تعبد
طريقه سير و سلوك جناب شيخ با مسلك مدعيان طريقت، تفاوتي اصولي داشت. او هيچ يك از فرقههاي تصوف را قبول نداشت. طريقه او تعبد محض از رهنمودهاي اهل بيت (ع) بود، از اين رو، نه تنها به واجبات، بلكه به مستحبات اهميت مي داد.
سحرها معمولاً بيدار بود، بعد از آفتاب حدود نيم ساعت تا يك ساعت استراحت ميكرد، بعد از ظهرها هم گاهي استراحت مينمود.
شيخ با اينكه خود اهل كشف و شهود بود ميفرمود:
« در مكاشفات يقين نداشته باشيد و هيچ وقت بر مكاشفه تكيه نكنيد. هميشه بايد رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهيد. »
جناب شيخ در تأكيد بر تعبد و عمل به احكام الهي در جلسههاي عمومي به اين آيه كريمه تمسك ميكرد:
? أن تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم : اگر خداوند را ياري کنيد ياريتان مي کند و گامهايتان را استوار مي گرداند- سوره محمد (ص) آيه 7 ?
و ميفرمود:
« خدا بي نياز است، ياري خدا، عمل به احكام او و تمسك به سنت پيامبر اوست.»
و مي فرمود: « هيچ چيز مثل عمل به احكام براي ترقي و تعالي بشر مؤثر نيست. »
و ميفرمود:
« مقدسها همه كارشان خوب است، فقط « من » خود را بايد با ( خدا ) عوض كنند. »
و ميفرمود: « اگر مؤمنين منيّت ( خودخواهي ) خود را كنار بگذارند به جايي مي رسند. »
و ميفرمود:
« اگر انسان تسليم خدا شود، رأي و سليقه خود را كنار بگذارد و خود را به تمام معنا به خدا واگذار نمايد، خداوند او را براي خود تربيت مي كند.»
تقليد
براساس مسلك تعبد، شيخ در احكام مقلد بود، و از آيت الله حجت - يكي از مراجع تقليد معاصر خود- تقليد ميكرد، و در ارتباط با انتخاب اين شخصيت علمي براي تقليد خود ميفرمود:
« به قم رفتم، مراجع تقليد را ديدم، از همه بي هواتر آقاي حجت بود. »
و در نقلي ديگر فرموده بود:
« ديدم سينه اش از حب جاه و رياست خالي است.»
جناب شيخ دوستان خود را از فرقههايي كه از اين طريق عدول كردهاند بر حذر ميداشت. يكي از دوستان شيخ ميگويد: درباره يكي از اين طوايف از او پرسيدم. شيخ فرمود:
« كربلا بودم ديدم طايفهاي ميآيند، شيطان مهار شخصي را كه در جلوي آنها حركت ميكرد در دست داشت، پرسيدم اينها كيستند؟ گفتند: ..... »
جناب شيخ معتقد بود، كساني كه در سير و سلوك از طريقه اهل بيت(ع) فاصله دارند، هر چند بر اثر رياضت از نظر قدرت روحي، به مقامات و توانهايي دست يابند، اما درهاي معارف حقيقي بر آنان بسته است.
يكي از فرزندان شيخ نقل ميكند كه: با پدرم به كوه « بي بي شهربانو» يکي از کوه هاي اطراف ري رفته بوديم، در بين راه اتفاقاً به شخصي از اهل رياضت برخورديم، وي ادعاهايي داشت، پدرم به او فرمود:
« حاصل رياضتهاي تو بالاخره چيست؟ »
آن شخص با شنيدن اين سخن، خم شد و از روي زمين قطعه سنگي را برداشت و آن را تبديل به گلابي نمود و به پدرم تعارف كرد و گفت: بفرماييد ميل كنيد!
پدرم فرمود:
« خوب! اين كار را براي من كردي، بگو ببينم براي خدا چه داري؟ و چه كرده اي؟! »
مرتاض با شنيدن اين سخن به گريه افتاد ... .
ارزش كار براي خدا
يكي از دوستان شيخ از او نقل ميكند كه فرمود:
« در مسجد جمعه تهران، شبها مينشستم و حمد و سوره مردم را درست ميكردم، شبي دو بچه با هم دعوا ميكردند، يكي از آنها كه مغلوب شد براي اين كه كتك نخورد آمد پهلوي من نشست، من از فرصت استفاده كردم، حمد و سورهاش را پرسيدم، و اين كار آن شب، همه وقت مرا گرفت. شب بعد درويشي نزدم آمد و گفت: من علم كيميا، سيميا، هيميا و ليميا دارم، و آمادهام به شما بدهم، مشروط به اين كه ثواب كار ديشب خود را به من بدهي!
به او پاسخ دادم: نه! اگر اينها به درد مي خورد به من نميدادي.»!
مخالفت با رياضت غير شرعي
جناب شيخ معتقد بود اگر كسي حقيقتاً به احكام نوراني اسلام عمل كند، به همه كمالات و مقامات معنوي دست خواهد يافت. او با رياضتهايي كه برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. يكي از ارادتمندان ايشان نقل كرده است: مدتي مشغول رياضت بودم و با كناره گيري از همسر علويهام، در اتاقي جداگانه مشغول ذكر ميشدم و همان جا ميخوابيدم، پس از چهار پنج ماه، يكي از دوستان مشترك، مرا به ديدن جناب شيخ برد، پس از دق الباب، به محض اين كه شيخ مرا مشاهده كرد، بدون مقدمه گفت:
« ميخواهي بگويم؟! »
من سرم را پايين انداختم، بعد شيخ متذكر شد كه:
« اين چه رفتاري است با همسرت كرده و او را ترك كردهاي؟ ... اين رياضتها و اذكار را بزن گاراژ! يك جعبه شيريني بگير و برو پيش عيالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقيبات معموله. »
سپس شيخ به احاديثي كه تأكيد ميكند اگر چهل روز كسي خالص عمل كند، چشمههاي حكمت از دلش مي جوشد اشاره كرد و فرمود:
« طبق اين احاديث، اگر كسي چهل روز به وظايف ديني خود عمل كند قطعاً روشني خاصي پيدا مينمايد. »
آن شخص به توصيه شيخ رياضت را رها كرد و به زندگي معمولي خود بازگشت.
حساب خمس
دكتر حميد فرزام - يكي از شاگردان جناب شيخ - در توصيف تعبد ايشان ميگويد: شيخ، شريعت و طريقت و حقيقت را با هم داشت، نه اين كه مانند درويشها پشت پا به شريعت زند. اولين حرف ايشان به بنده اين بود كه:
« برو حساب خمست را بكن »
مرا فرستاد نزد مرحوم آيت الله آقا شيخ احمد آشتياني - رحمه الله عليه - در « گذرقلي » و گفت: « بايد بروي خدمت ايشان » و چه مردي بود! آيت حق بود و من از او چه فيوضاتي كسب كردم! و چه چيزها ديدم!... رفتم خدمت ايشان و حساب كلبه محقري كه داشتم كردم.
منبع : کتاب کيمياي محبت، چاپ دوازدهم 1382، انتشارات دارالحديث