کاربردي» تعبيرهاي بسيار تکاندهندهاي درباره کار دارد. او اشاره ميکند که کار علاوه بر نيازهاي فردي و شخصيتي که از ما رفع ميکند، يک وظيفه و مسووليت اجتماعي هم هست. يعني حتي اگر ما شخصا هيچ احتياجي نداشته باشيم، باز هم وظيفه اجتماعي و مسووليت اخلاقي ما اقتضا ميکند که بيکار نمانيم. از نظر اين نويسنده، دين اسلام معتقد به اين است که مومنان شاغل، محبوب خداوند هستند و حتي پاداش آنها، از پاداش مجاهدان راه حق هم بيشتر است و روايتي را نقل ميکند از اين قرار، شخصي به نام محمد بن منکدر ميگويد: «در روزي گرم از مدينه بيرون رفتم. محمد بن علي (امام باقر) را ديدم که با 2 غلام سياه مشغول کار بود. از مشاهده اين وضعيت که کسي در طلب دنيا اينگونه به خود سختي بدهد، ناراحت شدم و با خود گفتم که بايد او را موعظه کنم. به او نزديک شدم. سلام کردم. در حالي که از شدت خستگي نفس ميزد و عرق از سر و رويش ميريخت، پاسخم را داد. گفتم: «هيچ فکر کردهاي که اگر در اين حال، مرگ تو فرا رسد، پاسخ خدا را چگونه خواهي داد؟» امام باقر در پاسخ فرمود: «اگر در اين حال، مرگ من فرا رسد، در حالتي مرگ من فرا رسيده که مشغول پرستش خداوند هستم. من با اين عبادت، خودم و عيالم را از تو و ديگران بينياز ميکنم. در صورتي بايد از فرا رسيدن مرگ ميترسيدم که در حال معصيت و نافرماني خداوند مرگ من فرا رسد.»
6 مزيت شغل مستقل
1. امنيت شغلي :
شايد در ميان اهالي يکيدو نسل قبل، رفتن به سمت شغلي مستقل، ريسک بالايي داشت و مسير امنتر اين بود که يک شغل خوب در يک شرکت بزرگ داشته باشيد. ولي حالا کار کردن در شرکتهاي سنتي به يک گزينه با ريسک بالا تبديل شده و کار کردن براي خود از امنيت بيشتري برخوردار است. «اگر من براي ديگري کار کنم فقط وقتم را صرف به دست آوردن پول کردهام ولي سرمايهاي نساختهام.» اين، جملهاي است از «دون کن مک فرسان، موسس کارخانه و مدير کارخانه پارتوسيستم». او همچنين ميگويد: «به عنوان يک موسس، من مدير سرنوشت خودم هستم.»
2. آزادي:
انسانها عاشق سودهايي هستند که از حرفه مستقلشان به دست ميآورند و از آزادياي که براي برنامهريزي و طراحي موفقيتشان دارند، لذت ميبرند. شما ميتوانيد انتخاب کنيد که چطور کار کنيد و با چه کسي کار کنيد و بهتر از همه اينها، آن است که شما ديگر مجبور نيستيد بين زمان «با خانواده بودن» و «کار کردن»، انتخابي دردناک داشته باشيد.
3. انعطافپذيري:
مهم نيست در يک شهر بزرگ زندگي ميکنيد يا در يک شهر کوچک. موسس بودن يک موقعيت برابر براي تمام کارفرمايان است. ايميلها، کنفرانسهاي تلفني و نسل جديد امکانات وبها استفاده از زمينههاي رقابتي تجارتي را حتي از کامپيوترهاي خانگي امکانپذير کرده است. شما ميتوانيد با استفاده از شبکه اينترنتي، حرفه خود را در هر کجاي دنيا توسعه دهيد.
4. توليد پول بيشتر:
شما با کار کردن براي خودتان فرصت بزرگتري براي دستيابي به پول بيشتر داريد تا وقتي که براي ديگران کار ميکنيد. وقتي براي خودتان کار ميکنيد، شما تاريخ خودتان را ميسازيد و داستان موفقيت خودتان را مينويسيد؛ داستان املاک خودتان را و از همه مهمتر، چک حقوق خودتان را! وقتي براي خودتان کار ميکنيد اين فرصت را به خود ميدهيد که با تمام قلب و عشقتان کار کنيد.
5. زندگي با شور و اشتياقي عظيم :
84 درصد از افرادي که مورد بررسي قرار گرفتهاند، گفتهاند اگر براي خودشان کار ميکردند، شور و اشتياق بيشتري براي انجام کارشان داشتند. دليل شماره يک که انسانها دوست دارند براي خود کار کنند، اين است: «داشتن شور و هيجان بيشتر براي يک زندگي کاري موفق».
6. شغل دوم:
خيليها شغلي را شروع ميکنند که بتوانند بعد از چند سال بازنشسته شوند و در همين حال، متوجه ميشوند که نميتوانند از پس بازنشستگي برآيند. آنها ديگر نميخواهند بازنشسته باشند. دکتر مري فورلانگ، نويسنده کتاب «تبديل نقره به طلا»، ميگويد: «آنها دنبال راهي ميگردند که بازگردند؛ پس زمام آينده خودشان را به دست ميگيرند و دوباره زندگيشان را تعريف ميکنند. آنها کاري ميخواهند که بازتابدهنده ارزشها و هويتشان باشد. آنها ميخواهند تفاوت ايجاد کنند.» يک تحقيق جديد نشان داده است که 50 درصد آمريکاييها بعد از سن بازنشستگي و در دهه 50 و 60 زندگيشان هنوز دوست دارند کار کنند.
منبع:www.salamat.com /ع