جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
وب سرویس رایگان
حکاياتي از شيخ عبدالکريم حامد)رحمت الله عليه)(3)
-(6 Body) 
حکاياتي از شيخ عبدالکريم حامد)رحمت الله عليه)(3)
Visitor 435
Category: دنياي فن آوري

عمل به وعده يا تشرف؟

مرحوم حامد مي فرمود:
«اگر روزي با کسي وعده گذاشته باشي، و نوکر امام زمان(ع) بيايد و بگويد: آقا مي فرمايند: اگر بخواهي ما را ببيني، مانعي نيست و مي تواني به ديدار ما مشرف بشوي، شما بايد بگويي: ببخشيد آقا جان! با کمال معذرت من الان وعده دارم نمي توانم بيايم.
يکي از علما از طريق علوم غريبه به جاي حضرت را در بازار پيدا کرد که پيش يک کفاشي است. خواست جلو برود ولي حضرت تصرفي کردند که در جاي خود بماند. پينه دوز مشغول کار بود و حضرت به او فرمودند: کفش ما را درست کن. پينه دوز گفت: ببخشيد آقا جان، من وعده دارم نمي توانم.
اين عالم خيلي به خودش فشار مي آورد که چرا اين پينه دوز نمي داند در محضر امام زمان(ع) است و درخواست حضرت را رد مي کند.
حضرت براي بار دوم هم فرمود و دوباره پينه دوز همين جواب را داد تا اين که در مرتبه ي سوم اين عالم خيلي عصباني شد.
يک مرتبه پيرمرد پينه دوز آقا را بغل کرد و گفت: آقا جان! مي خواهيد فرياد بزنم و بگويم: مردم! آن کسي را که دنبالش هستيد پيش من است. و مي خواست به عالم بفهماند من مي دانم در محضر حضرت هستم.
بعد حضرت رو به عالم کرد و فرمود: اگر اين گونه بشويد ما به سراغ شما مي آييم.
نقطه ي ضعف اين عالم اين بود که خلف وعده مي کرد و اين گونه حضرت به او درس دادند.»
همچنين ايشان مي فرمود:
«اگر با کسي در ساعت معيني وعده داريد و در همان ساعت در حال احتضار هستيد وصيت کنيد اگر مردم، جنازه ام را سر وعده ببريد تا خلف وعده نکرده باشيد.»

عمل به وعده

جناب شيخ مي فرمود:
«هنگامي که پدرم در تهران از دنيا رفت، من در مشهد بودم. به من تلفن کردند که به تهران بروم؛ اما به شخصي در مشهد وعده داده بودم که يک هفته بعد، زمان آن مي رسيد.
شماره تلفني هم از او نداشتم. وفاي به عهد را ترجيح دادم و در مشهد ماندم و نه در تشييع جنازه و نه در مجالس سوم و هفتم پدرم شرکت نکردم! در مشهد ماندم و به قولم عمل کردم!»

مي خواهم چه کار کنم؟!

يکي از رفقاي شيخ که چهارده چاه عميق داشت، يکي را به ايشان داد ولي جناب شيخ قبول نکرد و فرمود:
«مي خواهم چه کار کنم؟!»
و سپس اين روايت را خواندند: امام صادق(ع) فرمود:
«اذا صلح امر دنياک فاتهم دينک
وقتي امور دنيايي ات اصلاح شود، دينت مورد اتهام قرار مي گيرد.»

فرياد رسي امام زمان(ع)

مرحوم حامد مي فرمود:
«روزي نفسم بند آمد. گفتم: يا الله، خبري نشد. بعد گفتم: يا رسول الله(ص)، خبري نشد، همه ائمه(ع) را يکي يکي صدا زدم ولي باز هم خبري نشد. تا اين که گفتم: يا صاحب الزمان و نفسم به جريان افتاد.»

دشمن واقعي

جناب شيخ مي فرمود:
«اهل بيت(ع) دوست مستقيم کم دارند؛ اما ما با دشمنان آنان دشمن هستيم و هيچ کس در آن خدشه وارد نمي کند.
شخصي را درون قبر گذاشته بودند. شب اول قبر، حضرت امير(ع) به بالين او آمد. هرچه سلام مي داد، حضرت توجهي نمي کرد. به حضرت گفت: من حرفي ندارم، فقط يک سؤالي دارم اگر مي شود شما جواب سوال مرا بدهيد.
آيا من دشمنان شما را ديده بودم؟ آيا آنها به حقوق من تعدي کرده بودند؟ چه کاري کرده بودند که من با آنها دشمن هستم؟ من به خاطر شما با آنها دشمن شدم. تا اين مطلب را گفت حضرت لبخندي زد.»

احترام به سيد نابينا

شي رجبعلي مي فرمود:
«سيد کوري وارد جلسه شد و چون من ديدم کور است جلويش بلند نشدم. پس از آن، مرا مورد توبيخ قرار دادند که چرا جلوي پايش بلند نشدي؟ اگر چه او نمي بيند ولي تو بايد احترام مي گذاشتي.»

تنها عملي که پذيرفته شد

« شبي يکي از علما را در خواب ديدند که مقام خوبي دارد. گفتند: خوش به حالتان، گفت: همه ي آن اعمالي که فکر مي کنيد رد شده است.
فقط يک کار من مورد قبول واقع شده و آن اين است که يک روز، قلم را در دوات زده بودم و فکر مي کردم که چه چيزي بنويسم. يک مگس روي نوک قلم نشست و من هم قلم را تکان ندادم و گفتم که اين مگس هم يک مکي بزند(مرکب هاي قديم از موادي بود که مگس ها تمايل به خوردن آن داشتند.)اين مقام به خاطر اين است چون براي خدا انجام دادم.»

ارزش کار خالصانه

«يکي از رفقا مي گفت: هنگامي که آقاي بروجردي در بروجرد بود شب احياء منبر تشريف برده بودند.
من ديدم آن شب حال عبادت ندارم. يادم افتاد که نگاه کردن به صورت عالم عبادت است. گفتم: ما عمل امشب را همين قرار مي دهيم و هيچ کار ديگري انجام ندادم.
فردا صبح که با آقا در بازار برخورد کردم ايشان به من فرمود: شب چه عملي بجا آوردي؟ گفتم: حال عبادت نداشتم و يادم افتاد که نگاه کردن به صورت عالم عبادت است و فقط به صورت شما نگاه کردم.
لابد آقاي بروجردي ديده بودند که خدواند چه مقامي ديشب به اين فرد داده است.»

نيابت به ائمه(ع)

«به حضرت ائمه معصومين(ع) نيابت بدهيد تا برايتان دعا کنند. طلبه اي در يک از شهرها زندگي مي کرد. از نظر مادي در فشار بود و از نظر ازدواج نيز مشکلاتي داشت.
يک شب، متوسل به امام زمان(ع) شد، چند شبي بعد از اين توسل امام زمان(ع) را در خواب ديد.
حضرت فرمودند: فلاني! مي داني چرا دعايت مستجاب نمي شود؟
گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داري.
گاهي انسان به در خانه ي خدا مي رود دعا مي کند اما با نقشه مي رود، دل به اين طرف و آن طرف حرکت مي کند.
گاهي به خدا ياد مي دهد و مي گويد: خدايا! در دل فلاني بينداز بيايد مشکل مرا حل بکند. فرمودند: شما به خدا ياد ندهيد خدا خودش بلد است. انسان به ائمه معصومين(ع) نبايد ياد بدهد.
بايد بگويد خدايا، من اين خواست را دارم و به هيچ کس هم نمي گويم. طول امل نبايد داشته باشيم.
طلبه گفت: يابن رسول الله، من همين طور هستم که مي فرماييد، بهتر از اين نمي توانم باشم، چه کنم؟
مي خواهم خوب باشم اما تا مي آيم دعا کنم فلاني و فلاني در ذهنم مي آيند و اين گونه دعا مي کنم.
حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داري، نايب بگير. تا حضرت فرمودند نايب بگير طلبه مي گويد: آقا جان شما نائب مي شويد؟
حضرت فرمودند: بله قبول مي کنم. مي گويد ديدم حضرت نايب شدند و لبهاي حضرت دارد حرکت مي کند.
از خواب بيدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نيست، در عالم رؤيا حجت خدا را يک بار زيارت کردم.
بلند شدم و وضو بگيرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بياورم. ديدم در مدرسه را مي زنند. گفتم: اين وقت شب کيست که در مدرسه را مي زند؟
رفتم در مدرسه را باز کردم ديدم دايي خودم است.
گفتم: دايي جان، چه شده اين وقت شب؟ گفت: با تو کاري دارم. امشب هر کاري کردم ديدم خوابم نمي برد.
فکر و خيالات مرا برداشته بود. يک مرتبه اين خيال همه ي وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ي اموالم از بين مي رود. يک دختر هم که بيشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه ي اموالم هم در اختيار توست.»

گوش نکردن به آواز زنان

مرحوم شيخ مي فرمود:
«صداي آواز زنان را گوش نکنيد حتي اگر در راديو باشد.»
شخصي به شيخ گفت: به حال من فرق نمي کند. شيخ فرمود:
«تو اگر صداي آواز زن را گوش کردي و حالت فرق نکرد من دو رکعت نماز مقبول شده به تو مي دهم.»
آن شخص گفت: من اين کار را انجام مي دهم. پس از رفتن او، شيخ فرمود:
«اين کار را نمي تواند انجام دهد؛ زيرا تا کسي نفس را نکشد نمي تواند حالش يکسان باشد و در آن صورت نيز ديگر از گناه بدش مي آيد.»

منتظر واقعي

مرحوم حامد مي فرمود:
«آقايي منزل ما آمد، که رئيس يکي از گروه منتظرين در مشهد بود، به او گفتم: شغلتان چيست؟
گفت: نانوايي سنگکي داريم.
گفتم: اگر کسي بيايد و روبروي نانوايي شما يک نانوايي باز کند شما چه عکس العملي از خود نشان مي دهيد؟
گفت: معلوم است، مي روم از او شکايت مي کنم؛ چون که نمي شود دو تا نانوايي روبروي هم باشند. گفتم: بلند شو و دم و دستگاهت را جمع کن. تو منتظر امام زمان(ع) نيستي!
براي چه مي خواهي حضرت بيايند؟
کسي در انتظار امام زمان(ع) به سر مي برد که در کلاس تهذيب و اخلاص و بندگي قرار دارد. تو هنوز خدا را رازق نمي داني، پس چگونه خود را ساخته اي؟» منبع: بهترين شاگرد شيخ (نگاهي به زندگاني شيخ عبدالکريم حامد)
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image