حکاياتي از آيت الله گلپايگاني (ره) - 1
-(1 Body)
|
حکاياتي از آيت الله گلپايگاني (ره) - 1
Visitor
433
Category:
دنياي فن آوري
آيت الله گلپايگاني(ره) فرموده بودند: « در سفري که به عتبات عاليات مشرف شده بودم. مدت اقامت در نجف در حجره مرحوم حاج شيخ علي مشکاة ساکن بودم. روزي بعد از زيارت حضرت امير عليه السلام به حضرت عرض کردم که اگر اين زيارت ما قبول هست يک جوري عنايت فرمائيد و به ما بفهمانيد. همان شب در عالم رويا ديدم مشرف شده ام حرم حضرت اميرعليه السلام ضريح حضرت تا سينه من مي باشد و من يک سر و گردن از ضريح بلندتر بودم، يک قدح عسلي روي ضريح بود که شفافيت عسل هنوز در ذهن من هست. ناگهان ندا آمد: « سيد محمد رضا از اين عسل تناول کنيد »! من مقداري از عسل را خوردم، در عمرم چنين عسلي نديده بودم. سپس عرض کردم اجازه دهيد که بقيه اش را ببرم براي سيد [ سيد ابوالحسن اصفهاني که مرجعيت شيعه آن زمان بر دوش او بود اين قضيه نهايت احترام ايشان نسبت به بزرگان و مراجع را نشان مي دهد] ندا آمد که « سهم ايشان داده شده است و اين مخصوص شماست. » من همه عسل را خوردم از خواب بيدار شدم ديدم شيريني عسل هنوز در دهانم هست. » بقيه داستان را آقاي مشکاة چنين توضيح ميدهد: آقا مرا از خواب بيدار کردند و فرمودند: « آشيخ علي من الان ميهمان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم. حضرت به من عسل عنايت کرد و دهن من از آن عسل هنوز شيرين است. يک چيزي بياور برايت تبرک کنم. » در همان تاريکي ما مقداري نبات پيدا کرديم. آورديم داديم ايشان تبرک کردند. من از آن نبات به هر مريض رو به قبله اي که دادم شفا گرفت. آقاي گلپايگاني فرموده بودند: « از اين قضيه به بعد احساس کردم خداوند در سُؤر (نيم خورده آب مؤمن) من شفائي قرار داده است. »
|
|
|