ميلاد سبز
سال 1293 قمري، ماه ربيع الاول و شب پنج شنبه بود. درست يازده روز از ماه ميلاد و ربيع الموعود ميگذشت و تنها يك هفته به سال گشت ميلاد بزرگترين مولود آفرينش حضرت محمد مصطفي ـ صلّي الله عليه و آله ـ مانده بود كه از لطف خدا، حاج ملا علي تهراني، صاحب پسري سالم و كامل شد.
حاج ملا علي از پيش بر آن بود كه نام جدش حاج محسن را بر فرزند نهد تا ياد او بماند ولي تقارن اين تولد با ماه ميلاد پيامبر چنان خرسندش ساخت كه اسم فرزند دلبندش را محمد محسن ناميد.[1]
مادر محمد محسن زني باورمند و نيكوكردار بود كه از سادات علوي محسوب ميگشت. و با نام بيگم خوانده ميشد و دختر حاج سيد عطار تهراني بود.[2]
پس از دهها سال زماني كه هر كس براي گرفتن شناسنامه نام خانوادگي خاصي بر ميگزيد او شهرت «منزوي» را برگزيد و به اين ترتيب مولود ماه ميلاد در شناسنامه «محمد محسن منزوي» خوانده شد اما هيچ وقت به اين اسم و رسم ناميده نگشت و مشهور نشد.[3]
اما از آن جا كه در ميان تهرانيها از دير باز عادت چنين بود كه پسري را به نام جد بزرگ خانواده و به اسم «آقا بزرگ» صدا كنند، محمد محسن آقا بزرگ خوانده شد. با اين تفاوت كه آقا بزرگ خاندان محسني براستي «آقايي بزرگ» شد و با همين نام شهرة آفاق گشت.[4]
در گلشن قرآن
مولود پامنار از همان روزهاي نخستين حياتش با سرچشمه زلال نور و زندگي آشنا شد. وي در حالي كه تنها چهار يا پنج بهار از آغاز سبز زندگي را پشت سر ميگذاشت دل پاك و جان تشنهاش را هر روز با قرآن و آوازهاي آهنگين و روح نواز آن جلا ميداد. او از نخستين آموزگار خويش چنين ياد كرده است:
«قبل از رفتن به مكتب خانه، در توي خانه، پيش عمال عمو، «زهرا سلطان خانم» از اول حروف ابجد و بعضي سورههاي كوتاه قرآن را خوانده بودم...»[5]
پس از آن كه به 7 سالگي رسيد (1300 ق) در محلهاش پامنار به مكتب خانة آقا سيد ضياء رفت و پيش او قرآن و نصاب الصبيان را در لغت عربي و فارسي و... خواند.[6]
روحاني ده ساله
فرزند حاج ملا علي ابتدا علاقة چنداني به درس و مشق نداشت و بيشتر دوست داشت به پيشة اجدادي خويش تجارت و بازرگاني بپردازد. او خود در اين باره مينويسد:
«تا شش سال از عمر گذشت در خانه بازي ميكردم. به ياد دارم كه دكاني درست كرده اجناس بقالي و عطاري و ترازو با ساير لوازم دكان تهيه ميكردم... شوق زيادي به درس خواندن نداشتم. ميخواستم كاسب شوم ولي مرحوم پدرم كسب را نميخواست چون خودش درس عربي نخوانده بود ميخواست من طلبة علم شوم. مرا چندي براي امتحان به دكان بزازي برادرم مرحوم آقاي محمد ابراهيم در سر سه راه بازار پامنار فرستاد. با محبتهاي برادرانه بلكه پدرانه او از زحمت رفتن به دكان عاجز شدم و پس از مدتي استعفا دادم و به شوق درس افتادم.»[7]
«پس از آن كه پدر شوق و ذوق فرزندش را در تحصيل علم و كمال افزونتر از پيش ديد و استعداد او را در اين راه شكوفا يافت به اين فكر افتاد كه براي تشويق و ترغيب او مجلسي را ترتيب دهد و پسرش را ملبس به لباس دانش و دين سازد.
«و چون 10 ساله شد (1303 ق) پدرش مجلسي ترتيب داد، با حضور جمعي از روحانيون آن روزگار تهران، و در اين محفل معنوي، وي لباس روحانيت پوشيد و عمامه بر سر گذارد. حاضران به او تبريك گفتند و خواستند تا خواندن «جامع المقدمات» را بياغازد. پس از پوشيدن لباس روحاني وي را با افزودن كلمة شيخ (كلمهاي كه براي روحانيون، هم عنوان است و هم احترام) بر سرِ نامش، در شيخ آقا بزرگ خواندند.[8]»
شيخ آقا بزرگ در زندگينامه خود مينويسد:
«مرحوم آقا سيد جمال افجهاي عمامه بر سر من گذاشت.»[9]
دوازده سال در حوزة تهران
شيخ آقا بزرگ تهراني از سال 1303 ق كه معمم شد، تا سال 1315 ق در تهران سكونت داشت. نخست مراحل مقدماتي را در مدرسة دانگي آغاز كرد و در مدرسة پامنار و سپس در مدرسة فخريه (مروي) آن را پي گرفت. او در عرض اين دوازده سال توانست علوم و فنون مختلفي چون ادبيات، منطق، تجويد قرآن، فقه، اصول، خط نسخ و نستعليق را ياد گيرد. او در اين مدت به جز تحصيل و تكميل معلومات، كارها و اقدامهاي جالبي هم داشته است كه از آن ميان استنساخ چندين نسخه از كتابهاي معتبر و حايز اهميت است. برخي از آن كتابها كه امروزه زينت بخش بعضي كتابخانهها و گنجينههاست هر يك حاكي از سليقه و خط زيباي او، و مهمتر از همه بيانگر تلاش و تكاپوي او در احياي متون و ميراث علمي و فرهنگي شيعه است.[10]
زماني كه در مدرسه دانگي مشغول تحصيل بود، در غياب پسر خالهاش حاج سيد محمد تقي، پسر حاج سيد عزيز الله كه كتابدار كتابخانة آن مدرسه بود، كتابداري ميكرد! خود در اين باره مينويسد:
«... من نايب كتابدار بود كه كتابها را به طلاب ميدادم و قبوضات ميگرفتم و هر سه ماه تجديد نظر ميكردم.[11]»
حديث هجرت
شيخ آقا بزرگ تهراني تا سال 1315 ق در تهران بود و در آن مدت تنها براي چند سفر زيارتي و تفريحي از تهران خارج شد. يكي از آن سفرها، سفر به مشهد مقدس بود كه او و پدرش در حالي كه در رفت و برگشت همراه و هم قافله با شيخ فضل الله نوري بودند در سال 1311 ق انجام دادند و ديگري سفر به ايلكا (از روستاهاي نور در مازندران) بود كه به دعوت شيخ جواد ايلكاني و به صلاحديد پدر صورت گرفت و سومي سفر به كشور عراق، براي زيارت عتبات بود كه همراه برادرش كربلايي محمد ابراهيم و در سال 1313 ق آغاز شد. شيخ آقا بزرگ به هيچ وجه نميخواست از اين سفر برگردد و مصمم بود كه براي تحصيل علم در حوزة علميه نجف اشرف، در آن شهر بماند اما اصرار بيش از حد برادر و همراهان او را وادار به بازگشت ساخت؛ تا اين كه در سال 1315 ق براي هميشه ايران را ترك كرده و راه نجف را در پيش گرفت.
آن سال در حالي كه تنها بيست و دو بهار از عمرش ميگذشت وارد عراق شد.
پس از آن كه چند صباحي را در شهر كربلا، با زيارت و عبادت گذراند، روز چهارشنبه 17 شعبان همان سال وارد نجف گشت تا در سايه سار آستان قدس علوي، از چشمههاي جاري علم و حكمت سيراب گردد.[12]
اساتيد
شيخ آقا بزرگ، استادان زيادي داشته است. حال با عنايت به نوشتههاي شيخ، يادكردي از آن نيك مردان و دانشوران را كه همگي از اساتيد او در دوره مقدمات و سطوح شمرده ميشود و شيخ پيش از هجرت به نجف، در تهران پيش آنان درس خوانده بود ـ لازم ديده، به ترتيب نام ميبريم:
شيخ محمد حسين خراساني (متوفي 1347 ق)، شيخ محمد باقر تهراني معروف به معز الدوله، شيخ زين العابدين محلاتي (شيخ در مدرسه صدر صدرنشين نويسي را از دو طرف فرا گرفت)، ميرزا ابراهيم زنجاني (م 1351ق)، شيخ محمد رضا قاري، ميرزا محمود قمي، حاج شيخ ملا محمد علي نوري ايلكاني، شيخ علي نوري ايلكاني (بايد همان نوري حكمي و غير از آن نوري ايلكاني باشد كه پيش از اين نام برده شد)، سيد عبدالكريم مدرسي لاهيجي، ميرزا محمد تقي گرگاني (م 1336 ق)، سيد محمد تقي تنكابني (م 1327 ق)، شيخ محمد تقي نهاوندي، سيد حسن استر آبادي، شيخ عباس نهاوندي، شيخ عبدالله اصفهاني، سيد محمد تقي قزويني، حاج ميرزا سيد حسن تهراني، آقا شيخ مهدي مازندراني، آقا شيخ محمد شاه عبدالعظيمي، آقا شيخ عبدالحسين شيرازي آقا ميرزا كوچك ساوجي، حاج محمد علي عراقي، آقا ميرزا شهاب الدين شيرازي، آقا شيخ عبدالخالق يزدي.
اما اساتيد بزرگ شيخ در سطوح عالي حوزه علميه نجف اشرف عبارتند از:
1. محدث نوري (1254ـ1320 ق)
2. شريعت اصفهاني، معروف به شيخ الشريعه (1266ـ1339 ق)
3. آية الله سيد محمد كاظم يزدي
4. آية الله شيخ محمد طه نجف (1241ـ1323 ق)
5. سيد مرتضي كشميري (1268ـ1323 ق)
6. حاج ميرزا حسين خليلي (1230ـ1326 ق)
7. آخوند خراساني (1255ـ1329 ق)
8. آية الله محمد تقي شيرازي (متوفي 1338 ق)
9. سيد احمد تهراني كربلايي (متوفي 1332 ق)
10. سيد احمد تهراني كربلايي (متوفي 1332 ق)
11. شيخ محمد علي چهاردهي رشتي (1252ـ1331 ق)[13]
12. شيخ احمد شيرازي، معروف به «شانه ساز»
13. شيخ حسن تويسركاني
14. سيد آقا قزويني
15. شيخ عبدالله اصفهاني[14]
16. آية الله حاج آقا رضا همداني[15]
زير رواق روايت
علامه تهراني اهميت بسياري به روايت و نقل حديث ميداد و در كسب اجازه براي نقل احاديث ميكوشيد. علماء و فقهاي بسياري براي او اجازه نامة روايتي نوشته يا از او اجازه گرفتهاند تا آن جا كه او پس از محدث نوري، سرشناسترين شيخ روايت ياد ميشود. در اين جا ما نخست از كساني نام ميبريم كه پير پژوهشگران از آنان گواهي نقل روايت داشته است.
الف. از علماي شيعه
محدث نوري: -
وي نخستين كسي است كه براي شيخ آقا بزرگ در حالي كه او هنوز در دوران جواني بود، اجازه نقل حديث داده است.
آية الله سيد حسن صدر كاظمي (م 1354 ق)
شيخ محمد صالح آل طعان بحراني (1284ـ1333 ق)
شيخ علي خاقاني (م 1334 ق)
سيد محمد علي شاه عبدالعظيم (1258ـ1334ق)
شيخ موسي بن جعفر كرمانشاهي
سيد ابوتراب خوانساري (1271ـ1346 ق)
شيخ علي كاشف الغطاء (م 1350 ق)[16]
ملا علي نهاوندي
شيخ محمد طه نجف
سيد مرتضي كشميري
حاج ميرزا حسين خليلي تهراني
آخوند محمد كاظم خراساني
سيد احمد تهراني كربلايي
ميرزا محمد علي مدرسي رشتي
شيخ الشريعه اصفهاني
سيد ناصر حسين لكهنوي (فرزند علامه مجاهد مير حامد حسين هندي)
آخوند محمد تقي نهاوندي
علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملي
آقا سيد علي شوشتري
حاج شيخ عباس قمي
سيد محمد علي هبة الدين شهرستاني
آقا ميرزا هادي خراساني حائري.
روايت از اين پنج بزرگوار هم چون روايت از شيخ محمد صالح طعان بحراني به صورت مْدبجه ميباشد[17] يعني اجازهاي كه دونفر به يكديگر اعطا كرده باشند.
ب. از علماي عامه -
1. شيخ محمد علي ازهري مكي، از علماي مالكي مذهب و رئيس مدرسان مسجد الحرام.
2. شيخ عبدالوهاب شافعي، امام جماعت مسجد الحرام.
3. شيخ ابراهيم بن احمد حمدي، از عالمان شهر مدينه.
4. شيخ عبدالقادر خطيب طرابلسي، مدرس حرم شريف.
5. شيخ عبدالرحمن عليش حنفي، از مدرسان دانشگاه الازهر و امام جماعت در مسجد «رأس الحسين ـ عليه السلام ـ» واقع در قاهرة مصر.[18]
طبقة پس از شيخ
كساني كه از شيخ آقا بزرگ تهراني اجازه روايتي گرفتهاند «طبقة پس از شيخ» خوانده ميشوند و در ميان آنان، نام بسياري از فقها و مراجع تقليد، محدثان و مورخان نامدار معاصر، روايتگران و مصلحان بيدار به چشم ميخورد و شمارش اسم آنان افزون بر آن است كه در اين مجال بگنجد. تا آن جا كه گفته ميشود:
«او استاد مطلق محدثان شيعه بود و بيش از دو هزار اجازه در روايت حديث از او صادر شد...»[19]
حال به عنوان نمونه تنها برخي از آن بزرگان را نام ميبريم.
آية الله حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي.
علامه شيخ عبدالحسين اميني تبريزي «مسند الامين» ناميده ميشود.
سيد عبد الحسين شرف الدين عاملي
آية الله سيد عبد الهادي شيرازي
علامه سيد هبة الدين شهرستاني
شيخ محمد مهدي شرف الدين شوشتري
شيخ نجم الدين عسكري
سيد مصطفي صفايي خوانساري
شيخ محمد حسن مظفر
سيد محمد علي روضاتي اصفهاني
آية الله سيّد محمد هادي ميلاني
ميرزا حيدر قلي سردار كابلي
آية الله شيخ مرتضي حائري يزدي
ميرزا محمد علي اردوباري
ميرزا محمد علي مدرس خياباني
شيخ جعفر محبوبه نجفي
سيد محمد مفتي الشيعة اردبيلي
شيخ حسين مقدس مشهدي
سيد محمد صادق بحر العلوم
سيد احمد حسيني اشكوري
سيد رضا هندي
شيخ جمال الدين نائيني
سيد جلال الدين محدّث ارموي
سيد عبدالرزّاق مقرّم
شيخ ذبيح الله محلاتي عسكري
شيخ محمد شريف رازي
شيخ محمد باقر ساعدي خراساني
عبد الرحيم محمد علي نجفي
محمد رضا حكيمي
شيخ محمد سماوي تنكابني
علامه سيد عبدالعزيز طباطبايي يزدي
شيخ غلامرضا عرفانيان يزدي
علامه سيد محمد حسين طباطبايي
آية الله شيخ لطف الله صافي گلپايگاني
سيد هادي خسرو شاهي تبريزي
سيد مرتضي نجومي حسيني
سيد هاشم رسولي محلاتي
آية الله سيد شهاب الدين مرعشي نجفي
شيخ كاظم مدير شانه چي
حسين عماد زادة اصفهاني
سيد مصلح الدين مهدوي
شيخ احمد سبط الشيخ
علامه شيخ محمد تقي شوشتري
سيد موسي شبيري زنجاني
شيخ عبدالجبار اعظمي
محمد واعظ زادة خراساني
آية الله علامه فاني اصفهاني
سيد محمد مشكاه بيرجندي
سيد محمد علي موحد ابطحي
شيخ احمد انصاري قمي[20]
پي نوشت:
[1] . طبقات اعلام الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج اول، مقدمه، قم، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان.
[2] . شيخ الباحثين، عبدالرحيم محمد علي، ص 14، چاپ اول، 1390 ق، نجف، مطبعه النعمان.
[3] . شيخ الباحثين، ص 16ـ18.
[4] . طبقات اعلام الشيعه، ج اول، مقدمه.
[5] . تاريخ فرهنگ معاصر، (فصلنامه) سال 4، شماره 1 و 2، ص 303، (بهار و تابستان 1374 ش)، مقالة «زندگاني من» به قلم خود شيخ آقا بزرگ تهراني.
[6] . همان مدرك پيشين.
[7] . همان، ص 303 و 304.
[8] . شيخ آقا بزرگ، استاد محمد رضا حكيمي، ص 4، چاپ اول، تهارن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
[9] . تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره پيشين، ص 305.
[10] . طبقات اعلام الشيعه، ج اول (القرن الرابع)، مقدمه؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج اول، ص 445؛ الذريعه، ج 20، مقدمه.
[11] . تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره پيشين، ص 305.
[12] . همان، ص 305 ـ 308 و 310.
[13] . شيخ آقا بزرگ، زندگاني اين بزرگواران را در آثار خود نوشته است. بنگريد به: نقباء، ج 5، نسخه خطي؛ مصفي المقال، ص 193؛ نقباء، ج 5، نسخة خطي؛ نقباء، ج 3، ص 962ـ965؛ الذريعه، ج 1، ص 83؛ مصفي المقال، ص 207؛ نقباء، ج 6، نسخة خطي؛ نيز هدية الرازي، ص 157؛ نقباء 7، ج 2، ص 574ـ576؛ همان، ج 5، نسخة خطي؛ نيز هدية الرازي، ص 145؛ نقباء، ج 1، ص 262؛ همان، ج 4، ص 87؛ همان، ج 4، ص 1548؛ همان، ج 2، ص 740؛ ناگفته نماند كه نوشتههاي شيخ درباره زندگاني اساتيدش به فارسي ترجمه شده و در كتاب «شيخ آقا بزرگ تهراني، اقيانوس پژوهش» آمده است.
[14] . تاريخ و فرهنگ معاصر، سال 4، ش 1 و 2، ص 312ـ313.
[15] . همان، ص 313؛ نيز نقباء، ج 2، ص 777.
[16] . الذريعه، ج 20، مقدمه.
[17] .و المسلسلات في الاجازات، ج 2، ص 323؛ تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره پيشين، ص 314.
[18] . الهادي، سال 4، ش 4، ص 76، سال1396 ق، شيخ الباحثين، ص 22.
[19] . الشيخ آغا بزرگ الطهراني فقيد العلم و الادب، احمد عبدالله هيتي، ص 9، بغداد، 1390 ق.
[20] . المسلسلات، ج 2، ص 582؛ الهادي، سال 4، ش 4، ص 76؛ تاريخ فرهنگ معاصر، سال اول، ش اول، ص 37؛ نور علم، دوره چهارم، ش 2 (38) ص 38؛ مجلة مشكوة، شماره 32، پاييز 1370، ص 78، كيهان فرهنگي، س 2، ش 2، ص 9؛ س 3، ش 7، ص 43؛ ش 11، ص 25ـ26، و ش 12، ص 6ـ10.v