مفهوم ازدواج
ازدواج، در عرف و شرع، پيمان زناشويي است كه براساس آن، براي مرد و زن در برابر هم، تعهدات اخلاقي و حقوقي پديد مي آيد كه سرپيچي (از بسياري) از آن ها، عقوبت و كيفر درپي خواهد داشت.
در هر آييني، ازدواج با قوانين و مقررات ويژه اي صورت مي گيرد و اسلام به آداب و رسوم ديگر اقوام احترام گذاشته است: «لكل قوم نكاح» از پيمان زناشويي در قرآن به «نكاح» نيز تعبير شده، و به دو معنا به كار رفته است: .1 آميزش جنسي (بقره/ 230؛ نساء/6).2 عقد ازدواج (نور/32)
اهداف و آثار ازدواج
حكمت ها و آثار مهمي بر ازدواج ترتب دارد، و قرآن در آياتي به آن ها پرداخته است. در برخي موارد، هرچند زن و مرد با يكديگر زندگي مي كنند، اهدافي كه بايد در زندگي آنان حاكم باشد، از ميان مي رود و دوطرف بدون آن كه بهره اي از زندگي مشترك ببرند، با يكديگر زندگي مي كنند برخي گفته اند: هرجا نشانه هاي الفت و حكمت هاي زوجيت چه در دنيا و چه در آخرت برقرار باشد، قرآن واژه زوجيت را به كار برده است. (روم/ 21/ فرقان/74؛ زخرف/70؛ بقره/25؛ يس/56)، و هرگاه جاي اين نشانه ها و حكمت ها را بغض و خيانت يا تفاوت عقيده زن و مرد با يكديگر پر مي كند، قرآن از كلمه «امرأه» استفاده كرده است) يوسف/30؛ تحريم/10و 11)، همچنين آن جا كه حكمت زوجيت (بقاي نسل انسان) از ميان برداشته مي شود، باز قرآن واژه «امرأه» را به كار برده است (ذاريات/25؛ مريم 4/ و 5؛ آل عمران/40)؛ بدين سبب دوباره وقتي اين حكمت سربرمي آورد و ثمره زوجيت به بار مي نشيند، باز قرآن تعبير را عوض كرده كلمه «زوج» را به كار مي برد. در آيه 40 آل عمران، زكريا به خدا خطاب مي كند كه همسرم نازا است: «و امرأتي عاقر»؛ ولي وقتي دعاي او اجابت مي شود، قرآن مي فرمايد: «واصلحنا له زوجه»
1-حفظ انساب: ازدواج و رعايت مقررات آن، نسب را حفظ مي كند. در اسلام، حفظ نسب، پايه احكام و حقوق فراواني است. بعضي از احكام فقهي، بر شناخت رابطه فرزند با پدر و مادر يا بر شناخت نسبت هاي فاميلي ديگر، مبتني است. تبعيت فرزند از پدر و مادر در كفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در بردگي و حريت، ربابين پدر و فرزند، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول نبودن شهادت پسر بر ضد پدر، وجوب قضاي نمازهاي ميت بر پسر بزرگ تر، مسائل ارث، ولايت پدر و جد، حقوق طرفيني مانند حق حضانت و نفقات، عقوق والدين و اطاعت از آن ها و مسائل اخلاقي مانند صله رحم، هبه به اقارب، عقيقه فرزند و مسائل فراوان ديگري، بر حفظ انساب متوقف است. و از اين جا به اهميت ازدواج و مراعات حدود آن نيز پي مي بريم. حفظ نسب،حكمت عده زن بين دو ازدواج شمرده شده است. انتظار زن براي ازدواج دوباره پس از وفات شوهر به مدت چهار ماه و ده روز (بقره/ 234)، عده زن به مدت سه دوره پاكي پس از طلاق (بقره/ 228) و انتظار زن باردار براي ازدواج مجدد تا هنگام وضع حمل (طلاق/4 (همه اين مقررات گوياي اهميت حفظ نسب است. حرمت ازدواج با زن شوهردار (نساء/ 24)، و حرمت زنا (اسراء/32) نيز برپايه حكمت حفظ نسب قرار داده شده است.
2-برخورداري از سكون و آرامش: نياز روح به كانون آرامش، با اهميت تر از نياز جنسي است. همسر شايسته در پيش آمدهاي زندگي، راه وصول به آرامش و سعادت را نزديك مي كند»: و من ايته أن خلق لكم من أنفسكم أزوجا لتسكنوا اليها...»، «...وجعل منها زوجها ليسكن اليها»...
برخي مفسران، مقصود از لباس را در آيه 187 بقره، سكون و آرامش دانسته اند؛ همان گونه كه خدا شب را لباس (مايه آرامش و سكون) دانسته:«و جعلنا اليل لباس لكم و انتم لباس لهن» نيز به سكون و آرامشي كه با همسر حاصل مي شود، اشاره خواهد داشت.
3- حفظ نوع بشر: طبق بيان قرآن، ازدواج وسيله اي براي توليد و بقاي نسل در انسان و حيوان است:«... جعل لكم من انفسكم ازوجا و من الانعم ازوجا يذروكم فيه...»
گرجه جمله «يذروكم فيه» تكثير نسل انسان را بيان داشته است، در اين جهت، ميان انسان و چارپايان و گياهان فرقي نيست. در جاي ديگري مي فرمايد: پروردگار، شما را از «نفس واحدي» آفريد و جفتش را نيز از او خلق كرد، و از آن دو، مردان و زنان بسياري را پراكنده ساخت:«... وبث منهما رجالاً كثيرا و نساء...». در آيه 72 نحل مي فرمايد: ازهمسرانتان براي شما فرزندان و نوه ها قرار داد «... و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفده». قرآن، بقاي نسل انسان و اجتماع مدني را به ازدواج منوط مي داند و روي آوردن به زنا و لواط را نابود كننده راه بقاي نسل مي شمارد:«و لا تقربوا الزني انه كان فحشه و ساء لبسيلا»، «ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل»؛ زيرا با رواج راه هاي نامشروع، رغبت به نكاح كم مي شود؛ جاذبه اش از بين رفته، فقط بار تامين مسكن و نفقه و به دنيا آوردن اولاد و تربيت آنان، باقي مي ماند؛ در نتيجه، آسان ترين راه هاي اشباع غرايز كه نامشروع است، رايج مي شود و هدف بقاي نسل، رنگ مي بازد.
4- داشتن فرزندان صالح: يكي از خواسته هاي غريزي انسان، نياز فطري به پدر و مادر شدن شمرده، و پاسخ به اين خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامين مي شود؛ زيرا اصل توليد و تكثير، از راه هاي غيرمشروع نيز ممكن است؛ ولي در سايه ازدواج، نسلي داراي اصل ونسب پديد مي آيد. قرآن در آياتي، فرزند را زينت زندگي دنيا شمرده كه بيان گر رغبت انسان به داشتن فرزند و برقرار شدن رابطه پدر يا مادر و فرزند است. «المال و البنون زينه الحيوه الدنيا» داشتن فرزند به صورت ثمره ازدواج، با تعبيرهاي گوناگوني در قرآن آمده است. در آيه 223 بقره از اين كه مي گويد:«نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم اني شئتم...»، يادآور مي شود كه بكوشيد از اين فرصت بهره گيريد و با پرورش فرزندان صالح و شايسته كه به حال دين و دنياي شما مفيد باشد، اثر نيكي براي خود از پيش بفرستيد. «... و قدموا لانفسكم...». در آيه 187 بقره پس از آن كه از آميزش با همسر سخن به ميان آمده است، مي فرمايد:«... و ابتغوا ما كتب الله لكم...» كه به نظر بسياري مقصود، طلب فرزند است. در موارد متعددي از قرآن، خداوند براي داشتن فرزند صالح، خوانده شده است. در آيه 189 اعراف از قول پدر و مادر نقل مي كند كه عرضه مي دارند. اگر فرزند صالح نصيبشان شود، شكرگزار خواهند بود:«دعوا الله ربهما لئن ءاتيتنا صلحا لنكونن من الشكرين...». در چند جا، درخواست حضرت زكريا (ع) مطرح شده است كه از خداوند، فرزندي كه لياقت جانشيني او را داشته:«... فهب لي من لدنك وليا»، و مورد رضايت پروردگار باشد:«... و اجعله رب رضيا» را خواسته است. در سوره آل عمران، پس از مشاهده شايستگي هاي مريم(ع) پروردگارش را مي خواند: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزه اي نيز به من عطا فرما...»: هب لي من لدنك ذريه طيبه انك سميع الدعاء».
5- مودت و رحمت: از ديگر آثار ازدواج، مودت و رحمت است:«و جعل بينكم موده و رحمه ...» آن چه در آغاز زندگي مشترك بين زن و شوهر، يگانگي برقرار مي كند، و اثر آن در مقام عمل ظاهر مي شود، مودت است؛ ولي پس از گذشت زمان و رسيدن دوران ضعف و ناتواني، رحمت جاي مودت را پر مي كند. رحمت و مودت به تعبير قرآن، دو نشانه الهي و ضامن به پا ماندن بناي زندگي و تداوم وحدت است؛ البته رحمت در همان آغاز زندگي نيز در زندگي نقش دارد. گاهي زحمات و خدمات بلاعوض و ايثارگرانه بدون هيچ گونه چشم داشتي حتي گاهي با برخورد سرد از طرف مقابل، از انسان سرمي زند. در اينجا براي حفظ نظام خانوادگي، مودت رنگ مي بازد؛ ولي رحمت جايگزين آن مي شود.
6- ارضاي غريزه جنسي: غريزه جنسي، نيرويي است كه در زن و مرد قرار داده شده و ازدواج، وسيله اي مجاز براي اطفاي نيروي شهوت و پاسخي به اين غريزه خدادادي است:« و الذين هم لفروجهم حفظون¤ الا علي ازوجهم او ما ملكت ايمنهم فانهم غير ملومين» در حديث آمده است: ميان لذت هاي مادي و جسماني در دنيا و آخرت، هيچ كدام به پايه لذت زناشويي نمي رسد؛ سپس امام به آيه 14 آل عمران استشهاد مي كند كه در ميان شهوات گوناگون، علاقه به زن را مقدم داشته است: «زين للناس حب الشهوت من النساء والبنين و القنطير المقنطره...» در آيه 187 بقره مي فرمايد: خداوند مي دانست كه شما به خود خيانت مي كرديد و آميزش با همسر را كه ممنوع شده بود، انجام مي داديد؛ بدين سبب، ممنوعيت برداشته شد:«... علم الله انكم كنتم تختانون انفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم فالن بشروهن...». اين آيه، به نياز غريزي جنسي اشاره دارد كه به رغم ممنوعيت شرعي، مردم به سوي آن كشيده مي شوند؛ البته اين امر نمي تواند انگيزه اصلي وهدف نهايي ازدواج باشد؛ زيرا غريزه جنسي در زن و مرد، دوره محدودي دارد واگر غرض از ازدواج، فقط اين جهت باشد، بايد زوجين هنگام ناتواني جنسي، يك ديگر را رها كنند يا زن و مردي كه توانايي جنسي خويش را از دست داده اند، هيچگاه پيمان زناشويي نبندند.
7- بازداشتن ازگناه: يكي از آثار ازدواج براي زن و مرد، ايجاد زمينه تقوا و دوري از گناهان است. با اشباع غريزه جنسي در زن و مرد، زمينه گناهان شهوت انگيز از ميان مي رود. اين كه در قرآن از كسي كه ازدواج كرده، به «محصن و محصنه» تعبير شده: «فاذا احصن...»، به جهت اين است كه زن و مرد، با ازدواج در حصن سنگر مستحكمي قرار مي گيرند و خود را حفظ مي كنند تا وسوسه هاي شهواني در آنان اثر نگذارد؛ بلكه ازدواج، زمينه گناهان ديگر را نيز از بين مي برد؛ زيرا پذيرفتن مسئوليت تامين و تربيت اولاد، انسان را به استفاده بهينه از عمر وامي دارد و براي گناه و معاشرت هاي گمراه كننده جايي باقي نمي ماند. پيامبر اكرم (ص) فرمود:«من تزوج فقد احرز نصف دينه» با ازدواج، نيمي از دين صيانت مي شود. در روايتي ديگر آمده است: بدترين مردم، كساني اند كه در تجرد به سر مي برند. در تفسير آيه 187 بقره «هن لباس لكم و انتم لباس لهن» برخي گفته اند: آن گونه كه انسان، با لباس از سرما و گرما و حشرات و آسيب هاي جلدي، محافظت مي شود، زن و مرد، با ازدواج، يك ديگر را از گناه حفظ مي كنند. در آيه 28 نساء حكمت تشريع ازدواج اين گونه بيان شده است»: يريد الله ان يخفف عنكم...»؛ زيرا پيروي از شهوات و در دام گناه افتادن، براي انسان، وزانت و سنگيني مي آورد و تشريع ازدواج و فراهم شدن امكان آن براي كسي كه نمي تواند با زنان آزاد ازدواج كند، از فساد و گناه جلوگيري مي كند و انسان از عواقب آن در امان مي ماند و اين نوعي توسعه براي انسان شمرده مي شود.
8- توسعه رزق: نگراني از تنگ دستي، يكي از بهانه هايي است كه براي گريز از ازدواج، مطرح مي شود. قرآن، اين گونه به انسان اميدواري مي دهد: از فقر و تنگ دستي جوانان و مجردان نگران نباشيد و در ازدواج آن ها بكوشيد: چرا كه اگر فقير باشند، خداوند از فضل خويش، آنان را بي نياز مي سازد:«و انكحوا الايمي منكم و الصلحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله...» برخي گفته اند: مفاد اين آيه، وعده خداوند به غنا و بي نيازي است براي كساني كه تشكيل خانواده دهند. رواياتي نيز اين معنا را تاييد مي كند. در حديثي، امام صادق (ع) ترك ازدواج به سبب ترس ازگرسنگي را سوءظن به پروردگار دانسته است؛ زيرا پس از وعده قرآن به توسعه رزق، نگراني در اين زمينه، جز بدگماني به خدا نيست. با توجه به اينكه افرادي در جامعه، پس ازازدواج، نه تنها ثروتمند نمي شوند، بلكه بر فقرشان افزوده مي شود و اگر اين آيه، متضمن وعده خداوند باشد، خلف وعده لازم مي آيد و خلف وعده قبيح است، گروهي برآنند كه براي وعده در اين آيه بايد معلق بر مشيت الهي در تقدير گرفته شود؛ يعني پس از ازدواج، اگر خدا بخواهد، آنان را بي نياز مي كند، چنانكه در آيه 28 توبه، براي وعده الهي به غنا و بي نيازي به مشيت خدا تصريح شده است:«و ان خفتم عيله فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء...» اشكال شده است: همان طور كه غنا و بي نيازي متاهلان، به مشيت منوط است، غنا و بي نيازي مجردها و كساني كه همسر ندارند (بلكه هر پديده اي) نيز به مشيت توقف دارد، پس اين چه وعده اي است كه خدا، براي ازدواج داده است؛ زيرا همان گونه كه متاهل ها، بر اثر مشيت الهي، به دو گونه(فقير و غني) تقسيم مي شوند، مجردها نيز چنين هستند و اتفاقاً اين وعده درباره مجردان در قرآن آمده است:«و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعته»... اگر وضعيتي پيش آيد كه زن و شوهر نتوانند با هم زندگي كنند و از هم جدا شوند، خداوند هر دو را با فضل و رحمت خود بي نياز خواهد كرد.
پاسخ اشكال آن است كه بسياري از مردم خيال مي كنند، ازدواج و فراواني عائله، سبب فقر، تجرد، سبب پس انداز و ثروت مي شود. آيه در صدد آن است كه اين توهم را از دل ها بزدايد و غفلت از رزاق حقيقي را بردارد و به ما بفهماند كه گاه، بركت و فراواني، در مال انسان (با وجود عائله مند بودن) ايجاد مي شود، وگاهي هم انسان (در عين كم عائله بودن و مجرد زيستن) هر چه مي كوشد، در معيشت او پيشرفتي حاصل نمي شود. افزون بر آن كه پذيرفتن مسئوليت تامين زن و فرزند، در او مسئوليت پديد مي آورد. وقت را از بين نمي برد و ازعمر خويش استفاده بهينه مي كند و با كسب معاش بر عزت و اعتبار خويش مي افزايد، بنابراين، آيه «ان يكونوا فقراء يغنهم الله» بيان مي دارد كه گاهي با ازدواج، فقر از زندگي رخت برمي بندد، نه آن كه هميشه با ازدواج، فقر برطرف مي شود وگرنه اين آيه با آيه «وليستعفف الذين لا يحدون نكاحا» تنافض مي يافت. فخر رازي معتقد است كه آيه «ان يكونوا فقراء يغنهم الله» در مقام وعده الهي نيست؛ بلكه مفاد آيه آن است كه نبايد ترس از فقر، مانع ازدواج شود؛ زيرا مال فناپذير است و آن چه ارزش و بقا دارد، فضل خدا است كه بايد در پي آن بود كه از انباشتن ثروت بهتر است. «قل بفضل الله و برحمته فبذ لك فليفرحوا هو خيرمما يجمعون».
آثار ديگري نيز بر ازدواج مترتب است؛ مانند حرمت برخي از زنان از جمله مادر زن و خواهر زن و ... كه در ازدواج هاي ممنوع خواهد آمد. اثر ديگر ازدواج، ايجاد حقوق زوجيت است كه بحث آن مجال ديگري مي طلبد.
منبع:روزنامه کيهان