زيارت امامزاده شاه جمال ( ع )
استاد با يکي از شاگردان به زيارت امامزاده شاه جمال ( از اولاد حضرت موسي بن جعفر عليه السلام) واقع در جاده قديم اصفهان ـ قم رفتند، دعاي احتجاب مي خواندند، بعد خطاب به امامزاده فرمود:
بني اميه شما سادات را آواره کردند و صدام ما را آوراه کرد، دو مرتبه به ديدن شما آمدم ، شما به ديدنم نيامديد.
بعد از ظهر استاد و شاگردشان يک خواب مانند هم ديدند.
و آن اين بود که مي بينند که امامزاده شاه جمال که گندمگون و شکلش مانند حضرت موسي بن جعفر عليه السلام است مي آيد.
آن تلميذ مي خواهد دست ايشان را ببوسد که امامزاده مي فرمايد. اول آن آقا و بطرف استاد مي رود و با استاد معانقه مي کند.
و زمزمه استاد و تلميذ اين بود که :
و من يشابه أبه فما ظلم ( کنايه از اين که چقدر با پدرش موسي بن جعفر عليه السلام شباهت دارد).
فاتحه براي عالم
روزي استاد به سر قبر عالمي از اهل معرفت بنام امامزاده زيدي مدفون در قبرستان نو ( شيخ عبدالکريم حائري) مي رود و با فاتحه و ديگر اذکار روح او را شاد مي کند.
بعداز ظهر استاد در عالم رويا مي بيند که صاحب قبر عذرخواهي مي کند که شما وقتي سر قبر آمديد به استقبال روحي از علما رفته بودم که تازه فوت کرده بود.
نور حضرت ولي عصر ( عج )
روزي يکي از شاگردان با استاد به قبرستان علي بن جعفر عليهما السلام مي روند.
استاد مي فرمايند :
عجيب است نمي بيني اينجا را نور فرا گرفته است، انگار امام زمان عليه السلام اينجا بوده است شما نمي بينيد؟
عرض مي کند: نه.
و وقتي ديگر درباره قبرستان علي بن جعفر فرموده بود ماشين هاي پارک شده کنار اين قبرستان را نور فرا گرفته است.
زيارت اهل قبور
در قم خيابان آذر ( طالقاني) قبر موسي مبرقع فرزند بلا فصل امام جواد عليه السلام است که جد استاد بوده است در کنار قبرش چهل نفر از سادات مي باشند که مي گويند چهل اختران.
وقتي استاد براي زيارت مي آيند ايشان را به مشاهده مي بيند و مي فرمايند:
توي اين چهل نفر بچه شيرخوار هم هست.
تأسف بر برزخ اهل دانش
استاد براي اينکه دانش پژوهان و دارندگان علم از برزخ و قيامت غافلند و به علمشان عمل نمي کنند تأسف مي خوردند و گاهي بعضي قضايا را که خودشان ديده بودند در رويا و مکاشفه نقل مي کردند. از جمله مي فرمودند:
در رويا ديدم بسيار جاي گرمي است و چاهي است، پيرمردي را به موي سرش بوسيله منجنيق بسته بودند و از درون چاه بيرون مي کشيدند.
پرسيدم اينجا چيست و اين فرد کيست ؟
گفتند: اينجا برزخ است و محل معذبين است، اين شخص يکي از علماء است که بعضي از ساعات براي تنفس او را از چاه عذاب بيرون مي آوريم.
فرمود:
من آن عالم را نديدم و لکن طبق نقل آدم بزرگي ( از نظر شهرت) بود که کارش در برزخ گير کرده بود.
همچنين فرمودند:
يکي از اهل دانش که مردم به او اهتمام داشتند و به او رجوع مي کردند را در برزخ ديدم که در کيوسک زنداني است گفتم: علت چيست؟
گفتند: ايشان حرفي زده است که در بعدها در قتل شخصي نقش داشته است.
جنازه شهيد
روزي عرض شد، قريب بيست روز است که فلان شيخ برادرش که فرمانده گرداني بود مفقود الاثر شده است الان نمي داند برادرش شهيد يا اسير و يا مجروح شده است؛ نظر جنابعالي چيست؟
ايشان با انگشت مبارک روي فرش يک ضرب در کشيد؛ بعد فرمود:
اخوي ايشان شهيد شده است و بزودي جنازه اش را مي آورند، اما به ايشان اطلاع ندهيد که اذيت مي شود.
بعد از چند روز جنازه شهيد احمد رضا رحيمي را از جبهه هاي جنگ آوردند.
غم ، دل عيالت را گرفته!
بعدازظهري جناب استاد همراه دو نفر از شاگردان خود به منزل يکي از ارادتمندان که شيخي از اهل لبنان بود رفتند.
شيخ عصرانه چاي و قهوه و ميوه آورد و بعد تقاضا کردند استاد مطلبي را بفرمايند.
فرمودند:
عيالت ( که آن هم اهل لبنان بود) توي خانه مدتها مانده و از خانه بيرون نرفته است و غم، دل او را مانند پرده اي گرفته است!!
شيخ عرض کرد: بلي اينطور است که شما فرموديد و مدتها از منزل بيرون نرفته است و مشغول خانه داري و کارهاي فرزندان است.
دل بايد بخندد
روز پنج شنبه 23 رجب 1414 هجري قمري استاد منزل يکي از رفقا ميهمان بودند، صحبتهائي از بعضي مسائل و مدعيان ديدار امام زمان شد.
در ضمن يک نفر که با استاد رابطه داشت از تهران آمده بود؛ و براي رفع خستگي و کسالت استاد مطالبي گفت و استاد کمي خنديدند.
وقتي از منزل بيرون آمدند،در راه عرض شد:
فلاني صحبت هاي خنده داري کرد که مقداري رفع خستگي شما بشود.
فرمود:
همه حرفهاي مختلف زده شد؛ اما دل بايد بخندد!!
منبع : کتابهاي آفتاب خوبان ، روح و ريحان ، صحبت جانان