مقدمه
تعريف : علي رغم متداول بودن اصطلاح « جهاني شدن » يا « جهاني سازي » ، هنوز تعريف جامع و مانعي از آن ارائه نشده است ؛ زيرا :
1. زوايا و ابعاد جهاني شدن دقيقا ملموس و روشن نيستند ، حتي براي آنان که در فرايند آن قرار دارند .
2. اصطلاح « جهاني شدن » مفهوم جديدي است و عمري کمتر از دو دهه دارد .
بنابراين ، مفهوم مزبور هنوز تحقق نيافته و همچنان دست خوش تحول است . (1)
با اين وصف ، کوشش هايي براي ارائه ي تعاريفي از « جهاني شدن » - هر چند ناقص ، مبهم و مشکوک – صورت گرفته اند ، البته اگر در اين زمينه ، به ماهيت – نه به صورت جهاني شدن – توجيه کنيم ، مي توانيم اين پديده را به صور ذيل تعريف نماييم :
- گسترش فرهنگ اروپايي از طريق مهاجرت ، استعمار و تقليد فرهنگي به سراسر کره ي زمين ؛ (2)
- تداوم حرکت سرمايه داري که پس از پايان جنگ سرد روياي تسلط بر عالم را در سر مي پروراند . (3)
- تلاش براي گسترش جهاني الگوهاي آمريکا؛ همين نکته نگراني و ترس برخي از کشورهاي اروپايي را برانگيخته است . (4)
- دخالت در امور داخلي دولت هاي جهان سوم و کنار گذاشتن ممانعت هر گونه قانوني که مانع تجارت آزاد از سوي شرکت هاي چند مليتي است ، بدون آنکه ثبات اجتماعي و حاکميت اين دولت ها را در نظر بگيرد. (5)
- نگارنده برآن است که « جهاني سازي » گوياي طرحي پيچيده براي استعمار فرانو است .
نتيجه آنکه جهاني شدن تداوم حرکت نظام سرمايه داري و کاپيتاليستي غرب است که پس از جنگ سرد ، از لاک دفاعي خود بيرون آمده و روياي تسلط بر عالم را در سر مي پروراند . به همين دليل ، با پايان جنگ سرد ، که با فروپاشي بلوک شرق همراه بود ، سياسيت و استراتژي جديدي به نام « نظم نوين جهاني » از سوي آمريکا مطرح گرديد. اين پديده که با تحولات عظيم در فناوري جديد اينترنت همراه شد ، به مقدمه اي براي جهاني سازي تبديل گرديد. (6)
پيشينه : رويکرد به مفهوم « جهاني شدن » ، چه در نظر و چه در عمل ، سابقه اي به قدمت بشر دارد ؛ زيرا گرايش به جهاني شدن ، نخست در اديان الهي بروز کرد ، به گونه اي که اديان بزرگ الهي ، همچون يهوديت ، مسيحيت و اسلام ، سوداي جهاني سازي داشته اند و هر يک از آنها ، درصدد بوده اند امت يگانه و حکومت واحد جهاني پديد آورند . البته در اين ميان ، جهاني سازي اسلامي برترين و کامل ترين شکل جهاني سازي ديني را مطرح کرده است ؛ زيرا بر اساس آياتي همچون ( ان الارض يرثها عبادي الصالحون ) (انبياء : 105) مخاطبان در جهاني سازي اسلامي ، نه عرب ، نه عجم ، نه مکي ، نه مدني و نه حتي مسلمانان ، بلکه تمام مردمند و معنويت ( خدا) و عقلانيت ( انسان ) دو عنصر اساسي آن مي باشند. در کنار اديان الهي ، تمدن ها ، کشورها و مکتب هايي نيز بوده اند که بر پايه ي انديشه هاي جاه طلبانه ، سودجويانه و توسعه خواهانه ، ميل به جهان گرايي داشته و حتي کوشيده اند در قالب جهان گشايي به آن جامه ي عمل بپوشانند. بابليان ، ايرانيان و روميان از همين تمدن ها ، کشورها و آدم ها هستند که در پي نيل به حکومت بر جهان و واداشتن همگان به پيروي از ارزش هاي خود بوده اند .(7)
اغلب از دو مکتب « مارکسيسم » و « کاپيتاليسم » به عنوان مدعيان حکومت جهاني نام مي برند . با فروپاشي « کمونيسم » ، اينک کاپيتاليسم در اين عرصه باقي مانده است .
از زماني که سرمايه داري غرب شکل گرفت ، يعني از چهار ، پنج سده پيش ، يا به عقيده ي والرشتاين ، از قرن 16 ميلادي ، تلاش براي تسلط نظام سرمايه داري بر جهان آغاز شد. از اواخر قرن 19 و بخصوص از اوايل قرن 20 ، سرمايه در کشورهاي شمال به مرحله ي اشباع رسيد و انباشت سرمايه به رکود اقتصادي دامن زد. بنابراين ، غرب به صدور سرمايه دست زد ، تا هم از اين طريق به بازارهاي جديد و جوياي سرمايه دست يابد و هم بحران هاي نهفته در درون خود را به کشورهاي توسعه نيافته منتقل کند. اين فرآيند موجب رشد دوباره ي نظام سرمايه داري گرديد. نتيجه اينکه جهاني شدن اولا ، ادامه ي تحولات کلان تاريخ بشر غربي ، يعني تحول انقلاب کشاورزي ، انقلاب صنعتي و انقلاب اطلاعاتي است . ثانيا ، تداوم حرکت سرمايه داري غرب است ، ولي پس از پايان جنگ سرد ، تهاجمي تر شده و روياي تسلط بر عالم و جهان را بيش از گذشته در سر مي پروراند. (8)
به اين دلايل ، « جهاني شدن » پيش از هر تعريف ديگر ، به اين معناست که سياست اقتصادي ، امنيت غذايي و ... بايد در حوزه ي اختيارات تجار و سرمايه گذاران دولت هاي ثروتمند قرار گيرد و در اين روند ، حکومت ها ، نهادهاي بين المللي و حتي سازمان هاي بين المللي نيز اجازه ندارند که فعاليت ها و قدرت آن ها را به پرسش گيرند. (9) با چنين نگرش و عقيده اي است که جهاني شدن را کروگمن ادغام بيشتر بازارهاي جهاني ؛ مک ايوان گسترش بين المللي مناسبات توليد و مبادله ي سرمايه سالارانه ، و رابرتسون نيز ، جهاني شدن را يکپارچگي تجارت با حذف مرزهاي تجاري ، سرعت در مبادله ي فناوري و افزايش عمومي در مصرف جهاني مي داند. در اين صورت ، طبيعي خواهد بود که در رأس چنين نظامي ، آمريکا قرار گيرد . از اين رو ، مالکوم واترز مي گويد : « جهاني شدن نتيجه ي مستقيم گسترش فرهنگ اروپايي از طريق مهاجرت ، استعمار و تقليد فرهنگي به سراسر کره ي زمين است . اين پديده به طور ذاتي ، از طريق فعاليت هاي سياسي و فرهنگي با الگوي توسعه ي سرمايه داري همراه است . » (10) روژه گارودي هم در اين باره مي گويد : « جهاني سازي نظامي است که قدرتمندان را با ادعاي روابط آزاد و آزادي بازار ، قادر مي سازد تا اصنافي از ديکتاتوري هاي ضد انساني را به مستضعفان تحميل نمايند . » (11)
جهاني سازي غربي و زنان
« جهاني سازي » به مفهوم و سابقه اي که گذشت ، نه تنها بر رشد اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و اجتماعي کشورهاي جهان و جهان اسلام تاثير منفي گذاشته ، بلکه براي نيمي از ساکنان آن ، يعني زنان ، تأثيرات منفي نگران کننده اي به بار آورده است . برخي از تأثيرات منفي جهاني سازي تنها در عرصه ي اشتغال زنان را مي توان به شرح ذيل برشمرد :
1. جهاني سازي استخدام زنان را متأثر ساخته است ، به گونه اي که فرصت هاي شغلي تازه اي را پديد آورده که زنان قبلا آن مشاغل را نداشته اند . منتقدان جهاني سازي معتقدند : اين شغل هاي جديد معمولا کم درآمد ، کمتر تخصصي و گاه براي زنان طاقت فرسا و مخاطره آميزند و موقعيت مناسبي براي پيشرفت و بهبود وضعيت واقعي زنان پديد نمي آورد.
2. نقش سنتي زنان در نتيجه ي جهاني سازي تغيير يافته است ؛ زيرا جهاني سازي فرصت هايي به وجود آورده که يا نامطلوبند ، و يا منحصرا در دسترس مردان قرار دارند . از اين رو ، برخي بر اين باورند که وضعيت اجتماعي زنان در جهان امروز نسبت به جهان ديروز پسرفت داشته است ، يا مي گويند : زنان در مقابل کمکي که به رشد و بالندگي جهان سازي کرده اند ، چيزي دريافت نمي کنند.
3. وضعيت زنان در اثر جهاني سازي ، وخيم تر شده است. از اين نظر ، زنان به دليل افزايش شمار مردان بيکار ،اگر چه راحت تر به شغل دست مي يابند ، ولي ناگزيرند در مقابل دستمزد کمتري که نسبت به مردان دريافت مي کنند ، بيشتر کار کنند . با اين وصف ، قادر به حرکت همپاي تورم نيستند . به هر روي ، زنان در فرآيند جهاني سازي ، مورد بهره برداري يا سوء استفاده ي بيشتري نسبت به مردان قرار دارند .
4. جهاني سازي حوزه هاي اشتغال زنان را دگرگون کرده است و از اين رو ، مردان بسياري براي يافتن کار ، دست به مهاجرت مي زنند. مهاجرت مردان براي يافتن کار ، به تنها ماندن همسرانشان مي انجامد که حاصل آن ، نگه داري و سرپرستي خانواده و گاه نان دادن به آنان از سوي زنان در غياب مردان است . برآيند طولاني اين زندگي ، فرسايش روحي و جسماني زنان است .
5. بر اساس تحقيقات لوئيس چنگ ، که در مقاله ي « جهاني شدن و کارمزد زنان در آسيا » ارائه شده ، جهاني سازي بر زنان شاغل ، پيچيده تر از حد معمول است . البته ممکن است جهاني سازي امکانات مهمي براي زنان نخبه فراهم آورد ، ولي تعداد زيادي از زنان را به سوي وضع بدتر سوق داده است . (12)
6. جهاني سازي به فرآيند مهاجرت زنان جوياي کار نيز دامن زده است ، ولي مهاجرت زنان جوياي کار بنيان خانواده را به شدت سست مي کند.
7. خروج مادر از کشور براي يافتن شرايط بهتر کاري ، نتايج ديگري نيز به دنبال دارد ؛ مانند اينکه بچه ها مجبورند بدون حضور مادرانشان بزرگ شوند ؛ مادران هم نه رشد کودکان خود را مي بينند و نه در تربيت آنان نقشي دارند . در اين جريان ، خانواده ها مي پذيرند از ميان امنيت مالي و با يکديگر بودن ، اولي را انتخاب نمايند.
8. اشتغال بيشتر زنان ، که از آثار جهاني سازي است، به زنان آزادي و قدرت اقتصادي بيشتري مي دهد و همچنين آن ها را از پول مردانشان بي نياز مي کند. پس آن ها مي توانند زندگي خود را بگردانند و در تصميم گيري هاي خانه ، از قدرت بيشتري برخوردار شوند. ما حصل چنين روندي دست يابي زنان به رياست خانه هاست و مردان با مشاهده ي اينکه ديگر رئيس خانواده نيستند ، يا دست به ترک خانه مي زنند و يا اقدام به مهاجرت مي کنند.
9. جهاني سازي بر سلامت زنان بعضي از کشورهاي در حال توسعه از چند جهت اثر منفي داشته است ؛ زيرا:
الف . شرکت هاي چند مليتي به کارکنان زن خود امکانات بهداشتي کافي نمي دهند.
ب. پولي که زنان به دست مي آورند ، غالبا به وسيله ي اعضاي خانواده مصرف مي شود و از اين رو ، آنان فرصتي براي خرج کردن آن براي امور بهداشتي خويش نمي يابند .
ج. زنان معمولا در مشاغلي که با مواد سمي و شيميايي مرتبطند ، به کار گرفته مي شوند.
10. دختران جوان ، که خانواده ي خود را براي رفتن به يک شهر بزرگ تر و کار در بيرون خانه ترک مي کنند ، انزوايي را تجربه مي کنند که ريشه ي بسياري از مشکلات احساسي ، روحي و رواني ، از جمله افسردگي است . اين مشکلات احساسي مي توانند دختران جوان را به سوء استعمال دارو ، اعتياد به الکل ، مواد مخدر و فساد جنسي بکشانند.
تأثير منفي جهاني سازي را برخي ديگر از مسائل مربوط به زنان همچون قاچاق زنان ، مي توان ديد. تحليلگران معتقدند : حجم عظيم قاچاق زنان ، که به صورت يک موج از ابتداي دهه ي 1990 ميلادي ، به ويژه پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و بلوک شرق شدت گرفت ، مشابهت زيادي با خريد و فروش انسان ها در عصر بردگي دارد . از همين رو ، قاچاق زنان را « بردگي معاصر» يا « شکل مدرن بردگي » ناميده اند. قاچاق موجودات بشري متضمن حرکت دادن آنان در کار اجباري يا ديگر اشکال بيگاري غير داوطلبانه است . قاچاق زنان و دختران معمول ترين نوع قاچاق انسان است که به دليل سود سرشار آن ، به صورت يک فاجعه ي جهاني درآمده است و از اين رو ، هيچ نقطه اي از جهان را نمي توان يافت که به نوعي از اين پديده و پيامدهاي شوم آن برکنار و درامان مانده باشد. اما برخي از مناطق جهان به طور سنتي يا به دلايل ديگر ، بيشتر از آن دست به گريبان هستند . اندک داده هاي موجود نشان مي دهند که قاچاق زنان يک معضل جهاني است و هر چند طي قرون و دهه هاي گذشته وجود داشته، اما تنها از ابتداي دهه ي 1990 چنين ابعاد گسترده و شگفت آوري يافته است .
پس از فروپاشي کمونيسم ، تجارت زنان و دختران کشورهاي اروپايي شرقي و مرکزي و همچنين جمهوري شوروي ( سابق ) افزايش چشمگيري يافته است . در گزارش هاي قاچاق زنان ، به متغيرهايي همانند سن ، طبقه ي اجتماعي ، سطح تحصيلات و وضعيت خانوادگي اشاره مي شود . اين افراد عموما در سنين پايين قرار دارند که اين نشان دهنده ي آسيب پذيري دختران در برابر سوء استفاده هاي جنسي است . اين زنان غالبا تحصيلات کمي دارند و يا با مشکلات مالي گريبانگر هستند و از فقر فرهنگي و ضعف اعتقادات رنج مي برند. اما برخي گزارش هاي اخير نشان داده اند که زنان داراي تحصيلات عالي نيز به اين مسير کشيده شده اند . ساده ترين دليلي که مي توان براي توضيح افزايش قاچاق زنان در سال هاي اخير ذکر کرد سودآوري کلان آن است . اکنون اين گونه قاچاق شامل مبادله ي زنان براي کار در کارگاه ها ، کار خانگي يا کشاورزي ، ازدواج اجباري يا فريب انگيز ، يا خريد و فروش زنان براي روسپي خانه ها و کلوپ رقص مي شوند.
پيامدهاي فردي قاچاق زنان عبارتند از : 1. مخدوش شدن کرامت انساني ؛ 2. تنزل منزلت و شخصيت زن ؛ 3. بهره کشي هاي گوناگون جسمي و جنسي ؛ 4. برداشتن اندام ؛ 5. سردرگمي و فلاکت در کشورهاي ديگر؛ 6. آينده ي مبهم ؛ 7. ابتلا به انواع بيماري هاي جنسي . قاچاقچيان انسان آن ها را همانند ماشين و اسلحه و اجناس ديگر در بنگاه هاي معاملاتي خريد و فروش مي کنند ، اندام آن ها را براي جلب مشتري به نمايش مي گذارند ، و حتي در بعضي از اين آژانس ها ، حراج ماهانه برگزار مي کنند.
تعداد بردگان جهان در قرن بيست و يکم ، شش برابر قرن هفدهم است ؛ يعني بالغ بر 20 ميليون نفر از زنان که سهم عمده اي را در اين تجارت سياه دارند. به گفته ي « سازمان بين المللي مهاجرت » ، شمار اين زنان در کشورهاي گوناگون ، بين 250 تا 300 هزار نفر در سال برآورد مي شود . در بسياري از اين کشورها ، مجازاتي براي قاچاقچيان انسان وجود ندارد و احتمال شناسايي و دستگيري اين قاچاقچيان بسيار اندک است . همراه با اين رشد سرسام آور، اين پديده ي شوم در جغرافياي قاچاق زنان ، دچار تحولاتي شده است ؛ بدين صورت که مسيرهاي سنتي قاچاق زنان از اروپاي شرقي اهميت کمتري پيدا کرده است . اتحاديه ي اروپا تخمين مي زند هر ساله صدها هزار زن و دختر به صورت مهاجر غير قانوني وارد اروپا مي شوند و اتحاديه هاي جنايت کاران قاچاق انسان را به گسترده ترين وسيله ي کسب و کار خود بدل ساخته اند . آمارهاي موجود نشان مي دهند که از ميان 700 هزار تا 2 ميليون زن و کودکي که هر ساله در سراسر جهان قاچاق مي شوند، قريب 500 هزار نفر آنان به کشورهاي عضو اتحاديه ي اروپا فرستاده مي شوند.
امروزه قاچاقچيان زن در تمام کشورهاي اروپايي ، آمريکايي و ژاپن در امر وارد شدن زن به صورت کالا و کارگر جنسي فعاليت دارند. در آلمان ، ده هزار زن اهل کشورهاي چک ، لهستان و بلغارستان بر خلاف ميل خود ، در کلوپ ها و مي خانه ها کار مي کنند . در آسياي جنوب شرقي ، دست کم يک ميليون نفر کودک زير پانزده سال ، از راه فحشا ارتزاق مي کنند . براساس برآوردهاي کميسيون اروپا ، سالانه 500 هزار کودک تنها به اروپاي غربي قاچاق مي شوند . (13)
ديويد کامپانيا بر اساس اطلاعات و تحقيقات 596 اداره ي پليس و 125 موسسه ي خدمات اجتماعي در کشور انگليس بيان مي کند : ميزان درآمد حاصل از فحشاي کودکان ، بالغ بر دو ميليارد دلار مي باشد. کامپانيا مي افزايد : کارشناسان شوراي اروپا در گزارشي آماري درباره ي تجارت زنان اروپاي شرقي ، به عنوان بردگان هزاره ي سوم نشان مي دهند که ميزان درآمد ناشي از اين تجارت سفيد ، سالانه تا 13 ميليارد دلار مي باشد . زنان همچنين گاهي تا 18 مرتبه خريد و فروش مي شوند . آلماني ها ساليانه 70 ميليارد مارک خرج روسپي هاي مي کنند . درآمد اين تجارت بيش از تجارت هروئين است . (14) طبق آمار پليس بانکوک، سالانه 6000 زن و دختر از کشور تايلند به کشورهاي ديگر صادر مي شوند. آژانس هاي خريد و فروش ، ماهانه قريب سه هزار معامله ( زن فروشي ) انجام مي دهند. (15)
يکي از مسئولان وزارت دادگستري سوئد، اظهار مي دارد : شگفت آور است که در مدارس ، درباره ي اشکال بردگي در قرن هاي پيش ، به کودکان درس مي دهيم ، اما درباره ي بردگي مدرن زنان کاري نمي کنيم . (16) توماس بروستوم ، وزير دادگستري سوئد، در اجلاس استکهلم بيان داشت که قاچاق زنان چيزي غير از تجارت برده نيست . وي اعلام داشت که طي يک مأموريت اخير به بوسني ، با يک قرباني قاچاق انسان ديدار کرده که دست کم 18 بار در محافل روسپيگري فروخته شده است. (17)
نياکارا پاچو، نايب رئيس کميسيون حقوق بشر پارلمان اوکراين ، ابراز داشت که ده ها هزار زن اوکرايني در بسياري از کشورها ، به ويژه در يونان ، ترکيه ، اسرائيل ، آلمان ، بلژيک و هلند به برده هاي سفيد تبديل شده اند. (18) بر اساس گزارش سازمان عفو بين الملل ، يک دختر نوجوان اردني به علت ارتباط جنسي خارج از ازدواج ، با خوراندن مواد سمي توسط خانواده ي خود به قتل رسيد. بر اساس اين گزارش ، تا کنون پانزده دختر و زن ، طي سال 2003 به نام دفاع از عزت و ناموس به قتل رسيده اند . سالانه به طور متوسط ، بيست قتل ناموسي براي اعاده ي حيثيت در اردن صورت مي گيرد. (19)
به گزارش بي بي سي ، پس از سال 2001 بيش از هفتصد زن و دختر در گواتمالا ، با انگيزه هاي نامعلومي به قتل رسيده اند . تاکنون بيش از 250 جسد کشف شده و در شش ماه پاياني سال جاري ، پنجاه نمونه قتل هاي زنجيره اي که طي آن اجساد شکنجه شده و بي جان دختران در کنار هم قرار گرفته بوده اند ، مشاهده شده اند . با وجود دست گيري شمار زيادي توسط پليس ، هنوز اين قتل ها ادامه دارند. به طور متوسط ، هر هفته چهار زن و دختر اغلب از خانواده هاي فقير به قتل مي رسند. طبق اين گزارش ، همه ي اين قتل ها به يک شيوه صورت گرفته اند : ابتدا زنان ربوده شده ، شکنجه شده ، مورد تجاوز جنسي قرار گرفته ، با ضربات چاقو به قتل رسيده اند و سپس پيکر بي جان آن ها در محل هاي مسکوني يا خيابان ها رها گرديده اند . دولت گواتمالا مشکوک است که در پشت اين قتل ها گروه جنايت کار maras قرار گرفته باشد (20)
علاوه بر اين ، تأثيرات منفي جهاني شدن در عرصه هاي ذيل نيز قابل مشاهده اند:
نابودي ارزش مادري
آنچه در دهه هاي گذشته ، ارزش مادري را در غرب به شدت تقليل داده و بر آن ضربه ها ي مهلک وارد کرده ، آثار و عواقب فناوري جديد است ؛ زيرا اکنون ديگر ، تعيين پيشاپيش جنسيت کودک و حتي تعيين ميزان هوش ، قيافه و ويژگي هاي شخصيتي کودک در درون رحم ، جنبه هاي علمي و عيني يافته اند . پرورش نطفه در محفظه ي شيشه اي ، خوردن چند قرص و مطمئن شدن از عدم حاملگي ، رفتن به محل نگه داري جنين و خريدن جنين ، هر گونه ارزش مادري را از بين برده و يا دست کم آن را کاهش داده است . با ادامه ي اين روند و تشديد آن ، ديري نخواهد پاييد که تمام مفاهيم قراردادي درباره ي خانواده و مسئوليت هاي آن بيش از اين درهم بريزند.
به راستي ، وقتي انسان غربي بتواند کودکان را در ظروف آزمايشگاه پرورش دهد ، در مفهوم « مادر شدن » چه تغييرات عظيمي روي خواهند داد ؟ زنان در صورتي که قرار باشد کودکان آزمايشگاهي بخرند و آن ها را بزرگ نمايند ، از هاله ي افتخار و ستايشي که گرداکرد زن آبستن و مادر را فرامي گيرد و در هنر و ادبيات شرق و غرب ، به وفور ديده مي شود، بي بهره خواهند شد. هايمن ويتزن (Hyman Weitzen ) ، روان پزشک معروف آمريکايي ، مي گويد : اگر کودکي که در شکم زن است ، مال او نباشد ، بلکه از يک تخمک برتر و از زن ديگر و يا حتي از يک ظرف کوچک مخصوص جنين ، به رحم او تلقيح شده باشد ، کيش و ستايش مادري چه مي شود؟ نه تنها مفهوم « مادري » ، بلکه مفهوم « پدري » هم مورد تجديد نظر اساسي قرار گرفته است ؛ زيرا وقتي زني در رحم خود ، جنيني را مي پرورد که در رحم زن ديگري بارور شده باشد ، در اين ميان ، کدام يک از اين ها مادر محسوب مي شوند و پدر آن ها چه کسي است؟ چنانچه زن و شوهري جنيني را خريداري مي کنند ، در اين صورت ، نقش والدين تنها جنبه ي حقوقي پيدا مي کند ، نه جنبه ي زيستي ! واقعا اگر پدر و مادري حق خريد و فروش جنين هاي زنده را داشته باشند ، اين عمل به معناي بازگشت به شکل تازه اي از دوران برده داري نيست ؟(21)
خانواده ي سيال
در جامعه ي صنعتي غرب ، توده هاي کارگر همواره آماده اند تا براي يافتن يا انجام کار به هر جا بروند ، از سرزمين هاي بومي خود دل بکنند و هر وقت لازم شد- نه هميشه – دوباره به خانه و کاشانه ي خود برگردند. به اين وسيله ، خانواده ي گسترده با تعداد فرزندان زياد ، جاي خود را به خانواده ي هسته اي با تعداد کم فرزندان داده است . « خانواده هسته اي » واحدي است ساده و داراي قابليت انتقال بهتر و سريع تر ؛ به آن دليل که اين گونه خانواده تنها از پدر ، مادر و تعداد اندکي فرزند تشکيل شده و امروزه در تمام جوامع صنعتي به صورت الگو درآمده . اما کم نيستند خانواده هايي که در سيال کردن خانواده ، يک گام ديگر به پيش برداشته اند و به اين صورت ، فرزند را از آن حذف کرده ، آن را فقط به عناصر اصلي تشکيل دهنده ،که يک مرد و زن مي باشند ، محدودتر نموده اند. اين گرايش در زوج هاي جوان بيشتر است . اين ها فکر مي کنند چه ايرادي دارد که پس از آنکه بازنشسته شدند ، چند جنين بخرند و آنان را بزرگ نمايند . دو نفر زن و شوهر در خانواده ي هسته اي که از نظر شغلي با هم جور هستند ، در مقايسه با خانواده هاي معمولي و گسترده ي قبلي ، بهتر مي توانند در ميان دگرگوني هاي فرهنگي و اجتماعي حرکت کنند ، و خود را با تغييرات شغلي و نقل مکان هاي پيوسته هماهنگ سازند. از اين رو ، به قول مارگارت ميد (Margaret Mead ) ، جامعه شناس آمريکايي ، در شرايط فراهم آمده ي مزبور ، وظيفه ي پدر و مادري فقط به تعداد اندکي از خانواده ها محول خواهد شد که کار اصلي شان پرورش کودکان است و ما بقي جميعت يا پدر و مادرها براي اولين بار در تاريخ بشري ، به حال خود رها مي شوند تا به هر کاري که دوست دارند دست بزنند.
جامعه ي غرب به اين نکته اشاره دارد که چه عيبي دارد نظامي به وجود آيد که در آن والدين حرفه اي ، وظيفه ي پرورش کودکان را بر عهده بگيرند ؛ چون به هر حال ، پرورش کودک مستلزم مهارت هايي است که به هيچ وجه ، همگان از آن برخوردار نيستند. بدين سان ، رابطه ي بيولوژيک والدين با فرزندان حذف و والدين حرفه اي جاي آن ها را مي گيرند. البته مراد از « حرفه اي بودن» هميشه به آن مفهوم نيست که در امر تربيت کودکان بسيار کار کشته اند ، بلکه به اين معنا نيز مي تواند باشد که آن ها کساني هستند که در قبال دريافت پول ، فرزندان ديگران را نگه داري مي کنند.(22)
طلاق و جدايي
مردان و زنان به مراتب ، کمتر از گذشته ازدواج را تحمل مي کنند. از سال 1374/1995 تاکنون در کشورهاي شمال اروپا- به استثناي ايرلند که در آن طلاق ممنوع است . – طلاق سير صعودي دارد . در بيشتر اين کشورها ، تشريقات طلاق ساده اند . در آمريکا در سال 1377/1998 ، بر اساس آمار گزارش شده ، از هر سه ازدواج که طي سال صورت مي گرفت ، بيش از يکي به طلاق مي انجاميد. در تحقيق ديگري توسط مارتين و بامپاس گزارش شده که دو سوم ازدواج ها در آمريکا در 1378/1999 به طلاق انجاميده اند. افزايش نرخ طلاق در نتيجه ي تغييرات دو دهه ي گذشته در دنياي امروز به طور چشمگيري ادامه دارد که سهم قابل توجهي از آن مربوط به غرب است ، در حالي که پيش از دهه ي 1330/1950 ، طلاق در خانواده هاي داراي فرزند غالبا غير معمول بود. افزايش خانواده هاي تک والديني ، که بيشتر نتيجه ي طلاق است ، موجب افزايش کودکاني شده است که خارج از مدار زناشويي متولد مي شوند . دست کم در 90 درصد موارد ، وظيفه ي حضانت و پرورش فرزندان در آمريکا و برخي از کشورهاي اروپاي شمالي به مادر واگذار مي شود. (23)
نرخ طلاق در آمريکا از دهه 1340/1960 سرعت يافته است و در سال 1360/1981 به نقطه ي اوج خود رسيد. در واقع ، 50 درصد ازدواج هاي جوان به طلاق مي انجاميد. اين نرخ بالاي طلاق به اين معناست که در بيست سال گذشته ، در هر سال يک ميليون کودک آمريکايي جدايي پدر و مادر خود را تجربه کرده اند . کاهش آرام نرخ طلاق در دهه ي گذشته ، در ارتباط با کاهش نرخ ازدواج ، در آمريکا ست . نکته ي جالب توجه اين است که احتمال طلاق زوج هايي که پيش از ازدواج ، مدتي را با هم زندگي کرده و سپس ازدواج مي کنند ، بيش از کساني است که قبل از ازدواج با هم زندگي نکرده اند. بسياري از تحليلگران افزايش شديد کودکان نامشروع و طلاق را عامل افزايش مشکلات رواني در ميان جوانان مي دانند ، بخصوص اينکه پس از 1330/1950 ، نرخ خودکشي در ميان جوانان آمريکايي 300 درصد افزايش داشته است . افزايش تعداد مادران طلاق گرفته باعث افزايش ميزان خانواده هاي تک والديني شده است ، و حال آنکه هيچ شاهدي وجود ندارد که نشان دهد خانواده هاي تک والديني مسئووليت پذيري بيشتري نسبت به فرزندان خود دارند. (24)
خشونت
خشونت هاي خانگي عليه زنان در صدر آمار جنايت هاي منتشر نشده در غرب مي باشند. کودکاني که به شدت تحت بهره کشي هاي جسماني ، جنسي و يا عاطفي قرار مي گيرند پيوسته در زندگي دچار افسردگي و فقدان اعتماد به نفس خواهند بود. به طور کلي ، در جهان ، بيشترين خشونت و بهره کشي در خانواده ، توسط مردان صورت مي گيرد و بيشترين قربانيان آن ها ، زنان و کودکان هستند. خشونت عليه زنان با اشکال گوناگون صورت مي پذيرد که مي تواند از حملات جسماني تا اهانت هاي رواني شامل فحاشي ، اظهار مالکيت مطلق بر زن و يا تجاوز جنسي در بر گيرد. ضرب و شتم زنان همراه با خشونت هاي جنسي است . گزارش سازمان ملل متحد نشان مي دهد که در کشورهاي اوگاندا ، شيلي ، لهستان و آمريکا ، خشونت عليه زنان عمدتا تحت تأثير الکل و مواد مخدر صورت مي گيرد . در مورد بهره کشي و تجاوز نسبت به زنان و کودکان ، آمارها نشان مي دهند که در آمريکا ، 53 درصد مرداني که زنان خود را کتک مي زنند ، از فرزندانشان نيز بهره کشي مي کنند. همچنين آمارها نشان مي دهند کودکان و نوجواناني که داراي مادران معتاد به الکل هستند ، به بزه کاري روي مي آورند. (25)
بر پايه ي گزارش هاي شخصي به عمل آمده ، در انگلستان از هر ده زن ، هفت زن در دوره ي زندگي شغلي خود، به مدت طولاني دچار آزار جنسي مي گردند . اين گزارش در مورد تجاوز جنسي نيز آشکار ساخت که از هر شش تن ، يک تن مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است . (26) اين زنان در عرصه هاي گسترده مورد ستم قرار گرفته اند ، اما بيشتر اوقات به دلايلي مانند ترس و خجالت و يا طبيعي پنداشتن ستم پذيري و يا کاستي هاي حقوقي نمي توانند از خود دفاع کنند . در حقيقت ، مردان آن جوامع از هر طبقه ي اجتماعي ، با هر ميزان سواد و تحصيلات و با هر نوع وابستگي قومي ، زنان خود را کتک مي زنند و ا ز سوي ديگر ، زنان نيز بدون توجه به طبقه بندي اجتماعي فردي ، سطح تحصيلات و وابستگي هاي قومي ، ممکن است از شوهر خود کتک بخورند. (27) منشأ استفاده از زور معمولا با نوع تلقي و وجود سود و منفعت در روند به کارگيري خشونت ، قابل تحليل است .
زندگي اشتراکي
تافلر در کتاب شوک آينده مي گويد : ما اکنون شاهد پديد آمدن زندگي هاي اشتراکي هستيم که اساس آن ها الگوهايي است که اسکينر (Skinner ) روان شناس در کتاب والدن دو (Walden Two ) و رابرت ريمر (Robert Rimmer ) داستان نويس در کتاب تجربه ها و اصل 31 توصيف کرده اند . ريمر در اثر خود ، خواهان قانوني بودن خانواده ي تلفيقي شده که در آن ، سه تا شش مرد و زن يک خانواده را مي سازند . به گفته ي بعضي از ناظران ، اکنون در سراسر آمريکا صدها خانواده ي اشتراکي آشکار و پنهان در اينجا و آنجا پراکنده اند. البته همه ي اين ها را جوانان يا هيپي ها تشکيل نمي دهند ، بلکه برخي از آن ها سال خورده اند که به آن « خانواده ي اشتراکي سال خوردگان » نام داده اند و در آن ها ، به شکل گروهي با هم ازدواج مي کنند .(28) زندگي اشتراکي به نوعي ، اعتراض به جامعه ي صنعتي غرب و بحران ها و بي عدالتي هاي آن است . حتي « خانواده هاي اشتراکي خردسالان » هم وجود دارند که از يک فرد بالغ مجرد و چند کودک تشکيل شده اند. همجنس گرايان داوطلبان ديگري هستند که مشتاق تشکيل خانواده هاي اشتراکي هستند. در کشور هلند ، يک کشيش کاتوليک دو فرد همجنس گرا را به عقد ازدواج يکديگر درآورد و در توجيه اين ازدواج، گفت : اين دو نفر از جمله افراد مومني هستند که بايد به آنان کمک کرد! (29)
انگليس قوانين خود را درباره ي روابط جنسي همجنس گرايان تغيير مي دهد و طي آن، به رابطه ي رضايتمندانه بين افراد بالغ همجنس گرا به چشم يک عمل جنايتکارانه نگاه نمي کند .(30) در آمريکا و در اجلاسي که با حضور کشيشان کليساي اسقفي (اپيسکوپال) برگزار شد ، به اطلاع عامه ي مردم رساندند که رابطه ي بين دو همجنسگرا تحت شرايطي ، از لحاظ قانوني عملي است مشروع! اين همان « انقلاب جنسي » است که به تنهايي در آمريکا 9 ميليون نفر را در بر مي گيرد . نوع ديگر روابط اشتراکي آن است که زنان دور از شوهر خواستار حقوق و آزادي هاي جنسي فوق برنامه ي همجنس گرايانه اند. به هر روي ، تعداد همجنس گرايان در بيشتر جوامع غربي ، آنقدر زياد است که در آمارها و داده ها نمي گنجد.(31)
تجارت سکس
يکي از معضلات جدي دنياي جديد ، تجارت زنان و کودکان براي مقاصد جنسي است . فساد دولت مردان و به تبع آن ، سکوت آن ها و نيز سکوت جامعه در قبال اين پديده ي زشت ، دست تبهکاران را براي اين تجارت کثيف ، ولي نوين باز گذاشته است . خطر اندک و سود سرشار تجارت سکس موجب شده است که اين تجارت ، سخت مورد توجه باندهاي تبهکار قرار گيرد و از اين رو ، به سرعت در حال جايگزين شدن با قاچاق اسلحه و مواد مخدر است . آمارها نشان مي دهند که هر ساله چهار ميليون زن و کودک ، مورد تجارت سکس واقع مي شوند که از اين راه ، 54 ميليارد دلار عايد صاحبان اين تجارت مي شود. جغرافياي تجارت سکس بيشتر حوزه ها را در بر مي گيرد.
اروپاي شرقي : از اروپاي شرقي سالانه 500 هزار زن به کشورهاي اروپايي غربي قاچاق مي شوند که بالغ بر 60 درصد آن ها ، توسط باندهاي روسي و اکرايني صورت مي گيرد. 60 درصد زنان روسپي لندن از ديگر کشورها و اغلب از اکراين به انگليس قاچاق شده اند . در آمستردام ، 80 درصد روسپي ها را زنان و دختران خارجي تشکيل مي دهند که تنها 10 درصد آنان داراي مدارک قانوني اقامت هستند و بفيه به صورت قاچاق به اين شهر وارد شده و به روسپيگري مشغولند.
ژاپن : در ژاپن هم اکنونن سي هزار دختر و زن تايلندي به روسپيگري اشتغال دارند که تنها هشت هزار نفر آن ها داراي مدارک قانوني اقامت هستند. همه ي روسپي ها تا زماني که توان فعاليت در اين تجارت را داشته باشند ، در اين کشور باقي مي مانند و در غير اين صورت ، به کشورشان بازگردانده مي شوند ، تا به علت ابتلا به ايدز ، مراحل پاياني حياتشان را در کشور خود سپري نمايند. روسپيان ژاپني حتي از بازگرداندن درآمد به کشورشان عاجز مي مانند؛ زيرا اين درآمد در بازار جواهرات ژاپن يا در قمارخانه ها خرج مي شود.
آمريکا: در فرهنگ آمريکايي ، نياز مرداني که خواستار ارضاي جنسي خود هستند يک نياز طبيعي به شمار مي رود ، ولي به زناني که تأمين کننده ي اين نيازند به عنوان موجوداتي کثيف و هرزه نگريسته مي شود. اين نگرش ، دوگانگي برخورد با تجارت و مسئله ي سکس را در آمريکا نشان مي دهد. از اين رو ، در نواداي آمريکا ، روسپيگري يک فعاليت قانوني است ، اما فعاليت قانوني روسپيگري نسبت به حجم تجاوزات جنسي به عنف ، چهار برابر ديگر نقاط آمريکاست که در آن ، روسپيگري عملي غير قانوني شناخته شده است .
چند نکته ي قابل توجه ديگر درباره ي آثار تجارت و سکس و روسپيان وجود دارند :
1. 86 درصد روسپيان آمريکايي و 53 درصد روسپيان سراسر جهان توسط واسطه ها ، قاچاقچيان و دلالان سکس ، مورد خشونت فيزيکي قرار مي گيرند.
2. بيماري هاي روحي و رواني روسپيان ، ناشي از دوري از کشور و بدرفتاري دلالان جنسي در آمريکا ، 88 درصد و در ديگر نقاط جهان ، 47 درصد گزارش شده اند.
3. در آمريکا ، 90 درصد و در ديگر کشورها ، 40 درصد روسپيان جداي از عرضه به مشتريان سکس ، توسط خود دلالان و قاچاق چيان سکس مورد تجاوز جنسي قرار مي گيرند . (32)
زيرنويس:
* کارشناس ارشد علوم سياسي و عضو هيأت علمي – پژوهشي وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري در پژوهشکده ي تحقيقات اسلامي.
1. لسلي اسکلد ، « تعريف واحدي از جهاني شدن وجود ندارد .» ترجمه ي داوود کياني ، جام جم (3 مهر 1380) ص 8. و نيز ر.ک:
U.Beck , What is Globalization ? Trans. By: P.Camiller (Blacwell Publishers,1999).
2. سليمان ايران زاده ، جهاني شدن و تحولات استراتژيک در مديريت و سازمان ، تهران ، مرکز آموزش دولتي ، 1380 ، ص 24.
3. مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات ترجمه ي علي قليان و افشين خاکباز ، تهران ، طرح نو ، 1380، ج 1، ص 130.
4. آنتوني گيدنز ، جهان رها شده ، ترجمه ي علي اصغر سعيدي و يوسف حاجي عبدالوهاب ، تهران علم و ادب ، 1379، ص 6.
5. سرژلاتوش ، غربي سازي جهان ، ترجمه ي امير رضايي ، تهران ، قصيده ، 1379، ص 110.
6. مرتضي قره باغيان ، « گفتگو درباره ي جهاني شدن ». فصل نامه تخصصي اقتصاد اسلامي ، سال اول ، ش 4 (زمستان 1380)، ص 9.
7. محسن عبدالحميد ، « جهاني شدن از منظر اسلامي » ، ترجمه ي شاکرلوئي ، پگاه حوزه ، ش 34 ( 15 دي 1380) ، ص 9.
8. ايمانوئل والرشتاين ، سياست و فرهنگ در نظام متحول جهاني ، ترجمه ي پيروز ايزدي ، تهران ، نشر ني ، 1377، ص 278.
9. حسين دهشيار ، « جهاني شدن : تکامل فرآيند برون بري ارز ش هاي نهادهاي غربي » ، دو ماهنانه ي اطلاعات سياسي ، اقتصادي ، ش 157-158 ( مهر و آبان 1379) ، ص 84.
10. مهدي آقايي ، « ضرورت همکاري هاي منطقه اي در فرآيند جهاني شدن » ، پگاه حوزه ، ش 46، ( 17 ارديبهشت 1381) ، ص 10.
11. http:// www. globalpolicy. Org.
12. امانوئل کستلز ، عصر اطلاعات ، ترجمه حسن چاوشيان ، ج 2، ص 198.
13.هارلد شومن ، « دام جهاني شدن » ، ماهنامه سياحت غرب ، سال اول، ش 5 ( مهر 1382) ، ص 61-71.
14. رابرت جي رينگر ، فروپاشي تمدن غرب ، ترجمه احمد تقي پور ، ص 185.
15. « پيامدهاي جهاني شدن ؛ يک رويکرد آماري » ، ماهنامه توسعه مديريت ( آبان 1380) ، ص 18.
16. آنتوني گيدنز ، جهان رها شده ، ترجمه يوسف حاجي عبدالوهاب ، ص 54.
17. قدير نصيري ، « در چيستي جهاني شدن » ، فصلنامه مطالعات راهبردي ، ( پاييز 1380) ، ص 67.
18. فوگل اشپيل ، تمدن مغرب زمين ، ترجمه محمد حسين آريا ، ج 2، ص 652.
19. امانوئل کستلز، عصر اطلاعات ، ترجمه حسن چاوشيان ، ج 2، ص 198.
20. پل ويتز ، « زوال خانواده در غرب » ، ماهنامه سياحت غرب ، سال اول ، ش 10 ، ( فروردين 83 ) ، ص 34- 38.
21. آلوين تافلر، شوک آينده ، ترجمه ي حشمت الله کامراني ، ص 242.
22. همان ، ص 245.
23. فصلنامه کتاب نقد ، ش 17، ص 125/ جمعي از نويسندگان ، دائرة المعارف تشيع ، ج 5، ص 112-114.
24. پل وتيز ، « زوال خانواده » ، ماهنامه سياحت غرب ، آذر 1382، ص 35.
25. فصلنامه کتاب نقد ، ش 17، ص 130 / جمعي از نويسندگان ، پيشين ، ج 5، ص 114-115.
26. آنتوني گيدنز ، جامعه شناسي ، ترجمه ي منوچهر صبوري ، ص 201.
27. شهلا اعزازي ، جامعه شناسي خانواده ، ص 207.
28. آلوين تافلر ، پيشين ، ص 240-260.
29. جين داديلين ، دين ، جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان ، ترجمه ي پژوهشکده مطالعات راهبردي ، ص 157.
30. فصلنامه کتاب نقد ، ش 17 ، ص 132 / جمعي از نويسندگان ، پيشين ، ج 5 ، ص 113.
31. جلال رفيع پور ، بهشت شداد ، ص 240.
32. مندرج در ماهنامه سياحت غرب ، ( آذر 1382) ، ص 39 به نقل از : http:// www.rapeis.org
منبع: فصلنامه تخصصي بانوان شيعه