جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
حکاياتي از مرحوم سيد عباس فرهمند پور(حسيني)(2)
-(6 Body) 
حکاياتي از مرحوم سيد عباس فرهمند پور(حسيني)(2)
Visitor 391
Category: دنياي فن آوري

توجه به اهل بيت – عليهم السلام

يکي از ويژگي هاي برجسته ي اقا سيد عباس ارتباط دادن افراد با اهل بيت عليهم السلام بود. ايشان در هر فرصتي که پيش مي آمد، دل ها را متوجه عنايات و توجهات ائمه ي اطهار عليهم السلام مي کرد و در هر شرايطي توصيه مي نمود که حاجت ها و گرفتاري ها با توسل به اين خاندان برآورده شود.
به همين دليل با بياني زيبا مي فرمود:
« به گداها نگوييد گدايي نکنند؛ فقط يادشان بدهيد کدام در را بزنند.»

اعتقاد راستين به امام صادق عليه السلام و شفاي بيمار

يکي از سادات يزد که از دوستان مرحوم آقا سيد عباس بود، گفته بود:
روزي آقا سيد عباس به منزل ما آمده بود. سر سفره که نشستيم، ديد من تعداد زيادي قرص مي خورم.
گفت: اين ها را براي چه مي خوري؟ گفت»: من مشکل قلبي دارم و اين ها را هم دکتر داده است.
ايشان گفت: برو مفاتيح را بياور. رفتم و آوردم. آقا سيد عباس به من فرمود:
« ببين آقا امام صادق عليه السلام فرموده، تربت جدم امام حسين عليه السلام « شفاءٌ من کل داءٍ» شفاي هر بيماري است. آيا اين دکتري که رفتي، مسلمان بود يا غير مسلمان؟»
گفتم: نمي دانم.
گفت:
« حرف دکتري را که نمي داني مسلمان بوده يا نه، گوش داده اي و اين همه قرص مي خوري. ولي به حرف امام صادق عليه السلام اعتماد نداري.»
سيد يزدي خيلي به غيرتش بر مي خورد و همان جا داروها را کنار مي گذارد. آقا سيد عباس هم تربتي را که همراه داشت، با دعاي مخصوصش به سيد مي دهد و بعد از آن تا زماني که سيد يزدي اين قضيه را بيان مي کرد و پانزده سال مي گذشت، ديگر نياز به دکتر و دارو پيدا نمي کند.

نيابت از حضرت معصومه عليها السلام

مرحوم آقا سيد عياس مي فرمود:
« من هر موقع مي خواهم مشهد بروم، ابتدا حرم حضرت معصومه عليها السلام مي روم و به حضرت مي گويم: من به نيابت از شما به مشهد مي روم! شما سفارش مرا به برادرتان بکنيد. آخر شما به عشق برادرتان آمديد، ولي موفق نشديد زيارتشان کنيد. اجازه بدهيد من به نيابت از شما برادرتان را زيارت کنم.»

رافت امام رضا - ع

مرحوم آقا سيد عباس مي فرمود:
« يکي از آشپزهاي امام رضا عليه السلام به من گفت:
گربه اي بود که مرتب به آشپزخانه مي آمد و گوشت ها را مي خورد. ما از دست اين گربه عاجز شده بوديم. يک روز گربه را گرفتيم و بيرون مشهد برديم. فردايش دوباره ديديم سرو کله ي گربه پيدا شد . گفتيم چه کنيم؟ من گربه را در کيسه کردم و به نيشابور بردم تا ديگر نتواند برگردد.
شب که به خانه رفتم و خوابيدم، امام رضا عليه السلام را در خواب ديدم که به من فرمودند: اين چه کاري بود کردي؟
گفتم: آقا جان! گوشت ها را مي خورد. حضرت فرمود: مگر گوشت هاي تو را مي خورد؟ برو الآن فلان جاست برش دار و بياور.

تنبيه حضرت ابوالفضل عليه السلام

مرحوم آقا سيد عباس مي فرمود:
« زماني که انگليسي ها مي خواستند پول هاي ضريح امام حسين عليه السلام را خالي کنند، به کليد دار حرم ملهم مي شود که کليدها را بر روي ضريح حضرت ابوالفضل عليه السلام بگذارد.
وقتي برگشت. او را شکنجه دادند و مجبور شد جاي کليد ها را بگويد. يکي از افسران آن ها گفت که من مي روم و کليدها را مي آورم، ولي مردم مي گفتند که اين کار را نکنيد؛ ممکن است حضرت قمر بني هاشم عليه السلام غضب کند.»
ايشان مي فرمود:
« همين که اين افسر خواست وارد حرم بشود، ناگهان سيلي محکمي به صورت او خورد؛ به گونه اي که به زمين افتاد. سپس بلند شد و عقب عقب از حرم خارج شد و آن قدر سربازان ترسيده بودند که تا وقتي آن جا بودند و مي خواستند از کنار حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام عبود کنند، حالت احترام مي گرفتند.»

عبور از بازار

يکي از دوستان ايشان مي گويد: عده اي از اوليا از جمله ميرزا ابوالقاسم عطار و حاج عزيز الله کريمي به همراه آقا سيد عباس براي آوردن مرحوم ملا آقاجان به سمت زنجان حرکت مي کنند تا ايشان را براي سخنراني در روضه ي آيت الله کاشاني به تهران بياورند.
در مسير وقتي به نزديکي ابهر مي رسند، ماشينشان خراب مي شود. مرحوم حاح هادي ابهري که ار اولياي خدا بود، به آقازاده اش مي گويد: برو و چند نفر از خوشگل ها را که در راه مانده اند، با خود به اين جا بياور.
آقا سيد عباس مي گفت:
« ما ديديم يک اسب سوار نزديک ما شد و به ما گفت: پدرم گفته است شما به منزل ما بياييد.
دم غروب بود. ماشين را رها کرديم و پياده تا ابهر رفتيم. حاج هادي هم به استقبال ما آمده بود و ما را خيلي تحويل گرفت.
چند روزي آن جا مانديم و پذيرايي خوبي از ما شد. پس از آن ماشين را تعمير کرده و همراه حاج هادي به زنجان رفتيم. در زنجان نيز چند روز مانديم و پس از آن، ملا آقا جان رابا خود برداشته و به تهران آورديم.
براي اين که به منزل آيت الله کاشاني برويم، بايد از بازار مي گذشتيم. ملا آقا جان ناراحت شدند و گفتند: سرهايتان را پايين بگيريد و از بازار عبور کنيد.
من به دليل کنجکاوي که داشتم، يک لحظه سرم را بالا بردم و ديدم بر سر در بازار اين آيه ي قرآني نوشته شده است:
هذه جهنم التي کنتم به توعدون.
اين همان دوزخي است که به شما وعده داده مي شد.
اين اولين درسي بود که مرحوم ملا آقاجان به آقا سيد عباس دادند و هدفشان متوجه کردن ايشان به طلب روزي حلال بود.
رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در روايتي فرمودند:
« العباده عشره اجزاءٍ في طلب الحلال»
عبادت ده بخش دارد که نه بخش آن در طلب ( روزي) حلال است.
منبع: www.salehin.com
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image