جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سيره ي جناب شيخ رجبعلي خياط(رحمت الله عليه)(4)
-(8 Body) 
سيره ي جناب شيخ رجبعلي خياط(رحمت الله عليه)(4)
Visitor 482
Category: دنياي فن آوري

رهنمودهاي خصوصي

يكي از ويژگي‌هاي برجسته استاد و مربي كامل، در سير و سلوك به سوي خداوند سبحان آن است كه رهنمودهاي تربيتي او بر اساس نيازهاي سالك در مراحل مختلف سلوك است، و اين اقدام در جلسه‌هاي عمومي و در حضور ديگران امكان‌پذير نيست.
پزشك هر قدر متخصص و با تجربه باشد، نمي‌تواند بيمار‌هايي را كه به او مراجعه ميكنند با يك نسخه و يك دارو، درمان كند. هر بيماري براي درمان، نياز به دارويي خاص دارد. حتي ممكن است در مورد دونفر كه هر دو به يك بيماري مبتلا هستند به دلايلي دو نوع دارو تجويز شود. درمان بيماري‌‌هاي «جان» نيز همين گونه است.
استاد اخلاق در واقع طبيب جان انسان است، او در صورتي مي‌تواند بيماري‌هاي اخلاقي را درمان كند كه اولاً بداند ريشه اصلي بيماري چيست؟ و ثانياً داروي مناسب درد را در اختيار داشته باشد.
پيامبران بزرگ الهي (ع) كه مربيان اصلي تربيت جان‌ها هستند، به طور عموم از اين خصوصيت برخوردار بودند، و نه تنها نيازهاي عمومي جامعه بشري را در زمينه‌هاي مختلف تشخيص مي‌دادند، بلكه از نيازهاي خصوصي هر يك از افراد امت خود نيز آگاهي كامل داشتند.
امام علي عليه السلام درباره اين خصوصيت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي‌فرمود:
« او طبيبي بود كه با دانش پزشكي خود گردش مي‌كرد و به سراغ بيماران مي‌رفت، داروها و لوازم پزشكي او از هر جهت آماده بود. و در موارد نياز مورد بهره برداري قرار مي‌گرفت و جان‌هايي را كه به بيماري كوري، كري و گنگي گرفتار بودند را شفا مي‌بخشيد، او با دارويش در جستجوي خانه‌هاي غفلت و جايگاه‌هايي حيرت بود. »
عالمان رباني كه جانشينان حقيقي پيامبران و اوصياي آنان هستند نيز از اين ويژگي برخوردارند، آن‌ها كه به گفته اميرالمؤمنين عليه‌السلام:
« هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و با شروا روح اليقين؛
علم براساس بينش حقيقي به آنها روي كرده و روح يقين را يافته‌اند. »
البته همان گونه كه در كلام امام عليه‌السلام آمده است:
« اولئك و الله الأقلون عدداً، والآعظمون عندالله قدراً؛
تعداد آن علماي رباني، كه نزد خداوند متعال از بزرگ‌ترين منزلت‌ها برخوردارند، بسيار اندك است... »

اهميت مربي كامل

از مرحوم آيت الله ميرزا علي قاضي- رضوان الله تعالي عليه- نقل شده كه فرمودند:
« اهم آن چه در اين راه لازم است، استاد خبير و از هوا بيرون آمده و انسان كامل است، چنان چه كسي كه طالب راه و سلوك طريق خدا باشد، براي پيدا كردن استاد اين راه، اگر نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذارد تا پيدا نمايد، ارزش دارد. كسي كه به استاد رسيد، نصف راه را طي كرده‌است.»
بررسي رهنمودهاي خصوصي شيخ به شاگردانش نشان مي‌دهد كه او در اثر مبارزه با نفس، اخلاص و امدادهاي الهي، به مرتبه‌اي از كمالات معنوي رسيده بود كه مي‌توانست دردهاي روحي و نقاط كور و مشكل زايي را كه در زندگي ديگران پيش مي‌آيد تشخيص دهد و با نسخه‌اي مناسب، آن‌ها را درمان كند. اين واقعيت براي هر كس كه با زندگي شيخ آشناست، يك امر روشن و بديهي است.

گناه و مصايب زندگي

جناب شيخ با بصيرت الهي و ديده برزخي، ارتباط كارهاي ناشايست و گرفتاري‌هاي زندگي را مي‌ديد و با بيان آن، گره از مشكلات و مصايب مردم باز مي‌كرد و با بهره ‌گيري از اين روش سازندگي، آنان را در جهت كمالات انساني هدايت مي‌نمود.

نسيه داده مي‌شود حتي به شما

يكي از فرزندان شيخ مي‌گويد: روزي مرحوم مرشد چلويي معروف خدمت جناب شيخ رسيد و از كسادي بازارش گله كرد و گفت: داداش! اين چه وضعي است كه ما گرفتار آن شديم؟
دير زماني وضع ما خيلي خوب بود روزي سه چهار ديگ چلو ميفروختيم و مشتري‌ها فراوان بودند، اما يك‌باره اوضاع زير و رو شده مشتري‌ها يكي يكي پس رفتند، كارها از سكه افتاده، و اكنون روزي يك ديگ هم مصرف نمي‌شود ...؟
شيخ تأملي كرد و فرمود:
« تقصير خودت است كه مشتري‌ها را رد مي‌كني »!
مرشد گفت: من كسي را رد نكردم، حتي از بچه‌ها هم پذيرايي ميكنم و نصف كباب به آنها مي‌دهم.
شيخ فرمود:
« آن سيد چه كسي بود كه سه روز غذاي نسيه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادي و از در مغازه بيرون كردي؟! »
مرشد سراسيمه از نزد شيخ بيرون آمد و شتابان در پي آن سيد راه افتاد، او را يافت و از او پوزش خواست، و پس از آن تابلويي بر در مغازه‌اش نصب كرد و روي آن نوشت:
« نسيه داده مي‌شود، حتي به شما، وجه دستي به اندازه وسعمان پرداخت مي‌شود »!!

آزردن كودك

يكي از شاگردان بزرگوار شيخ گفت: فرزند دو ساله‌ام - كه اكنون حدود چهل سال دارد - در منزل ادرار كرده بود و ماردش چنان او را زد كه نزديك بود نفس بچه بند بيايد. خانم پس از يك ساعت تب كرد، تب شديدي كه به پزشك مراجعه كرديم و در شرايط اقتصادي آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد، ولي تب قطع نشد، بلكه شديدتر شد. مجدداً به پزشك مراجعه كرديم و اين بار چهل تومان بابت هزينه درمان پرداخت كرديم كه در آن روزگار برايم سنگين بود.
باري، شب هنگام جناب شيخ را در ماشين سوار كردم تا به جلسه برويم همسرم نيز در ماشين بود، جناب شيخ كه سوار شد، اشاره به خانم كردم و گفتم: والده بچه‌هاست، تب كرده، دكتر هم برديم ولي تب او قطع نمي‌شود.
شيخ نگاهي كرد و خطاب به همسرم فرمود:
« بچه را كه آن طور نمي‌زنند، استغفار كن، از بچه دلجويي كن و چيزي برايش بخر، خوب مي‌شود. »
چنين كرديم تب او قطع شد!.

آزردن شوهر

يكي از شاگردان شيخ نقل مي‌كند:
زني بود كه شوهرش سيد و از دوستان جناب شيخ بود، او خيلي شوهر را اذيت ميكرد. پس از چندي آن زن فوت كرد، هنگام دفنش جناب شيخ حضور داشت. بعد مي‌فرمودند:
« روح اين زن جدل مي‌كند كه: خوب! مردم كه مردم چطور شده!. موقعي كه خواستند او را دفن كنند اعمالش به شكل سگ درنده سياهي شد، همين كه خانم فهميد كه اين سگ بايد با او دفن شود، متوجه شد كه چه بلايي در مسير زندگي بر سر خود آورده، شروع كرد به التماس و التجاء و نعره زدن! ديدم كه خيلي ناراحت است لذا از اين سّيد خواهش كردم كه حلالش كند، او هم به خاطر من حلالش كرد، سگ رفت و او را دفن كردند! »

نارضايتي خواهر

يكي از فرزندان شيخ نقل ميكند: مهندسي بود بساز و بفروش، يكصد دستگاه ساختمان ساخته بود، ولي به دليل بدهكاري زياد، شرايط اقتصادي بدي داشت، حكم جلبش را گرفته بودند. به منزل پدرم آمد و گفت نمي‌توانم به خانه‌ام بروم، خود را پنهان مي‌كنم تا كسي مرا نبيند.
شيخ با يك توجه فرمود:
« برو خواهرت را راضي كن »!
مهندس گفت: خواهرم راضي است،
شيخ فرمود: « نه! »
مهندسي تأملي كرد و گفت: بله وقتي پدرم از دنيا رفت ارثيه‌اي به ما رسيد، هزار و پانصد تومان سهم او مي‌شد، يادم آمد كه نداده‌ام. رفت و برگشت و گفت: پنج هزار تومان دادم به خواهرم و رضايتش را گرفتم.
پدرم سكوت كرد و پس از توجهي فرمود:
« مي‌گويد: هنوز راضي نشده ... خواهرت خانه دارد؟ »
مهندس گفت: نه، اجاره نشين است.
فرمود:
« برو يكي از بهترين خانه‌هايي را كه ساخته‌اي را به نامش كن و به او بده بعد بيا ببينم چكار مي‌شود كرد. »
مهندس گفت: جناب شيخ ما دو شريك هستيم چگونه مي‌توانم؟
شيخ فرمود:
« بيش از اين عقلم نمي رسد، چون اين بنده خدا هنوز راضي نشده است. »
بالاخره آن شخص رفت و يكي از آن خانه‌ها را به نام خواهرش كرد و اثاثيه او را در آن خانه گذاشت و برگشت.
شيخ فرمود: « حالا درست شد. »
فرداي همان روز سه تا از آن خانه‌ها را فروخت و از گرفتاري نجات پيدا كرد.

نارضايتي مادر

حكم اعدام چند نفر از جمله جواني صادر شده‌ بود، بستگان او نزد شيخ مي‌روند و با التماس چاره‌اي مي‌جويند، شيخ مي‌گويد:
« گرفتار مادرش است. »
نزد مادر وي رفتند، مادر گفت: هر چه دعا مي‌كنم بي نتيجه است.
گفتند: جناب شيخ فرموده: « شما از او دلگير هستيد ».
گفت: درست است پسرم تازه ازدواج كرده بود، روزي پس از صرف غذا سفره را جمع كردم و ظرفها را در سيني گذاشتم، به عروسم دادم تا به آشپزخانه ببرد، پسرم سيني را از دست او گرفت و به من گفت: براي شما كنيز نياورده‌ام!
سرانجام مادر رضايت داد و براي رهايي فرزندش دعا كرد. روز بعد اعلام كردند: اشتباه شده، و آن جوان آزاد شد.

آزردن كارمند

در منزل يكي از ارادتمندان شيخ، چند نفر از اداره دارايي خدمت ايشان مي‌رسند. يكي از آنها اظهار مي‌دارد كه بدنم مبتلا به خارش شده و خوب نمي‌شود؟
شيخ پس از توجهي فرمود:
« زن علويه‌اي را اذيت كرده‌اي. »
آن شخص گفت: آخر اين‌ها آمده‌اند پشت ميز نشسته‌اند بافتني مي‌بافند، تا حرفي هم به آنها مي‌زنيم گريه ميكنند!
معلوم شد كه آن زن علويه در اداره آنها شاغل بوده و او با گفتار خود آن زن را آزرده است.
شيخ فرمود:
« تا او راضي نشود، بدن شما بهبود نمي‌يابد. »
مشابه اين داستان را يكي ديگر از شاگردان شيخ نقل كرده‌است. او مي‌گويد: در حياط منزل يكي از دوستان در حضور شيخ نشسته بوديم. يك صاحب منصب دولتي هم كه در جلسه شيخ شركت مي‌كرد نشسته بود. او كه به دليل بيماري پايش را دراز كرده ‌بود رو به شيخ كرد و گفت: جناب شيخ! من مدتي است به اين پا درد مبتلا شده‌ام سه سال است هر كاري مي‌كنم نتيجه ندارد و دارو‌ها كار ساز نيست؟
شيخ مطابق شيوه هميشگي از حاضران خواست يك سوره حمد بخوانند، آنگاه توجهي كرد و فرمود:
« اين درد پاي شما از آن روز پيدا شد كه زن ماشين نويسي را به دليل اين كه نامه را بد ماشين كرده‌است توبيخ كردي و سر او داد زدي، او زني علويه بود، دلش شكست و گريه كرد. اكنون بايد بروي و او را پيدا كني و از او دلجويي كني تا پايت درمان شود. »
آن مرد گفت: راست مي‌گويي، آن خانم ماشين‌نويس اداره بود كه من سرش داد كشيدم و اشكهايش درآمد

غصب حق پيرزن

يكي از شاگردان شيخ كه پس از صرف غذايي، حال معنوي خود را از دست مي‌دهد، از شيخ ياري مي‌خواهد، شيخ مي‌فرمايد:
« ن كبابي كه خورده‌اي، فلان تاجر پولش را داده كه حق پيرزني را غصب كرده‌است. »
اهانت به ديگران (دشنام)
يكي از شاگردان شيخ ميگويد: يك روز با جناب شيخ و چند نفر در كوچه امام‌زاده يحيي در حال عبور بوديم كه يك دوچرخه سوار با يك عابر پياده برخورد كرد، عابر به دوچرخه سوار اهانت كرد و گفت: «خر!»
جناب شيخ گفت:
« بلافاصله باطن خودش تبديل به خر شد »!!
يكي ديگر از شاگردان از ايشان نقل مي‌كند كه فرمود:
« روزي از جلوي بازار عبور ميكردم و ديدم يك گاري اسبي در حال حركت بود و شخصي هم افسار يابويي كه گاري را مي‌كشيد در دست داشت. ناگهان عابري از جلوي گاري گذشت، گاريچي داد زد: يابو! ديدم گاريچي نيز تبديل به يابو شد،‌ و افسار دو تا شد!! »

بي‌رحمي به حيوان

در اسلام بي‌رحمي حتي نسبت به حيوانات نكوهش شده‌است. مسلمان حق ندارد حيواني را بيازارد و يا حتي به آن ناسزا بگويد! و از اين رو پيامبر اكر (ص) در حديثي مي‌فرمايد:
« لو غفر لكم ما تأتون إلي البهائم لغفر لكم كثيراً؛
اگر ستمي كه بر حيوانات مي‌كنيد بر شما بخشيده شود بسياري از گناهان شما بخشوده شده‌است. »
با اين كه كشتن حيوانات حلال گوشت براي مصرف، از نظر اسلام جايز است در عين حال ذبح آن‌ها آدابي دارد، كه تا حد ممكن، حيوان كمتر رنج ببيند. يكي از آداب ذبح اين است كه نبايد حيوان را در برابر چشم حيواني مانند او سر بريد.
چنان كه امام علي (ع) فرمود:
« لاتذبح الشاه عند الشاه و لا الجزور عند الجزور و هو ينظر إليه؛
گوسفند را نزد گوسفند و شتر را نزد شتر ذبح نكن در حالي كه به او مي‌نگرد. »
بنابر اين سر بريدن بچه حيوانات نزد مادرشان به شدت نكوهيده و حاکي از نهايت سنگدلي و بي‌رحمي است، و آثار ويرانگري بر زندگي انجام دهنده آن خواهد داشت.
يكي از شاگردان شيخ نقل مي‌كند: سلاخي نزد جناب شيخ آمد و عرض كرد: بچه‌ام در حال مردن است، چه كنم؟
شيخ فرمود:
« بچه گاوي را جلوي مادرش سربريده‌اي. »
سلاخ التماس كرد بلكه براي او كاري انجام دهد.
شيخ فرمود:
« نمي‌شود، مي‌گويد: بچه‌ام را سر بريده، بچه‌اش بايد بميرد »!
منبع:کتاب کيمياي محبت
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image