جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
حکاياتي از مرحوم حاج ميرزا احمد عابد نهاوندي رحمت الله عليه (3)
-(8 Body) 
حکاياتي از مرحوم حاج ميرزا احمد عابد نهاوندي رحمت الله عليه (3)
Visitor 4764
Category: دنياي فن آوري

تنبيه اخلاقي !

آقاي حسين عابد که فرزند مرحوم مرشد و از همسر سوم اوست نقل مي کرد:
زماني که در مغازه بودم، به پدر مي گفتم: بابا يک عدد دستشويي در مغازه براي شستن دست و روي مشتريان گذاشته ايم، آن هم آيينه ندارد. اجازه بفرماييد که يک آيينه بخريم و بالاي دستشويي دکان نصب کنيم تا مشتريان خودشان را در آن بتوانند ببينند و اما پد راجازه نمي داد چون مغازه ما نه تابلو داشت، نه نئون، نه اسم و نه تزئين!
ايشان مي گفت: روزي در غياب مرشد آيينه را خريدم و در مغازه نصب کردم. نزديک ظهر که پدر به مغازه آمد و آيينه را بالاي دستشويي ديد که من بي اجازه او خريده بودم، هيچ چيز به من نگفت و به روي من نياورد.
عصباني هم نشد. يک مرغ زنده در مغازه بود که گاه زير ميزها مي رفت و آشغال غذاها را نوک مي زد. حاج مرشد مقابل من مرغ گرفت و نخي برداشت دورپاي مرغ بست و هنگام بستن پاهاي مرغ بلند جمله اي را زمزمه کرد که من بشنوم. مي گفت:«هان الان پاهات رو مي بندم که ديگر سر خود نروي آيينه بخري»!

عنايت ولي عصر - عج

شخصي ناشناسي به اتفاق يکي از دوستان حاج مرشد براي صرف ناهار به مغازه چلوکبابي مرشد مي روند.
پس از صرف غذا حاج مرشد مي آيد و سر ميز اين دو نفر مي نشيند و رو به مرد غريبه مي کند و مي فرمايد:«هر چه آقا فرمودند، بيان کن».
مرد غريبه رنگش سرخ مي شود. دوباره حاج مرشد رو به مرد غريبه مي کند و مي فرمايد:«هر چه آقا فرمودند، بگو».
مرد غريبه يک مرتبه گريان مي شود و به حال اشک مي گويد: جناب مرشد پس از مدتها دعا از خدا خواسته بودم خدمت حضرت ولي عصر(سلام الله عليه) برسم تا در موضوعي بنده را راهنمايي فرمايد.
ديشب حضرت بقيت الله الاعظم را در خواب ديدم و به من فرمودند:
احسن کما احسن الله عليک! يعني نيکي کن همانطور که خدا به تو نيکي کرده است!

زمينه تحول معنوي

حاج مرشد تعريف مي فرمود:
سالها قبل در سنين جواني که تازه به تهران آمده بودم، فقيري را ديدم که از گرسنگي هيچ جاني نداشت و صدايش در نمي آمد.
من هم فقط يک سکه را که تمام دارايي ام بود، به فقير دادم و او براي خود غذا خريد. از آن روز به بعد حالات عجيبي به من دست مي داد.
آن سکه سرنخي براي پيشرفت هاي معنويم بود.

رستگاري

يک روز فرمود: آدمها براي رستگار شدن بايد دوباره طفل بشوند!
اشاره به آيه مبارکه( لقد جئتمونا فرادي کما خلقناکم اول مره) يعني: مثل طفلي بشوند که از روز اول هيچ علاقه اي نداشتند تا بتوانند به جاي اول خود برگردند، چون همه چيز را پشت خود مي گذارند.

درخواست از خدا

روزي حاج مرشد به کسبه اي از بازار نصيحت مي کرد و مي گفت:
راه حل مشکل خود را از خدا بخواه. ولي از خدا چيزهاي بزرگ را بخواه. مثل اين است اگر بشقابي دست بگيري و از کسي چيزي بخواهي به اندازه همان بشقاب تو را غذا خواهد داد و اگر نعلبکي نشان بدهي به اندازه همان نعلبکي در ظرف تو مي ريزد؛ يا قاشق همين طور...

نقصان ايمان

همسر دوم مرحوم مرشد برعکس همسر اول او زن تندخويي بود که حرمت مرشد را نگه نمي داشت، بلکه اغلب به او آزار مي رساند.
روزي ايشان فرمود: اغلب زنهايي که ايمان ندارند، اين طورند. اگر پنج انگشت خود را طلا کني و دهانش بگذاري، دستت را گاز مي گيرد!

سنگ قبر

يکي از دوستان مرشد تعريف مي کرد:
روزي با جناب مرشد در راه بوديم به مغازه اي که سنگ قبر مي تراشيد، رسيديم مرشد به سنگي که آماده شده بود و نام مرده را خالي گذاشته بودند، اشاره کرد و گفت:«به اين سنگ قبر که نام صاحبش خالي گذاشته شده،نگاه کن. صاحبش الان در بازار مشغول داد و ستد است و دارد حرص مي خورد و مي گويد: سي سنار کمتر نمي دهم»! منبع: بهترين کاسب قرن
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image