چکيده
زن و شوهر با قرارداد ازدواج، حقوق و تکاليف مختلفى نسبتبه يکديگر پيدا مىکنند. در حقوق اسلام و ايران اصل استقلال مالى زوجين مبناى روابط مالى زوجين است و هر يک از زن و شوهر در اکتساب و تصرف اموال خود استقلال کامل دارند. اما در حقوق کشورهاى غربى از جمله فرانسه، در رژيم اشتراک اموال، مرد به عنوان رئيس اشتراک، اداره اموال مشترک زوجين را در اختيار دارد و در رژيم جدايى مطلق اموال نيز مطابق فرض قانونى، حق تصرف در اموال زن را دارد مگر اينکه زن صريحا آن را رد نمايد. از طرف ديگر تامين هزينه خانواده در حقوق اسلام تعهدى يک جانبه است و زن در اين زمينه هيچ تکليفى ندارد ولى در حقوق فرانسه يک تعهد دو جانبه است و زن نيز مکلف به تامين آن است.
رياستشوهر بر خانواده با عنايتبه ضرورت وجود مدير و سرپرست در هر تشکل و جامعهاى، يک رياست ادارى است نه استبدادى و هرگز زن، ملزم به اطاعت از مرد در امور شخصى او نيست.
هدف اساسى اين مقاله، بررسى تطبيقى ميان حقوق اسلام و حقوق فرانسه و تبيين برجستگيهاى قوانين اسلام در اين زمينه است.
يکى از مسائلى که به عنوان تبعيض بين زن و مرد عنوان گرديده، روابط حقوقى ميان زن و شوهر است. برخى در اين باره ابراز داشتهاند که بسيارى از قوانين فقهى بين زن و مرد تبعيض قائل شده است. و ضرورت دارد ايران هم به کنوانسيون بينالمللى حقوق زنان که خواهان تساوى همه جانبه زن و مرد استبپيوندد. (1)
براى روشن شدن زواياى مختلف اين بحث، روابط زن و شوهر را در مسائل مالى و مسائل غير مالى آنها (مساله رياستشوهر در خانواده) در دو گفتار مطرح خواهيم کرد.
گفتار اول: روابط مالى زن و شوهر
در اين گفتار پس از توضيح برخى مفاهيم، اختيارات زن و شوهر را در مسائل مالى و چگونگى تامين هزينه خانواده بيان خواهيم نمود.
الف) تبيين برخى مفاهيم
حقوق کشورهاى مختلف در باره ارتباط مالى زن و شوهر دو نوع نظام مالى مهم دارد که حدود اختيارات هر يک از زوجين در تصرف و بهرهبردارى از اموال و حقوق و تکاليف آنها را براى تامين هزينه زندگى تعيين مىکند که به طور اجمال به معرفى آن دو مىپردازيم.
1- رژيم استقلال مالى (جدايى اموال)
استقلال مالى زوجين عبارت است از اين که زن و شوهر پس از ازدواج (در دوران زندگى زناشويى) از دو دارايى ممتاز و جدا از هم برخوردارند. اموال زن و مرد دارايى مشترکى را تشکيل نمىدهند و زن پس از عقد نکاح در اداره، تنظيم و تصرف اموال و دارايىهاى سابق يا اموال مکتسبه در دوران زناشويى استقلال کامل دارد و مىتواند هر گونه عمل مادى و حقوقى را نسبتبه آنها انجام دهد. رياستشوهر بر خانواده، هيچ گونه اختيارى در اموال زوجه، براى او به وجود نمىآورد. حقوق ايران و بسيارى از کشورهاى اسلامى، اين رژيم را به عنوان تنها رژيم حاکم بر روابط مالى زوجين پذيرفتهاند. در حقوق کشورهاى اروپايى; همانند فرانسه، سوييس و آلمان نيز به عنوان يکى از مدلهاى قرارداد مالى نکاح با نام رژيم جدايى اموال پذيرفته شده است.
2- رژيم اشتراک در اموال
در اين رژيم، دارايى زن و شوهر پس از ازدواج يک دارايى مشترک را تشکيل مىدهد. شمول اين اموال مشترک نسبتبه اموال منقول و غير منقول و دارايى قبل از ازدواج و پس از آن، با توجه به مدلهاى مختلف رژيم اشتراک مالى که در حقوق بسيارى از کشورهاى اروپايى وجود دارد متفاوت خواهد بود; اما در غالب آنها مرد، اداره، تنظيم و تصرف در اين اموال (اموال مشترک) را بر عهده دارد و يا لااقل اختيارات مرد گستردهتر از اختيارات زن مىباشد. اين رژيم هم در سيستم حقوقى رومى - ژرمنى; مانند فرانسه و آلمان و هم در سيستم حقوقى کامنلا; مثل انگلستان وجود دارد.
ب) اختيارات زن و شوهر در مسائل مالى
اصل استقلال مالى زوجين و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شيعه است و هيچ ترديد و اختلافى در آن وجود ندارد. قانون مدنى هم در ماده 1118 (2) خود آن را پذيرفته است و مطابق آن:
«زن در مسائل مالى و اقتصادى، استقلال و آزادى کامل دارد و مىتواند در اموال شخصى خود هر گونه دخل و تصرفى نمايد; بدون آن که موافقتشوهر لازم باشد. اعم از اين که آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و يا بعد از آن» . (3)
براى اثبات اين اصل در فقه شيعه، به دو دليل از منابع فقهى مىتوان استناد نمود.
1- آيه «للرجال نصيب مما اکتسبوا و للنساء نصيب مما اکتسبن» (4)
يعنى: مردان را از آنچه کسب مىکنند و نيز زنان را از آنچه به دست مىآورند بهرهاى است.
کلمه اکتساب به معنى به دست آوردن است اما فرقى که راغب اصفهانى بين معناى کسب و اکتساب متذکر مىشود بسيار قابل توجه و دليل بر مدعاست; وى مىگويد: کلمه اکتساب در به دست آوردن فايدهاى استعمال مىشود که انسان مىخواهد خودش از آن استفاده کند و بهرهبردارى اختصاصى از آن نمايد و کسب، هم آنچه را که خود مىخواهد استفاده کند شامل مىشود و هم آن چيزى را که براى ديگران به دست مىآورد. (5) از اين جهت معناى کلمه کسب از معناى اکتساب عامتر است. مطابق اين معنى، زن و مرد چيزى را که به دست مىآورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهرهبردارى از آن را خواهند داشت.
از اين رو، مفاد آيه چنين خواهد بود که هر يک از زن و مرد، آن چيزى را که به دست مىآورند - خواه اختيارى باشد; مانند کسب درآمد يا غيراختيارى; مانند ارث و غيره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهرهبردارى را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مىگويد:
«اگر مرد و يا زن از راه عمل چيزى به دست مىآورد خاص خود اوست و خداى تعالى نمىخواهد به بندگان خود ستم کند .از اينجا روشن مىشود که مراد از اکتساب در آيه نوعى حيازت و اختصاص دادن به خويش است; اعم از اين که اين اختصاص دادن به وسيله عمل اختيارى باشد نظير اکتساب از راه صنعت و يا حرفه يا به غير عمل اختيارى. ليکن بالاخره منتهى مىشود به صفتى که داشتن آن صفتباعث اين اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چيزى را کسب کند از آن بهرهاى خواهد داشت و هر کسى هر بهرهاى دارد، به خاطر اکتسابى است که کرده است» . (6)
يکى از مفسرين با برداشت وسيعترى از اين آيه، نسبتبه آزادى زنان در اشتغال و تجارت، مىگويد:
«خداوند در کسب و تجارت نسبتبه سعى و کوشش هر کسى از مرد و يا زن از نعم خود عطا مىفرمايد... آيه شريفه دليل است که زنان هم مىتوانند به تجارت مشغول شوند و همچنين نسبتبه سعى و کوشش خود از نعم الهى بهرهمند شوند» . (7)
2- عموم قاعده «الناس مسلطون على اموالهم»
اين قاعده که به نام قاعده «تسليط» معروف است از قواعد پذيرفته شده، نزد فقهاى شيعه است و در فقه، بدان بسيار استناد مىشود.
مفاد قاعده مزبور چنين است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبتبه اموال خودشان حق هر گونه تصرفى را دارند و استثنايى هم در مورد اين که زن يا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نمايد، وارد نشده است، به علاوه روايت «لايحل مال امرء مسلم الا بطيب نفسه» (8) بدين معنى است که تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضايت او جايز نيست و نيز عمومات متعدد ديگرى که در آيات و روايات به اين مضمون وارد شده است دلالتبر اين مدعا دارد و هيچ تخصيص و استثنايى که شوهر را مجاز نمايد در اموال همسر خود تصرف کند، وجود ندارد; بر پايه اين استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گرديده است.
از اين رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکيت، اداره، تصرف و بهرهبردارى از اموال، مطابق منابع فقهى شيعه بلکه بسيارى از منابع اهل سنت جاى هيچ ترديدى نيست.
البته در برخى از کتابهاى اهل سنت (9) نقل شده است که بعضى با استناد به آيه «لاتؤتوا السفهاء اموالکم» (10) زنان را از تصرف در اموالشان ممنوع دانستند، با اين تفسير که سفها شامل اولاد صغير و زنان است; اما مطابق تفسيرهاى مفسرين شيعه آيه فوق درباره ايتام است و منظور از سفها در اين آيه، همان ايتام صغير است که به رشد کافى در مسائل مالى نرسيدهاند. (11)
در حقوق ايران نيز به تبعيت از فقه شيعه نظام مالى زوجين از زمان تدوين قانون مدنى در سال 1307، از يک ثبات نسبى برخوردار بوده است. اين ثبات را بايد ناشى از منشا و مبناى محکم آن دانست. ريشه مذهبى و الهى داشتن قواعد حاکم بر اين روابط که مانع از بىعدالتى در روابط بين زن و شوهر است را بايد علت اين ثبات قلمداد نمود. فلسفه اين امر نيز بسيار روشن است; زيرا از ابتدا، اسلام به جاى تشابهسازى به «اصل عدالت» توجه نموده است و همانگونه که برخى از صاحبنظران دينى اظهار نمودهاند:
«اصل عدل که يکى از ارکان کلام و فقه اسلامى است، همان اصلى است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است; يعنى از نظر فقه اسلامى - و لااقل فقه شيعه - اگر ثابتبشود که عدل ايجاب مىکند فلان قانون بايد چنين باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار بايد بگوييم حکم شرع هم همين است; زيرا شرع اسلام طبق اصلى که خود تعليم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطرى و طبيعى خارج نمىشود. علماى اسلام با تبيين و توضيح اصل عدل، پايه فلسفه حقوق را بنا نهادند» (12)
علاوه بر پايهگذارى قوانين اسلامى براساس عدالت، اسلام حتى به زوجين اجازه نداد که توافقى نمايند تا منجر به بىعدالتى شود. از امام باقر عليه السلام سؤال شد که آيا مرد مىتواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوى با زن ديگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول اين شرط را بپذيرد؟ امام باقر عليه السلام فرمود:
«خير چنين شرطهايى صحيح نيست، هر زنى به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل يک زن را پيدا مىکند ...» . (13)
بايد توجه داشت که مطالب ياد شده هرگز به اين معنا نيست که تمام اصول مترقى اسلام پياده شده است و يا ثباتى که مطرح کرديم بدين معناست که اصلاحاتى در طول قانونگذارى حقوق ايران انجام نگرفته يا نبايد بگيرد; بالعکس مقتضيات زمان و تحولات اجتماعى ايجاب مىکند هر از چند گاهى راه کارهاى مناسب جهت اجراى هر چه بهتر قوانين اسلامى، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پويايى آن به همين معنا است، که فقه بايد جوابگوى نيازهاى زمان خود باشد. بلکه منظور اين است که اصول کلى حاکم بر روابط زوجين از ثبات نسبى برخوردار بوده است.
شايان ذکر است که وقتى اين اصول و قوانين مترقى، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنيان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهاى اروپايى تا قبل از قرن بيستم، از جمله حقوق فرانسه که يکى از مدرنترين و مفصلترين حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانى هم برخوردار نبودند و اصلا اهليت تصرف در اموال خود را هم نداشتند و به اعتراف يکى از نويسندگان فرانسوى (14) ، در روابط مالى زوجين، مرد ارباب زندگى مشترک بود و اختيارات او در اداره، تنظيم و تصرف اموال حتى در اموال اختصاصى زن، شبه مطلق بوده است; زيرا در رژيم قانونى 1804م. فرانسه، اداره و تصرف تمام اموال مشترک و اختصاصى زن، به عهده مرد نهاده شده بود و آن هم به عنوان يک مدير غير مسؤول. طبيعى خواهد بود که چنين قانونى با توجه به تحولات زمان به دليل ظالمانه بودن آن، بايد متحول شود و به تعبير اين نويسنده فرانسوى:
«قانون 1965م. تنها سعى کرده اختلاف موجود بين زن و شوهر را کاهش دهد» . (15)
و يا به قول کورنو:
«در اين بازنگرى سعى شده، برابرى زن و مرد در نظام اشتراک اموال برقرار شود و يا حداقل گرايش به برابرى در آن ديده مىشود و تحت اين روابط متنوع، زن و شوهر در وضعيتهاى آن چنان تبعيضآميزى قرار نداشته باشند» (16)
اما بايد گفت علىرغم همه گرايشها به سمت اعطاى استقلال به زن، هنوز هم در رژيم قانونى (17) جديد که اکثر زوجين فرانسوى تحت اين رژيم ازدواج مىکنند، اموال مشترک زن و مرد، در صورت فقدان شرط خلاف، توسط مرد اداره مىشود. حتى مطابق رژيم جدايى مطلق اموال، قانونگذار فرض را بر اين نهاده که شوهر اجازه تصرف در اموال زوجه را دارد و مطابق آن شوهر مىتواند، انواع تصرفات را در مورد اموال زن انجام دهد; مگر اين که زوجه صريحا تصرف شوهر را رد نمايد. (18) اما به هيچ وجه چنين فرضى در حقوق ايران و اسلام مطابق فقه شيعه وجود ندارد.
به همين سبب با مقايسه اجمالى بين قانون اسلام و قوانين دنياى متمدن غرب که شايد مفصلترين و کاملترين آنها، قانون مدنى فرانسه باشد مىتوان گفتبر خلاف تصور عدهاى، حدود اختيارات زن و آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شريعت و نظام حقوقى اسلام، به مراتب وسيعتر و بيشتر از آن مرزهايى است که در نظامهاى حقوقى کشورهاى مدعى تمدن براى زن شناخته شده است. (19)
با توجه به مطالب فوق، تعجآثور است که بعضى از حقوقدانان فرانسوى (20) از باب نمونه تنها حقوق اسلام را به عنوان يک رژيم حقوقى مطرح مىکنند که هيچ نظم مالى در خصوص زوجين ندارد. در حالى که قبل از تدوين هر قانونى در فرانسه، قواعد و قوانين بسيار ريز و دقيقى در باب ارث، تامين هزينه (نفقه)، مهر و مسائل مالى دوران نکاح و پس از نکاح در قرآن و سنت اهل بيت عليهم السلام تدوين شده بود. حمل اين گونه نظريات بر بىاطلاعى آنها هم آسان نيست.
ج) تامين هزينه و معاش خانواده (نفقه)
يکى از حقوقدانان با انتقاد از قانون مدنى ما که به تبعيت از حقوق اسلام تامين هزينه زندگى خانواده را به عهده مرد گذاشته است، چنين مىگويد:
«قانون مدنى ما از يک سوى مرد را وا مىدارد که به زن خود نفقه بدهد; يعنى جامه، خوراک و مسکن وى را آماده کند، همچنان که مالک اسب و استر بايد براى آنان خوراک و مسکن فراهم آورد مالک زن نيز بايد اين حداقل زندگى را در دسترس او بگذارد» . (21)
در بسيارى از حقوق کشورهاى اروپايى از جمله فرانسه، تامين هزينه زندگى مشترک و تکليف انفاق يک تعهد دو جانبه است و زن و شوهر هر دو مکلف به کسب درآمد و تامين هزينه خانواده هستند. اما از نظر اسلام تامين هزينه خانواده و از جمله مخارج شخصى زن (نفقه زن) به عهده مرد است. و زن از اين نظر هيچگونه مسؤوليتى ندارد. بنابراين، تکليف مرد در دادن نفقه زن، يک تکليف يک جانبه است و موسر (متمکن) يا معسر بودن زن، تاثيرى در آن ندارد. حتى اگر زن داراى ثروت کلانى هم باشد، الزامى ندارد که از اموال شخصى خود، مخارج و مايحتاج زندگى خود را تامين کند.
بنابراين، اگر کسى بخواهد انتقادى بر حقوق اسلام نمايد، بايد از جانبدارى حقوق اسلام از زن بگويد. ولى چنان که برخى از اسلامشناسان معاصر اظهار نمودند:
«حقيقت اين است که اسلام نخواسته به نفع زن و عليه مرد، يا به نفع مرد و عليه زن قانونى وضع کند. اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد. اسلام در قوانين خود سعادت مرد و زن و فرزندانى که بايد در دامن آنها پرورش يابند و بالاخره سعادت جامعه بشريت را در نظر گرفته است» . (22)
از اين رو مدعيان حمايت از حقوق زن به تعبير مرحوم شهيد مطهرى بناچار به يک دروغ شاخدار متوسل مىشوند و مىگويند: فلسفه نفقه اين است که مرد خود را مالک زن مىداند و او را به خدمتخود مىگمارد همانگونه که مالک حيوان ناچار است مخارج ضرورى حيوانات مملوک خود را بپردازد. بايد از اين مدعيان پرسيد که از کجاى قانون اسلام شما استنباط کرديد که مرد مالک زن مىباشد و علت نفقه دادن مرد، مملوک بودن زن است. اين چگونه مالکى است که از نظر اسلام حق ندارد به مملوک خود بگويد اين ظرف آب را به من بده! اين چگونه مالکى است که مملوکش هر درآمدى کسب کند به خودش تعلق دارد و مالک، حق دخالت در آن را ندارد! اين چگونه مالکى است که اگر زن به کودکش شير دهد مىتواند اجرت آن را مطالبه نمايد! (23) چنين نسبتى به آن دسته از نظامهاى حقوقى کشورهاى غربى از جمله فرانسه نزديکتر است که در رژيمهاى اشتراک اموال، اختيارات شوهر مطابق قانون 1804 تا قبل از اصلاح 1965، شبه مطلق بوده است و مرد، حاکم و ارباب اموال اشتراکى شناخته مىشد. (24)
گفتار دوم: رياستخانواده
رياستشوهر و اجازه زن از او در مسائلى که مربوط به اداره خانواده است، هم قانونى است و هم شرعى.
بر اساس شرع اسلام و ماده 1102 قانون مدنى، پس از انعقاد قرارداد نکاح، هر يک از زوجين حقوق و تکاليفى در مقابل يکديگر پيدا خواهند نمود. همانطور که در قرآن کريم آمده است: «لهن مثل الذى عليهن بالمعروف» (25) ; يعنى براى زنان، همانند وظايفى که بر دوش آنهاست، حقوق شايستهاى قرار داده شده است همچنان که تکاليفى بر عهده زنان قرار گرفته از حقوقى نيز برخوردارند و بين حقوق و تکاليف آنها تعادلى برقرار است. عدالت اقتضا مىکند که حقوق و تکاليف بر اساس تواناييهاى روحى و طبيعى و جسمى بين آنها تقسيم شود. از اين رو در حقوق اسلام، همانطورى که تکليف انفاق و تامين هزينه زندگى خانواده مطابق آيه 34 سوره نساء بر عهده مرد نهاده شده است، زن نيز در مقابل مکلف شده تا از مرد به عنوان رئيس تشکل خانواده، اطاعت نمايد. در ذيل به طور مختصر فلسفه و ادله و حدود اطاعت زن از مرد را بيان خواهيم نمود.
الف) فلسفه رياستشوهر بر خانواده
خانواده به عنوان اولين و بنيادىترين تشکل در جامعه، نياز به مسؤول يا سرپرست دارد و پر واضح است که هيچ تشکل و اجتماعى بدون مسؤول و رهبرى واحد که تدبير امور را در دست داشته باشد، ممکن نيست. واگذارى اداره خانواده که متشکل از زن و مرد استبه هر دوى آنها در واقع به معناى فقدان مسؤول و سرپرست در چنين تشکل بنيادى جامعه است. متاسفانه در بسيارى از کشورهاى غربى که تا قبل از قرن بيستم، زن از حداقل حقوق انسانى خود هم برخوردار نبود و با ازدواج، در زمره محجورين در مىآمد امروزه با افراطىگرى فمينيسمى و واگذارى رياستخانواده به هر دوى آنها يا به عبارت ديگر بىسرپرست نمودن کانون خانواده، باعث اضمحلال اين جامعه بنيادين شدند.
اگر منظور مدعيان تساوى حقوق زن و مرد تشابه حقوق و تکاليف آنها در همه امور، بدون توجه به توانايىها و خصلتهاى روحى و جسمى آنها باشد، مىتواند از مصاديق ظلم به شمار آيد. نقش مردانه دادن به زن و تقسيم وظايف بين زن و مرد بدون توجه به زن بودن او، ظلمى مضاعف است.
گويا مدعيان تساوى حقوق زن و مرد مىخواهند از غرب پيشى گيرند; زيرا به اعتراف برخى از حقوقدانان غربى تشابه حقوق زن و مرد ممکن نيست; مازو يکى از معروفترين حقوقدانان فرانسوى که به نام مادر حقوق مدنى فرانسه شهرت دارد، در ارزيابى قانون اصلاح حقوق ازدواجى 1965م. که از مهمترين اصلاحات است مىنويسد:
«آرمانى خواهد بود اگر بخواهيم رژيم مالى تنظيم کنيم که مطابق آن نه زنى وجود داشته باشد و نه شوهر، بلکه در اين نظام، زوجينى قرار گيرند که مطلقا داراى وضعيتيکسان و مشابه باشند; زيرا تساوى صرف، قابل تحقق نخواهد بود. و قانون 1965 هم نخواسته استبه چنين امرى دست پيدا کند. و تنها سعى کرده است که اختلاف موجود بين زن و شوهر را کاهش دهد..» . (26)
برخى نيز الفاظ مورد استعمال را مورد انتقاد قرار داده و گفتهاند:
«استفاده از کلمه رياست در خانواده نه تنها حافظ نظم و امنيت نيستبلکه در مرد خودبزرگبينى ايجاد مىکند و ساير افراد خانواده را زير سلطه آن، گرفتار تنش مىکند» . (27)
علىالظاهر لازمه گفته ايشان اين است که بايد عنوان رياست را از رئيس جمهور يا رياست فلان اداره يا کارخانه نيز برداشت; چرا که اگر عنوان رياست در مجموعه کوچک خانواده تا بدين حد خطرساز و موجب خودبزرگبينى است، به طريق اولى در مجموعههاى وسيعتر موجب خود بزرگبينى در فرد خواهد شد.
ب) ادله
اثبات رياستشوهر بر خانواده از ناحيه قرآن و روايات روشن و قطعى است.
1- «الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم» . (28)
مردان سرپرست زنان هستند، به خاطر برتريهايى که خداوند براى بعضى نسبتبه بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر نفقهايى که از اموالشان به زنان مىپردازند.
خداوند متعال در آيه فوق حق رياستبر خانواده و سرپرستى و تدبير امور خانواده را به دليل برتريهاى طبيعى جنس مرد به او سپرده است و در مقابل، مرد مکلف شده است که مخارج و هزينه زندگى او را تامين نمايد. آيه فوق بعد از اين که اصل سرپرستى و رياستشوهر را بيان مىکند به حکمتيا علت اين امتياز و حق اشاره مىکند و مىفرمايد:
«بما فضل الله بعضهم على بعض»;
يعنى «اين سرپرستى به خاطر تفاوتهايى است که خداوند از نظر آفرينش روى مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده» و بلافاصله در مقابل چنين حقى، تکليفى را به عهده شوهر قرار مىدهد و مىفرمايد:
«و بما انفقوا من اموالهم.»;
يعنى «اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند» . (29)
بايد توجه داشت که اين برترى جنس مرد بر زن در رياست و اداره خانواده، از حيث وزن انسانى و اجتماعى او نيست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعى و از باب خاصيتهاى طبيعى و فطرى زن و مرد به او داده شده است. قرآن کريم هيچ نقشى براى جنسيت در برترى و کرامت انسانى قائل نشده است و فقط تقوى را ملاک برترى انسان نسبتبه ديگران دانسته است. (30) مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه چنين آورده است:
«خداوند متعال در کتاب کريمش بيان کرده که مردم همگى و بدون استثنا چه مردان و چه زنان شاخههايى از يک تنه درختند و اجزا و ابعاضى هستند براى طبيعت واحده بشريت و مجتمع در تشکيل يافتن، محتاج به همه اين اجزا است. همان مقدار که محتاج جنس مردان است محتاج جنس زنان خواهد بود; همچنان که فرمود «بعضکم من بعض» (همه از هميد) . اين حکم عمومى منافات با اين معنا ندارد که هر يک از هر دو طايفه زن و مرد خصلتى مختص به خود داشته باشد; مثلا نوع مردان داراى شدت و قوت باشند و نوع زنان داراى رقت و عاطفه. چون طبيعت انسانيت هم در حيات تکوينى و هم اجتماعىاش نيازمند به ابراز شدت و اظهار قدرت و هم محتاج به اظهار مودت و رحمت است ... اين دو خصلت دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومى در مجتمع بشرى است روى اين حساب دو طايفه مرد و زن از نظر وزن و از نظر اثر وجودى با هم متعادلند; همچنان که افراد طايفه مردان با هم اختلافى در شؤون طبيعى و اجتماعى دارند... پس مىتوان گفتبلکه بايد گفت که اين است آن حکمى که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفريط منبعث مىشود. از ذوق مجتمعى که طبق سنت فطرت تشکيل شده عمل مىکند و از آن منحرف نمىشود» . (31)
همچنين در تفسير نمونه ذيل همين آيه آمده است:
«قرآن در اينجا تصريح مىکند که مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود... و اين موقعيتبه خاطر وجود خصوصياتى در مرد است» . (32)
2- روايات روايات متعدد معتبرى دلالتبر اين امر دارد که از جمله آنها، حديث امام محمد باقر عليه السلام است که از پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله نقل مىکند: زنى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفتحق شوهر بر زن چيست؟ پيامبر فرمودند:
از مرد اطاعت کنيد و عصيان نکنيد...، بدون اجازه او روزه نگيريد...، بدون اذن شوهر از منزل خارج نشويد. (33)
روايت ديگرى - که هم به سند کلينى و هم مرحوم صدوق داراى سند معتبرى است - از امام محمد باقر عليه السلام نقل کردهاند که فرمود:
زنى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى فرستاده خداوند، حق شوهر بر زن چيست؟ فرمود: ...از خانهاش بيرون نرود، مگر با اجازه شوهرش و اگر بىاجازه او بيرون رود، فرشتگان آسمان، فرشتگان زمين، فرشتگان خشم و فرشتگان مهر و رحمت، او را نفرين کنند، تا به خانهاش برگردد... (34)
بنابراين، اصل اعطاى رياستخانواده به شوهر از منظر قرآن و روايات جاى ترديد نيست و ماده 1105 قانون مدنى (35) نيز به صراحت آن را بيان نموده است.
ج) حدود رياستشوهر
رياستشوهر بر خانواده به هيچ وجه استبداد يا تحکم و يا به زعم بعضى، (36) اختيار مالکانه نيست، بلکه به تعبير يکى از حقوقدانان عربزبان، رياستشوهر يک سلطه حکيمانه ادارى است; نه استبدادى. (37) علامه طباطبايى دانشمند و مفسر بزرگ اسلامى در تفسيرى از آيه «فلا جناح عليکم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف» (38) مىفرمايد:
«همچنين قيمومت (رياست) مرد بر زنش به اين نيست که سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن استبکند و معناى قيمومت مرد اين نيست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او در دفاع از منافعش سلب کند پس زن همچنان استقلال و آزادى خود را دارد و هم مىتواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ کند و هم مىتواند از آن دفاع نمايد و هم مىتواند براى رسيدن به اين هدفهايش به مقدماتى که او را به هدفهايش مىرساند متوسل شود» . (39)
همچنين در تفسير نمونه در ذيل آيه «الرجال قوامون على النساء ...» آمده است:
«قرآن در اينجا تصريح مىکند که مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيستبلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤوليتها و مشورتهاى لازم است) ... و اين موقعيتبه خاطر وجود خصوصياتى در مرد است» . (40)
از اين رو، زنان تا آن حد موظف به اطاعت از شوهر هستند که مربوط به حقوق همسران است و هرگز مردان، حق دخالت در اموال و درآمدهاى اقتصادى زنان را ندارند - آن طورى که در حقوق اروپايى قبل از قرن بيستم وجود داشته است - و حتى وظيفه رسيدگى به کارهاى شخصى شوهر، اعم از تهيه غذا يا شستن لباس و غيره را نيز ندارند; نه اين که چنين وظيفهاى ندارد بلکه در امور شخصى زن، شوهر موظف است در صورت نياز و متعارف بودن آن، براى او خادم بگيرد. بدين جهت، موضوع رياستشوهر و اطاعت زن از او محدود مىشود به خروج زن از منزل و اشتغال او به کارهايى که به تشخيص شوهر به عنوان سرپرست و مسؤول اين جامعه، آن را به مصلحت نداند و يا به نظر برخى از فقها خروج از منزل شوهر در صورتى بر زوجه ممنوع است که با حق شوهر منافات داشته باشد. (41) اما با وجود اين، کسانى که در پى حذف هر گونه سرپرستى در اين جامعه کوچک و بنيادى هستند، چنين مىگويند:
«کسب اجازه زن از شوهر براى خروج از خانه... جنبه تصريحى و آمرانه نداشته بلکه ارشادى و غير مستقيم بوده است» . (42)
علاوه بر اين که نويسنده هيچ استنادى براى کلام خود ارائه ننموده است، لزوم کسب اجازه زن از شوهر براى خروج از منزل در روايات متعددى به صراحتبيان شده و آن را در زمره حقوق شوهر دانسته است که پيش از اين بدان اشاره گرديد. اين نويسنده در بخش ديگرى از کلام خود مىنويسد:
«بر پايه نظرهاى فقهى که عقل و مقتضيات اجتماعى و عامل زمان و مکان در شکليابى آن لحاظ شده است ... خروج زن از خانه بدون اجازه شوهر حداکثر به ناشزگى زن مىانجامد که مجازات زن ناشزه محروميت از دريافت نفقه است... در نتيجه ممنوعالخروج شدن زنان از سوى شوهرانشان مبناى شرعى ندارد... اجبار زن به اين تمکين فاقد دليل شرعى است» . (43)
علاوه بر اين که چنين ادعايى نيز بدون مستند شرعى مىباشد، هيچ يک از فقها اين نظريه را نپذيرفتهاند. گذشته از اين که به طور ابتدايى چنين اجازهاى به زن داده نشده است، حتى در صورت تخلف شوهر از وظايف خود در پرداخت نفقه زن حق ندارد خود را از اطاعتشوهر خارج کند، بلکه فقط مىتواند شوهر را از طريق مراجع قضايى ملزم به پرداخت نفقه نمايد و حاکم مىتواند او را تعزير کند يا تقاضاى طلاق نمايد اما هرگز مجاز نيستخود را از تمکين خارج نمايد. (44) قانون مدنى ايران نيز به تبع شرع در ماده 1129و1205، حکم به الزام و يا طلاق داده و هرگز خروج از طاعت را تجويز ننموده است.
اصولا تعهداتى که هر يک از زوجين در اثر قرارداد ازدواج بر عهده مىگيرند جنبه اختيارى ندارد که زن بتواند به اختيار خود از آن سر باز زند. لازمه چنين تفسيرى از حقوق و تعهدات اين است که شوهر نيز بتواند به طور اختيارى از دادن نفقه امتناع کند و در مقابل به زن گفته شود که مىتوانى خود را از اطاعتشوهر خارج نمايى و به تعهدات خود عمل نکنى. روشن است که چنين برداشتى موجب ظلمهاى فراوانى در حق زنان خواهد شد.
نتيجهگيرى
روابط مالى و غير مالى زن و شوهر در حقوق اسلام بر پايه عدل استوار است. در روابط مالى زوجين، زن از استقلال کامل در مالکيت و تصرف اموال خود برخوردار است و اين را بايد از افتخارات حقوق اسلام شمرد; چرا که تا قبل از قرن بيستم در اکثر کشورهاى اروپايى زن از حداقل حقوق انسانى برخودار نبوده و در زمره محجورين قرار داشت. در روابط غير مالى نيز ياستخانواده به خاطر مصالح اجتماعى و مسائل روحى و طبيعى به شوهر واگذار گرديده است. اما هرگز اين رياست جنبه استبدادى ندارد بلکه يک رياست ادارى حکيمانه است و اطاعت زن از شوهر و لزوم کسب اجازه براى خروج زن از منزل به همين جهت است و در ساير موارد، مانند رسيدگى به امور شخصى مرد، زن ملزم به اطاعت نيست.
پي نوشت :
1. مهرانگيز کار، پيام هامون، ش13، مورخ 10/12/77، صص4و5.
2. ماده 1118 قانون مدنى: «زن مستقلا مىتواند در دارايى خود هر تصرفى را مىخواهد بکند.»
3. سيد مصطفى، محقق داماد، بررسى فقهى حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامى، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.
4. نساء/32.
5. حسين بن محمد، الراغب الاصفهانى، مفردات غريب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431.
6. سيد محمد حسين، طباطبايى، ترجمه سيد محمد باقر همدانى، تفسير الميزان، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1363 ج 4، ص 534.
7. محمد کريم، علوى حسينى موسوى، کشف الحقايق عن نکت الآيات و الدقائق، حاج عبدالمجيد - صادق نوبرى، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.
8. محمد بن على ابن بابويه، قمى (شيخ صدوق)، من لايحضره الفقيه، موسسه نشر اسلامى، قم، چاپ دوم، ج4، ص 93; محمد بن حسن، حر عاملى، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 10، ص 449.
9. ابوبکر بن مسعود، کاشانى حنفى، بدائع الصنايع فى ترتيب الشرايع، المکتبة الحبيبية، پاکستان، چاپ اول، 1409ق.، ج 7، ص 170; على بن احمد ابن حزم الاندلسى، المحلى، دارالفکر، بيروت، ج 8، ص 288.
10. نساء/5.
11. سيد محمد حسين، طباطبايى، پيشين، ص 270. و ناصر، مکارم شيرازى، و ديگران، تفسير نمونه، دارالکتاب الاسلاميه، تهران 1366، ج 3، ص 267.
12. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بيست و يکم، زمستان1374، صص 156- 155.
13. ر. ک. همان، ص 450.
14. Henri et leon Mazeaud, Lecons de Droit Civil "Rgimes Matrimoniuax" Editions Montchrestiem, paris, cinquieme, Edition,1982,P.134.
15. Ibib.
16. Creard,Cornu,les regimes matrimoniauxn, Pressesuniversitaires de la france, Paris, 1 er Edition,1974.P.195-196.
17. رژيم قانونى به رژيمى گفته مىشود که در صورت عدم تعيين قرارداد مالى توسط زوجين در زمان ازدواج، اين رژيم به طور اتوماتيک بر آنها حاکم خواهد شد.
18. Henri et Leon Mazeaud,op.cip,P554-555.
19. سيد مصطفى، محقق داماد، پيشين، ص 317.
20. Encyclopedie, Dalloz, droit civil "regimes matrimoniauxr" Edition Dalloz,paris,1975,P. 2
le regime matrimonial contrairement a ce quon a parfois affirme n|existe pas dans tous les systemes juridiques :il est ignore au moins du droit musulman.
(رژيم مالى بر خلاف آنچه که برخىها تائيد کردهاند در تمام سيستمهاى حقوقى وجود ندارد.حداقل در حقوق اسلام از اين موضوع غفلتشده است.)
21. مهرانگيز منوچهريان، به نقل از مرتضى، مطهرى، پيشين، ص258.
22. مرتضى مطهرى، پيشين، ص 264.
23. همان، صص259و263.
24.Henri et Leon Mazeaud,op.cip,P.134.
25. بقره/228.
26. Henri et Leon Mazeaud,op.cip,P.134.
27. مهرانگيز کار، رفع تبعيض از زنان، نشر قطره، تهران، چاپ اول، 1378، ص322.
28. نساء/ 34.
29. ناصر، مکارم شيرازى، و ديگران، ج 3، پيشين، ص371.
30. حجرات/13: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»
31. سيد محمد حسين، طباطبايى، پيشين، ج 4، صص406- 405.
32. ناصر، مکارم شيرازى و ديگران، پيشين، ص370.
33. محمد بن حسن، حر عاملى، پيشين، ج14، باب 79 از ابواب مقدمات نکاح، حديث1، ص112.
34. همان، ص 111.
35. ماده 1105ق.م.: «در روابط زوجين رياستخانواده از خصايص شوهر است.»
36. مهرانگيز، منوچهريان، به نقل از مرتضى، مطهرى، پيشين، ص258.
37. وهبة الزحيلى، الاسرة المسلمة فى العالم المعاصر، دار الفکر، دمشق، چاپ اول، 1420ق، ص 82.
38. بقره/234.
39. سيد محمد حسين، طباطبايى، پيشين، ص 544.
40. ناصر، مکارم شيرازى و ديگران، پيشين.
41. سيد ابوالقاسم، موسوى خويى، منهاج الصالحين «المعاملات» ، نشر مدينة العلم، قم، چاپ بيستوهشتم، 1410ق)، ص 289.
42. مهرانگيز کار، ماهنامه زنان، شماره 44، تير 1377، ص21.
43. همان.
44. محمد حسن، نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرايع الاسلام، المکتبة الاسلامية، تهران، چاپ دوم، 1366، ج 31، ص 207: «اذا ظهر من الزوج النشوز بمنع حقوقها الواجبة من قسم و نفقة و نحوها فلها المطالبة بها و وعظها اياه، و الا رفعت امرها الى الحاکم و کان للحاکم الزامه بها و ليس لها هجره و لا ضربه، کما صرح به غير واحد مرسلين له ارسال المسلمات... ان عرف الحاکم ... و امره بفعل ما يجب، فان نفع و الا عزره بما يراه.»
منبع: درگاه پاسخگويي به مسايل ديني