سفرکربلا
ايشان سفر کربلايش را اين گونه تعريف مي نمود:
« شب جمعه اي در ماه رمضان بود که يکي از علما به من فرمود:
مرا به حرم شاه عبدالعظيم ببر. وقتي به حرم رفتيم، به من گفتند: تسبيحت را دست بگير و اين ذکر..... را بگو تا به کربلا بروي.
سه شب جمعه پشت سر هم به حرم رفتيم و من اين ذکر را مي گفتم. هفته ي سوم فرمودند: حضرت عبدالعظيم عليه السلام کربلاي شما را امضا کردند.
بعد از گذشتن از مرز آمديم تا وارد نجف شديم. بعد از ظهر بود. من مستقيماً وارد حرم شدم و آقا اميرالمؤمنين عليه السلام را زيارت کردم.
چون مقلد آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بودم، بعد از زيارت، به منزل ايشان رفتم و به ايشان گفتم: آقا! من مقلد شما هستم و به رساله ي شما عمل مي کنم.
ايشان هم فرمودند:
خوش آمدي و همان شب با آقا براي نماز مغرب و عشاء به حرم رفتيم.
در بين نماز بود که سر پسر آقا را بريدند و بعد از نماز مغرب اين جريان را به ايشان گفتند.
ايشان هم بلند شدند و رو به جمعيت کرده، گفتند: اين ها همه اولاد من هستند. اذان بگوييد، مي خواهند نماز را از ما بگيرند.
تا آقا اين حرف را زدند، طلبه ها به گريه افتادند. از همان جا بود که من اهميت خاصي نسبت به نماز پيدا کردم. بعد از مدتي همراه آقا به کربلا آمديم.
وي در مورد دستاورد سفر خود مي فرمود:
« من وقتي خواستم به ايران برگردم، به حرم امام حسين عليه السلام رفتم و عرضه داشتم: آقا جان! مي خواهم به ايران برگردم و مي خواهم رفقايي که قبلاً داشتم، همه را دور بريزم و با يک تعداد افرادي که شما صلاح مي دانيد، رفاقت کنم.
پس از آن، از حرم بيرون آمدم و به شخصي برخورد کردم که به من گفت: وقتي به ايران برگشتي، در بازار تهران به سراغ ميرزا ابوالقاسم عطار برو.
من هم وقتي به تهران آمدم، مستقيم به بازار رفته و ايشان را پيدا کردم. مرحوم عطار به محض اين که مرا ديد، به من گفت: آقا سيد عباس حواله داري!؟
بعد از آن، ايشان مرا با مرحوم ميرزا عبدالعلي تهراني و همچنين با شخص ديگري که نامش قاسم آقا بود و از اولياي خدا محسوب مي شد، آشنا کرد و من از اين بزرگواران درس هاي اخلاقي فراواني مي گرفتم.»
ايشان پس از بازگشت به تهران و آشنايي با چند تن از اولياي خدا، تصميم مي گيرد ماشيني تهيه کند تا علاوه بر امور معاش، علما و دوستان خود را نيز جابه جا کند و در صورت نياز به مسافرت ببرد.
همين نيت آقا سيد عباس سبب مي شود تا ايشان با اکثر بزرگان در زمان خود ارتباطي نزديک پيدا کند؛ به گونه اي که هر کدام از آن ها قصد سفر به مشهد يا جايي ديگر را داشتند، به آقا سيد عباس مراجعه مي کردند.
اين موارد تا جايي پيش رفت که ايشان مورد اطمينان کامل علما قرار گرفت و آن ها خانواده ي خود را نيز به آقا سيد عباس مي سپردند، يا اين که به همراه او به مسافرت مي فرستادند.
دوران سازندگي
مرحوم آقا سيد عباس پس از آشنايي با اوليا و بزرگان، در کنار قابليت هاي معنوي و ظرفيت روحي بالا، تحت تأثير و تربيت ايشان قرار مي گيرد.
در اين دوران، افرادي همچون: آيت الله ميرزا عبدالعلي تهراني، مرحوم ملا آقا جان زنجاني، شيخ رجبعلي خياط ، آيت الله محمد تقي بافقي، آيت الله کوهستاني، آيت الله جاپلغي، شيخ مرتضي زاهد، شيخ محمد حسين زاهد، علامه اميني، آقا فخر تهراني و بزرگان ديگر، نقش در شکل گيري شخصيت ايشان ايفا مي کنند.
ايشان از نظر علمي نيز در اثر ممارست و همنشيني با علما، به حدي رسيده بود که با بسياري از مطالب و روايات آشنايي کافي پيدا کرده و از برکات اهل بيت عليهم السلام بهره مند گرديده بود.
از اين رو ايشان هميشه سفارش مي کرد:
« با عالم بنشينيد و با عالم نشست و برخاست کنيد! زيرا من هر چه دارم از همنشيني با علما دارم. هر کس عالم ديد، پخته مي شود والا خام است.»
هر موقع نام مبارک آقا امام حسين عليه السلام را مي شنيد، اشکش جاري مي شد و گريه ي ايشان ، هم با صداي بلند بود و هم فراوان. گويا کربلا را با همه ي قضايايش مي ديد. مي فرمود:
« وقتي اشکتان مي آيد، آن را به سر و صورتتان بماليد.»
ايشان مي فرمود:
« خدا را در نظر داشته باشيد و هر چه مي خواهيد، از او بخواهيد. به هيچ کس و به هيچ مخلوقي رو نيدازيد؛ زيرا همه نيازمندند و تنها اوست که بي نياز است.
اگر مشکلي داريد، ارتباطتان را با او محکم کنيد. نيمه شبي برخيزيد و با او راز و نياز کنيد! مطمئن باشيد سيم اتصالتان وصل شده و جوابتان را خواهيد گرفت. با خدا، صادقانه و با آرامش سخن بگوييد؛ آن گاه درخواهيد يافت که چه آرامشي به دست خواهيد آورد.»
يقين
ايشان در يقين بي نظير بود و در همه ي کارها يقين کامل داشت و مي گفت:
« انسان تا يقين نداشته باشد، فايده اي ندارد.»
همچنين همه چيز را با يقين، به اهل معرفت بيان مي داشت. امام رضا عليه السلام در روايتي فرمودند:
« کم ترين چيزي که بين مردم تقسيم شده، يقين است.»
تواضع و احترام به علما
با اين که بسياري از علما و اولياي خدا را درک کرده بود و سخن فراوان در سينه اش بود، ظرفيت براي بازگو کردن تمام اسرار پيدا نمي کرد و در تواضع کامل، بسياري از سخنان را از زبان ديگران بيان مي نمود.
همچنين در حضور علما سکوت مي کرد و سفارش هم مي نمود که سکوت کنيد.
علاوه بر زيارت عاشورا؛ به حديث کساء، زيارت جامعه و دعاي عهد نيز علاقه داشت و در خدمت علي بن موسي الرضا عليه السلام آن را مي خواند.
همچنين مي فرمود:
« شب ها سوره ي واقعه و صبح ها سوره ي ياسين بخوانيد.»
در جايي ديگر مي فرمود:
« من بارها تجربه کرده ام اگر نماز اول وقت را براي انجام کاري عقب بيندازم، آن کار به انجام نمي رسد.»
همچنين مي فرمود:
« وقتي براي بردن مسافر سر خط مي رسيدم، اگر موقع نماز بود، براي نماز مي رفتم. وقتي که بر مي گشتم، مي ديدم چهار پنج مسافر پاي ماشين من ايستاده اند. با اين که ديگران براي مسافر داد مي زدند، مسافرهاي من آماده بودند.»
نماز جماعت
در اسلام تأکيد فراواني بر جماعت خواندن نماز شده است. پيامبر اکرک صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:
« صلوه الرجل في جماعه خير من صلوته في بيته اربعين سنته»
يک نماز مرد به جماعت، بهتر از چهل سال نماز فرداي در خانه اش است.
ايشان تا آخر عمر سعي مي کرد در نماز جماعت شرکت کند و حتي زماني که در اثر کهولت سن به سختي راه مي فت، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را در مسجد مي خواند. همچنين آن قدر بين مردم احترام داشت که اگر امام جماعت نمي آمد، همگي به ايشان اقتدا مي کردند.
احترام به سادات
ايشان با اين که خود سيد بود، به سادات احترام زيادي مي گذاشت و سفارش زيادي هم به احترام گذاشتن به آنان مي کرد؛ تا آن جا که هيچ گاه پايش را جلوي فرزندان سادات خود دراز نمي کرد.
آداب رانندگي
به عنوان شخصي که رانندگي علما را مي کرد، در اين حرفه ويژگي هاي برجسته اي نيز پيدا کرده بود؛ از جمله اين که هرگاه در مسيري مي رفت و ماشينش خالي بود، مسافر سوار مي کرد و کرايه هم نمي گرفت و مي گفت:
« ما که اين مسير را بايد برويم.»
يا اين که اگر مسافري از علما يا افراد ديگر سوار مي کرد، اگر پول مي داد، مي گرفت و اگر نمي داد، مي گفت: « صلوات بفرستيد.»
دعاي هميشگي
آقا سيد عباس اين دعا را زياد تکرار مي کرد:
« خدايا! ما را پاک کن، بعد خاک کن.»
و در ماه هاي آخر زندگي نيز اين شعر را مي خواند:
گر بداني بعد از اين ها چيستند
مهلت خاريدن سر نيستند
ايشان دائماً خنده بر لب داشت و هيچ گاه گله مند نبود؛ حتي زماني که در اثر خوابيدن زياد بدن ايشان زخم شده بود، ابراز درد نمي کرد. و اين ها همه در اثر جذبه ي امام حسين عليه السلام بود. آن چه از زبان وي نمي افتاد، ذکر حضرت سيدالشهدا عليه السلام بود.
سفارش هاي آخر
يکي از بستگان، روز قبل از فوت، سوپي براي ايشان مي برد. آقا سيد عباس که به سختي صحبت مي کرد، مي گويد:
« خيلي به خودتان زحمت ندهيد! ما رفتني هستيم. شما مواظب خودتان و مواظب بچه ها باشيد. سعي کنيد غذاي حلال به آن ها بدهيد، با بچه ها تندي نکنيد، صلوات بر محمد و آل محمد را فراموش نکنيد.»
پرواز ملکوتي
سرانجام در شب هفتم محرم سال 1423 هـ .ق آقا سيد عباس دعوت يار را لبيک گفت و بعد از سال ها عشق حسيني، در زمره ي حّداث الحسين عليه السلام قرار گرفت و بدن مبارکش در باغ بهشت به خاک پر برکت قم سپرده شد.
منبع:www.salehin.com