ملي شدن صنعت نفت
پس از ترور رزم آرا هيچ كس جرأت مقاومت در برابر طرح ملي شدن صنعت نفت را نداشت.
از اين رو با تلاش تعداد كمي از نمايندگان مجلس، در 24 اسفند 1339، طرح ملي شدن صنعت نفت در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد و در 29 اسفند همان سال از تصويب مجلس سنا نيز گذشت و به اين ترتيب در اثر تلاش و فداكاري مردم به رهبري آية الله كاشاني يكي از آرزوهاي ملت ستمديدة ايران، به ثمر نشست.
حسين علاء كه پس از رزم آرا به نخست وزيري رسيده بود، بيش از دو ماه دوام نياورد. بعد از استعفاي علاء، دكتر مصدق در هفتم ارديبهشت 1330 به نخست وزيري رسيد و آية الله كاشاني در حمايت از او اعلام دشت كه دست وي را در انتخاب وزيران باز خواهد گذاشت و هيچ گونه دخالتي در اين باره نخواهد كرد.
او براي پشتيباني از دولت دكتر مصدق در برابر كار شكنيها و تهديدهاي انگلستان، مردم را به اجتماع در ميدان بهارستان فرا خواند و طي پيامي كه براي اجتماع كنندگان فرستاد، آنان را نسبت به كارشكنيهاي انگليس در همدستي آمريكا با وي، آگاه كرد.[1]
هم چنين هنگامي كه دولت مصدق براي تأمين كمبود بودجة دولت، اقدام به پخش اوراق قرضه كرد، آية الله كاشاني مردم را به ياري دولت فرا خواند و خريد اوراق قرضه را بر همه افراد واجب نمود.[2]
پس از تهديد دولت مصدق از سوي استعمار مبني بر دخالت نظامي و گسيل داشتن چهار هزار چتر باز و حركت ناوهاي جنگي به طرف سواحل ايران، مجاهد نستوه با شجاعتي حسيني، از اعلام جهاد سخن به ميان آورد و گفت: اگر انگليسيها به خاك ايران تجاوز كنند، خوزستان را براي آنها به جهنم تبديل ميكند.[3]
در نتيجه انگليس موقعيت را براي دخالت نظامي مناسب نديد و با همكاري آمريكا به محاصرة اقتصادي ايران دست زد. -
توجه به جهان اسلام - آية الله كاشاني هيچ گاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود؛ از اين رو در سال 1326 ش. كه تأسيس دولت غاصب اسرائيل اعلام گرديد، اعلاميهاي خطاب به مسلمانان جهان صادر كرد و در آن، ضمن بر شمردن اهداف تشكيل سازمان ملل و شعارهاي دروغين آن، به موضع گيري ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزي، مصر و فلسطين اشاره كرد و رأي اين سازمان در تقسيم سرزمين فلسطين بين صهيونيستهاي مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زير سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادي كه دولت غاصب اسرائيل در آينده ايجاد خواهد كرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام كوشش خود را براي ريشه كن كردن اين غدة سرطاني به كار گيرند.[4]
او مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل غاصب دعوت كرد كه در روز بيستم ديماه 1326، بيش از سيهزار نفر در تهران به اين دعوت لبيك گفتند.
وي در سيام ارديبهشت 1327 بار ديگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائيل فراخواند و خود در اجتماع پرشور تظاهر كنندگان سخنراني نمود و وضع نابسامان مسلمانان را نتيجة دخالت استعمارگران در امور آنها و از بين رفتن روح اتحاد و دوري از احكام اسلام دانست.[5]
آية الله كاشاني مسلمانان مصر را نيز در مبارزات استقلال طلبانة آنان، مورد حمايت قرار و در بحران كانال سوئز، پيامبر تأييدي خطاب به جمال عبدالناصر (رئيس جمهور مصر) فرستاد و در مسجد ارك تهران مراسمي براي گرامي داشت ياد شهداي مصر و ارج نهادن به فداكاريهايشان برپا كرد.
او در جريان مبارزه مردم مسلمان تونس براي رهايي از سلطة استعمار فرانسه، بيانيهاي صادر كرد و تنفر شديد خود را نسبت به برقراري جو ترور و وحشت توسط فرانسه در خاك تونس، بيان داشت.و وي در اين باره از آقاي مصدق خواست تا به نمايندة ايران در سازمان ملل دستور دهد كه تلاش كند قضيه تونس در دستور كار شوراي امنيت قرار گيرد و هر چه زودتر به تونس استقلال كامل داده شود.[6]
آية الله كاشاني در سال 1331 ش. پس از بازگشت از مراسم حج، نامهاي به تمام كشورهاي اسلامي فرستاد و از آنها خواست براي شركت در كنگرة اسلامي و تبادل نظر دربارة اتحاد جهان اسلام، نمايندگاني به ايران بفرستند.[7]
اين فكر با استقبال شاياني در ميان كشورهاي اسلامي روبرو گشت و نظرهاي موافق پي در پي به ايران ميرسيد؛ اما استعمارگران كه از انديشة اتحاد جهان اسلام وحشت داشتند، به كمك جيره خواران داخلي خود تصميم گرفتند، شخصيت آية الله كاشاني را ترور نمايند. از اين رو زمزمههاي مخالفت با تشكيل كنگره، از حلقومهاي مختلف بلند شد و از تحقق اين فكر جلوگيري كردند.
نخست وزيري چهار روزه - دكتر مصدق در 25/ 4/1331 نسبت به در اختيار گرفتن وزارت جنگ (كه به دست شاه بود) با شاه اختلاف پيدا كرد و به دنبال آن بدون اين كه مجلس يا كسي ديگر را در جريان قرار دهد، استعفا داد.
شاه نيز با اشاره انگليس، احمد قوام را به عنوان نخست وزير معرفي كرد. قوام براي كنترل اوضاع، به فريب و تهديد مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفتهاش ياري دهد.
در فضايي كه كسي جرأت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشي بر لب زده بودند، آية الله كاشاني خروشي ديگر آغاز كرد و با ناديده گرفتن ياوههاي قوام، يك بار ديگر ملت ايران را براي به نمايش گذاردن قدرت خويش به قيام دعوت و ضمن اعلاميهاي اظهار داشت:
«... احمد قوام بايد بداند كه در سرزميني كه مردم رنجديدة آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زير بار ديكتاتوري بيرون كشيدهاند، نبايد رسماً اختناق افكار عقايد را اعلام و مردم را به اعدام جمعي تهديد نمايد. من صريحاً ميگويم كه بر عموم برادران مسلمان لازم است در اين راه جهاد اكبر، كمر همت بر بسته و براي آخرين مرتبه به صاحبان سياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سيطرة گذشته محال است...»[8]
به دنبال انتشار اين اعلاميه، مردم براي مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوام براي به سازش كشاندن كاشاني مؤثر نيفتاد، از اين رو قوام در شب 29 تير ماه 1331 حكم دستگيري آن مجاهد نستوه را صادر كرد.
فرداي آن شب كه مأموران امنيتي براي دستگيري او رفتند، بسيار دير بود. زيرا مردم منزل رهبر خويش را تا محدوده صد متري هم چون نگيني در ميان گرفته بودند.
در اين هنگام، آية الله كاشاني در مصاحبه با خبرنگاران داخلي و خارجي آخرين ضربه را بر پيكر نيمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت كه: روي كار آمدن قوام، زير نظر انگليسيها بود و ما تا آخرين قطرة خون ايستادگي خواهيم كرد و اگر قوام تا 48 ساعت ديگر، استعفا ندهد، خود كفن ميپوشم و پيشاپيش صفوف مردم مسلمان حركت او را سرنگون خواهم كرد.[9]
پس از اين مصاحبه، مردم با هجوم يكپارچه و جانفشاني بسيار، در كمتر از بيست ساعت دولت قوام را ساقط كردند و نخست وزيرياش چهار روز بيشتر طول نكشيد.
به اين ترتيب دكتر مصدق بعد از پنج روز خانه نشيني و انزوا، دوباره به نخست وزيري رسيد. -
منزوي كردن آية الله كاشاني - در اين هنگام استعمار انگليس براي ضربه زدن به جبهة انقلابيون، نقشة ترور شخصيت كاشاني را اجرا كرد و از رو تبليغات وسيعي عليه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوي ناميمونِ استعمار جامة عمل بپوشانند و ضمن ايجاد شكاف بين مصدق، خانة آية الله كاشاني را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.[10]
با اين حال، وقتي اين روحاني دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر كرد در روز 27 مرداد 1332 نامهاي به مصدق نوشت و او را از وقوع يك كودتا به دست زاهدي آگاه كرد.[11]
ولي با تأسف در اثر بيتوجهي، سهل انگاري و همكاري مصدق با عوامل كودتا[12]، در روز 28 مرداد 1332 سرلشكر زاهدي به كمك آمريكا كودتا كرد و مصدق بدون هيچ گونه مقاومت شايستهاي كشور را به دشمن سپرد و نتايج سالها تلاش و فداكاري ملت بر باد رفت.
خروشي ديگر - زاهدي پس از به قدرت رسيدن، اميني را به منظور امضاي قرار دادي با كنسرسيوم نفتي متشكل از كمپانيهاي نفتي انگليس، آمريكا، هلند و فرانسه تعيين نمود.
در اين هنگام آية الله با فريادي حسيني، سكوت مرگبار حاكم بر جامعه را شكست و با صدور اعلاميهاي، مردم را از خيانتهاي زاهدي و هجوم دوبارة استعمارگران به كشور، آگاه كرد[13] درباره رابطه با انگلستان اعلام كرد: روزي كه دولت تجديد رابطه را اعلام بكند، روز عزاي ملي است و مردم بايد نوار سياه به سينة خود نصب كنند.[14]
او در جريان انتخابات دورة هيجدهم مجلس، شبنامهاي عليه انتخابات نمايشي و فرمايشي زاهدي پخش كرد و با فرستادن نامهاي به دبير كل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ايران، جو ترور و وحشت و نيز برگزاري انتخابات در محيطي ناسالم و بسياري مسائل ديگر را بيان كرد تا همگان را از اوضاع ايران آگاه سازد.[15]
تا مرز شهادت - در سال 1334 ش. شاه براي اين كه در پيوستن به پيمان «سنتو» مشكلي از جانبِ كاشاني نداشته باشد، ترتيبي داد تا در ديماه او را به بهانة شركت در ترور رزم آرا دستگير و روانه زندان كنند.
آن گاه وي را پس از شكنجههاي بسيار به پاي ميز محاكمه كشيدند و تا آستانة اعدام پيش بردند. ولي به موجب اعتراض يكپارچه روحانيت، به ويژه آية الله بروجردي، به ناچار از اعدامش دست كشيده و پس از مدتي آزادش كردند.
سرانجام روحاني مجاهد با دلي پر خون از شكست نهضت و برقراري دوباره حكومت فساد، در 23 اسفند 1340 چشم از جهان فرو بست و پيكرش در ميان انبوه مشتاقان تا حرم حضرت عبدالعظيم ـ عليه السلام ـ تشييع گرديد و بين مزار آن حضرت و امامزاده حمزه به خاك سپرده شد.
پي نوشت:
[1] . ر.ك: همان، ص 44ـ46.
[2] . ر.ك: روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، گروهي از هواداران نهضت اسلامي ايران در اروپا، دارالفكر، ص 154.
[3] . ر.ك: ايران كوه آتشفشان، محمد حسنين هيكل، ترجمه سيد محمد اصفيايي، دفتر نشريه عاديات، ص 97 و 98.
[4] . ر.ك: ايران اسلامي در برابر صهيونيسم، سيد جلال الدين مدني، ص 18 و 19.
[5] . ر.ك: همان، ص 20ـ23.
[6] . ر.ك: مجموعهاي از مكتوبات، سخنرانيها و پيامهاي آية الله كاشاني، م.دهنوي، چاپ اول، ج 2، ص 123.
[7] . ر.ك: ايران اسلامي در برابر صهيونيسم، ص 70ـ73.
[8] . چهرة حقيقي مصدق السلطنه، سيد حسن آيت، دفتر انتشارات اسلامي، ص 211 و 212.
[9] . ر.ك: زندگينامة آية الله كاشاني، ص 61ـ66؛ وقايع سي تير 1331، حسين مكي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 193.
[10] . ر.ك: ايران اسلامي در برابر صهيونيسم، ص 81 و 82.
[11] . ر.ك: چهره حقيقي مصدق السلطنه، ص 219.
[12] . ر.ك: همان، ص 220.
[13] . ر.ك: روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، ص 46ـ49.
[14] . ر.ك: همان، ص 40 و 41.
[15] . ر.ك: همان، ص 41 و 194ـ197.
منبع:www.andisheqom.com