جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
حکاياتي از جناب شيخ جعفر مجتهدي(رحمت الله عليه) (1)
-(7 Body) 
حکاياتي از جناب شيخ جعفر مجتهدي(رحمت الله عليه) (1)
Visitor 720
Category: دنياي فن آوري

در آن سفره غير از خون نمي ديدم!

استاد مجاهدي نقل کردند :
به خاطر دارم كه در معيت آقاي مجتهدي، ناهار را ميهمان يكي از دوستان بوديم. صاحب خانه بر خلاف قولي كه داده بود سفره نسبتاً رنگيني را تدارك ديده و سرگرم كشيدن غذا بود.
جناب مجتهدي كه در كنار سفره نشسته بودند غذا صرف نمي‌كردند ولي چشم از سفره هم بر نمي‌داشتند! اصرار صاحب خانه به ايشان براي طرف غذا سودي نداشت و مي‌فرمودند:
شما راحت باشيد! من چندان ميلي به غذا ندارم.
دوستان مي‌دانستند كه بايد به ايشان اصرار نكنند و راحت شان بگذارند، شايد صاحب خانه تصور مي‌كرد كه جناب مجتهدي نوع غذا را نپسنديده‌اند واز آن خوش‌شان نمي‌آيد!
به هر حال سفره بر چيده شد و تمامي دوستان به دنبال يافتن پاسخي براي اين سئوال بودند كه:
چرا ايشان گرسنه از سر سفره برخاستند و حتي لقمه‌اي از غذا تناول نكردند؟!
فرداي آن روز به خدمت شان شرفياب شدم. تني چند از دوستان نيز حضور داشتند. مرحوم مصطفوي از ايشان پرسيد:
ديروز ظهر، چرا غذا ميل نفرموديد؟!
گفتند:
آقاجان! من در آن سفره غير از خون نمي‌ديدم! اين غذا از پول نزول تهيه شده بود و خوردن نداشت!
ما همگي صاحبخانه را مي‌شناختيم، مردي نبود كه آلوده به نزول باشد. زندگي متوسطي داشت و با عفاف و كفاف زندگي مي‌كرد و هضم فرمايش جناب مجتهدي براي دوستان دشوار بود.
ساعتي گذشت و مردي كه ديروز مهمانش بوديم، آمد، هنگامي كه آقاي مجتهدي براي تجديد وضو از اتاق بيرون رفتند، آقاي مصطفوي از آن مرد پرسيد:
غذاي ديروز را از چه پولي تهيه كرده بوديد؟!
گفت:
من به آقا قول داده بودم كه براي ناهار غذاي ساده‌اي تهيه كنم ولي همسرم اجازه نداد و گفت كه ما بايد به بهترين وجه از اين مرد خدا پذيرايي كنيم! من هم ناگزير شدم كه از همسايه خود حاجي فلان مقداري پول قرض كنم!
آقاي مصطفوي كه همسايه آن مرد را خوب مي‌شناخت، گفت:
حالا معلوم شد كه چرا آقاي مجتهدي ديروز غذا نخوردند، همسايه اين مرد در بازار قم به دادن نزول و گرفتن بهره پول مشهور است و چون غذاي ديروز از پول ربا تهيه شده ‌بود، جعفر آقا تمايلي به خوردن آن نشان ندادند و امروز هم فرمودند: در آن سفره غير از خون نمي‌ديدم!

اين خانه مناسبي نيست !

استاد مجاهدي نقل کرده اند :
چند سال پيش برادرم دكتر علي‌اكبر مجاهدي در قم به دنبال خانه‌اي مي‌گشت كه بخرد.
در مدتي كه سرگرم پيدا كردن خانه بودند، خانه‌هايي را مي‌ديدند و مي‌پسنديدند ولي آقاي مجتهدي مي‌گفتند كه به فكر خانه ديگري باشيد!
روزي از روزها، خانه‌اي را در خيابان بهروز (= باجك) كه ظاهراً جادار و نسبتاً ارزان بوده و موقعيت خوبي هم داشته مي‌پسندند و تصميم به معامله مي‌گيرند ولي هنگامي كه جريان خانه را با آقاي مجتهدي در ميان مي‌گذارند، مي‌فرمايند:
آقاجان! اين خانه مناسبي نيست و من در آن دلخوشي نمي‌بينم!
برادرم، علي‌رغم ميل باطني خود از انجام معامله صرف نظر مي‌كنند و چند روز بعد خانه ديگري را كه مورد تأييد آقاي مجتهدي بوده، خريداري مي‌نمايند كه هنوز هم در آن خانه زندگي كرده احساس راحتي و آسايش مي‌كنند.
پس از گذشت چند هفته، خانه باجك به فروش مي‌رسد و هنگامي كه سرگرم تعميرات آن مي‌شوند در زير پله‌هاي حياط آن جسدي كشف مي‌شود و ...
برادرم وقتي ماجرا را براي آقاي مجتهدي تعريف مي‌كنند، مي‌فرمايند:
بله آقاجان ! به خاطر همين بود كه عرض كردم در آن دلخوشي نمي‌بينم! قبضي كه در اثر وجود اين جنازه بر فضاي آن خانه مستولي بود، اجازه نمي‌داد كه ساكنان آن آسايش داشته‌باشند!
همسايه‌ها تعريف كرده‌بودند كه هيچ كس در اين خانه دوام نمي‌آورد و پس از مدت كوتاهي اثاثيه كشي مي‌كرد و مي‌رفت! و علت آن را كسي نمي‌دانست!

جاذبه ولايي حضرت رضا – عليه السلام – و تعلقات ما

استاد مجاهدي در مورد خاطرات خود از سفر مشهد نقل مي کنند :
به خاطر دارم كه روزي از قم عازم عتبه بوسي علي بن موسي الرضا – عليه آلاف التحيه و الثنا – بودم. به هنگام خدا حافظي با دوستان، آقاي حاج سراجي به من گفت:
اگر توفيق زيارت آقاي مجتهدي را پيدا كرديد از قول من به ايشان بگوييد كه از حضرت بخواهند كمند جاذبه خود را رها كرده و ما را هم به مشهد بكشند!
آقاي حاجي سراجي از دوستان آقاي مجتهدي بودند و در قم كارخانه داري مي‌كردند.
هنگامي كه در مشهد به محضر آن مرد خدا شرفياب شدم و پيام آقاي حاج سراجي را به ايشان ابلاغ كردم، فرمودند:
آقاجان! جاذبه ولايي حضرت نه تنها ما را كه تمامي عوالم را به طرف خود مي‌كشد ولي ما زنجيري برداشته‌ايم و به كمر بسته‌ايم و انتظار داريم كه حضرت ما را با كارخانه‌اي كه داريم به مشهد بكشند! كه اين شدني نيست!
هنگامي كه در قم، مطلب آقاي مجتهدي را با آقاي سراجي در ميان گذاشتم، گفتند:
اي‌والله! راست گفته‌اند، مگر فكر و خيال اين كارخانه لعنتي مي‌گذارد كه ما توفيق زيارت امام رضا را پيدا كنيم؟!...

بركات مادي و معنوي صلوات

استاد مجاهدي نقل کرده اند :
آقاي محمد آزادگان از شعراي با اخلاص اين زمانه است و محضر بسياري از بزرگان را نيز درك كرده است .ايشان مي گفتند:
به هر كاري كه دست مي‌زنم و به هر شغلي كه روي مي‌آورم، ادامه پيدا نمي‌كند و زندگي‌ام سامان نمي‌گيرد. شنيده‌ام كه به زودي عازم مشهدالرضا هستيد، التماس دعاي مخصوص دارم. ضمناً در اين سفر آقاي مجتهدي را هم اگر ديديد از ايشان بپرسيد:
گير كار من كجاست؟! و چه كنم كه از اين وضع نابسامان رهايي پيدا كنم؟
در آن سفر، توفيق دو ماه اقامت در مشهد نصيبم شد و با عنايت حضرت ثامن الائمه روزي نبود كه به محضر آقاي مجتهدي شرفياب نشوم و از زيارت ايشان حظ معنوي نبرم.
روز آخر به هنگام خداحافظي، آقاي مجتهدي فرمودند:
فراموش كرديد كه پيام دوست شاعرتان را به من بگوييد!
عرض كردم:
در محضر شما اغلب اوقات، خودم را هم فراموش مي‌كنم! و بعد پيام آقاي آزادگان را با ايشان در ميان گذاشتم.
فرمودند:
آقاجان! ايشان آدم با صفايي هستند و در هر كتابي كه ذكري پيدا مي‌كنند به آن مشغول مي‌شوند، مدتي است هم به گفتن ذكر «لا اله إله الله» سرگرم ‌شده‌اند! اين ذكر خاص كملين است واثرش اين است كه همه تعلق‌ها و دلبستگي‌ها را از انسان مي‌گيرد! چند صباحي است كه شغل او را هدف قرارداده‌اند و اگر به اين ذكر ادامه دهند تمام چيزهايي را كه تعلق خاطر دارند از ايشان خواهند گرفت.
از قول من به ايشان بگوييد:
فوراً ذكر «لا اله إله الله» را قطع كند و به ذكر صلوات بپردازد. در ذكر صلوات بركت‌هاي مادي و معنوي زيادي است. هم كار دنياي آدمي را سامان مي دهد هم سير اخروي او را.
هنگامي كه به قم بازگشتم، آقاي آزادگان به ديدارم آمد. آن چه را كه از آقاي مجتهدي شنيده بودم براي او نقل گردم، گفت:
درست فرموده‌اند، مدتي است كه به گفتن «لا اله إله الله» مشغولم! و نمي‌دانستم كه اين ذكر چنين آثاري هم دارد. از اين پس به ذكر صلوات مي‌پردازم تا ببينم چه مي‌شود؟!
پس از گذشت چند روزي، آقاي آزادگان به عنوان حسابدار يكي از فروشگاه‌هاي عمده نساجي در قم مشغول به كار شد و سالها در همان سمت انجام وظيفه كرد تا باز نشسته شد.

عظمت معنوي حافظ!

جناب مجتهدي در مورد عظمت معنوي جناب حافظ براي استاد مجاهدي نقل کرده اند :
روزي مأمور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت يك هفته مركب يكي از روضه خوان‌هاي اهل بيت را تر و خشك كنم!
ايشان مي فرمودند:
بعد از اتمام ماموريت ، از خانه كه بيرون آمدم، مأموريت ديگري به من محول شد كه بايستي به شيراز مي‌رفتم. وقتي به دروازه قرآن شيراز رسيدم، نوري مرا تا حافظيه همراهي كرد.
پس از زيارت مرقد لسان الغيب، از ديوان خواجه فال گرفتم، اين غزل آمد:
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهدبود                    سر ما، خاك ره پير مغان خواهدبود
حلقه پير مغانم ز ازل در گوش است                           بر همانيم كه بوديم و همان خواهدبود
بر سر تربت ما چون گذري همت خواه                       كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود...
چشمم آن دم كه ز شوق تو نهد سر به لحد               تا دم صبح قيامت نگران خواهدبود...
پس از خروج از حافظيه، باطناً دريافتم كه بايد به مشهد برگردم. در اثناي راه با خود فكر مي‌كردم كه در زيارت آرامگاه لسان الغيب چه فيضي نهفته است كه انسان را از اصفهان به شيراز مي‌كشند و پس از كسب اين توفيق، آدمي را بلافاصله به ديار ديگري فرا مي‌خوانند؟!
بعدها كه انس بيشتري با غزليات حافظ پيدا كردم به عظمت معنوي او بيشتر پي بردم و فهميدم كه خواجه شيراز از محارم درگاه است.
آن مرد خدا سپس آه سردي كشيده ومي فرمايند :
آقاجان! چندين سال است كه از اين ماجرا مي‌گذرد. ما را در مسير سلوك، از هيچ كوچه و پس كوچه‌اي نبردند جز آن كه جاي پاي لسان الغيب را در آنجا ديده‌ايم! كساني كه با راز و رمز سلوك آشنايند، نشانه‌هاي راه را در غزليات او مي‌بينند، و جمعي كور دل نيز به تفسير و تكفير او سرگرمند! شعر حافظ حكم آينه‌اي را دارد كه صورت باطني هر كس در آن نقش مي‌بندد!

عمل جراحي بدون بيهوشي!

جناب مجتهدي براي عمل جراحي پروستات در يكي از بيمارستانهاي تهران بستري مي‌شوند و براي انجام عمل دو پيش شرط مي‌گذارند:
1) عدم بيهوشي؛
2) عدم تزريق خون؛
هيأت پزشكي ابتدا از پذيرفتن اين دو شرط خودداري مي‌كنند و به ايشان مي‌گويند انجام عمل جراحي بدون بيهوشي امكان ندارد و به خاطر خونريزي‌هاي ناشي از جراحي در طول عمل ناگزير از تزريق خون خواهيم بود، ولي وقتي به آنان گفته شد كه حساب ايشان از ديگر بيماران جداست و انسان فوق العاده‌اي هستند، با اخذ امضاء از همراهان آقاي مجتهدي مبني بر اين كه اگر در حين عمل يا بعد از آن خطري متوجه ايشان شود كادر پزشكي بيمارستان و پزشك جراح مسؤليتي نخواهند داشت، حاضر مي‌شوند كه بدون بيهوشي و تزريق خون اين عمل جراحي را انجام دهند.
يكي از پزشكان حاضر در اتاق عمل كه اعتقاد چنداني به كرامت مردان خدا نداشت و قبلاً از اين و آن جريان‌هايي را در مورد آقاي مجتهدي شنيده بوده ولي باور نكرده! مدتها در جستجوي آن ولي خدا بوده تا به چشم خود امر خارق‌العاده‌اي را از ايشان ببيند! و ايشان را با نام (جعفر آقا) مي‌شناخته نه آقاي مجتهدي.
هنگامي كه تيم پزشكي در اتاق عمل آمادگي خود را براي شروع عمل جراحي اعلام مي‌كند آقاي مجتهدي همان پزشك را به كنار خود خوانده و دست او را در دست مي‌گيرند و با گفتن چند ذكر نادعلي از خود مي‌روند و اسباب حيرت آن پزشك و دوستان او مي‌شوند.
هيأت پزشكي براي حصول اطمينان، محل عمل را با تيغ جراحي خراش مختصري مي‌دهند تا عكس العمل آن مرد خدا را ببينند ولي مشاهده مي‌كنند كه ايشان اصلاً احساس درد نمي‌كنند و هيچ عكس‌العملي از خود نشان نمي‌دهند!
عمل جراحي حدود دو ساعت به طول انجاميد بي آن كه به خاطر افت فشار خون ناگزير از تزريق خون شوند!
هنگامي كه آقاي مجتهدي پس از انتقال به اتاق چشمان خود را باز مي‌كنند، همان دكتر را در كنار تخت خود مشاهده مي‌كنند كه سرگرم گرفتن فشار خون مي‌باشد و صحنه شگرف اتاق عمل را مرتباً در ذهن خود مرور مي‌كند ولي پاسخي براي پرسش‌هاي خود نمي‌يابد!
هنگامي كه يكي از همراهان آقاي مجتهدي به او مي‌گويند:
ديديد نيازي به بيهوشي و تزريق خون نبود؟! جعفر آقا انسان خارق‌العاده‌اي است! حساب مردان خدا از مردان عادي جداست! دكتر پي به اشتباه خود مي‌برد و از اين كه آن روز و به چشم خود در اتاق عمل آن صحنه عجيب عمل جراحي را ديده ولي آقاي مجتهدي را نشناخته معذرت‌خواهي مي‌كند و مي‌گويد:
حالا مي‌فهمم كه چرا آقاي مجتهدي دست مرا در دست خود گرفتند و با گفتن چند ذكر « نادعلي » بدون بيهوشي آماده عمل جراحي شدند و در طول عمل جراحي پروستات با آن كه طبعاً بسيار درد آور است از خود عكس‌العملي نشان ندادند كه هيچ، الآن هم از خوردن دارو و تزريق آمپول براي تسكين درد ناشي از عمل جراحي خودداري مي‌كنند! با اين كار خواستند پرده‌اي از كرامات وجودي مردان خدا را به من نشان بدهند تا در مورد آنان دچار ترديد نشوم!

فلاني سير برزخي خود را آغاز كرده‌است!

استاد مجاهدي در اين باره نقل مي کنند :
در دو روز آخري كه حجت‌الاسلام حاج احمد آقاي خميني تحت مراقبت‌هاي ويژه پزشكي قرار داشتند و چند تيم پزشكي در جماران براي ادامه حيات ايشان بي وقفه تلاش مي‌كردند، حجت الاسلام حاج سيدحسن خميني تلفني از من خواستند تا با پرواز به مشهد، نظر آقاي مجتهدي را درباره وضعيت پدر بزرگوارشان جويا شوم.
روز چهارشنبه با هواپيما به مشهد مشرف شدم و پس از عتبه بوسي علي بن موسي الرضا – عليهما آلاف التحيه و الثنا _ و تقاضاي ملاقات با آن ولي خدا به هتل محل اقامت بازگشتم در حالي كه براي زيارت آقاي مجتهدي لحظه شماري مي‌كردم. مدتي گذشت و از دفتر هتل به اتاق من زنگ زدند كه كسي حامل پيغامي براي شماست!
حامل پيغام را تا آن لحظه نديده ‌بودم و او را نمي‌شناختم. پس از سلام و احوالپرسي گفت:
آقا سلام داشتند و از اين كه به خاطر شدت بيماري و بستري بودن قادر به ملاقات نبودند عذرخواهي كردند و فرمودند به آقاي مجاهدي بگوييد:
فلاني از دوشنبه گذشته سير برزخي خود را آغاز كرده‌است!
جريان امر را تلفني با حاج حسن آقا در ميان گذاشتم و گفتم: كه به نظر جناب مجتهدي كار از كار گذشته ‌است.
بعدها شنيدم وقتي كه مادربزرگوار آن مرحوم، از اين خبر مطلع مي‌گردند، منقلب شده و مي‌فرمايند:
اين حرف بايد درست باشد چون سال‌ها پيش يكي از اولياي خدا در لبنان و پيش از پيروزي انقلاب اسلامي به حاج احمد آقا گفته بود كه بيش از پنجاه سال عمر نخواهي‌كرد، و روز دوشنبه گذشته، فرزندم پنجاه سالش تمام شده ‌بود.
فرداي آن روز، خبر در گذشت حجت ‌الاسلام حاج سيداحمد آقاي خميني – رحمت الله عليه – اعلام شد و جنازه آن مرحوم در جوار مرقد امام (قدس سره) به خاك سپرده شد.
منبع:www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image