در اسلام، زنان چون مردان در مسائل اجتماعي، پايگاه و جايگاهي مناسب دارند و از حرکتهاي اجتماعي و فعاليتهاي گروهي ممنوع نگرديدند؛ بلکه طبق تعاليم مسلم قرآني و حديثي، مسئوليتهاي اجتماعي بسياري بطور يکسان متوجه مرد و زن است. البته تکليف «جهاد» ابتدائي و جنگ تهاجمي از زنان برداشته شده است؛ البته تنها جهاد و نه مبارزات ديگر چون مبارزة دفاعي و يا بسياري از مقدمات يا ملازمات و يا مؤخرات جنگ و جهاد. و اين رفع تکليف، در جهت خدمت به زنان و کرامت ايشان است.
قرآن ميفرمايد: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اوليآء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عنالمنکر و يقيمونالصَّلوة و يؤتونالزَّکاة و يطيعونالله و رسوله اولئک سيرحمهمالله انالله عزيزٌحکيمٌ(1) مردان مؤمن و زنان مؤمن برخي بر برخي ولايت (سرپرستي) دارند به معروف يکديگر را امر ميکنند و از منکر باز ميدارند و نماز ميگذارند و زکات ميدهند و از خدا و پيامبرش فرمان ميبرند، خدا اينان را رحمت خواهد کرد. خدا پيروزمند و حکيم است».
در اين فرمودة خداوند، زنان چون مردان داراي مسئوليت بزرگ ولايت اجتماعي ميباشند؛ از اينرو به هدايتگري و امر به معروف و بازدارندگي از زشتيها و ناهنجاريها در همة زمينههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و حقوقي ميپردازند. با گستردگي مفهوم «منکر» و «معروف» در اسلام، گسترة دخالتهاي اجتماعي زن روشن ميشود. بنابراين در همة عرصههايي که مردان ميتوانند دخالت کنند، زنان نيز ميتوانند دخالت کنند مگر موارد استثنائي که تکليف سنگيني آن از دوش زنان برداشته و متقابلاً تکاليف مهم ديگري جايگزين آن شده است و مسائل سياسي و حکومتي در رأس هرم مسائل اجتماعي قرار دارد. از اينرو مينگريم که در صدر اسلام، زنان در مسائل سياسي دخالت کردند و در صحنه حضوري روشن داشتند. پيامبر«ص» طبق دستور قرآن کريم، با زنان مستقلاً بيعت ميکند و بر سر اصول و معيارهايي پيمان ميبندد و بدينگونه اين بدنه از جامعه اسلامي را با مسئوليتهاي سياسي - اجتماعي خويش آشنا ميسازد:
قرآن کريم: «يا ايها النبي اذا جأک المؤمنات يبايعنک علي اَن لا يُشرکنَ بالله شيئاً ولا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولا دهُن و لا يأتين ببهتانٍ يفترينه بين ايديهن و ارجلهن ولا يعصينک في معروفٍ فبا يعهُنَّ و استغفر لهن الله ان الله غفورٌ رحيمٌ(2) اي پيامبر، اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بيعت کنند، بدين شرط که هيچکس را با خدا شريک نکنند و دزدي نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بهتان نزنند و فرزندي را که از آنِ شوهرشان نيست به او نسبت ندهند و در کارهاينيک از تونافرماني نکنند، با آنها بيعت کن و برايشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است.»
اين آيه دربارة بيعت و هم پيماني زنان با نظام تازه تأسيس حکومت اسلامي در زمان پيامبر«ص» است و اين جريان در روز فتح مکه رخ داده است که چون پيامبر«ص» از بيعت با مردان فارغ شد، زنان نزد پيامبر آمدند و خواستند با او بيعت کنند. در اين هنگام اين آيه نازل شد و بر دخالت زنان در مسائل سياسي صحه گذاشت و شرائط همپيماني با پيامبر«ص» را برشمرد.
دربارة چگونگي اين بيعت گفتهاند که پيامبر«ص» با زنان، با گفتار وکلام، بيعت ميکرد و يا اينکه دستور ميداد ظرف آبي ميآوردند و خود دست در ظرف فرو ميبرد، سپس زنان دست در ظرف مينهادند و بدينگونه پيمان بزرگ رابطة فرد و دولت تحقق مييافت و برخي نيز گفتند که بيعت با زنان در زمان پيامبر«ص» از روي لباس و پوشش بوده است.(3) در روز غدير نيز در روايات آمده است که براي بيعت زنان با امام علي«ع»، ظرف آبي آوردند.
همچنين زنان، در نهضت بزرگ اجتماعي - سياسي هجرت نيز شرکت کردند و مهاجرت آنان چون مردان و بدون هيچ تفاوتي پذيرفته و در وحي شريف، بعنوان پديدهاي اصيل، مطرح شد. آنهم در دوراني که زنان از اکثريت حقوق خويش محروم بودند و حق دخالت در کوچکترين مسائل اجتماعي را نداشتند.
قرآن کريم: «يا ايهاالذين آمنوا اذا جأکم المؤمنات مهاجرات فامتحنو هن الله اعلم بايما نهن فان علمتموهُن مؤمنات فلاتر جعوهُن الي الکفار...(4) اي معاد باوران، چون زنان مؤمني که مهاجرت کردهاند به نزدتان آيند، بيازماييدشان. خدا به ايمانشان داناتر است، پس اگر دانستيد که ايمان آوردهاند، نزد کافران بازشان مگردانيد...»
امتحان زنان مهاجر به اين علت بود که جدايي آنان از خانواده، بخاطر اختلافات خانوادگي يا ناخواهاني با همسرانشان نباشد. چنانکه در شأن نزول آيه در تفاسير آمده است. امتحان بدينصورت بوده است که زنان مهاجر سوگند ياد ميکردند که مهاجرتشان از ناخواهاني با همسران و دلزدگي از شهر و آبادي و دلدادگي به آباديهاي ديگر و يا مسائل دنيايي نباشد.(5)
در نهضتهاي اجتماعي ديگر نيز زنان ميتوانند مشارکت داشته باشند و جريانها و حرکتهاي سالمي براي هدايت جامعه پديد آورند، و يا در نهضتهاي اجتماعي شرکت جويند. نهضت عاشورا بهترين نمونه اين مشارکت است و در دوران اخير نيز نقش زنان در نهضت تنباکو است، و در زمان حاضر نقش آفرينيهاي حماسي زنان در انقلاب اسلامي روشن است.
جز يکي دو مورد در همة مسئوليتهاي اجتماعي نيز زنان ميتوانند شرکت کنند. تنها در موضوع امامت است که وضعيت استثنايي دارد. البته صعود به مقام عصمت و ولايت، که جوهر اصلي نبوت و امامت است در شأن زن نيز هست، و بعنوان نمونه، بانوي بزرگ حضرت فاطمه «ع» داراي اين مقام است؛ ليکن رسالت و امامت اجتماعي که با دشواريهاي طاقتفرسايي همچون جنگها و... همراه است، تکليفي است که زن از آن معاف شده است.
در مرجعيت تقليد نيز برخي، قيود مرد بودن را شرط نميدانند در صورتيکه زن يا زناني، شرائط کلي آن را دارا باشند. در آيندة تاريخ و دوران ظهور حضرت مهدي «عج» نيز زنان نقش اجتماعي مهمي دارند و در انقلاب جهاني مهدوي«ع» مشارکت ميکنند و نخبگاني از ايشان در کادرِ آن انقلاب قرار دارند:
امام باقر«ع»: «...ويجييء والله ثلاثمأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امرأة(6)... به خدا سوگند سيصد و سيزده تن از مردان نزد او آيند، که با آنان پنجاه زن نيز هست...».
اين موضوع نقش اجتماعي زنان را در آينده ميرساند، بويژه با توجه به اينکه هستة نخستين ياران امام موعود «ع»، از فهم و درک و دين باوري و دينشناسي ژرفي برخوردارند، و شخصيتهاي ممتاز و استثنايي هستند و شرکت در اين گروه، دانش و بينش و توان فکري و علمي و قدرت روحي ويژهاي را ميطلبد:
امام صادق«ع» - ابوبصير: «جعلت فداک ليس علي الارض يومئذ مؤمن غيرهم (اصحاب المهدي)؟ قال: بلي ولکن هذه التي يخرج الله فيها القائم، و هم النجبأ و القضاة و الحکام و الفقهأ فيالدين(7)... ابوبصير گويد: به امام صادق«ع» گفتم: فدايت گردم در آن روزگار (روزگار ظهور) مؤمناني جز ياران مهدي«ع» وجود ندارند؟ امام فرمود: آري مؤمناني جز آنان هستند، ليکن آن گروه که با قائم «ع» هنگامي که قيام ميکند کار ميکنند نجيبان و قاضيان و حکمگزاران و فقيهان و دينشناساني هستند...»
براساس ضرورت آمادگي براي دوران ظهور دست کم در جامعة منتظرِ زنان پيش از ظهور بايد در پهنه ژرفشناسي دين (تفقه و فقاهت) و درک درست از مديريتهاي اجتماعي و زمامداري، گام بگذارند و آمادگيها و تناسبهايي در اين سطح در خويش پديد آورند، تا بتوانند در آن دگرگوني و انقلاب بزرگ جهاني شرکت کنند.
در قضاوت زنان نيز انظار گونه گوني ارائه شده است و گرچه گروهي از فقها اين منصب را براي زن روا نميدانند، برخي اين موضوع را اجماعي نيز پنداشتند؛ ليکن پارهاي از فقهاي گذشته و زمان حاضر، قضاوت زن را مجاز ميدانند. از گذشتگان چون مقدس اردبيلي که ايشان ممنوعيت کلي قضاوت زن را درست نميداند و اجماع را نيز منکر است.
دليل ديگر مخالفان، حديث امام صادق «ع» است:
امام صادق «ع» - ابي خديجه: بعثني ابوعبدالله الي اصحابنا، فقال: قل لهم: اياکم اذا وقعت بينکم حضومة او تداري في شي من الاخذ و العطأ ان تحاکموا الي احد من هولأ الفساق، اجعلوا بينکم رجلاً قد عرف حلالنا و حرامنا، فاني قد جعلته عليکم قاضيا، و اياکم ان يخاصم بعضکم بعضاً الي السلطان الجائر(8) ابي خديجه ميگويد: امام صادق «ع» مرا با اين پيام نزد شيعيان فرستاد که: مبادا هنگام درگيريها يا اختلافهاي مالي براي قضاوت نزد اين قاضيان فاسد برويد، بلکه مردي را که حلال و حرام (احکام) ما را ميشناسد ميان خود تعيين کنيد که من او را براي شما حاکم و قاضي قرار دادم و بپرهيزيد از اينکه براي امر قضاوت به حاکم ظالم رجوع کنيد».
نزد برخي فقهأ، مسلم نيست که اين «رجل»، منظور جنس نرينه باشد؛ بلکه بسا منظور، فرد انساني است که به اين مرحله از درک و دريافت ديني رسيده باشد و در احاديث حلال و حرام و قوانين استنباط شده از آن، صاحب درايت و تشخيص باشد.
بسياري از تعبيرها يا خطابها که به جنس مذکر است، خطاب عام و به انسان متوجه است. خطابها بيشتر به مردان است، چون مردان در جامعه، حضور آشکارتر و روشنتري داشتند و به آنان بيشتر دسترسي بوده است. بنابراين در اينگونه احکام، جنسيت شرط نيست؛ بلکه قضية خارجيه است. از مجموع حديث نيز اين موضوع روشن ميشود که بيشترين حساسيت و تاکيد در کلام امام بر داوري حاکمان ظلم و قضاوت آنان است. در حديث بر دو محور تاکيد شده است:
1. قاضي، اهل حق و مذهب عدل باشد.
2. عالم و آگاه به مسائل قضاوت باشد.
پس جهتگيري کلي حديث، مراجعه به دادگاههاي طاغوتي است. بنابراين دلائل قضاوت، شامل هر انساني ميشود که شرائط قضاوت را دارا باشد. علم، تقوا، دقت نظر و قدرت تصميمگيري بدور از احساس و عواطف، شرط لازم است. و برخي فقهأ معتقدند که قضاوت زن، شرط خاص و دليل مخصوصي نميخواهد، در صورتيکه شرائط عمومي جواز قضاوت وجود داشته باشد.
حديث ديگري نيز عليه قضاوت زن مورد استدلال قرار گرفته است. و آن حديثي است که شيخ حُر عاملي در «وسائل» بابي را براي آن تشکيل داده است با اين عنوان: «باب ان المرئه لاتولي القضأ» و در ذيل اين عنوان تنها يک حديث آورده است بدينسان:
پيامبر«ص»: «يا علي، ليس عَلَي المرئة جمعةُ... ولا تولي القضأ(9)... نماز جمعه بر زنان واجب نيست و قضاوت نيز براي ايشان روا نيست»
فقهأ مزبور ميگويند که به اين حديث در مورد نماز جمعه، عمل نکردند و آن را نپذيرفتند و نماز جمعه را بر زن و مرد، لازم دانستند. حال چگونه ميشود که فرازي از حديث پذيرفته نشود، و فراز ديگر آن مقبول باشد. بهر حال استدلال به اين حديث را نيز چندان واضح ندانستهاند.
البته اظهارنظر درچنين موضوعاتي، ذوقي و بدون متد اجتهادي و به روش شعارگونه و سليقهاي نبايد باشد و بيشک، کاري کارشناسانه (فقيهانه) ميخواهد. کساني از فقهاي معاصر در اين زمينه تحقيقاتي عرضه کردند و قضاوت زن را بياشکال دانستند. اما حتي اگر پس از بررسيهاي دقيق فقهي نيز به اين نتيجه رسيديم که زنان را از قضاوت در دادگاه، معاف کردهاند، نبايد آن را توهين و کمداشت شأن زن دانست بلکه مسئوليت سختي است که از دوش ظريف او برداشتهاند. قضاوت از جمله کارهاي بسيار دشوار است. صحنههاي دادگاهها، مجرمان و جانيان و نوع خلافکاريها، مدعيان، شاکيان و... از يک سو و از سوي ديگر نگرانيهاي شديد الاهي و وجداني در شناخت حق و حکم به عدل، و سرانجام حساب و کتابهاي افرادي، که براستي اعماق وجود آدمي را ميلرزاند. با توجه به اين مسائل، قضاوت، کاري دشوار و خطر آفرين است. و در تعاليم ما دراينباره تعبيرهايي بسيار کوبنده روايت شده است، که هر کسي اندکي آنها را بنگرد براي او بسيار دشوار است در اين ميدان گام گذارد. اکنون تنها يک حديث از امام صادق«ع» در اين زمينه يادآوري ميشود:
«القضاة اربعة، ثلاثةٌ في النار و واحدٌ في الجنة: رجلٌ قَضي بجور و هو يعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بجورٍ و هو لايعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بحقٍ و هو لايعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بالحق و هو يعلم فهو في الجنة(10) قاضيان چهار گروهند، سه گروه دوزخي و يک گروه بهشتيند:
-1 کسي که به ظلم قضاوت کند و ميداند که قضاوتش ظالمانه است.
-2 کسي که به ظلم داوري کند و نميداند که ظلم است.
-3 کسي که به حق، داوري کند و نداند که به عدل حکم داده است. اين سه دوزخيند.
-4 کسي که به حق قضاوت کند و ميداند که حق است، او بهشتي است».
در احاديثي، قضاوت کار پيامبران شمرده شده است، و در سخني از امام علي«ع»، و دشواري قضاوت را چون دشواري حکومت بر جامعه شمرده است:
«کودکاني نوشتههايشان را به داوري نزد امام علي«ع» بردند، تا بهترين را مشخص کند. امام«ع» فرمود:
«اما انها حکومة والجور فيها کالجور فيالحکم(11) آگاه باشيد اين خود قضاوت است و ظلم در اين داوري، چون بيداد در کار حکومتگران است».
اکنون با توجه به اين دشواريها در کار قضاوت، آيا برداشتن آن از دوش طبقهاي يا افرادي، نوعي خدمت است و رعايت حال اين گروه يا طبقه يا موجب کم بيني و نفي شخصيت آنان؟! بنظر اين بينهايت کوچک، برداشتن بار مسئوليت قضاوت از دوش زنان، بر فرض اثبات آن، پيام آور خدمتي بزرگ به اين بخش از جامعه انساني است، چون ديگر کارهاي سخت و مشقتزا همانند جهاد. بويژه با توجه به اين واقعيت که در اين خصوص، زنان از مردان، آسيبپذيرتر، عاطفيتر و با احساسترند. عواطف در کار داوريِ درست، انسان را دچار بحرانهاي شکنندهاي ميسازد. قاضي شدن، تکليف و درگيري است نه امتياز و موقعيت!
در حوزة، پايگاه اجتماعي زن، به دو بخش از فعاليتهاي اجتماعي اشاره ميشود:
الف) فعاليتهاي فرهنگي و علمي
روشنترين موضوعات در اسلام، جانبداري اصولي از رشد علم و گسترش آموزش و دانايي در سطح جامعه است؛ بدون فرق و تمايزي ميان افراد و طبقات. آيات قرآني در اين زمينه بسيار گوياست و تعاليم حديثي نيز بسيارگسترده و عميق بر ضرورت رشد شناخت و عقلگرايي تاکيد کرده و حتي دين به عقل، تعريف شدهاست:
امام علي«ع»: «العقل شرعٌ من داخلٍ، و الشرع عقلٌ من خارجٍ(12)؛ عقل شريعت دروني، و شرع عقل بيروني انسان است».
سخن والاي پيامبر«ص» در اين زمينه بسيار معروف است که فرق اسلامي آن را بازگو کرده و پذيرفتهاند:
پيامبر «ص»: «طلب العلم فريضةٌ علي کل مُسلمٍ و مسلمةٍ(13)؛ طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است».
در برخي نقلها واژه «مسلمه» نيست. در اين نقلها «مسلم»، اسم جنس است و شامل مرد و زن ميشود چون مؤمن و... باري اين موضوعي ترديدناپذير است.
در بسياري از آموزشها، چون آموزش اصول اعتقادات، و احکام شرعي که زنان بايد بدانند، اذن شوهر نيز شرط نيست چون ديگر اعمال تکليفي که منع شوهران در آن تاثيري ندارد. از اينرو مينگريم که پس از ظهور اسلام، و برداشتن مواضع علمآموزي از سر راه همه بويژه اين قشر، زنان در ميدانهاي علم و آموزش گام نهادند، و چندي نگذشت که زناني آگاه و دينشناس پديد آمدند و به مقامات بالايي در آگاهي و دانش رسيدند.
اکنون به ماجرائي که دربارة يکي از زنان تربيت شده اسلام، نقل شده، بنگريم:
بريره، از زنان صدر اسلام و در زمان پيامبر«ص» ميزيست. روزي شوهر او نزد پيامبر«ص» آمد و از همسرش يعني «بريره» شکايت کرد که خانه را رها کرده و رفته است. پيامبر اين زن را فرا خواند و به او گفت:
«ارجعي الي زوجک به خانة شوهرت باز گرد». بريرهگفت: «اتأمرني يا رسولالله؟ آيا مرا امر ميکني (دستور قانوني و واجب را بيان ميکني)؟، پيامبر«ص» فرمود: «لا بل انا شافع: نه (امر و بيان قانون نيست)؛ بلکه من واسطه و شفيع هستم»(14)
از مکالمه پيامبر با اين بانو، روشن ميشود که اين زن به مراحلي از درک مفاهيم ديني و معيارهاي شناخت احکام اسلامي، دست يافته بوده است که سخن پيامبر«ص» را با معيارهاي دقيق تحليل ميکند، و ميپرسد که شما به عنوان قانونگذار و شارع دستور ميدهيد و امر شرعي و مولوي است و يا اصلاح ذات البين و راهنمايي است. پيامبر«ص» بر نظر و برداشت او صحه گذاشت و فرمود: «من اصلاحگرم» اين مکالمه و حديث مورد استدلال فقها و علماي اصول است در اين موضوع که امر بدون قرائن، دلالتي بر وجوب دارد يا نه؟
بهرحال از اين نمونه و همانندهاي آن روشن ميگردد که زنان جاهلي که از فرهنگ بيگانه بودند به چه درک بالايي دست يافتند. از اين دست زنان در تاريخ اسلام بسيارند، در همه دورهها و تا زمان حاضر، و انتظار از جامعه زنان مسلمان و بينشگراي ايران اينست که تاريخ اينگونه زنان را بررسي کنند و به نگارش آورند. از دوران پيامبر اکرم«ص» تا دورة امامان«ع» و تا زمان حاضر، و به نسل امروز عرضه کنند. البته کتابهايي درگذشته در اين زمينهها نگارش يافتهاست ليکن کتابهاي زيبا و خوش نثر و استوار در روزگار ما، درباره زنان کمتر است که بايد اين خلا پر شود و بويژه زنان صاحب قلم و انديشمند اين فهم را به انجام برسانند.
ب) فعاليتهاي اقتصادي
زنان، در ميدانهاي کار و تلاش و مسائل اقتصادي نيز حق شرکت دارند، و در همة اين زمينهها حقوقي همسان با مردان دارند. با توجه به اينکه پس از قرنها در اروپا اين حق به زنان داده شد، آن هم به خاطر اهداف ننگين و سود جويانة سرمايهداري،
«...انقلاب صنعتي موجب شد که زن هم صنعتي بشود... زنان کارگران ارزانتري بودند و کارفرمايان، آنان را بر مردان سرکش سنگين قيمت ترجيح دادند...نخستين قدم براي آزاديِ مادرانِ بزرگ ما، قانون 1882، بود به موجب اين قانون، زنان بريتانيا، از آن پس از امتياز بيسابقه برخوردار ميشدند و آن اينکه پولي را که بدست ميآوردند، حق داشتند براي خود نگه دارند. اين قانون را کارخانهداران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه بکشانند...»(15)
زن، محور خانواده
اهميت خانواده بر کسي پوشيده نيست، محوريت و نقش حياتي و زيربنايي آن در تربيت نسل، سامان بخشي به فکر و اعصاب مرد و تشکيل هستة اصلي جامعه، روشن است. حتي برخي از نويسندگان که به زندگي انسان ماشيني مينگرند و از مادرهاي سفارشي و والدين بيولوژيک و والدين حرفهاي و فرزندان ساختة دستگاه و ماشين، سخن ميگويند،(16) نتوانستند نگراني خود را از تلاشي خانواده، به عنوان هستة اصلي جامعه و تمدن بشري، پنهان دارند:
«از هم پاشيدگي خانواده، امروزه در واقع بخشي است از بحران عمومي، نظام صنعتي که در آن همة ما شاهد از هم گسيختگي تمامي نهادهاي عصر موج دوم هستيم. امروزه کراراً شنيده ميشود که در آينده، «خانواده از هم ميپاشد يا اينکه خانواده، مهمترين مسئله روز است... در سالهاي اخير بقدري طلاق و متارکه در خانوادههاي هستهاي اتفاق افتاده که امروزه از هر هفت کودک امريکايي يک نفر تحت سرپرستي يکي از والدين قراردارد، و در نواحي شهري اين رقم بالاتر است يعني به يک نفر از هر چهار نفر ميرسد...»(17)
دکتر ايروين گرين برگ، پرفسور روانپزشک در دانشکده پزشکي البرت انيشتين، معتقد است: «مردم درپي ساختاري با ثبات ازدواج خواهند کرد. طبق اين نظريه، خانواده همچون ريشهايست که فرد هرجا ميرود، آن را با خود ميبرد، و به مثابة لنگر گاهي است که انسان را در برابر طوفان تغييرات محفوظ نگاه ميدارد. خلاصه آنکه محيط پيرامون هر چقدر ناپايدارتر و تازهتر بشوند، اهميت خانواده بيشتر خواهدشد»(18) «...به هرحال آنچه از خلال همة اين تغييرات رخ مينمايد و اهميت همة آنها را ناچيز ميکند، و در محاقي فرو ميبرد، چيز بسيار ظريف و لطيفي است. در کارها و اعمال انسان آهنگي پنهان وجود دارد که در آن باره بحث چنداني نکردهاند، و از گذشتهها تا کنون همچون يکي از نيروهاي متعادل کننده در جامعه به انسان خدمت کرده است و آن دور خانواده است... اين دور آنچنان قدمتي دارد، بقدري خود بخود و خودکار عمل ميکند و چنان نظم پرصلابتي دارد که مردم آن را همچون امري مسلم و بديهي دانسته و در آن باره پرسشي نکرداند... اين سلسله وقايع خانوادگي پي در پي و قابل پيشبيني به تمام انسانها از هر قبيله و جامعهاي، احساس تداوم و داشتن پايگاه و جايگاهي در طرح ناپايدار امور عطا ميکند. دور خانواده در هستي انسان، همواره يکي از پايههاي حفظ سلامت رواني بشمار ميرود»(19)
در کتاب «به سوي تمدن جديد(20») نيز آمده است:
«از سوي ديگر تافلر معتقد است که يکي از مهمترين پديدههاي موج سوم، بازگشت دوران اقتدار و احترام و اهميت خانواده است. زيرا در موج دوم (تمدن صنعتي) نهاد قدرتمند خانواده روبه زوال گذاشت و تمام آنچه طي دوران موج اول از ويژگيهاي خانواده محسوب ميشد از دستش رفت. به اين ترتيب که بيماران را به جاي پرستاري در منزل روانة بيمارستانها کردند؛ کودکان به مدرسه و مهد کودک رفتند؛ سالخوردگان را به خانة سالمندان فرستادند و زوجها وقت خود را بيشتر در ميهماني و رستوران و تفريگاههاي گوناگون گذراندند و لذا آنچه از خانواده باقي ماند فقط پيوندهاي عاطفي بود که البته ميتوانست به آساني قابل گسستن باشد. اما موج سوم مجدداً خانواده را احيا ميکند و اختيارات و قدرتهاي گذشته را به خانه و خانواده باز ميگرداند. به اين ترتيب که بسياري با استفاده از کامپيوتر و فاکس و تلفنهاي چندکاره و ساير وسايل ارتباطي موج سومي، کارهاي خود را بيشتر در منزل انجام خواهند داد... بسياري از والدين با استفاده از وسايل ارتباطي مدرن به آموزش فرزندان خود در خانه خواهند پرداخت. اغلب نيازهاي پزشکي - حتي جراحيهاي معمولي - را ميتوان با بهرهگيري از کامپيوترهاي رابوتيک متصل به مراکز پزشکي در منزل انجام داد و ... نتيجه اينکه وقتي بيشتر وقت اعضاي خانواده در منزل گذشت، روابط عاطفي نيز استحکام خواهد يافت و اهميت و اقتدار خانواده به مراتب بيش از آن خواهد شد که در موج دوم وجود داشت و يا دارد»(21) «براي من، به دلائلي که قبلاً گفتم هيچکدام از آنها کانون اصلي جامعه فردا نخواهد بود. بلکه در واقع اين خانه است که مرکز تمدن آينده ميشود. به اعتقاد من خانه در تمدن موج سوم از اهميت شگفتانگيز و تازهاي برخوردار خواهد شد. رواج شيوة توليد براي مصرف، گسترش کلية الکترونيک، ابداع ساختارهاي جديد تشکيلاتي در اقتصاد، صنايع خودکار و توليد انبوهزدايي شده، همه اينها به بازگشت خانه به عنوان واحد مرکزي جامعه فردا اشارت دارند. واحدي که وظايف اقتصادي، بهداشتي، تربيتي و اجتماعي آن در آينده افزايش خواهد يافت، نه کاهش»
زن در خانواده، دو نقش اصلي دارد، همراه بسياري نقشهاي پيدا و ناپيداي ديگر. ليکن در اين ارزيابي، به دو نقش محوري اشاره ميشود:
1. زن در خانه، سازندة مجدد شخصيت، توانايي و کارآيي مفيد مرد است. آرامش و سکونتي را که زن به مرد ميبخشد با هيچ شيوه و ابزاري نميتوان پديد آورد.
به گفتة، ويل دورانت: «زن از آنجايي که مرد خيالي سرگردان را به مرد فداکار و پاي بست به خانه و کودکان خود تبديل ميسازد، عامل حفظ و بقاي نوع است...»(22)
از اين حقيقت والا در نقش آفريني زنان، قرآن کريم پرده برميدارد:
«و من آياته ان خَلَق لکم مِن انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليها و جَعَل بينکم مودةً و رحمةً ان في ذلک لاَّيات لقومٍ يتفکرون(23) و از نشانههاي قدرت دولت که برايتان از جنس خودتان همسراني آفريد تا به ايشان آرامش يابيد و ميان شما دوستي و مهرباني نهاد. در اين پندها و نشانههايي است براي مردمي که تفکر ميکنند».
سکونت، آرامش عميقي است که مردان در کنار زنان و در آغوش خانواده مييابند و در پرتو آن، زندگي چون قايقي به ساحل ميرسد و اضطرابها و نگرانيها و سرگردانيها از محيط انديشه و زندگي مردان رخت برميبندد. ديگر اينکه، خانواده مردان را با مسئوليت و تکليف و ضابطهگرايي آشنا ميسازد، حس مسئوليت و تعهد را به تدريج پديد ميآورد و به باور مرد ميدهد، و سرپرستي و مديريت در مدار کوچکي را به او ميآموزد و اين موضوع بسيار ارزشمندي است که در هيچ آموزشگاهي نميتوان بدينسان عيني و ملموسي و در عين حال انساني و عاطفي، مديريت و تعهد شناسي را به انسانها آموخت.
بنابراين کارآيي مردان و ايفاي نقش درست در جامعه و ديگر انتظارها که از مردان هست، در پرتو خانواده و در کنار همسران به فعليت ميرسد و شکوفا ميگردد.
2. ديگر نقش حياتي زن، رسالت مادري است. اين نقش نيز، از مهمترين نقشهاي اصولي و زيربنايي و انسان ساز است. رسالت مادري، دوراني طولاني دارد و زن از آغاز تشکيل نطفه در رحم، براستي پرورش دهندة فرزند است تا دوران مدرسه. و در دوران بعد گرچه فرزندان استقلالي مييابند؛ ليکن همواره و تا واپسين لحظات حيات مادران، تاثيرهاي اصولي بر راه و کارهاي فرزندان دارند. تأثير البته بسيار آشکارتر مادر در دوران شيرخوارگي و کودکي است. در اين دوران نسبتاً طولاني، همة ابعاد شخصيت کودک به دست مادر و در آغوش گرم او شکل ميگيرد و کودک به آنجا که بايد برسد و در همين دوران ميرسد و سرمايههاي اصلي را در اين دوره از مادر دريافت ميکند. محيطهاي آموزشي نيز برپايهاي که مادر ريخته است کار خويش را استوار ميسازند. از اين رو ميبينيم، در آئين اسلام توصيههاي بسياري در دوران بارداري و پس از زايمان و شيردادن و... به مادران شده است. دستورها و راهکارهاي فيزيکي از شيردادن و تغذيه مناسب و... و راهکارهاي روحي و تربيتي و آرامشي را که براي فرزندان بايد فراهم آورند. که اينها همه در ايفاي نقش اصلي زن و رسالت مادري، در تربيت فرزندان بسيار مؤثراست. و زيباترين هنرنمايي زن است هنر و نقشي که جز زن کسي نميتواند اين نقش را با اين زيبايي بازي کند.
«بايد زن تندرستي را که به کودکش شير ميدهد نقطة اعلاي زيبايي عالم بدانيم.»
بدينجهت آموزشهاي خيرخواهانه و جانبداريهاي اصولي و انساني از حقوق زن، بايد به عظمت اين بعد از حيات زنان توجهي ژرف داشته باشد، هيچگاه آن را فداي برخي نقشهاي زودگذر اجتماعي نکند.
«نبوغ در مادري همان اندازه امکان دارد که نبوغ در سياست و ادب و جنگ. دربارة برابري در نبوغ نبايد از روي برابري در قدرت يا توانايي در اجراي امور با مهارت مساوي حکم کرد... بلکه برابري در نبوغ را بايد از روي توانايي در اجراي مشاغل و وظايفي دانست که طبيعت بر هر يک از زن و مرد گذاشته است.»(24)
در اسلام بر نقش مادري، تاکيدهاي فراوان رفته و در عظمت آن سخنها گفته شده است؛ تا پيوند فرزندان با محور خانواده استوارتر گردد و نظام خانواده پايندهتر شود. نيز مينگريم که انديشمندان دلسوز، که در انديشه سامانيابي اجتماعات و تمدن بشري هستند، زنان را به اصالت نقش مادري بسيار توجه ميدهند، و همواره تاکيد ميکنند که جنجال تبليغاتي تساوي زن و مرد، مبادا زنان را از ايفاي کامل نقش مادري بار دارد که اين فاجعهاي جبران ناپذير است، که در فرزنداني که مادران را در کنار خود نميبينند و يا در خانوادههايي که با طلاق متلاشي شده است نمونههاي آن را بسيار ميبينيم.
«...دختران جوان براي آنکه مادران لايقي براي پرورش فرزندان شريفي گردند، بايد تعليمات عالي بگيرند، نه به خاطر آنکه دکتر يا قاضي يا استاد شوند...»(25)
نيز به زنان بايد آموخت، که نقش مادري اصوليترين نقش آنان در زندگي است، و تکامل و رشد مادي و معنوي، حتي سلامت بدني آنان نيز در پرتو ايفاي اين نقش است.
«... جنس ماده لااقل نزد پستانداران مگر بعد از يک يا چند آبستني به کمال خود نميرسد. زنهائيکه بچه ندارند، خيلي عصبانيترند و تعادل روحي و جسمي ايشان زودتر از ديگران بهم ميخورد زنها عموماً به اهميتي که اعمال توليدمثل براي آنها دارد، واقف نيستند. در حاليکه اين عمل براي کمال رشد ايشان ضروري است. در اين صورت منطقي نيست که توجه زنان را از وظائف مادري منحرف سازند. نبايستي براي دختران جوان نيز همان طرز فکر و همان نوع زندگي و تشکيلات فکري و همان هدف و ايدهآلي را که براي پسران جوان در نظر ميگيريم معمول داريم.»
شعارهاي آزادي و همساني، نبايد اين رسالت مهم را لرزان و سست کند و آرمان والاي مادري را در تيرگي فرو برد. همة نگرانيها از آينده تمدن بشري در نظر انديشمندان واقع گرا، بيشتر متوجه مسائل خانواده و نقش اصولي است که زنان بايد برعهده داشته باشند تا خانواده گسيخته نگردد و زنان با تمام وجود، به سکانداري آن بپردازند و مبادا که زنان در ميدان کارهاي مردانه گام بگذارند و رسالت اصلي خويش و نقش زندگيساز خويش را فراموش کنند، رسالت و نقشي بسيار بالاتر از کارهاي مردانه و تقليد از جنس مذکر.
«... هنگاميکه از آزادي تبليغ ميکنند، بدانند که مرد ناقص شدن کاري نيست، بلکه مهم زن کامل بودن است....اگر امروز طبيعت در حفظ خانواده و کودک نانتوان به نظر ميرسد، براي آن است که زن مدتي طبيعت را از ياد برده است و شکست طبيعت هميشگي نيست.»(26)
پي نوشت :
1- سورة توبه 9/71.
2- سورة ممتحنه 60/12.
3- مجمع البيان 9/276.
4- سورة ممتحنه 60/10.
5- مجمعالبيان 9/273. و مجمعالفائدة و البرهان فيشرح ارشاد الاذهان 2/15 وسائل 18/100.
6- تفسير عياشي 1/65؛ عصر زندگي /75.
7- عصر زندگي / 104: به نقل از وز در منتخب الاثر»/ 458.
8-وسائل 18/100
9- وسائل الشيعه 18/96.
10- کافي 7/407
11- وسائل 18/528 - تهذيب 10/150.
12- مجمع البحرين 2/224؛ چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
13- الحياة 1/70؛ با گردانيدة فارسي.
14- کفايه الاصول، جلد 1"مباحثامر".
15- لذات فلسفه/158، ويل دورانث
16- شوک آينده/249-139؛ الوين تافلر.
17- موج سوم/289 و 396؛ الوين تافلر.
18- شوک آينده/240؛ اليون تافلر.
19- شوک آينده/ 258 و 259؛ الوين تافلر.
20- شوک آينده / 258 و 259؛ الوين تافلر.
21- به سوي تمدن جديد / 12 - 13؛ الوين تافلر
22- لذات فلسفه / 149.
23- سوره روم 30/21
24- لذات فلسفه / 247.
25- انسان موجود ناشناخته/ 314 و 103.
26- لذات فلسفه / 154 و 149.
منبع: درگاه پاسخ گويي به مسايل ديني