سپيدة صبح
در سحرگاهي مبارك از سال 1264 ش. در تهران، سپيدهاي نمايان گشت كه او را «ابو القاسم» ناميدند.
پدرش، آية الله حاج سيد مصطفي كاشاني، از علما و مراجع بزرگ شيعه در عصر خويش بود كه در سال 1280 ش. از ايران به نجف اشرف هجرت كرد و به تحقيق و تدريس پرداخت.
سيد ابو القاسم كه در اين هنگام، جواني شانزده ساله بود ـ همراه پدر عازم نجف اشرف گرديد و در آن جا علاوه بر استفاده از حلقة درس پدر و ديگر اساتيد، دوره سطح را به پايان برد و سپس در درس آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي و آية الله آخوند خراساني شركت جست.
او از همان آغاز جواني به نكته سنجي و دقت نظر مشهور شده و در دانش سرآمد بود؛ بطوري كه در 25 سالگي به درجة اجتهاد دست يافت و بزرگاني مانند آية الله شيخ الشريعه اصفهاني، آية الله آقا ضياء الدين عراقي و آية الله صدر در نوشتههاي خود، مقام علمياش را با القابي نظير «شكافندة درياي علم»، «كليد در گنجهاي دقيق» و... ستودند و آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي، تقليد از وي را تأييد مينمود.[1]
او از جواني داراي افكار آزاديخواهانه و ستم ستيز بود و از اين رو در منطقهاي به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد.
آية الله كاشاني در نهضت مشروطه، مشاور شخصيتي چون آية الله آخوند خراساني (از رهبران اصلي نهضت) بود و او را در تصميم گيري و تنظيم اعلاميهها ياري ميداد.
در جنگ جهاني اول ـ كه نيروهاي انگليسي بعضي از شهرهاي عراق از جمله «فاو» و «بصره» را اشغال كرده بودند، آية الله كاشاني به دليل جوان بودن و پر شورتر بودن، در صف اول نبرد علماي شيعه با متجاوزين قرار داشت، آنان با جنگهاي چريكي و پي در پي، نيروهاي دشمن را در منطقة «كوت العماره» زمين گير كردند و سرانجام پس از هيجده ماه جنگ و مقاومت، به كمك دولت عثماني، نيروهاي انگليسي را وادار به تسليم نمودند.
انقلاب 1920 عراق -
او در اين انقلاب نقشي يگانه داشت، آية الله كاشاني به منظور آماده كردن مردم و سران عشاير براي مبارزه با سلطة استعمار، از نجف به كاظمين رفت و آن جا را براي شروع يك حركت انقلاب برگزيد.
با آغاز فعاليتهاي ضد استعماريش، علماي بزرگي چون آية الله ميرزا محمد تقي شيرازي و شيخ الشريعه اصفهاني با نوشتن نامههايي به ياري وي برخاستند و به دنبال آن، عمدهاي از سران عشاير نيز به تأييد حركت او پرداختند.
پس از آن كه راههاي مسالمت آميز براي استقلال عراق به نتيجه نرسيد، آية الله كاشاني عدهاي از علماي حوزه، بزرگان عشاير و سران عرب را در پانزدهم شعبان 1338 ق. به منزل خود در كربلا فرا خواند. و مسأله قيام مسلحانه بر ضد استعمار انگليس را به بحث گذاشت. در آن جلسة مخفيانه تصميم بر آن شد كه پنج نفر از شركت كنندگان، مسأله را با آية الله شيرازي در ميان بگذارند و آنان نيز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ، از او اجازة قيام مسلحانه گرفتند.
با شروع نبرد بين انقلابيون و نيروهاي انگليسي، آقاي كاشاني از آية الله شيرازي فتواي جهاد گرفت و به اين ترتيب قيام در سرتاسر مناطق اشغالي فرا گير شد و بعضي از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گرديد.[2]
پس از شكست انقلاب عراق، او به تقاضاي عدهاي از مردم عراق و سران عشاير براي در امان ماندن از كينة استعمار انگليس، عازم ايران گرديد و بعد از چند روز توقف در شهر قم، در سيام بهمن 1299 وارد تهران شد.
انتقام جوئي استعمار
با شروع جنگ جهاني دوم و اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين، استعمار انگليس كه از مبارزات آية الله كاشاني در عراق ضربات سختي خورده بود با شايع كردن همكاري او با آلمانيها، تصميم به دستگيرياش گرفت تا بدون مزاحمت وي بتواند در انتخابات دورة چهارم دهم مجلس دخالت كند. به همين منظور در خرداد 1322 چند افسر انگليسي براي دستگيري آن روحاني مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشياري و فداكاري يارانش ناكام ماندند آية الله كاشاني به ناچار مخفي گردد.
كاشاني مدت يك سال، مخفيانه به مبارزهاش ادامه داد تا اين كه انگليسيها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شميران) با خبر شده و او را دستگير كردند. با وجود اين كه وي از سوي مردم تهران به عنوان نماينده انتخاب گرديده بود، به دستور فرستاد ارتش متفقين، از ليست اسامي نمايندگان حذف شده و به زندان روسها در رشت فرستاده شد. او پس از چندي به زندان انگليسيها در اراك و سپس به زنداني در كرمانشاه منتقل گرديد.
سرانجام پس از تحمل يك سال و چهار ماه زندان در سختترين شرايط، در 24 مرداد 1324 آزاد گشت و روز جمعه، سي و يكم شهريور، ميان انبوه استقبال كنندگان وارد تهران شد.[3]
مخالفت با دولت قوام
در انتخابات دورة پانزدهم مجلس، نخست وزير (قوام السلطنه) در صدد بود تا آن را به صورت فرمايشي برگزار كند. مجاهد نستوه كه چندين ماه از آزادياش نگذشته بود، براي افشا كردن ماهيت قوام بپا خاست و پس از سخنراني در تهران، عازم مشهد شد و در شهرهاي مسيرش، مردم را از وابسته بودن قوام به انگليس و دخالت او در انتخابات آگاه ميكرد. قوام از اين اقدام به وحشت افتاد و او را در تيرماه 1325 در بين راه شاهرود ـ مشهد دستگير كرده و به بهجت آباد قزوين تبعيد نمود.
آية الله كاشاني يك سال در تبعيد بسر ميبرد تا اين كه بر اثر فشارهاي سياسي از سوي علما و مردم، در 21 خرداد 1326 آزاد گرديد و دوباره به تهران برگشت.
شاه ايران پس از قوام، عبدالحسين هژير، يكي ديگر از نوكران استعمار، را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كرد. -
كاشاني كه از وابستگي هژير اطلاع داشت، به مخالفت برخاست و در 27 خرداد 1327 يعني روزي كه قرار بود، هژير براي گرفتن رأي اعتماد به مجلس برود، مردم را به راهپيمايي در جلوي مجلس فرا خواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشوري به راه انداختند به گونهاي عدهاي در درگيري با مزدوران رژيم به شهادت رسيدند.
تبعيد به لبنان - مخالفتهاي آية الله كاشاني سبب گشت تا در آستانة تشكيل مجلس مؤسسان براي تغيير قانون اساسي، او را از ايران دور گردانند. از اين رو پس از واقعة ساختگي ترور ناموفق شاه بدست فخرايي در پانزدهم بهمن 1327، به دستور هژير آية الله كاشاني را به بهانه دست داشتن در ترور دستگير و به لبنان تبعيد كردند.
او در تبعيدگاه بيروت نيز از آن چه كه در ايران ميگذشت، غافل نبود و در اعلاميههايش خطاب به ملت ايران و نمايندگان مجلس، آنان را به وظايفشان توجه ميداد.[4]
سرانجام اعلاميهها مؤثر افتاد و آية الله كاشاني و تعدادي ديگر از افراد مبارز در انتخابات دوره شانزدهم رأي لازم را به دست آوردند. ولي رژيم براي جلوگيري از ورود نمايندگان واقعي ملت به مجلس، در تعداد آراء تقلب كرد.
مردم از اين كار رژيم خشمگين گشتند و سيد حسين امامي كه از طرفداران كاشاني و شاهد تعويض آراء بود، به دستور فدائيان اسلام، هژير (كارگردان تقلب در آراء) را ترور كرد و به هيأت ننگين او خاتمه داد.
از اين رو پس از تشكيل مجلس شانزدهم، منصور الملك، نخست وزير وقت ايران با فرستادن تلگراف، از آية الله كاشاني عذر خواهي كرد و خواستار بازگشت وي به ايران شد و او در روز بيستم خرداد 1329 به وطنش برگشت.
مبارزه با رزم آرا
سپهبد رزم آرا به منظور تمديد و توسعه امتياز نفت جنوب (قرار داد گس ـ گلشائيان) در پنجم تير 1329 به مقام نخست وزيري رسيد.
روحاني مجاهد كه هدف روي كارآمدن رزم آرا را دريافته بود، با نخست وزير به مخالفت برخاست و مردم و نمايندگان را از نقشة دشمن آگاه كرد.
به دنبال مخالفت وي با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطيل در آمد و هزاران نفر در ميدان بهارستان اجتماع كرده تا از ورود او به مجلس جلوگيري كنند.
آية الله كاشاني براي جلوگيري از تصويب قرار داد نفت در مجلس، اعلاميهاي خطاب به ملت ايران، دربارة ملي كردن صنعت نفت صادر كرد.[5]
اما رزم آرا با گستاخي تمام و بياعتنا به نظر علما و نمايندگان مجلس و مردم، هم چنان بر تصويب قرار داد الحاقي نفت جنوب پافشاري ميكرد و با بيشرمي، در حضور نمايندگان ملت به لياقت مردم ايران در ادارة صنعت نفت، اهانت نمود.
سرانجام رزم آرا در شانزدهم اسفند 1339 با گلولة آتشين خليل طهماسبي (از اعضاي فدائيان اسلام) از پاي در آمد و پروندة خيانتش بسته شد.
او در برداشتن آخرين گامها براي ملي كردن صنعت نفت، همزمان با دفن جنازة رزم آرا، دستور برپايي تظاهرات همگاني را صادر كرد.
وقتي اين خبر به گوش نوكران استعمار رسيد، آنان سر در گم شدند و كفيل نخست وزيري با عجله هيأت وزيران را به جلسهاي اضطراري فرا خواند. در اين جلسه تصميم گرفته شد تا با كاشاني مذاكره كنند و او را از اين اقدام منصرف نمايند و يا تظاهرات را به تأخير بيندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرين دقيقه تضمين ميكنم به شرط اين كه شما نظم ما را بر هم نزنيد.
از اين رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفري در تهران با شعارهايي در حمايت از اسلام و مخالفت را دخالت انگليس در امور ايران به راه افتاد.
پي نوشت:
[1] . ر.ك: نگاهي به تاريخ انقلاب 1920 عراق، محمد صادقي، ص 130.
[2] . همان، ص 40ـ89.
[3] . مجله پيام انقلاب، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، شمار 8، ص 62.
[4] . ر.ك: زندگينامة آية الله كاشاني، سيد محمد موسي، نشر بشير، ص 14ـ18.
[5] . ر.ك: همان، ص 27ـ31.
منبع: www.andisheqom.com